eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
560 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاه سلام علیک صبح امید من ای شمسِ جهان تاب حسین.... و سلام لڪ منـّی و لِاَصحـاب حسین 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ ♥️ شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش کوثری را که از آن آبِ بقا می جوشد. 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😔 کاش پای دل من هم به نوایی برسد اربعینی، حرمی، کرب و بلایی برسد آری؛ آقاتر از آنی تو که راهم ندهی دارم امید که از دوست ندایی برسد تا 🥀 🌷 @zohoreshgh 🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
AUD-20210810-WA0115.mp3
5.98M
🍃من ایرانم و تو عراقی 🍃چه فراقی چه فراقی 🎤 🌷 🌷 @zohoreshgh 🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
tavassol-mansuri.mp3
5.55M
❣️ با روضه 🕊💌 🎤 حاج مهدی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج هر سه شنبه به نیت ظهور (عج) دعای توسل می خوانیم بارانی و دلگیر هوایِ بی تو محزون و غم انگیز نوای بی تو برگرد که بیقرارم و بیتابم بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو! تعجیل درظهور مولاعج متن دعا👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/135 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷 ✫⇠ #قسمت_هجدهم ک
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷 ✫⇠ رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷 ✫⇠ #قسمت_نوزدهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷 ✫⇠ انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.» بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.» آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد. 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷 ✫⇠ انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.» بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.» آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد. 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۶۴۵🌷 🍀‌دعا برای عا
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۶۴۶🌷 💠در كلاس امام زمان شناسی بنایمان این است كه به لطف حضرت حق نفسمان را از جهالت تطهیر كنیم، تا با این طهارت معرفت و قرب نسبت به ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه برایمان میسر شود. 💠در این جلسه به بررسی ادعیه می‌پردازیم تا از این رهگذر بیاموزیم كه باید در ارتباط با امام عصر عجّل‌الله‌فرجه چه درخواست‌هایی داشته باشیم. 🍀درخواست حضور در جمع امام🍀 «اجْمَعْ بَینِی وَ بَینَ أَوْلِیائِی»[بحار الانوار، ج۹۱، ص۳۷۸] «خدایا!‌ بین من و اولیائم جمع كن.» 💠امام كه همیشه حاضر است ما از محضر او غایب هستیم. از خدا طلب می‌كنیم تا موانع را مرتفع نماید و بین ما و معصومین جمعی حاصل شود. نباید به جهت عدم لیاقت و شایستگی برای این پیوست، از تحقق آن ناامید شویم. اگر به ما توصیه شده كه چنین امری را درخواست كنیم، باید باور داشته باشیم كه به لطف خدا امكان حضور و قرب و وصال حضرت برایمان وجود دارد. 🍀بهترین نزدیکان امام🍀 💠«وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیارِ مَوَالِیهِ وَ شِیعَتِهِ أَشَدَّهُمْ حُبّاً وَ أَطْوَعَهُمْ لَهُ طَوْعاً وَ أَنْفَذَهُمْ لِأَمْرِهِ وَ أَسْرَعَهُمْ إِلَى مَرْضَاتِهِ وَ أَقْبَلَهُمْ لِقَوْلِهِ وَ أَقْوَمَهُمْ بِأَمْرِه‏وَ ارْزُقْنِی الشَّهَادَةَ بَینَ یدَیهِ حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَنْتَ عَنِّی رَاض‏»‌[کتاب المزار، ص۱۶۴] 💠«خِیارِ مَوَالِیهِ» می‌خواهم از بهترین نزدیكان امام عجّل‌الله‌فرجه باشم. 💠گویا در عبارات بعد، به بیان خصوصیات «خِیارِ مَوَالِیهِ» می‌پردازد: 🔸«أَشَدَّهُمْ حُبّاً» می‌خواهم بیش از همه امامم را دوست داشته باشم. از لفظ «أَشَد» استفاده شده نه « اكثر» می‌خواهم آنقدر عشقم به حضرت شدید باشد كه با هیچ ملامتی از او دور نشوم و هیچ عتابی نتواند محبتم را به امام عجّل‌الله‌فرجه ‌كم كند. 🔸در ادامه درخواست می‌كنم كه بیش از همه مطیع امر او باشم، فرمانش بیشتر از دیگران در من نافذ باشد ، و در میان كسانی كه به سرعت به سوی جلب رضایت او می‌روند، از همه سریع‌تر باشم. «أَقْبَلَهُمْ لِقَوْلِهِ» همه دوستان امام عجّل‌الله‌فرجه فرمایش حضرت را قبول می‌كنند ولی می‌خواهم من بیش از بقیه قبول كنم. «أَقْبَلَهُمْ لِقَوْلِهِ» همه دوستان حضرت در اجرای وظایف به فرمان او هستند ولی من مایلم بیش از دیگران قیام به امر حضرت داشته باشم. 🔸«‏وَ ارْزُقْنِی الشَّهَادَةَ بَینَ یدَیهِ حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَنْتَ عَنِّی رَاض» خدایا! می‌خواهم در محضر امام عجّل‌الله‌فرجه شهید شوم تا در زمان مرگ، وقتی تو را ملاقات می‌كنم از من راضی باشی. 💠در مجموعه درخواست‌های این دعا، گویی خود را در میدان مسابقه‌ای می‌بینیم و می‌خواهیم در میان شیعیان و محبین حضرت ولی‌عصر عجّل‌الله‌فرجه ‌پیشتاز باشیم و در این عرصه از خدای سبحان آغاز و انجامی بسیار زیبا را طلب می‌كنیم. 💠در آغاز عشق و حبّ و در پایان شهادت در محضر امام عجّل‌الله‌فرجه را تمنا می‌كنیم. اگر در زمره عاشقان و منتظران واقعی حضرت باشیم، حتی اگر در بستر جان دهیم، مقام شهیدی را داریم كه در ركاب امامش جان داده است. 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بقیه ائمه نتونستن، امام زمان چجوری میتونه؟ روایت‌هایی درباره ایرانیان در آخرالزمان @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️