eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩کریم‌خان زند هرگز به کسی باج نمی‌داد! 🔹️ می‌گویند وقتی میخواست سفیر عثمانی را بپذیرد، اطرافیان او نصیحتش میکردند که جامه‌های نو خود را بپوش و خود را آراسته کن و پای خود را دراز مکن، اما هنگام این دیدار، کریم خان یک پای خود را دراز کرد، تنبان مندرسی به پا نمود که سر کاسه زانوی آن پاره و استرش نمودار شد!او مدت‌ها سفیر را نمی‌پذیرفت. می‌گفت: 🔻 اگر با ما کاری دارد ما با او کاری نداریم! @zibastory
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران 🟩موش تو سوراخ نمی‌رفت، جارو هم به دمش می‌بست 🔸️از این اصطلاح در مواقعی استفاده می‌کنند که کسی برای حل کردن یک مشکل کوچک، مشکل بزرگتر ایجاد کند. 🔹️یا در مورد کسانی به کار می‌رود که خودش پذیرفته نشده باشد ولی بخواهد معرف دیگری شود و ....موارد مشابه دیگر. 🔻می‌گویند موشی از کوچه‌ای می‌گذشت، چشمش به یک در قدیمی افتاد که باز بود. به داخل حیاط رفت و پیرزنی را دید که سرگرم کار است. موش از فرصت استفاده کرد و جستی زد و به انباری رفت و دید در آنجا همه چیز فراوان است. یک طرف کیسه‌های گردو، چند شیشه پنیر که روی طاقچه انباری بود که ردیف به ردیف گذاشته بودند و خلاصه هر چه که می‌خواست در آنجا یافت می‌شد. چشمش به سوراخی افتاد. با خودش گفت: همین جا زندگی می‌کنم. درون سوراخ رفت و متوجه شد که سقف اتاقش تار عنکبوت بسته است. موش گفت: باید این جا را خوب تمیز و مرتب کنم. او خوشحال و خندان از لانه خارج شد، نگاهی به اطراف کرد، چشمش به جارویی افتاد که در گوشه انبار به دیوار تکیه داده شده بود. با خود گفت چه کار کنم تا این جارو را با خودم به سوراخ ببرم؟ سوراخ خیلی کوچک است و اگر جارو را دست بگیرم و با آن به لانه بروم، نمی توانم از آن عبور کنم. قدری فکر کرد، بعد گفت: بهترین کار این است که جارو را به دم خود ببندم و دنبال خودم به داخل سوراخ ببرم و همین کار را کرد. ولی جارو در سوراخ گیر کرد. در این هنگام پیرزن وارد انبار شد و دید که از سوراخی در انباری، جارویی بیرون آمده است. جارو را کشید و دم موش با جارو کنده شد. پیرزن خنده‌ای کرد و گفت: «موش تو سوراخ نمی‌رفت، جارو هم به دمش می‌بست.» ▪️نمونه‌هایی از این ضرب‌المثل در اشعار شاعران برجسته ایرانی: نمی‌شد موش در سوراخ کژدم به‌ یاری جایروبی بست بر دم "نظامی" بنده‌ات بود گرسنه پیرار پار زن کرد و بچه زاد امسال لاجرم از نوایب حدثان تیره دارد چو خال صورت حال مَثَل بنده اندر این حالت این چنین گفته‌اند در امثال تنگ بُد جای موش در سوراخ بست جاروب نیز بر دنبال "کمال‌الدین اسمعیل" گر موش به سوراخ بدشواری رفت جارو بدمش چگونه می‌آرد بست؟ "آصف ابراهیمی"
🌸خـدایا... ✨آغازی که تو،صاحبش نباشی 🌸چه امیدیست، به پایانش؟ 🌸پس بنام تو ✨آغاز میکنیم روزمان را 🌸صبحتان متبرک ✨به اسماء خداوند 🌸[یاالله یا کریم]  [یارحمان یا رحیم] ✨[یاحمید یامجید] [یاسبحان‌‌یا غفار]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صلوات موجب كمال نماز مي‌شود. ✨صلوات موجب كمال دعا و 🌸استجابت آن مي‌شود. ✨صلوات موجب تقرب انسان است. 🌸صلوات سپري در مقابل ✨آتش جهنم است. 🌸صلوات انيس انسان ✨در عالم برزخ و قيامت است. 🌸صلوات جواز عبور انسان ✨به بهشت است. 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
شروع هفته‌ با عرض‌ سلام‌ بمحضر واسطه‌‌ نعمت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و توسل به ساحت مقدسش به امید هفته‌ای سرشار از عافیت و برکت
ماندیم غریب، آشنا را برسان داروی تمامِ دردها را برسان سوگند به فاطمه در این سالِ جدید یا رب امام ما را برسان
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵داستان زیبای حضرت نوح(علیه السلام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@zibastory ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼 🔆از على (عليه السلام ) بياموزيد صاحب دررالمطالب مينويسد كه على (علیه السلام ) در بين راه متوجه زن فقيرى شد كه بچه هاى او از گرسنگى گريه ميكردند و او آنها را به وسائلى مشغول ميكرد و از گريه بازميداشت . براى آسوده كردن آنها ديگى كه جز آب چيز ديگرى نداشت بر پايه گذاشته بود و در زير آن آتش ميافروخت تا آنها خيال كنند برايشان غذا تهيه ميكند. باينوسيله آنها را خوابانيد. على عليه السلام پس از مشاهده اين جريان با شتاب بهمراهى قنبر بمنزل رفت . ظرف خرمائى با انبانى آرد و مقدارى روغن و برنج بر شانه خويش گرفت و بازگشت قنبر تقاضا كرد اجازه دهند او بردارد ولى حضرت راضى نشدند. وقتى كه بخانه آنزن رسيد اجازه ورود خواست و داخل شد، مقدارى از برنجها را با روغن در ديگ ريخت و غذاى مطبوعى تهيه كرد آنگاه بچه ها را بيدار نمود و با دست خود از آن غذا بآنها داد تا سير شدند. على عليه السلام براى سرگرمى آنها مانند گوسفند دو دست و زانوان خود را بر زمين گذاشت و صداى مخصوص گوسفندان را تقليد نمود (بع بع !) بچه ها نيز ياد گرفتند و از پى آنجناب همينكار را كرده و مى خنديدند مدتى آنها را سرگرم داشت تا ناراحتى قبلى را فراموش كردند و بعد خارج شد. قنبر گفت اى مولاى من امروز دو چيز مشاهده كردم كه علت يكى را ميدانم سبب دومى بر من آشكار نيست اينكه توشه بچه هاى يتيم را خودتان حمل كرديد و اجازه نداديد من شركت كنم از جهت نيل بثواب و پاداش بود و اما تقليد از گوسفندان را ندانستم براى چه كرديد؟ فرمود وقتى كه وارد بر اين بچه هاى يتيم شدم از گرسنگى گريه ميكردند خواستم وقتى خارج ميشوم هم سير شده باشند و هم بخندند. @zibastory شجره طوبى 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی
🔻دعاهای هر شب ماه رمضان🔻 ⭐️از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه در هر شب ماه رمضان مى‌خوانى: 🙏اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ فِيمَا تَقْضِي وَ تُقَدِّرُ مِنَ اَلْأَمْرِ اَلْمَحْتُومِ فِي اَلْأَمْرِ اَلْحَكِيمِ مِنَ اَلْقَضَاءِ اَلَّذِي لاَ يُرَدُّ وَ لاَ يُبَدَّلُ أَنْ تَكْتُبَنِي مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ اَلْحَرَامِ اَلْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ اَلْمَشْكُورِ سَعْيُهُمْ اَلْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ اَلْمُكَفَّرِ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ [عَنْهُمْ سَيِّئَاتُهُمْ] وَ أَنْ تَجْعَلَ فِيمَا تَقْضِي وَ تُقَدِّرُ أَنْ تُطِيلَ عُمُرِي فِي خَيْرٍ وَ عَافِيَةٍ وَ تُوَسِّعَ فِي رِزْقِي وَ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِكَ وَ لاَ تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي 🔷 در انيس الصالحين است كه: در هر شب از شبهاى ماه رمضان بخواند: 🙏أَعُوذُ بِجَلاَلِ وَجْهِكَ اَلْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ اَلْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي تَبِعَةٌ أَوْ ذَنْبٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ
🔆غيرت شما كجاست گزارشى به على عليه السلام رسيد كه سپاهيان معاويه بشهر انبار هجوم آوردند، حسان بن حسان بكرى فرماندار شهر را كشتند و پاسداران شهر را پراكنده ساختند. بعضى از سربازان معاويه بمنزل زنان مسلمان و غيرمسلمان وارد شدند و خلخال ، دست بند، گردنبند، و گوشواره را از برشان بيرون آوردند و آنان براى دفاع از خود وسيله اى جز زارى و استرحام نداشتند. سپس لشكريان معاويه با غنائم فراوان از شهر خارج شدند و در اين جريان ، نه كسى از آنان زخم برداشت و نه خونى از آنها بزمين ريخت . اين گزارش رنج آور و دردناك ، آنحضرت را بسختى ناراحت و متاءلم نمود و ضمن خطابه اى تند و مهيج شرح جريان را به اطلاع مردم رساند و در خلال سخنان خود فرمود: فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما بل كان به عندى جديرا. اگر مرد مسلمانى بر اثر اين قضيه ، از شدت اندوه و تاءسف بميرد ملامت ندارد بلكه در نظر من چنين مرگى شايسته و سزاوار است . @zibastory 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی
🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋 🔆فرماندار بصره در مجلس عروسى عثمان بن حنيف انصارى در حكومت على عليه السلام فرماندار بصره بود. يكى از خانواده هاى محترم شهر، او را بمجلس عروسى دعوت نمود، فرماندار آن را پذيرفت و در مجلس وليمه شركت كرد. مدعوين همه از ثروتمندان و متمكنين شهر بودند، و از محرومين و تهيدستان كسى در آن مجلس دعوت نداشت . سفره رنگينى گسترده شد و فرماندار و ساير مهمانها در كنار آن نشستند و صاحبخانه با غذاهاى فراوان و رنگارنگ از فرماندار بگرمى پذيرائى كرد. خبر اين مجلس مجلل ، به على عليه السلام رسيد. نامه تندى به فرماندار نوشت و عمل او را اين چنين مورد انتقاد قرار داد: وم ظننت انك تجيب االى طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو.  من گمان نمى كردم كه دعوت مردمى را براى صرف طعام اجابت مى كنى كه فقير و محرومشان را ميرانند و غنى و توانگرشان را ميخوانند. @zibastory 📚نهج البلاغه ، نامه 45