فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 امام صادق علیهالسلام
روز قيامت منادى ندا مىكند: زوّار قبر حضرت امام حسين علیهالسلام كجا هستند؟!
مردم بسيارى به پا مىخيزند.
پس به ايشان گفته مىشود: دست هر كسى را كه دوست داريد بگيريد و آنها را به بهشت ببريد،
پس شخصى كه جزء زائرين است هر كسى را كه بخواهد، گرفته و به بهشت مىبرد.
🦋
📚 کامل الزیارات، باب ۶۸، حدیث۵
#حدیث #شب_جمعه
📘حکایت وداستانهای زیبا📕
https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨از من مپرس
💚در شب جمعه کجاست دل
✨بی خانه است
💚زائر شهر خداست دل
✨هرگز وجود
💚حاضر غایب شنیده ای !؟
✨در شهر خویش
💚هستم و در کربلاست دل
#شب_جمعہ ✨
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ 💚
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا🙏
📘حکایت وداستانهای زیبا📕
https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون به رنگ آرامش🍃
🔴 تـنــوع اسـتیـکـر هـات کمه ؟؟ ☹😱
دنبال استیکرهای خاص میگردی؟؟؟
بزن رو لینک زیر👇
@kolbesticker
یه عــالمـه استیـکرهای خـاص و تک اینجاست👆😍
♥ استـیــکر های روزانه مذهبــی و منـاسـبـتی
♥ استیـکـر طــنـز امـتـحـانــات
♥ استیـکـر فـانـتـزی، عاشقانه و مناسبتی
♥ استیـکـر برنامه های تلویزیونی جناب خان ، پایتخت و نون خ و ...
همه و همه تو اینجا
@kolbesticker
@kolbesticker
سفارش استیکرهای خاص ویژه خودتون💯😍
🌷باسم رب المهدی
سلام صبح بخیر
باز هم جمعه و
آرزوی ظهور عشق
ذکر روز جمعه
صد مرتبه 🌺صلوات
اللهم صل علی محمد
وآل محمدوعجل فرجهم
🌹🌷خدایا به برکت صلوات
امام غایبمان رابرسان. "آمین"😘
📘حکایت وداستانهای زیبا📕
https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم 💞
🌼چه شود که نازنینا،
💫رُخ خود به ما نمائی
🌼به تبسّمی، نگاهی،
💫گرهی ز دل گشائی
🌼به کدام واژه جویم،
💫صفت لطیف عشقت
🌼که تو پاک تر از آنی
💫که درون واژه آئی
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج🌼
📘حکایت وداستانهای زیبا📕
https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنجشک از باران پرسيد: «كار تو چيست؟»
باران با لطافت جواب داد: «تلنگر زدن به انسانهايى كه آسمان خدا را از ياد بردهاند...»
"گاهى بايد كركره زندگى را پايين بكشيم و با خود خلوت كنيم و به پيرامونمان با دقت بيشترى نگاه كنيم... شايد چيزهايى را از ياد برده باشيم!"
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#فرياد_رس
شبـلی نقل نمـوده است:
من همسـايه ای داشتم که وفـات نمـود، او را خواب ديـدم.
از اوپرسيـدم: خـدا با تو چـه کرد؟ گفـت : ای شيـخ !
هول های بزرگ ديدم، و رنـج های عظيم کشيدم.
از آن جمله به وقت سـوال منکـر و نکير، زبان من از کـاربـاز مـانـد.
با خود می گفتم : واويلاه این عقـوبت از کجا به من رسيد؟ آخر من مسلمان بودم و بر دين اسلام مُردم.
آن دو فرشته با غضـب از من جـواب طلبيدند، ناگاه شخصی نيکـو موی و خوش بوی آمد ميـان من و ايشـان حـايل شد و مرا تلقيـن کرد تا جـواب
ايشـان را به نحـو خـوب بـدهم .
از آن شخص پرسيـدم : تو کيستی؟ خـدا تو را رحمت کند که من را از اين غصه خلاصی دادی؟
گفت: من شخصی هستـم که از صلـواتی که تو بر
پيغمبر(صلی الله علیه وآله) فرستادی آفريده شده ام ومامورم در هروقت هرجا که در مانی به فرياد تو رسم.
📚 منبـع: آثـار و برکـات صلـوات ص ۱۳۱
📚در خدمت مادر
در زمان های قدیم، مردمی بادیه نشین زندگی می کردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود و می خواست در طول روز، پسرش کنارش باشد. این امر، مرد را آزار می داد و فکر می کرد در چشم مردم کوچک شده است. هنگامی که موعد کوچ رسید، مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور، بگذار اینجا بماند. مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشد، آنچه می گویی انجام می دهم.
همه آماده کوچ شدند. زن هم مادرِ شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه فراوانی داشت و اوقات فراغت با او بازی می کرد و از دیدنش شاد می شد. وقتی مسافتی را رفتند، هنگام ظهر برای استراحت ایستادند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند.
مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم. زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم. مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا این کار را کردی؟ همسرش پاسخ داد ما او را نمی خواهیم، زیرا بعد ها او تو را همان طور که مادرت را گذاشتی و رفتی، خواهد گذاشت تا بمیری. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت، زیرا پس از کوچ همیشه گرگان به سمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده وسایل، شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند.
مرد وقتی رسید، دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند. پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب می کند و تلاش می کند که کودک را از گرگ ها حفظ کند. مرد گرگ ها را دور کرده و مادر و فرزندش را باز می گرداند و از آن به بعد موقع کوچ، اول مادرش را سوار بر شتر می کرد و خود با اسب دنبالش روان می شد و از مادرش مانند چشمش مواظبت می کرد و زنش در نزدش، مقامش بالا رفت.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺