eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
52.9هزار عکس
55هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی ارتباط با خادم 👇 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
💛 💠 💔🍃 💠زندگینامه شهید مجید قربانخانی شهید «مجید قربان خانی» متولد ۳۰ مرداد ۱۳۶۹ و تک پسر خانواده است. مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنت‌هایش باشد؛ اما خدا در ۶ سالگی به او یک خواهر داد. خانم قربان‌خانی درباره به دنیا آمدن «عطیه» خواهر کوچک مجید می‌گوید: «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچه‌هایی هم که برادر داشتند خیلی حسودی می‌کرد و می‌گفت چرا من برادر ندارم. دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. مجید نمی‌دانست دختر است و علیرضا صدایش می‌کرد. ما هم به خاطر مجید علیرضا صدایش می‌کردیم؛ اما نمی‌شد که اسم پسر روی بچه بماند. شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه دختر است. دیگر مدرسه نرفت. همیشه هم به شوخی می‌گفت «عطیه» تو را از پرورشگاه آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش صدایش می‌زد. آخرش هم‌کلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم. بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتم و در حیاط می‌نشستم تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً خجالت می‌کشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛ اما ذهنش خیلی خوب بود. هیچ شماره‌ای درگوشی ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را می‌خواست از حفظ می‌گرفت.»   🌸🍃 ✅ ||•🏴 @marefat_ir .
🌸🍃 🍃 💔 امروز گذری کوتاه از زندگی مجید قربانخانی از زبان یک خواهر عاشق را برای مخاطبان محترم مشرق می‌نویسیم. مجید هیچ وقت علاقه‌ای به درس خواندن نداشت تا هشتم خواند و برای همیشه کتابهای درسی‌اش را در قفسه‌های کتاب به یادگار گذاشت، و کنار پدر در بازار آهن مشغول به کار شد. در آمد روزانه‌اش را بین من و مادر آن خواهرانم تقسیم می‌کرد، وقتی معترض این رفتارش می‌شدیم می‌گفت روزی‌رسان اصلی خداوند است. همه خانواده و فامیل آرزویمان بود که دامادی مجید را ببینیم، وقتی میگفتیم برایت آستین بالا بزنیم، میگفت: داماد می‌شوم، عروسی‌ام خیلی هم شلوغ می‌شود، ماشین عروسم به جای اینکه گل قرمز داشته باشد، گل سیاه دارد و چون خیلی شوخ طبع بود هیچکدام از ما حرف‌هایش را اصلا جدی نمی‌گرفتیم. مجید هیچ وقت اهل نماز و روزه و دعا نبود‌، اما سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلی متحول شد‌، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌خواند و حتی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند، خودش همیشه می‌گفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده‌ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. در این مدتی که دچار تحول روحی و معنوی شده بود همیشه زمزمه لبش «پناه حرم، کجا می‌روی برادرم» بود؛ همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب (سلام الله علیها) داشت. 💛 ✅ ||•🏴 @marefat_ir
🌸🍃 🍃 💔 یست و یک دی ماه سال هزاروسیصد ونودوچهار حدود ساعت سه و چهار بعد از ظهر دود و مه غلیظی همه جا را گرفته بود. نم نم باران سرما را چندین برابر می کرد. بوی خون و خاک کم کم به مشام می رسید. سنگر های کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده و پای هر کدام را بیست سی متر گود بود. مجید بر روی تپه نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود. نه خواب نبود. چیزی شبیه خواب بود. در تمامی روز های قد کشیدنش اولین مرتبه که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش شده بود. دستها و صورتش گلی بود. انگشتری که شب قبل از حسین امیدواری گرفته هنوز در انگشتش بود. صدای تیر ها و نارنجنک ها همچنان فضای آسمان را پر کرده بود. از صدای تیرها گوش شنونده ها عجیب تیر می کشید. صدا به صدا نمی رسید. صدای بیسیم های بی صاحب در جای جای دشت می آمد. بچه ها عقب نشینی کنید.کسی نمی توانست مجید را حرکت بدهد. درخت های سبز کاج و خشک زیتون در دشت کم کم خیس باران شده بودند. سیزده تا از بچه ها شهید و چند نفری هم جانباز شده بودند. بدن اربا اربای مرتضی کریمی خودش عاشورایی به پا کرده بود. برای خیلی ها روشن بود که مجید و خیلی دیگر از بچه های شهید شده فردایی نخواهند داشت. همه را از چهره و آرامش شب اخرشان می گویند. 💛 ✅ ||•🏴 @marefat_ir
🌸🍃 🍃 💔 محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال 1346 در خانواده‌ای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد. محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذرانگد. در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون‌ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او می‌گفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم. فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می‌گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می‌گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم می‌گیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد. 💛 ✅ ||•🇮🇷 @marefat_ir .
وصیت نامه شهید حسین قجه ای❣ ای افراد باایمان شما را چه شده که به وقتی به شما گفته شود در راه خدا برای مبارزه با دشمنان حق و عدالت حرکت کنند به زمین سنگینی می‌کنید. … بدانید که لذت دنیا در برابر خوشیهای آخرت اندکی بیش نیست. با درود و سلام فراوان به کلیه‌ی شهدای صدر اسلام تاکنون …از اینکه متعهد شدم در جنگ شرکت کنم یک وظیفه‌ی دینی خود دانستم و به والله قسم همیشه قلبم برایش می‌تپید چون بیشتر در معرض آزمایش قرار می‌گرفتم و سعی می‌کردم تا اندازه‌ی رشدم کمبودهایم را برطرف کنم ولی همیشه به این فکر بودم که نکند خالص نشوم و در جنگ از بین بروم (از دنیای ظاهری) تا اینکه مرتبه‌ی اول و دوم گذشت برای مرتبه سوم به فکر این افتادم که حتماً بسیار گناهکارم که از فیض شهادت محروم مانده‌ام. سعی کردم خالصانه‌تر و استوارتر شروع کنم تا شاید خداوند نظر عنایتی بکنند و مرا از نعمت بزرگش سیراب کند. الحمدالله ….«خداوند به شما امر می‌کند که امانتها را به صاحبان آن بسپارید.» ای خمینی عزیز مطمئن باش که به آیه‌ی قرآن وفادار خواهیم ماند و همیشه از حرکت در خط پیامبرگونه‌ات تا ظهور حضرت مهدی (عج) ضعف از خود نشان نخواهیم داد. خدایا ما ابزار و وسیله‌‌ای بیش نیستیم. تویی که مرا هدایت و از خطرات عقیدتی به دور میداری. از تمامی خانواده، اقوام، دوستان و همشهریان و کلیه‌ی مسلمانان درخواست عاجزانه دارم که از خط رهبریت امام امت پیروی کنید تا سرعت و ضربات مشت بر دهان ابرقدرتها بیشتر شود. برای اینکه جوانان متعهد و شجاع بارآیند، و از مرگ نترسانید که زیر بار ذلت زندگی کنند ولی از ترس مرگ خروش نکنند، قربانی شدن در راه تحقق اسلام و اهداف انقلاب اسلامی آرزوی ماست بگذارید ما فدا شویم اما نگذارید که جمهوری اسلامی و خط امام بیش از این دست‌خوش حملات مخالفان شود … ولی درد دلی با برادران پاسدار! شما را قسم به آنچه برایش ایثارگری می‌کنید کاری کنید که سخنان امام با شما تطبیق کند و قلب امت دردناک نشود. چون خیلی شما از جان‌گذشتگان را دوست دارند. جملات امام به پاسداران (شما جندالله‌اید- شما دست خدا هستید- شما سربازان امام زمان (عج) هستید) معنی جملات و برداشت آنها یعنی اگر اینها که گفته شد نیستید سعی کنید چنین باشید تا بتوانید به اسلام خدمت کنید … همگی برای پیروزی و گسترش اسلام و طول عمر امام در دل شب و وقت نمازها دعا کنیم.والسلام 🕊