اصرار کردم: «نرو. تو هنوز حالت خوب نشده. بخیه هایت جوش نخورده. اگر زیاد حرکت کنی، بخیه هایت باز می شود.»
قبول نکرد. گفت: «دلم برای بچه ها تنگ شده. می روم سری می زنم و زود برمی گردم.»
صمد کسی نبود که بشود با اصرار و حرف، توی خانه نگهش داشت. وقتی می گفت می روم، می رفت. آن روز هم رفت و شب برگشت. کمی میوه و گوشت و خوراکی هم خریده بود. آن ها را داد به من و گفت: «قدم! باید بروم. شاید تا دو سه روز دیگر برنگردم. توی این چند وقتی که نبودم، کلی کار روی هم تلنبار شده. باید بروم به کارهای عقب افتاده ام برسم.»
آن اوایل ما در همدان نه فامیلی داشتیم، نه دوست و آشنایی که با آن ها رفت و آمد کنیم. تنها تفریحم این بود که دست خدیجه را بگیرم، معصومه را بغل کنم و برای خرید تا سر کوچه بروم. گاهی، وقتی توی کوچه یا خیابان یکی از همسایه ها را می دیدم، بال درمی آوردم. می ایستادم و با او گرم تعریف می شدم.
یک روز عصر، نان خریده بودم و داشتم برمی گشتم. زن های همسایه جلوی در خانه ای ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. خیلی دلتنگ بودم. بعد از سلام و احوال پرسی تعارفشان کردم بیایند خانه ما. گفتم: «فرش می اندازم توی حیاط. چایی هم دم می کنم و با هم می خوریم.» قبول کردند.
در همین موقع، مردی از ته کوچه بدوبدو آمد طرفمان. یک جارو زده بود زیر بغلش و چند تا کتاب هم گرفته بود دستش. از ما پرسید: «شما اهل روستای حاجی آباد هستید؟!»
ما به هم نگاه کردیم و جواب دادیم: «نه.»
مرد پرسید: «پس اهل کجا هستید؟!»
صمد سفارش کرده بود، خیلی مواظب باشم. با هر کسی رفت و آمد نکنم و اطلاعات شخصی و خانوادگی هم به کسی ندهم. به همین خاطر حواسم جمع بود و چیزی نگفتم.
مرد یک ریز می پرسید: «خانه تان کجاست؟! شوهرتان چه کاره است؟! اهل کدام روستایید؟!» من که وضع را این طور دیدم، کلید انداختم و در حیاط را باز کردم. یکی از زن ها گفت: «آقا شما که این همه سؤال دارید، چرا از ما می پرسید. اجازه بدهید من شوهرم را صدا کنم. حتماً او بهتر می تواند شما را راهنمایی کند.»
مرد تا این حرف را شنید، بدون خداحافظی یا سؤال دیگری بدوبدو از پیش ما رفت. وقتی مرد از ما دور شد، زن همسایه گفت: «خانم ابراهیمی ! دیدی چطور حالش را گرفتم. الکی به او گفتم حاج آقامان خانه است. اتفاقاً هیچ کس خانه مان نیست.»
یکی از زن ها گفت: «به نظر من این مرد دنبال حاج آقای شما می گشت. از طرف منافق ها آمده بود و می خواست شما را شناسایی کند تا انتقام آن منافق هایی را که حاج آقای شما دستگیرشان کرده بود بگیرد.»
با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی ام برای صمد بود. می ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد.
مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه ما نیامدند و رفتند. من هم در حیاط را سه قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در.
آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: «این کارها چیه؟!»
ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «شما زن ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی خودی می ترسی.»
بعد از شام، صمد لباسش را پوشید.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «می روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم.»
گریه ام گرفته بود. با التماس گفتم: «می شود نروی؟»
با خونسردی گفت: «نه.»
گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!»
صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛
اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.» بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟» کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!» این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم.
هدایت شده از آرشیو
آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد.
کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم.
.
رفتم توی اتاقک و با صدای بلند گفتم: «آقای ابراهیمی! بیا جلوی در کار واجب پیش آمده.»
کمی بعد صمد آمد. قیافه ام را که دید، بدون سلام و احوال پرسی گفت: «چی شده؟! بچه ها خوب اند؟! خودت خوبی؟!»
گفتم: «همه خوبیم. چیزی نشده. فکر کنم دزد به خانه زده. بیا برویم. پشت در افتاده و نمی شود رفت تو.»
کمی خیالش راحت شد. گفت: «الان می آیم. چند دقیقه صبر کن.»
رفت و کمی بعد با یک سرباز برگشت. سرباز ماشین پیکانی را که کنار خیابان پارک بود، روشن کرد. صمد جلو نشست و من عقب.
ماشین که حرکت کرد، صمد برگشت و پرسید: «بچه ها را چه کار کردی؟!»
گفتم: «خانه همسایه اند.»
ماشین به سرعت به خیابان هنرستان رسید. وارد کوچه شد و جلوی در حیاط ایستاد. صمد از ماشین پیاده شد. کلیدش را در آورد و سعی کرد در را باز کند. وقتی مطمئن شد در باز نمی شود، از دیوار بالا رفت. به سرباز گفتم: «آقا! خیر ببینید. تو را به خدا شما هم بروید. شاید کسی تو باشد.»
سرباز پایش را گذاشت روی دستگیره در و بالا کشید.
رفت روی لبه دیوار از آنجا پرید توی حیاط. کمی بعد سرباز در را باز کرد. گفت: «هیچ کس تو نیست. دزدها از پشت بام آمده اند و رفته اند.»
خانه به هم ریخته بود. درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود. چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود.
صمد با نگرانی دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه، اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.»
اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود. اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط پول ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.»
با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم. طلاها هم نبود.
ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.»
سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.»
صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم.
می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.»
ادامه دارد...
.❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
4_5782729364445594889.mp3
10.42M
#محبت_درمانی ۲۴
⚜رزق های بزرگ درراهه...
امدادهای خوشگلِ خدا، تو رو احاطه میکنه؛
اگه؛ نظام محبتی ات رو درست مهندسی کنی...❣
چجــوری؟
@zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
4_5789767475813942598.mp3
11.7M
#محبت_درمانی ۲۵
🤗 حشر در قیامت ، بر پایه ی محبته
یعنی با چیزی محشور میشی که دوستش داری.....
تو راس_راسکی به چی علاقه داری؟
@zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
#جذب_همسر
#گام_چهارم:
قسمت اول:
👈 ورود تمام کسانی که خود و دیگران را نبخشیده اند و یا طلب بخشش از دیگران نکرده اند
و از همه مهمتر، #روابط_نامناسب_خود_را_ترک_نکرده_اند
‼️ #به_گام_چهارم_ممنوع_است...
اگر می خواهی با کسی که می خواهی #ازدواج کنی💍
#خودت_را_کشف_کن.👌
✅این گام چهارم است
‼️ #سخت_نیست
👈 اما باید برایش وقت بگذارید #تا_میسر_شود.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#جذب_همسر
#گام_چهارم:
قسمت دوم:
✅موانع را از سر راه برداشته ایم و اکنون #زمان_خواستن است.
👈برای رسیدن به #همسر_ایده_آل_تان
✅ابتدا باید #خود_را_بشناسید
و #همسر_ایده_آل_تان را کشف کنید....
👈برای این کار، قلم و کاغذی بیاورید........
❓آماده اید...
👈شما باید بدانید که چه می خواهید.... ؟
ملاک های درست برای شما چیست؟...
👌یادتان باشد #ملاک_شما👈 #ملاک_شماست و به کس دیگری ارتباطی ندارد...
✅بنابراین #جدولی بکشید با دو ستون و در #ستون_اول از #تضاد که توضیحش می دهم، استفاده کنید و #ستون_دوم را #فعلا_خالی بگذارید....
ادامه دارد...
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#جذب_همسر
👑 #گام_چهارم:
قسمت سوم:
#قانون_وضوح از #طریق_تضاد می گوید:
#تضاد تمام آن چیزی است که از آن خوشت نمی آید و تو را در حال و هوای منفی نگاه می دارد.
لحظه ای که چیزی را در زندگی ات شناسایی می کنی که در تو احساس #تضاد و #بی_رغبتی ایجاد می کند
یا اعلام می کنی که آن را نمی خواهی، آن را به #قانون_جذب پیشکش می کنی...
✅بنابراین می توان از راه #شناخت_تضادها به وضوح و خواسته ی اصلی خود رسید
و آنها را از زندگی خود حذف کرد...
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#جذب_همسر
#گام_چهارم:
قسمت چهارم:
❇️چیزهایی هست که حتما شما را در #روابط_قبلی_تان آزار داده است
یا در دیگران می بینید و نمی پسندید
✍ باید آن ها را در #ستون_اول که #تضاد_هاست بنویسید
✍من نوشته ای را به عنوان مثال برایتان می گذارم تا بهتر متوجه شوید:
ادامه دارد..👇👇👇
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#جذب_همسر
#گام_چهارم:
قسمت پنجم:
برگه ی وضوح از طریق #تضاد برای به دست آوردن #همسر_آرمانی_متضاد:
1ـ دروغگو
2ـ خیانت کار
3ـ به اندازه ی کافی دوستم نداشت
4ـ عصبی
5ـ بد دهن و بی ادب
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
6ـ چهره اش را دوست نداشتم
7ـ بد اندام
8ـ به احساساتم توجه نمی کرد
9ـ زورگو
10ـ دخالت ندادن من در تصمیم گیری ها
ادامه دارد...
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#جذب_همسر
#گام_چهارم:
قسمت ششم:
برگه ی وضوح از طریق #تضاد برای به دست آوردن #همسر_آرمانی_متضاد:
11ـ نامهربان
12ـ عجول
13ـ پرحرف
14ـ تحصیلات نامتناسب با من
15ـ بی شعور
🌷☘🌷☘🌷
16ـ خبیث
17ـ شنونده ی بد
18ـ صدای زشت
19ـ سرد و خودخواه در رابطه ی جنسی
20ـ خودرای
ادامه دارد..
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
#جذب_همسر
#گام_یک
قسمت اول
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11232
قسمت دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11233
قسمت سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11234
قسمت چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11235
قسمت پنجم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11236
قسمت ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11237
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
#گام_دوم
قسمت اول
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11446
قسمت دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11447
قسمت سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11447
قسمت چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11449
قسمت پنجم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11449
قسمت ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11450
قسمت هفتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11451
قسمت هشتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11451
قسمت نهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11452
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
#گام_سوم
قسمت اول
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12219
قسمت دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12219
قسمت سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12220
قسمت چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12222
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت پنجم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12340
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.._._._._._.
قسمت ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12342
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت هفتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12343
_._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت هشتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12404
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت نهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12405
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت دهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12406
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت یازدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12407
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت دوازدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12693
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت سیزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12694
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت چهاردهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/-214088
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت پانزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12697
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت شانزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12698
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت هفدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12839
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت هجدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12840
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت نوزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12841
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت بیستم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12842
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت بیست و یکم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12843
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت بیست و دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12850
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
#گام_چهارم
قسمت اول
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13250
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13251
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13252
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13254
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
قسمت پنچم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13255
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._
قسمت ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13256
هدایت شده از 💖زوجهای بهشتی💖
#ایده_اعضا
آب سرد کن یخچال من...
مزین به نام اباعبدالله کردم... 🏴🏴
@zoje_beheshti
هدایت شده از 💖زوجهای بهشتی💖
#ایده_اعضا
اینم پرچم کوچیک ما ک پشت واحدمون چند ساله نصب میکنیم🏴
از اول محرم تا آخرماه صفر
@zoje_beheshti
#ایده_معنوی
عناوین روزهای دهه اول #محرم
از روز دوم ماه محرم تا روز دهم آن در سال ۶۱ هجری حوادث سهمگینی رخ میدهد که تاریخ نظیر آن را سراغ ندارد.
از هنگامی که ماه محرم شروع میشود، حال و هوای شیعیان و دوستداران حسینی دگرگون میشود، لباس عزا بر تن میکنند و فریاد «واحسیناه» طنین انداز است، مرسوم است که هر روز از دهه اول محرم را به یک نام مزین کنند، مداحان و نوحه خوانان اباعبدالله برای اینکه یاد حماسه بزرگ عاشورا را زنده بدارند، در هر روز نام یکی از اسوههای سرزمین نینوا را بر زبان جاری میکنند و بیایید ما بانوان کانال هم هر روز یاد این عزیزان رو زنده نگه داریم و آشپزی هر روزمان رو به نیت اون عزیز درست کنیم👌👌👌 به این شرح است:
روز اول: مسلم بن عقیل علیهالسلام
روز دوم: ورود کاروان به کربلا
روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام
روز چهارم: حضرت حر و اصحاب علیهمالسلام، طفلان زینب علیهماالسلام
روز پنجم: اصحاب و عبدالله بن الحسن علیهمالسلام
روز ششم: حضرت قاسم بن الحسن علیهالسلام
روز هفتم: روضه عطش، علیاصغر علیهالسلام
روز هشتم: حضرت علیاکبر علیهالسلام
روز نهم: روز تاسوعا، حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
روز دهم: روز عاشورا، حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام، حضرت زینب علیهاالسلام و شام غریبان
روز یازدهم: حرکت کاروان از کربلا
روز دوازدهم: ورود کاروان به کوفه
روز سیزدهم: مصائب حضرت امام سجاد علیهالسلام و زینب کبری علیهاالسلام در کوفه و مسیر شام
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
برایتان امشب اینگونه ارزو میکنم🙏
ان زمان که در محشر
خدا بگوید چه داشتی؟🌟
حسین سربلند کند
و بگوید حساب شد
مهمان من است🌟
اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود
#شبتون_حسينى🌟
@zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
زیارت عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَهَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ) السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ (بِکُمْ) عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ (مِنْ) أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَهَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً) وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی (بِکَ) أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَهَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَیْکَ بِمُوَالاَتِکَ وَ بِالْبَرَاءَهِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِکَ وَ بَنَى عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَ جَرَى فِی ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَشْیَاعِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاَتِکُمْ وَ مُوَالاَهِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ النَّاصِبِینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَهِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَهَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی (ثَارَکُمْ) مَعَ إِمَامٍ هُدًى (مَهْدِیٍّ) ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّاْن الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَاباً بِمُصِیبَتِهِ مُصِیبَهً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلاَمِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (الْأَرَضِینَ) اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ (فِیهِ) بَنُو أُمَیَّهَ وَ ابْنُ آکِلَهِ الْأَکْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى (لِسَانِکَ) وَ لِسَانِ نَبِیِّکَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَهَ وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَهَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَهُ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ هَذَا یَوْمٌ
هدایت شده از ٠
فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذَابَ (الْأَلِیمَ) اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی مَوْقِفِی هَذَا وَ أَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَهِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوَالاَهِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ (عَلَیْهِ وَ) عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ سپس صد مرتبه میگویى: اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَهَ الَّتِی (الَّذِینَ) جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ (تَایَعَتْ) عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً بعد صد مرتبه میگویى: السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ (لِزِیَارَتِکَ) السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَیْنِ ) وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ آنگاه می گوئی: اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ) الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَهَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ سپس به سجده می روی و می گوئی: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
هدایت شده از ٠
4_87035338999988533.mp3
4.31M
⚫️زیارت عاشورا 🌑
زیارت عاشورا میخونیم و نثارش میکنیم از طرف حضرت زهرا س و امام رضا ع به نیت امام زمان عج و تمام شهدا صلحا و نجبا و تمامی اموات 🙏
@zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
رفـتـن بہ هـیـئــت
با شما☝️
یعنـے ڪہ بنده😌
اجـر دعـاهاے
قـݩوتـم
را گـرفـتـہ ام👌
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
پیام ارسالی امروز برای همسری 👇
ویژه محرم واسه اونایی هم که همسرشون تمایلی به اینجور کارها ندارن خیلی مناسبه👌👌👌👇
عشق یعنے ایڹ ...
یعنے ایڹ ڪه با عشق زندگیٺ برے روضہ ارباب ...
روضہ اے دل آدم رو جلا مےده ...
عشق یعنے ایڹ ...
یعنے ایڹ ڪه دسٺ تو دسٺ عشقٺ برے هیاٺ
هیاٺے ڪه بهتریڹ جاے دنیاسٺ ...
عشق یعنے ایڹ ...
یعنے ایڹ ڪه با عشقٺ شعراے مداحے ها رو موقع برگشٺ از هیاٺ باهم بخونیڹ ...
و و و
عشق یعنے ایڹ ...
عشق یعنے ایڹ ...
عشق یعنے ایڹ ...
و ایڹ یعنے زندگے .. یڪ عاشقانہ مذهبــے .. ان شاءالله قسمٺ همہ موڹ بشہ ..
در بند ڪسے باش ڪہ در بند حسیـــــڹ اسٺ ...
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🕌رخســار شـهیدِ کربلا را صلوات
🕌سـالارِ قیــامِ نینــــوا را صلوات
🕌جانها به فدای نـامِ والای حسین
🕌آن نورِ دو چشمِ مصطفی را صلوات
🕌 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🕌
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش عشقم😍 یه جمله از ته ته ته دلت برام مینویسی😌 ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بفرستید برای همسری و از جوابش اسکرین بگیرید و برامون ارسال کنید بزاریم کانال 😊
#موضوع_امروز
واژه های ظریفانه
1.شما چه واژه هایی رو برای تعارفات در مهمانی ها؛سر سفره و در حال میزبانی استفاده میکنید؟
2.چه واژه هایی رو برای تشکر کردن از میزبان و در پاسخ به تعارفات استفاده میکنین؟
3.چه واژه هایی رو در مقابل ابزاز محبت همسرتون (یعنی وقتی همسرتون ازتون تعریف میکنه و... )استفاده میکنید؟
4.وقتی میگن زیارت قبول چی میگید؟
5.وقتی میگن التماس دعا یا نایب الزاره ما باشید چه کار میکنید؟
6.در جواب کسانی که میگن چه خبر؟چیکار میکنی چی میگید؟
و....
امروز میخوایم واژه های جدید و زیبایی از یکدیگر یاد،بگیریم😍
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝