eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @zohoreshgh ❣﷽❣ ماه ۳- روز سوم نمازی دارد به این نحو: دو رکعت در رکعت اول سوره حمد سوره فتح و در رکعت دوم حمد و توحید. بعد از نماز صد مرتبه صلوات، صد مرتبه بگوید: اللهم العن آل ابی سفیان و صد مرتبه استغفار کند. 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۸۰ #قسمت_هشتاد🎬: نیمه های شب بود محیا آرام پرده را به کناری زد و از آن بالا حیاط مقر سرب
۸۱ 🎬: هنوز پرده سیاه شب بر آسمان بود که ولوله ای در حیاط مجاور به پا شد محیا که به هر صدایی قلبش فرو‌می ریخت و برای خواندن نماز صبح بیدار شده بود متوجه سر و صدا شد به سمت پنجره آمد و پرده را کمی کنار زد. جوش و خروشی پنهانی در حیاط برپا بود محیا ابتدا فکر کرد که متوجه فرار اسیران شدند، نگاهش را به زیر زمین دوخت کسی به آنجا نمی رفت گویا سربازان خود را مهیای استقبال از کسانی می کردند که قرار بود صبح زود به آنجا بیایند. محیا نمازش را خواند و بی هدف داخل ساختمان قدم میزد، گاهی نفسش تنگ می شد و روی تخت می نشست اما بی قرار بود و نمی دانست عاقبت امروز به کجا می کشد. در همین حین در ساختمان را زدند، محیا خودش را به تخت رساند و خوابید و طوری وانمود کرد که خواب است. سربازی وارد ساختمان شد و بلند گفت: خانم دکتر، قهوه عراقی را آماده کردین؟! محیا که قرار بود فیلم بازی کند تا برای فرار ایرانی ها به او مشکوک نشوند با صدایی خسته گفت: ببخشید، حالم خوب نبود از دیشب که افتادم نتونستم پا شم، الان آماده می کنم. سرباز اوفی کرد و گفت: خوب بجنب، هر لحظه ممکن هست که مهمان ها برسند فرمانده نمی خواد... محیا از جا بلند شد و همانطور که با سنگینی به سمت آشپزخانه می رفت گفت: باشه خیلی زود آماده میکنم. سرباز در حالی که سینی حاوی کتری مملو از قهوه را به دست داشت وارد ساختمان شد و احساس کرد چیزی غیرعادی در جریان است، در اتاق فرمانده عزت باز بود و صدای فریاد او به گوش می رسید. سرباز با سرعت خودش را به اتاق رساند سینی را روی میز گذاشت و پایی چسپاند، فرمانده عزت بی توجه به او از جلوی سرباز رد شد و همینجور که زیر لب بد و بی راه می گفت راه خروج از ساختمان را در پیش گرفت. فرمانده عزت حرف هایی را تند تند با خود تکرار می کرد و از پله ها پایین رفت،سربازان هم مانند موشهایی که در خود فرو رفته بودند به دنبال او روان شد ند، یعنی چی ؟! اسیرا چجوری فرار کردند؟! من باید با چشم خودم ببینم آن دو نگهبان الدنگ کجا بودند زمانی که فرار کردن؟! سرباز در زیر زمین را باز کرد فرمانده داخل شد و نگاهی به دو سرباز که با لباس زیر کف اتاق دراز به دراز افتاده بودند کرد و رو به سرباز گفت: اینا مردن؟! سرباز شانه ای بالا انداخت و به یکی از انها اشاره کرد و گفت: این فکر کنم زنده است چون خرو پف می کرد، نگاه کنید سینه اش بالا و پایین میشه... فرمانده شوت محکمی به سرباز زد و گفت: پاشو احمق!! و باز لگدی محکم تر به او زد و رو به سرباز کنارش گفت: برو دنبال خانم دکتر سریع... سرباز چشمی گفت و بیرون رفت و یکی از سربازان کف اتاق آرام پلک هایش را باز کرد، فرمانده خم شد روی صورتش و گفت: کی به شما حمله کردند؟! چه جوری حمله کردند؟ چطور در را باز کردند؟! چطور فرار کردند؟! سرباز که انگار سوال های پشت سر هم فرمانده گیجش کرده بود با لحنی خوابالود گفت: کی فرار کرده؟! فرمانده عزت از سوز درونش لگد محکم تری به او زد به طوریکه تمام خواب یکدفعه از کله اش پرید و مانند فنر از جا جست و ایستاد و همانطور که احترام نظامی می گذاشت نگاهش به لباس هایش افتاد و گفت: کو لباسام؟! فرمانده سیلی محکمی به صورت سرباز زد و گفت: احمق! از من می پرسی لباسات کجاست؟! بگو ببینم چه جوری لختتان کردند و بعد فرار کردند. سرباز چشمانش را ریز کرد و گفت: چیزی...چیزی یادم نمیاد فقط خواب افتادم و بعد نگاهی به سرباز کنارش کرد و گفت: حمود!!! حمود هم خواب افتاده؟! فرمانده عزت که انگار چیزی به ذهنش رسیده بود گفت: شما دوتا دیشب چی خوردین هااا؟! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۸۱ #قسمت_هشتاد_یکم🎬: هنوز پرده سیاه شب بر آسمان بود که ولوله ای در حیاط مجاور به پا شد م
۸۲ 🎬: سرباز همانطور که دستپاچه شده بود گفت: چی خوردیم؟! خب معلومه همون که بقیه خوردن ما هم خوردیم! و بعد نگاهی به حمود کرد و گفت: چرا بیدار نمی شود؟ در همین حین محیا وارد اتاق شد، با تعجبی ساختگی به سربازان نگاه کرد و گفت:قر..قربان اینجا چه خبر است؟ فرمانده عزت اشاره ای به حمود کرد و گفت: نمی دانم! نگاه کن ببین خواب هست؟! محیا خم شد و روی صورت حمود را نگاهی انداخت، پلک چشمش را باز کرد و سپس نبض او را گرفت و همانطور که با سنگینی خاصی در حرکاتش دست روی زانو می زد، از جا بلند شد و گفت: نه خواب نیست. متاسفانه به نظر می رسد حمود مرده باشد با این حرف فرمانده عزت فریادی کشید و گفت: آخر چطور؟! خفه شده، تیر خورده؟ چطور کشته شده؟! چرا آثری از درگیری روی بدنش ندارد؟! محیا سری تکان داد و گفت: نمی دانم فرمانده دوباره به سمت سرباز برگشت و در همین حین نگاهش به محیا افتاد با اشاره دست او را مرخص کرد محیا با شتابی در حرکاتش به بیرون رفت و به سرعت می خواست خودش را به پله هایی برساند که از داخل حیاط مدرسه به در ساختمان اقامتگاه خودش می رسید، برود، او فعلا از مهلکه گریخته بود و حدس میزد با آمدن فرمانده جدید و آن مقام بلند پایه بعثی، این موضوع کمرنگ شود،یعنی فرمانده عزت برای اینکه ابهت خودش را حفظ کند، سعی می کرد این موضوع را به نحوی فیصله دهد. فرمان عزت یک دور دور سرباز چرخید و همانطور که با باتوم دستش به بازوی او می زد گفت: به من بگو شما دیروز چه چیزی خورده اید و یا شاید داروی خاصی مصرف کرده اید؟ زود به من بگو! مگر می شود یکی از سربازان من بمیرد، اسیران زندانی در دست من فرار کنند و تو هم راحت بخوابی ومن من ته توی قضیه را در نیاورم؟! این آخرین روز خدمت من در خرمشهر است، باید تکلیف این موضوع مشخص شود وگرنه تو را خواهم کشت. سرباز که با دیدن محیا انگار چیزی در ذهنش قلقلک می خورد گفت: نمی دانم ما هم از همان خوراکی هایی که به دیگر سربازان دادید استفاده کردیم و از طرفی هیچ داروی خاصی هم مصرف نکردیم، ولی برای خودم هم عجیب است. فرمانده فریاد بلندی کشید و گفت: یا مشخص می کنی چه اتفاقی افتاده یا همین جا با دست های خودم خفه ات می کنم. سرباز که می دانست فرمانده قلبی سنگی در سینه دارد با لکنت گفت:ص..صب.. صبر کنید اجازه دهید کمی افکارم را متمرکز کنم کمی فکر کنم. فرمانده دستهایش را پشت سرش زد و با قدم های محکم عرض اتاق را می پیمود گویا ذهنش سخت درگیر شده بود در همین حین صدایی از بیرون به گوشش رسید: ق...قربان، میهمانان آمدند...دیده بان اعلام کرده که ماشین حامل میهمانان نزدیک می شوند. فرمانده به با شتاب راه خروج را در پیش گرفت و همانطور که به سرباز اشاره می کرد تا لباس مناسب بپوشد گفت: من منتظرم، هر چی به مغز پوکت خطور کرد به من بگو، حتی اگر در جلسه هم بودم، اجازه داری بیایی و بگویی وگرنه میکشمت و شوخی هم ندارم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۸۲ #قسمت_هشتاد_دوم🎬: سرباز همانطور که دستپاچه شده بود گفت: چی خوردیم؟! خب معلومه همون که
۸۳ 🎬: فرمانده عزت محکم پای چپش را به پای راست کوبید و احترام نظامی گذاشت و با اشاره آزاد باش دستش را به جلو دراز کرد و همانطور که لبخند میزد گفت: خوش آمدید قربان و بعد رویش را به طرف فرمانده جدید کرد و گفت: شهر خوبی ست، پر و پیمان، هر چه بخواهی در انبارهای آن موجود است. امیدوارم که در خرمشهر ساعات خوبی را بگذرانید. فرمانده جدید همانطور که خاضعانه به ژنرال نگاه می کرد لبخندی زد و گفت: اگر سربازان فرمانده الباردی چیزی در انبارها باقی گذاشته باشند خوب است و با لحنی ملایم تر ادامه داد: از کمالات شما زیاد شنیدیم، من هم امیدوارم که مانند شما عمل کنم. در همین حین در اتاق را زدند، فرمانده عزت بی توجه به آن رو به مقام بعثی کرد و گفت: قربان، برنامه امروز شما چیست؟! آیا می خواهید از شهر و میدان و معابر جنگی بازدید کنید؟! اگر مایل باشید به افتخار ورود شما، یک آتش بازی زیبا راه بیاندازیم و جاده های خروجی را خمپاره باران کنیم که دوباره در را زدند و اینبار در باز شد و سربازی داخل شد و همانطور که احترام می گذاشت، سرش را بالا گرفت و گفت: قربان، همانطور که امر کرده بودید، چیزی یادم آمد و تقریبا متوجه شدم اسیران چگونه فراری شده اند. فرمانده عزت به عقب برگشت و با اشاره چشم و ابرو به سرباز فهماند که چیزی نگوید و بعد با لحنی قاطع گفت: چطور جرأت کردید بدون اجازه وارد اتاق شوید؟! سرباز که به تته پته افتاده بود گفت: آخه قربان، خودتان... ناگهان صدایی از پشت سر بلند شد: قضیه فرار زندانی ها چیست؟! و همانطور که با قدم های شمرده به سرباز نزدیک میشد گفت: بگو‌ببینم چه می خواهی بگویی؟! فرمانده عزت با التماسی در نگاهش به فرمانده جدید چشم دوخت و انگار از او کمک می خواست تا آبرویش جلوی ژنرال بعثی حفظ شود. فرمانده جدید گلویی صاف کرد و‌گفت: قربان بنده به این مورد رسیدگی می کنم، شما بفرمایید همراه فرمانده عزت الباردی به بازدید شهر... ژنرال با عصبانیت به میان حرف او پرید و رو به سرباز گفت: مگر نشنیدی چه گفتم؟!بگو قضیه از چه قرار است. سرباز سرش را پایین انداخت و گفت: ق...ق...قربان من فکر می کنم تمام داستان برمیگرده به سمبوسه های گوشتی که خانم دکتر برایمان آورد،چون...چون دیشب همون چیزی که بقیه سربازها خوردند ما هم خوردیم، فقط خانم دکتر برای ما این سمبوسه ها را آورد و چون حمود بیچاره التماس کرد تا بیشتر بخورد و از طرفی من هم آن روز سمبوسه خورده بودم، از چهار سمبوسه، سه تایش را حمود خورد و یکیش را من خوردم، شاید سمبوسه ها خراب شده بود که حمود بیچاره مرد و منم هم خواب افتادم و شاید هم بیهوش شدم و اسیرهای ایرانی فرار کردند. فرمانده عزت زیر لب تکرار کرد: نه امکان نداره ژنرال سوالی فرمانده عزت را نگاه کرد و گفت: این خانم دکتر کیست؟! همین الان او را اینجا بیاورید،من شخصا از او بازجویی می کنم. فرمانده عزت که نگاهش را به زمین دوخت و گفت: او یک پرستار ساده است، هموطن ماست، برای خدمت به سربازها و امداد رسانی نگهش داشته بودم. ژنرال با عصبانیت نگاهی به فرمانده کرد و گفت: همین الان او را به اینجا بیاورید. با اشاره فرمانده عزت، سربازی به دنبال محیا رفت. بعد از دقایقی طولانی که اتاق غرق در سکوت بود، تقه ای به در خورد و پشت سرش محیا وارد اتاق شد. ژنرال از زیر عینک نگاهی به محیا کرد و بعد انگار یکه ای خورده باشد، عینکش را جابه جا کرد و گفت:تو؟! محیا که تا آن لحظه نگاهش به زمین بود، سرش را بالا گرفت، با دیدن مرد روبه رو انگار بندی درون قلبش پاره شد و زیر لب با لحنی لرزان گفت: ابو معروف... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۶۹🌷 🌿شرح قرآنی د
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۸۷۰🌷 🌿شرح قرآنی دعای ندبه🌿 🔶‌فراز چهل و نهم 🍀اللَّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَی وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوَی وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلَی وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی وَ الْجَوَی وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعَی وَ الْمُنْتَهَی؛ خدایا تو برطرف کننده سختی‌ها و حوادث ناگواری، از تو یاری می‌طلبم که یاری و کمک تنها نزد توست و تو پروردگار آخرت و دنیایی، پس ای فریادرس درماندگان به فریاد بنده کوچک گرفتارت برس و سرورش را به او نشان بده. ای صاحب نیروهای شگرف، به دیدار سرورش اندوه و سوز دل را از او بزدای و آتش تشنگی اش را خاموش کن، ای که بر عرش چیره ای، و بازگشت و سرانجام به سوی اوست. 🍀 💠پس از آنچه در فراق امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان شد، از این فراز به بعد دعا و مناجات با خداوند متعال مطرح می‌شود که خود سرشار از نکات قرآنی و روایی است. 🔷آیه اول 💠آیه ۱۷ سوره انعام یکی از آیاتی است که با این بحث ارتباط دارد: «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ؛و اگر خداوند (برای آزمایش و رشد، یا کیفر اعمال) تو را با (اسباب) زیان و آسیب درگیر کند، جز خودش هیچ کس برطرف کننده آن نیست و اگر خیری به تو برساند، پس او بر هر چیز تواناست». ✅نکته‌ها 🔺۱. خیر و شرّ تنها به دست خداست: «إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ... بِخَیْرٍ». 🔺۲. سرچشمه همه امور یکی است، نه اینکه خیرات از یک منبع و شرور از منبع دیگر سرچشمه گیرد: «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ... وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ». 🔺۳. باید همه امیدها به خدا و همه خوف‌ها از او باشد: «فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ». 🔺۴. قوانین الهی استثنا بردار نیست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز در رویارویی با حوادث تلخ و شیرین، باید متوجّه خدا باشد: «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ... وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیر». 🔺۵. اینکه در برطرف کردن ضرر، تعبیر «إِلَّا هُوَ» آمده؛ امّا در برطرف کردن خیر چنین مسئله ای مطرح نشده، برای این است که خداوند ضرری را که به انسان برسد برطرف می‌کند، امّا فضلی را که به او برسد، از او نمی گیرد. مگر آنکه اعمالانسان آن را تغییر دهد. چنانکه در قرآن آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»یعنی تغییر نعمت، بستگی به عملکرد خود انسان دارد. 🔺۶. هر تلخی و ضرری شرّ نیست، گاهی حوادث تلخ برای بیداری فطرت یا آزمودن انسان است: «بِضُرٍّ» و نه «بشِّرِ». 🔷آیه دوم 💠یکی دیگر از آیات مرتبط، آیه سوم سوره یونس است: « ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ؛ سپس بر عرش استیلاء یافت (زمام امور را به دست گرفت». ✅نکته 🔺«عَرش»، مرکز تدبیر و کنایه از قدرت است. وقتی می‌گویند: فلانی بر تخت نشست یا او را از تخت پایین کشیدند، یعنی به قدرت رسید یا برکنار شد. سلطه ی خداوند هم پیش از آفرینش آسمان‌ها و زمین بر هستی بوده، «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ»، هم پس از خلقت آنها و پس از پایان جهان و در قیامت هم سلطه الهی بر همه هستی باقی است: «یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ». 🔷آیه سوم 💠آیه هشتم از سوره علق نیز مناسب با این بحث است که می‌فرماید: «إِنَّ إِلی رَبِّکَ الرُّجْعی؛ همانا بازگشت همه به سوی پروردگار توست». ✅نکته‌ها 🔺۱. هر چه داریم می‌گذاریم و می‌رویم؛ خود را بی نیاز نپنداریم. 🔺۲. انسان و هستی هدفدار و به سوی خداست. 🔺۳. ترس مؤمن از خداوند به دلیل حضور او در محضر پروردگار در روز قیامت است؛ زیرا قرآن می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ؛و کسانی که (اموال خود را در راه خدا) می‌دهند آنچه را دادند، درحالی که دل هایشان ترسان است از این که سرانجام به سوی پروردگارشان باز می‌گردند». 🔺۴. بنابر حدیث هرگاه با مصیبتی روبرو شدید، جمله ی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را بگویید.گفتن «إِنَّا لِلَّهِ» و یاد خدا به هنگام ناگواری ها، آثار فراوانی دارد: الف) انسان را از کلام کفر آمیز و شکایت باز می‌دارد. ب) موجب تسلیت، دلداری و تلقین به انسان است. ج) مانع وسوسه‌های شیطانی است. د) اظهار عقاید حق است. ه-) برای دیگران درس و الگو شدن است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «همین فردا ظهوره» 👤 استاد 🔅 ایام الله و ظهور رو نزدیک بدونید... عج 🌺 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «قدرت امام زمان» 👤 استاد 🔺 با قدرت‌ پوشالی، قدرت‌ها و فکرها رو تسخیر کردند... 🔅 ما باید قدرت دین و رو برگردونیم. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بزرگترین تله‌ی پنهانی شیطان، برای من و شمایی که فکرش را هم نمی‌کنیم روزی دین‌فروشی کنیم! | منبع: جلسه ۴ از مبحث پرتویی از آثار روزه / دعا و استغاثه برای فرج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
من شِمرم یا زهیر؟.mp3
8.87M
✔️ مقایسه زهیر (عثمانی مذهب) که علمدار سپاه امام می‌شود! و شمر (فرمانده سپاه پیاده نظام در جنگ صفین) که قاتل امام می‌شود! آینده‌ی من کدام است؟ | منبع : جلسه ۶۰۵ از مبحث خانواده آسمانی / دعا و استغاثه برای فرج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
20_Goriz_Az_Rajim_1401_06_05_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
24.63M
⭕️سلسله مباحث « » ✅جلسه بیستم 🛑حکمت ذکر در لحظه لحظه زندگی چیست؟ 🛑 چگونه از روابط غیر مجاز خلاص شویم ؟ 🛑 فضای مجازی با چه چیزی در ارتباط است ؟ 🛑 علامت ایمان افزایش محبت به همسر است @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔺امام حسین رو از مردم نگیرید! (قسمت نهم) ❓چه کسایی دارن امام حسین رو از مردم می‌گیرن؟! ❗️ آشنا کردن بچه با مسائل دینی مثل نماز و حجاب از کودکی باعث میشه این مسائل رو پس بزنه! ‼️ شیوه‌های تربیتی نوین نشون میده که امام حسین روش تربیتیش صحیح نبوده! 📹 برشی از جلسه سخنرانی سجاد رستمعلی (مسئول اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامی) در محرم الحرام سال ۱۴۰۲ 🎞 مشاهده فیلم کامل جلسه سخنرانی در کانال آپارات اندیشکده ✅ ادامه دارد... إن‌شاءالله. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🇮🇷 هشدار ایران به مردم اسرائیل: یک هفته فرصت دارید حیفا و تل آویو را خالی کنید . برای همیشه اسرائیل را از روی نقشه حذف میکنیم. نشر حداکثری در تمام شبکه های مجازی با تمام زبان های دنیا ارسال کنید تا برسد به مردمان اسرائیل 💥💥💥💥💥💥💥💥 عبری איראן מזהירה את עם ישראל: יש לך שבוע להתפנות מחיפה ותל אביב. נמחק את ישראל מהמפה לנצח. 💥💥💥💥💥💥💥💥 انگلیسی Iran's warning to the people of Israel You have one week to evacuate Haifa and Tel Aviv. We will remove Israel from the map forever. Send maximum publication in all languages ​​of the world. 💥💥💥💥💥💥💥 چینی 伊朗对以色列人民发出警告 您有一周的时间撤离海法和特拉维夫。 我们将把以色列永远从地图上删除。 发送世界上所有语言的最大出版物。💥💥💥💥💥💥💥 ارمنی Իրանի նախազգուշացումն Իսրայելի ժողովրդին Դուք ունեք մեկ շաբաթ Հայֆան և Թել Ավիվը տարհանելու համար։ Իսրայելը ընդմիշտ կհեռացնենք քարտեզից. Ուղարկեք առավելագույն հրապարակում բոլոր վիրտուալ ցանցերում՝ աշխարհի բոլոր լեզուներով 🪧🇵🇸 🪧🔥 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ روایت بازجوی صهیونیست از پیش‌بینی سنوار در زندان! 💠 یحیی سنوار رهبر حماس در غزه، ۲۳ سال در زندان‌های رژیم صهیونیستی در حبس بود. 😎 اما در نهایت با اینکه به ۵ بار حبس ابد محکوم شده بود، در سال ۲۰۱۱ طی توافق مبادله اسرا بین حماس و رژیم صهیونیستی آزاد شد. فیلم را ببینید. 🪧🇵🇸 🪧🔥 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ هم‌بند یحیی السنوار در زندان‌های اسرائیل روایت می‌کند: 💠 السنوار چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارد و چگونه شناختی عمیق نسبت به اسرائیل پیدا کرده است؟ 🪧🇵🇸 🪧🔥 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
"کربلا" کاش شود موعدِ دیدار، فقط هر "شبِ جمعه" حرم لازمم انگار، فقط تو همان روضهٔ عطشانی و ما روضهٔ اشک چشمِ "زهراست" همان چشمهٔ خونبار، فقط 🌷 🌙 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مداحی آنلاین - کربلا دلم دوباره بیقراره - پورفرشاد.mp3
6.57M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃کربلا دلم دوباره بی‌قراره 🍃هوای دیدن تو داره 🎙 🌷 🌙 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
Farahmand.Komeil.mp3
30.74M
🌺 مخصوص شب های جمعه☝️☝️ 🎙 👈 متن دعای کمیل👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/51 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ بهشتِ نقشهٔ جغرافیاست ، مشهد تو دَرِ ورودی عرش خداست ، مشهد تو من اهل شهر تو هستم اگر چه شیرازم من آشنای توام ؛ آشناست ، مشهد تو فرار می‌کنم از غربتم به سمت حرم به دردهای غریبی دواست ، مشهد تو همیشه مقصد صَعْبُ‌العَلاج‌ها حرم است قسم به جان تو دارالشفاست ، مشهد تو سلام می‌دهم آنجا به محضر ارباب چرا که شعبه‌ای از کربلاست ، مشهد تو 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مولای من ! گرفته قلبم و آه هم مدد مرا ندهد برای درد فراقت کسی دوا ندهد به‌ راه مانده نگاهم بیا گل نرگس کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
6_144189955922986014.mp3
3.73M
زیاد با تو میگم حرفامو اما یه دنیا حرف مونده که نگفتم هوا دلگیره از بس که نبودی میاد بارون و یاد تو میافتم... ♥️ 💔 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• رحمه الله علیه⚘ ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺