eitaa logo
عطـــ🌺ـࢪنـࢪگس
458 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
51 فایل
بِسمَ‌رب‌المَہدے🌱 💢آگاهی! کانآݪ‌وقف‌حضرٺ‌عشق‌³¹³مےباشد 🖐🏻 کپی ازمطالب‌کاناݪ‌با‌ذڪࢪ‌صلۅات‌‌ #جهت‌سلامتی‌وتعجیݪ‌فـرج‌آزاכہ
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘بسم الله النور⚘ درود بر شما همراهان گرامی ! ✍یادم هست وقتی پدرم خانه را سفید ڪرد، مادرم همیشه مواظب بود ڪہ ما روی دیوار چیزی نڪشیم...‌ روز به مادرم گفتم : ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! 💠 ڪَفت : مادر جان، ارزش ڪَچ و دیوار از شما بیشتر نیست .... خیلی بیشتر از اینهاست..... ❇️ پدرت چندسال ڪار ڪرده، تا ما توانستیم، با ڪم خوردن و ڪم پوشیدن این خانه را سفید ڪنیم.... چرا ما ڪاری کنیم ڪہ دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگر زحمت بیشتر بڪشہ ڪہ خانه را بتواند رنگ ڪند! این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و ماند حرفی ڪہ باعث میشد ما ها را نشڪنیم .. رو الڪی خراب نڪنیم .. را بیهوده باز و بسته نکنیم ... دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه ی پدرمان نباشیم ..... 💢 نمیدانم ! چی برسر روزگار ما آمده ڪہ دیگه ڪمتر ڪسی پیدا میشود ڪہ به پیر شدن پدر خانه هم فکر ڪند... _روزها بچه، ال سی دی ده میلیونی میشڪند .. میگویند: بابا چڪارش داری؟ بوده شکسته..... گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگویند : هیچی نڪَو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره. ڪمتر کسی میگوید : این پدر خانه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه ڪار ڪند تا بتواند جبران خسارت ڪند.... کاش ڪمی بفڪر چین و چروڪهای پیشانی آدمی بودیم ڪہ داره واسه ما پیر میشه... ،همه را گذاشته واسه ی ما، با بودن ما پیرے رو از یاد ببره. 💢 اما گاهی وقت ها دانسته و ندانسته، تنها، دلیل رنج بیشترش مےشویم و یادمون میرود ڪه او هم تا یه حدے توان داره..... یه جایی بدنش قدرت ڪار ڪردن داره.... عزیز دل ! پدران مان را بیشتر بدانیم... ، سلامتی به پدران زمینے بدهد... شاد پدران آسمانے.‌.‌ ..... @zibaandish
بسم رب النور⚘ 🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. 🔹 بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. میگفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. 🔹 چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا. 🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. 🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. : برای چی این قدر اصرار کردی؟ : خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. 🔹 سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. 🔹 و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ 🔹 دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد! همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که: نون خوب خیلی مهمه. این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. دیگه چه اهمیتی دارد؟ هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. 👈🏻«زمخت نباشیم»😊 یعنی: قدر لحظه ها! نفهمیدن اهمیت چیزها! توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها... @zibaandish
⚘بسم الله النور⚘ سلام ودرود بر اهل تفکر وتدبر! ✍یادم هست وقتی پدرم خانه را سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود کہ ما روی دیوار چیزی نڪشیم...‌ روز به مادرم گفتم : ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! 💠 گَفت : مادر جان، ارزش گَچ و دیوار از شما بیشتر نیست .... خیلی بیشتر از اینهاست..... ❇️ پدرت چندسال کار ڪرده، تا ما توانستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خانه را سفید کنیم.... کنیم کہ دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگر زحمت بیشتر بکشہ کہ خانه را بتواند رنگ کند! این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و باعث میشد ما ها را نشکنیم .. رو الکی خراب نکنیم .. را بیهوده باز و بسته نکنیم ... دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه ی پدرمان نباشیم ..... 💢 نمیدانم ! چی برسر روزگار ما آمده کہ دیگه کمتر کسی پیدا میشود کہ به پیر شدن پدر خانه هم فکر کند... _روزها بچه، ال سی دی چندمیلیونی را میشکند .. میگویند: بابا چکارش داری؟ بوده شکسته..... گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگویند : هیچی نگَو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره. کمتر کسی میگوید : این پدر خانه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه کار کند تا بتواند جبران خسارت کند.... کاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشانی آدمی بودیم کہ داره واسه ما پیر میشه... ،همه را گذاشته واسه ی ما، با بودن ما پیرے رو از یاد ببره. 💢 اما گاهی وقت ها دانسته و ندانسته، تنها، دلیل رنج بیشترش مےشویم و یادمون میرود که او هم تا یه حدے توان داره..... یه جایی بدنش قدرت کار ڪردن داره.... سربازان شیرین زبان خدا ! پدران مان را بیشتر بدانیم... ــــــــــــــــــــــــــــ🌸🌱ـــــــــــــــــــــ ، سلامتی به پدران زمینے بدهد... شاد پدران آسمانے.‌.‌ 🌸🌱
هدایت شده از عطـــ🌺ـࢪنـࢪگس
⚘بسم الله النور⚘ سلام ودرود بر اهل تفکر وتدبر! ✍یادم هست وقتی پدرم خانه را سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود کہ ما روی دیوار چیزی نڪشیم...‌ روز به مادرم گفتم : ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! 💠 گَفت : مادر جان، ارزش گَچ و دیوار از شما بیشتر نیست .... خیلی بیشتر از اینهاست..... ❇️ پدرت چندسال کار ڪرده، تا ما توانستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خانه را سفید کنیم.... کنیم کہ دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگر زحمت بیشتر بکشہ کہ خانه را بتواند رنگ کند! این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و باعث میشد ما ها را نشکنیم .. رو الکی خراب نکنیم .. را بیهوده باز و بسته نکنیم ... دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه ی پدرمان نباشیم ..... 💢 نمیدانم ! چی برسر روزگار ما آمده کہ دیگه کمتر کسی پیدا میشود کہ به پیر شدن پدر خانه هم فکر کند... _روزها بچه، ال سی دی ده میلیونی میشکند .. میگویند: بابا چکارش داری؟ بوده شکسته..... گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگویند : هیچی نگَو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره. کمتر کسی میگوید : این پدر خانه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه کار کند تا بتواند جبران خسارت کند.... کاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشانی آدمی بودیم کہ داره واسه ما پیر میشه... ،همه را گذاشته واسه ی ما، با بودن ما پیرے رو از یاد ببره. 💢 اما گاهی وقت ها دانسته و ندانسته، تنها، دلیل رنج بیشترش مےشویم و یادمون میرود که او هم تا یه حدے توان داره..... یه جایی بدنش قدرت کار ڪردن داره.... سربازان شیرین زبان خدا ! پدران مان را بیشتر بدانیم... ــــــــــــــــــــــــــــ🌸🌱ـــــــــــــــــــــ ، سلامتی به پدران زمینے بدهد... شاد پدران آسمانے.‌.‌ 🌸🌱
هدایت شده از نوای دلنواز🌴
Madar ~ UpMusic.mp3
4.33M
🌸🍃 مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری می کنند که هزار قرص و دوا نمی کند... نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد... نیست؛ ولی با یک کلام، لبخندی روی لبهایم می کشد... که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند... سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند... بهشت را زیر پایش ندیدم، شک ندارم بهشت زیر پایش نیست بهشت نعمتِ وجودش است...♥️ درود ورحمت برتمام مادران زمینی و مادران آسمانی🌸 -------------🌺🌱--------------- باد🌱 🌸 🌱