مداحی آنلاین - نماهنگ مثل نفس - گروه سرود میقات.mp3
5M
دنیای منی، آقای منی
تو امام حسین رویاهای منی
تو مثل نفس، همراه منی
روشنه شبام آخه تو ماه منی...
#نماهنگ🔊
#جدید🔄
#پیشنهاد_ویژه👌🏻
#گروه_سرود_میقات🎙
#میلاد_امام_حسین(ع)🌺
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مداحی_آنلاین_حسین_آمد_مسلمان_کرد_ما_را_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.82M
حسین آمد مسلمان کرد ما را ...
#پادکست🔊
حجت الاسلام👇
#عالی🎙
#ولی_الله_کلامی_زنجانی🎙
#میلاد_امام_حسین(ع)🌺
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_6034899319734143879.mp3
1.14M
🇮🇷 سرود ایران ایران ایران
🇮🇷 رضا رویگری
🇮🇷 دهه فجر گرامی باد
🇮🇷 #دهه_فجر مبارکه 💐🌸
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼🌿🌼🌿🌼
🌿🌼🌿
🌼🌿🌼
🌿
🌼
@zohoreshgh
❣﷽❣
#نماز_هرشب_ماه_شعبان
اعمال سه شب اول و روز اول
حضرت رسول اکرم (ص) فرمود هر کس سه روز اول شعبان روزه بدارد وشبهای انها را به عبادت قیام کند ( ودر آن سه شب ) دورکعت نماز بیک حمد وپانزده توحید بخواند خداوند شر اهل آسمانها و زمینها را و شر هر سلطان جائوری را از وی دور کند و قسم بخدائیکه مرا بحق نبوت فرستاده که خدای تعالی هفتاد هزار گناه کبیرۀ او که بین خود وخدا کرده آمرزد وعذاب و شدائد قبر را از او دور کند(اقبال ، صفحه 685).
🌾 #نماز_شب_سوم_ماه_شعبان
دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد، بیست و پنج مرتبه سوره توحید خوانده شود.
ثواب: رسول خدا (ص) فرمود:کسی که این نماز را به جا آورد،خدا برای او در روز قیامت هشت در بهشت را باز می کند و هفت در جهنم را بر او می بندد، و خداوند هزار حله و هزار تاج بر او می پوشاند.
👈🏻همچنین خواندن زیارت امام حسین(ع) در شب و روز سوم شعبان وارد شده است.
📚منبع: مهمترین دانستنیهای یک مسلمان بارویکرد روزشماررویدادهای مهم تاریخ اسلام، تألیف زهراپاشنگ، جلد2، ص 726.
#ماه_شعبان
#شعبان
🌹اللهمصلعلیمحمدآلمحمدوعجلفرجهم🌹
أللَّھُـمَ عجِّلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🌟
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼
🌿
🌼🌿🌼
🌿🌼🌿
🌼🌿🌼🌿🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۳۷ و ۳۸ غذاشو آماده کردم _علی جان بیا نا
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی
🌿 #عشق_پاک
🌟قسمت ۳۹ و ۴۰
فاطمه از تموم کارایی که کرده بود پشیمون بود و گریه میکرد. فاطمه الان شده بود همون فاطمه ای که قبلا بود همونی که همیشه مهربونی از چشماش مشخص بود.
_اجی اشکاتو پاک کن دیگه دلم نمیخواد اینطوری ببینمت!
سرشو انداخت پایین با دستم اشکاشو پاک کردم و سرشو آوردم بالا.
_تو که الان نباید گریه کنی و ناراحت باشی تازه باید خوشحالم باشی از اینکه متوجه شدی کارت اشتباه بوده. الانم بخند تا من خندتو ببینم!
لبخندی نزد و باز بغض کرد:
_فاطمه میخوام یه خبری بهت بدم که باید حتما لبخند روی لبهات باشه تا بگم!
فاطمه متعجب نگاهم کرد
_چه خبری!؟
_تا نخندی که نمیگم!
_باشه میخندم بگو دیگه!
لبخندی بی حال زد
_خب هرچند این لبخندی که زدی اون نبود که میخواستم اما میگم! خب قراره به زودی های زود بشی خواهر عروس!
فاطمه از حرفم شوکه شد
_یعنی چی میشم اجی عروس؟
_دیگه یکم فکر کنی بد نیستا..!!
ابروهاشو به نشونه تعجب داد بالا. و بعدش زد زیر خنده. انقدر خندید که از چشماش اشک میومد.
_وای حسنا باورم نمیشه راست میگی؟
_من با تو شوخی دارم؟!
دوباره زد زیر خنده
_حالا این دوماد کی هست؟ نکنه همون حسن کچله؟
+خیلی بدی خودت حسن کچلی
_منکه کچل نیستم حالا بگو ببینم کیه!
+اقامحسن!
_محسن پسر خاله مریم!
+اره
دوباره خندید
_خب خوبه بهم میاید
مامان درو باز کرد و با تعجب نگاه فاطمه میکرد
_این چش شده تا دو دقیقه پیش گریه میکرد حالا داره از خنده گریه میکنه!
سرمو انداختم پایین
_بهش گفتی؟!
فاطمه گفت:
_اره گفت..مامان میگم میخواستین بزارید روز عروسیشون منو خبر میکردین!
_خب عزیزم فعلا حالت خوب نبود ما هم گفتیم فعلا متوجه نشی بهتره
فاطمه دیگه چیزی نگفت.
_مامان راستی کی بود زنگ زد؟
+مادر همون سیدعلی بود!
_واه این هنوز دست برنداشته!
+نه میگفت چرا گفتید نه منم گفتم دخترم نامزد داره!
_آفرین کار خوبی کردید!
فاطمه با خنده گفت:
_مامان این حالیش نیست خب پسر به این خوبی بفرستی برای من بد نیستا!
_بشین سرجات تو فعلا
فاطمه دوباره خندید. مامان از اتاق رفت بیرون.
_حسنا حالا از اول برام بگو ببینم چیشد...
همه ماجرا رو براش تعریف کردم از اول تا اخر با یه لبخند قشنگی نگاه میکرد. داشتم با ذوق تعریف میکردم که یهو دیدم اشکش اومد.
_وای اجی چرا گریه میکنی؟!
+هیچی!
_ناراحت شدی؟!
+نه بابا ناراحتی چیه از بس خوشحالم گریم گرفت
_الهی من فدات بشم
+خدانکنه..حسنا!
_جانم
+من میخوام عوض بشم دیگه نمازامو بخونم خیلی از خودم بدم میاد!
_عه اینجوری نگو دیگه تو خیلی هم خوبی همین که واقعا این تصمیم رو گرفتی خیلی خوبه...
👈 #ادامه_دارد....
رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی
#عشق_پاک
✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖.🍂.💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۳۹ و ۴۰ فاطمه از تموم کارایی که کرده بود
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی
🌿 #عشق_پاک
🌟قسمت ۴۱ و ۴۲
_راستی حسنا تو نمیخوای منو شیرینی بدی مثلا عروس شدی!
+چرا حتما
_خب پس پاشو همین حالا بریم من شیرینی میخوام!
+اخه الان؟
_اره مگه چیه الان؟
+به مامان بگو اگه اجازه داد باشه!
خندید و پاشد گونمو بوسید و رفت بیرون اتاق. واقعا خیلی خداروشکر میکنم که فاطمه برگشت خدایا شکرت! فاطمه با خوشحالی سرشو توی اتاق کرد.
_پاشو پاشو عروس خانم مامان اجازه داد!
+باشه تو اماده شو تا منم بیام
فاطمه رفت توی اتاقمون تا لباساشو بپوشه. بعد از چند دقیقه از پلهها اومد پایین. باورم نمیشد این همون فاطمه است. روسریشو مثل من کشیده بود جلو و بدون هیچ ارایش و عطری خیلی قشنگ شده بود. از شدت خوشحالی گریم گرفت بغلش کردم و هردو گریه میکردیم. مامان اومد با دیدن ما گفت:
_وای چیشده؟!
فاطمه برگشت. مامان با دیدنش اومد جلو و بوسش کرد و قربون صدقش رفت. رفتم توی اتاقم و همون روسری که فاطمه پوشیده بود. مثل اونو سرم کردم و رفتم پایین. علی از حیاط اومد تو
_کجا میرید به سلامتی!
هر دو زدیم زیر خنده
_با اجازه شما بیرون!
×منم میام!
_باشه پس زود برو آماده شو!
×چشم
علی زود اماده شد و از پلهها دوید پایین
_خب من حاضرم بریم!
+به به چه داداش خوش تیپی دارم من!
_بله تازه فهمیدی!
+نه میدونستم چون اجیش منم
فاطمه گفت:
_اوه چه خودشونم تحویل میگیرن بسه بیاید بریم
مامان اومد دم در:
_راستی حسنا بابا امروز ماشینو نبرده بیا سوییچو بگیر با ماشین برید!
+ممنون مامان!
_فقط مراقب باشید
+چشم
رفتیم بیرون تازه گواهینامه گرفتم یکم ترس دارم اما میتونم بشینم پشت فرمون!علی سریع اومد که بشینه جلو فاطمه هم تا دید علی داره میاد سمت ماشین دوید تا اون بشینه. بالاخره فاطمه موفق شد و نشست جلو
_خب حالا فاطمه خانم شما بگو کجا بریم!
+نمیدونم عروس خانم شما معمولا با آقاتون کجا میرید ما هم میایم همونجا!
_بامزه! من اصلا با آقامون تاحالا یه بارم پیام ندادیم چه برسه اینکه بریم بیرون!
+اه اه چه زوجای خشکی!
_تو اینطوری فکر کن حالا بگو کجا بریم
+برو مستقیم تا بهت بگم
رفتیم و جلوی یه کافی شاپ ایستادیم و پیاده شدیم.
_فاطمه اینجا بهش میاد گرون باشه ها!
+مهم نیست فعلا مهمون یکی دیگه ایم
_این یکی دیگه که میگی پول پدر گرامی خودت تو جیبشه!
👈 #ادامه_دارد....
رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی
#عشق_پاک
✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖.🍂.💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۴۱ و ۴۲ _راستی حسنا تو نمیخوای منو شیرین
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی
🌿 #عشق_پاک
🌟قسمت ۴۳ و ۴۴
_اوه همه چی بهم ریخت که پس زنگ بزن آقاتون بگو پول بریزن برات
+دیگه چی؟!
_فعلا بیا تو بهت میگم!
+عجب پرویی هستی تو
_نوکرم
فاطمه خیلی دختر شیطونیه، از اون روزی که باهام بد شد دیگه ندیدم اینجوری سر به سرم بزاره!
_بیا دیگه!
+باشه اومدم
رفتیم تو و نشستیم.
_فاطمه اینجاهارو از کجا بلدی!
+دیگه! راستی حسنا انگشتره که برات خریدن کجاست چرا دستت نمیکنی؟!
_خب همینجوری الکی که نمیشه دستم کنم باید بیان خودشون دستم کنن
+اوه اوه باریکلا بلدیا!
_پس چی!
+من میرم سفارش بدم چی میخوری؟!
_من هرچی نگاه این اسما میکنم چیزی دست گیرم نمیشه.
+خب پس هرچی برا خودم سفارش دادم برا توهم میگیرم
_باشه
+خب داداش قشنگ من چطوره؟
×آبجی یه چیزی بگم؟
+جانم؟
×تو میخوای عروس اقا محسن بشی؟
از حرفش خندم گرفت:
+بله اما نه عروس اقا محسن خانم اقا محسن!
×من دلم برات تنگ میشه
+الهی من قربون دلت بشم مگه قراره جایی برم من!
×قول میدی نری؟
+اره من فعلا پیشتم غصه نخور داداشی
با شنیدن این حرفم از خوشحالی لبخند زد. بالاخره فاطمه خانم تشریف آوردن
فاطمه کلی شوخی کرد. خیلی خوش گذشت. بعد از خوردنمون بلند شدم که برم حساب کنم.
_سلام آقا لطفا میز مارو حساب کنید!
+کدوم میز؟!
_این میز رو به رو
+اها این میز حساب شده
_کی حساب کرده؟!
+یه خانمی شبیه خودتون!
فهمیدم که فاطمه رو میگه. اومدم بیرون و رفتم سمت ماشین.
_سلام علیکم خواهر حسنا
+سلامو...
_سلامو چی؟
+کی گفت تو حساب کنی؟!
_عه پس فهمیدی دیگه عزیزم من باید یه کادویی به عروس خانم بدم! اگه میگفتم من میخوام کادو بدم که نمی اومدی!
+چرا زحمت کشیدی خب من دلم میخواست خودم بهت شیرینی بدم!
_نخیر شیرینی شما محفوظه از اقاتون میگیرم شما غصه نخور!
ماشینو روشن کردم و رفتیم سمت خونه توی راه بودیم که اذانو گفت
_حسنا الان اذانه میشه اینجا وایسی برا نماز!
_باشه عزیزم..
کنار مسجد ایستادم و پیاده شدیم و رفتیم تا نماز بخونیم و بریم! بعد از نماز فاطمه گفت:
_حسنا اینجا همون مسجده هست که محسن کار فرهنگی میکنه؟
+نمیدونم اسمش چیه؟!
_اینجا زده مسجد الزهرا
+عه اره همینجاس!
👈 #ادامه_دارد....
رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی
#عشق_پاک
✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖.🍂.💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۱۰۳۱🌷 ✨اَلسَّلامُ
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌷 #مهدی_شناسی ۱۰۳۲🌷
🌿زیارت آل یاسین🌿
✨اَلسَّلامُ عَلَيکَ أيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ✨
💠 در عبارت علمالمنصوب چند امر نهفته است:
🔸 ۱- برافراشته شدن پرچم، نماد ظهور است که به چشم مسلح نیاز ندارد چراکه امام در کمال ظهور درحال تابندگی است.
🔹 ۲- خداوند با برافراشتن پرچم ولایت عزت خود را به نمایش گذاشته است.
💠 پرچم نماد عزت یک کشور و معرف آن است. نماد عزت خداوند تجلی امام در هر زمان و مکان است. به میزانی که انسان از نگاه به دنیا رها شود سر بلند شده و اهتزاز و ظهور امام را درمییابد.
🔸 ۳- انسان همواره نیازمند سعادت الهی بوده با ظلم، فساد، هرج و مرج در تضاد است. ظالم بودن انسان با دوری از امام و عدم مشاهده ایشان صورت میگیرد.
💠 به عبارت دیگر پرچم، امری همواره آشکار و برافراشته است اما انسان با غرق شدن در مادیات ظالم محسوب میشود و در پی دل مشغولی خويش است و در وادی گمراهی گام مینهد.
✨ جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
✨ غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد...
🔹 ۴- همانگونه که پرچم هر کشور برای مردم آن شناخته شده است وجود مبارک حجت خدا که محور نظام هستی است نیز، برای اهل بصیرت و معرفت شناخته شده است.
✨«بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»
🔸 ۵- امام همانند خورشید همواره تابنده و درخشان است. هنگامیکه ابر مانع دیدن خورشيد شود خورشید پنهان نمی شود بلکه چشم بيننده از ديدن نور خورشید محروم است. بنابر این پرچم برافراشته امام همواره در حال درخشش و تابیدن است اما تعلقات دنیوی مانند ابر، مانع مشاهده پرچم ولایت است.
#مهدی_شناسی
#امام_زمان
#قسمت_1032
#زیارت_آل_یس
#استاد_بروجردی
👈 #ادامه_دارد....
قسمت اول مهدی شناسی👇
https://eitaa.com/zohoreshgh/55160
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیا با این همه گناه میتوانیم یار امام زمان باشیم؟
حجتالاسلام والمسلمین عالی
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ امام زمان(عجل الله)جوری جبران میکنند که نتونی بشماری!
سخنران استاد رائفی پور
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️