eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💖زوجهای بهشتی💖
موضوع_امروز 👇 👇 #بددهنی آیا خودتون و یا همسرتان اخلاق تند و... دارید 🤔 در هنگام عصبانیت از چه ا
اخلاق تند 😔و خلق و خوی قاطی ات را دوست دارم😞 من دخترم... دیوانه ام... این لاتی ات را دوست دارم☹️😁 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#رمان #مهاجرت_شوم #قسمت_دهم پسر جوانِ همراهش سر تکون داد و رفت بیرون و خیلی طول نکشید که با یه دخ
چشم که باز کردم سر روی بازوش خوابم برده بود. نمی دونم چند ساعت تو این حالت خوابیده بودیم اما برای این که من رو بیدار نکنه دستش رو همون طوری نگه داشته بود. چشمای آبیش به شدت برق میزد. - صبح به خیر خوشگلم... سرت رو بردار که دستم شکست! با عجله تو جام بلند شدم. با دست راستش مشغول مالیدن دست چپش شد. - آخ! عجب دردی می کنه بی شرف! - ببخشید تو رو خدا! اصلا نمی دونم چی شد. چرا بیدارم نکردین؟ - باورت می شه بگم نتونستم و دلم نیومد بیدارت کنم؟ «نتونستی؟ یعنی بیدار کردن من از کشتن یه آدم بی گناه سخت تر بوده؟» یاد دیشب که افتادم. نه! نمی تونم... نمیخوام بهش فکر کنم... نگاه کردم تو چشماش. صورتش طوری معصوم و بی گناه به نظر می رسید که انگار همین پنج دقیقۀ پیش از مادر متولد شده. نزدیک بود به سلامت عقلم شک کنم. نمی دونم چرا نمی تونستم تصورش رو بکنم که این صورت می تونه مغزی به اون پلیدی پشت خودش قایم کرده باشه. این دستایی که دیشب اینقدر مهربون بودن با من... یعنی همون دستایی هستن که با کمر بند منو زدن؟ این وسط یکی دیوانه اس؛ یا من یا ادنان! ادنان سرخوش و راضی کش و قوسی داد به تن و بدنش. به نظر می رسید دستش بهتر شده. با بالشهای روی تخت یه پشتی برای خودش درست کرد و تکیه داد و بعد هم دستاش رو به سمت من باز کرد که برم بغلش. از درد به خودم می پیچیدم و روی تخت جنین وار در خودم جمع شدم. ادنان از این که به هم ریختن هورمونام حال خوشش رو به هم زده بود کمی عصبی بود ولی با این وجود برام لباس آورد و کمکم کرد که بپوشم و خون ریزی رو کنترل کنم.کمی که کمکم کرد و جمع و جور شدم.مهربون لبه ی تخت نشست و پرسید: - خیلی درد میکنه؟ عصبی شده بودم و مغزم در معرض انفجار به سر می برد. یاد دردی که پرستو هربار می کشید و مسخره اش می کردم، افتادم و براش دندون قروچه می کردم. دلم می خواست یه چیزی رو خرد کنم حتی اگه دندونام باشه!... نمی دونم تو نگاهم چی دید که دستاش رو به علامت تسلیم برد بالا - اوه اوه! بذار برم از دکتر یه چیزی بگیرم برات! اون که رفت در حسرت دست نوازشی که حالا دیگه فقط مال پرستو و سامان بود خون گریه کردم... یعنی الان کجان؟ چی کار می کنن؟ اصلا به من فکر می کنن؟ اون روز تا شب منتظر موندم اما حتی با قرصی که دکتر داده بود هم بهتر نشدم. خود ادنان نیومد. قرص رو با فاطما فرستاده بود. خدا خیرش بده. اومد کنارم دراز کشید و در حالی که نازم می کرد برام یه آواز قشنگ ترکی خوند. با این که بیشترش رو نمی فهمیدم اما یه چیزی تو صدای قشنگ فاطما منو می برد تا یه جای دور. تا جایی که از درد زندگی و ترس و بی کسی خبری نبود. انگار پرواز می کردم. مثل یه پرنده آزاد و رها. همۀ زمین قلمروی بال های قدرتمندم بود. فاطما می گفت این رو مادرش براش میخونده همیشه. می گفت همیشه آرزوی یه دختر داشته که اینو براش بخونه. اون یه دختر نیاز داشت و منم یه مادر... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از آرشیو
زخم زیر چشمم رو ملایم بوسید. و منم محکم بغلش کرده بودم. عطر تنش عطر مامانم نبود. گرمای مامانم نبود با این حال حس خوبی داشتم باهاش. حس بی پناهی خیلی کم رنگ تر می شد با فاطما. نه فقط اون روز. تا روزی که زنده بود این حس رو به من می داد. اما اونم مثل همۀ چیزای خوب زود رفت و من رو تنها گذاشت. این رو بهش گفتم. بارها گفتم و اون هم می دونست که چقدر دوستش دارم و تا ابد خواهم داشت! **** زندگی تو اون خراب شده البته اگه بشه اسمش رو زندگی گذاشت تحقیر آمیز و سخت بود. کم کم با بقیۀ دخترا آشنا می شدم. چون خیلی تو خودشون بودن. از همه ملیت و مذهبی بودن. فاطما همیشه خیلی حواسش بهم بود. این جا هم علی رغم کوچیک بودن اجتماع مثل اون بیرون همه جور آدمی پیدا می کردی. مهربون. خبیث. روانی، معمولی. عاقل. حتی بی تفاوت... اما یه چیز بین همه مشترک بود و اون هم ترس. از فردای عادتم مدام می خواستم ببینم چی سر اون دختره اومده. که فاطما خیلی دوستانه بهم گوشزد کرد اگه دنبال دردسر نمی گردم بهتره فضولی نکنم! وقتی بالاخره اون قدر اصرار کردم که بهم بگه! آهی کشید و گفت: - بهار... به فکر خودت باش عزیز دلم... هنوز نرسیده کلی دشمن پیدا کردی! - آخه چرا؟ مگه من؟... - ادنان بین تو و دخترا فرق می ذاره و هوات رو داره... نمی گم همه... اما خیلی هاشون به خونت تشنه ان... از وقتی تو اومدی خیلی مهربون شده... نمیدونم یه جورایی عوض شده! - بین من و بقیه چه فرقی میذاره؟ مگه زیر چشمم رو نمی بینن؟ - چرا... اتفاقا این زخمو می بینن و با داغی که اون شب ادنان رو مچ دستاشون گذاشت مقایسه اش می کنن، فرق رو متوجه میشن!... ببین...! این جا رو... مچ دست چپش رو گرفت تو صورتم. باورم نمی شد. رد سرخ یه زخم تازه بود. فرم خاصی داشت. مثل داغ معمولی نبود. نا خودآگاه سطل زغال و میله های داخلش در نظرم مجسم شد و تنم از احساس حرارت فولاد در هم لرزید. - این جا اشتباه یه نفر به ضرر همگی تموم می شه... پس نه تنها خودت اشتباه نکن بلکه حواست باشه که بقیه هم اشتباه نکنن... وگرنه... خیلی دلم میخواست که حرف آخرش رو اشتباه متوجه شده باشم اما مو به تنم سیخ شد. - تنبیه اشتباهایی مثل مال مارال اینه که طوری داغش کردن که دیگه نتونه فکر اشتباهکردن رو بکنه! پس حواست رو خیلی جمع کن! - چه طور دلش اومد آخه؟ مارال مرد؟ - تو چی فکر می کنی؟ کسی بعد از همچین چیزی زنده می مونه؟ هنوزم اون بو تو دماغمه... ای کاش می تونستم اون بو و صداها رو فراموش کنم... خوش به حالت که غش کردی... اگه تویی که دوستت داره بهش نارو بزنی... نمی تونم تصور کنم باهات چی کار می کنه... پس حواست رو جمع کن! ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝ ادامه رمان ساعت۲۲امشب....
هدایت شده از ٠
#‌نکته وجود زياد رنگ سبز در طبيعت بي علت نيست! تماشاي سرسبزي و يا خيره شدن به رنگ سبز شمارا خلاق تر و آرام تر و متمركز تر ميكند! @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاقیت با کاموا ☺️ حتما ببینید جالبه 😌 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
آره من همینم🙋 اونیکه👩 خوابتو میبینه هر شب😴😍 اِنقد بهت فکر میکنه💭 که بگیره سر درد ♀☺️❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
با احساس ترین سمفونی طبیعت را قلب می نوازد تا بتوانیم دلنواز ترین شعر مهربانی را بسراییم و آن را به قلبهای مهربان هدیه دهیم. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
همراهان خوبمون که خانم هستید در گوشی یک نکته ای رو می خوام بهتون تقلب برسونم، یک زن باید از اینکه باعث شود یک مرد احساس کند دچار اشتباه شده است اجتناب کند. این در همه ی موارد صدق می کند و جزء سیاست های زنانه است. سعی کنید همیشه همسر خودتون رو یک سوپر من خطاب کنید و بهش این حس رو القا کنید حتی اگر از درون باورش ندارید بعد از مدتی اثرات فوق العاده ی این تکنیک رو خواهید دید.. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سوال سلام خسته نباشید امیدوارم روزگار بروقف مراد باشه من20سالمه وشوهرم 27ساله زندگیم عالی هیچ مشکلی نداریم خداروشکر الان تقریبا 2ساله ازدواج کردیم ازدواج ماسنتی بود ولی فقط سنتی اشنا شدیم بقیه مراحل خانواده من گفتن خودت تصمیم بگیر ولی الان مادرشوهر بنده که پسرشون تک هست یعنی نه خواهر و برادری خیلی حساسن روی پسرشون ومن هرچی باشوهرم صحبت میکنم فایده نداره چون اونا موقعی که پسرشون هست هیچ حرفی ن نمیزنن وشوهرمنم حق داره چون واقعا چیزی که میبینه باور داره والان واقعا نمیدونم بااین چیکار کنم چون مثل خوره تو وجودم هست مادرشوهربنده فک میکنن هنوز پسرشون مجرده وهمیشه وهمجا میتونن باپسرشون باشن و اینو درک ندارن که زندگی پسرشون کاملأجدا هست همسربنده واکنش خاصی نداره فقط میاد بقیه رو توجیه کنه مثلا میگه تو منظور بقیه رو بد متوجه میشی بعضی مواقع میگم نکنه من بد متوجه میشم واقعا مااز شب اول کامل مستقل شدیم اوایل که مدام هرروز باید باهم صحبت میکردن و در ارتباط بودن رابطم بامادرشوهرم خیلی گرم وصمیمی نیست چون اصلا مادرشوهر بنده باهیچکس گرم نمیگیره لطفا راهنمایی کنید در مقابل مادر شوهرم و همسرم چگونه واکنش و رفتاری داشته باشم تا مشکلی پیش نیاد؟ مثلأ مادرشوهر بنده قرار هست برن جایی حتما باید زنگ بزن به شوهر من ی مثال دیگه خانواده همسرم خیلی اهل تفریح وگردش هستن ما برای عید فطر خودمون دوتا خواستیم بریم باغ و مارفتیم چادر مسافرتی گرفتیم ازشون وچند روز بعد ما رفتیم خونه مادربزرگ شوهرم وفهمیدیم اومدن گفتن که مارفتیم چادر ازشون گرفتیم و ی تعارف نکردیم که بریم درصورتی که ما گفتیم وبعد من به شوهرم گفتم که باید بری به مامانت بگی چراایطور گفتی بعد رفته گفته وگفتن که چون تو تفریحا همیشه توباما بودی بابات دلش میخواست همراه شما بیاد سرکارخانم سلام ببین عزیزم شما درسته که همسرشون هستی ولی یادتون باشه که اونها هم پدر ومادرشون هستن ۲۷سالپیش اونها بوده ووالان مدت اندکی هست که با شما ازدواج کرده شما نباید این انتظار رو داشته باشی که پسرشون اونها رو ول کنه وفقط با شما باشه بلاخره همسر جای خودش رو داره ومادر وپدر هم جای خودشون وبخصوص که ایشون تک فرزند هستن وتنها امید پدر ومادرشون .به نظر بنده شما هم زیاد از اونها بدگویی نکن با این کارتون کم کم هم از چشم خانواده شوهرتون میفتین وهم از چشم همسرتون .این رو یادتون باشه هر مردی که نسبت به اصلش بی توجه باشه این رو مطمئن باشین که یک روز هم اگر دیگری تو زندگیش پیدا بشه شاید شما رو هم کنار بزاره .این خیلی خوبه که همسرتون هوای پدر ومادرش رو هم داره وخوب باشما هم خوب هست .شما هم بهتر هست به جای ناراحتی به جای این حرفها سعی کنید ارتباطتون رو با اونها بیشتر گرم نگه دارید چون هرچی خانواده شوهر از شما رضایت داشته باشن به محبت همسرتون نسبت به شما افزوده میشه وهرچقدر دعای پدر ومادرشون پشت سرتون باشه تو زندگی موفقتر خواهید بود .شما یکدفعه نخواین که همسرتون از پدرومادرش دست بکشه واونها رو ول کنه وبچسبه به شما این اصلا درست نیست چه اشکال اگر شوهرتون وقت دارن مادرشون یک جایی میرن ایشون رو برسونن یا هرروزتلفنی صحبت کنند اگر به زندگی شما ضربه نمیزنن ویا خدایی نکرده شوهرتون رو نسبت به شما دلسرد نمیکنن .اگر برادر خود شما هم بود نسبت به پدرونادر خودتون هم این احساس رو داشتین .لطفا نخواین که همسرتون یکدفعه ودرکوتاه مدت از وابستگی هاش نسبت به خانوادش کم بشه این مسائل به مرور زمان خودبه خود به حالت طبیعی خودشون میرسن وشما هم سعی کنید جایی که مثلا اونها فکر میکنید انتظار دارن وبراتون مقدور هست پیش قدم شو قبل از شوهرتون تا اینجوری محبت شما در دل اونها روز به روز بیشتر بشه بعد از یک مدت خودبه خود میبینید که دیگه همسرتون جاهایی که لازم هست حق رو به شما میدن .پس لطفا صبور باشید واز خانواده شوهرتون پیش شوهرتون اصلا بدگویی نکنید وباصبر وتحمل وبا مرور زمان خیلی از مسائل حل میشه سعی کنید کاری کنید که همیشه دعای پدرومادر پشت سرتون باشه خودبه خود کارها درسته میشه به امید خدا .موفق وموید باشید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بعد از اون شب با ادنان که به اون فاجعه ی هورمونی ختم شده بود، دیگه ندیده بودمش و از این قضیه خیلی خوشحال بودم. نمی دونستم بعد از چیزایی که فاطما برام تعریف کرده بود آیا می تونم بدون خیس کردن تو شلوارم با اون مرد روبه رو بشم یا نه؟! از ساعت ۹ هر روز سه ساعت با فاطما آموزش داشتم. ساعت اول کلمات کثیف و مبتذل که باید حفظ می کردم. ساعت دوم به اصول عشوه گری و دلبری و حرکات تحریک آمیز می گذشت. کسی نمی دونست اما ساعت سوم رو می دزدیدیم برای دلمون! من جلوی آینه می نشستم و اون هم مثل مادر موهام رو شونه می کرد و می بافت. - چقدر سرت رو تکون میدی؟ یه لحظه محکم کله اتو نگه دار قربونت برم! - درد می گیره خب! بده خودم شونه می کنم... شما فقط بباف... خوشم میاد. تو بد سنی بودم. از اینجا رونده و از اونجا مونده. دلم می خواست تنها دردی که کشیدم همین درد شونه کردن موهام باشه... و نهایتا درد عادت ماهانه... اما نبود! مشتری های ما حیوون های باکلاس بودن! من هنوز رابطه ام به صورت رسمی شروع نشده بود. اما از بقیه و اوضاع و احوالشون می تونستم بفهمم که منظور فاطما از فرق چیه احساس گناه و عذاب وجدان می کردم. اما بیشتر از همه می ترسیدم که چه بلایی سر من خواهد اومد؟ بعضی نگاه ها گاهی توش برقیه که از صدتا شمشیر عمیق تر می بره! و از صد تا فحش رکیک تر و بدتره... ظهرها و شب ها تنها وقت هایی بود که پائین جمع می شدیم برای ناهار و شام. اصولا هیچ کس قبل ظهر از خواب بیدار نمی شد. همه انرژی شون در طول شب کشیده می شد. دو نوبت ۵ ساعتی در روز کار می کردن، اولیش از ساعت ۱ شروع می شد تا ۶ بعد از ظهر و بعدشم دو ساعت استراحت و حموم و شام و بعدش دوباره از ۸ شروع می شد تا آخرین نفر بره!... و دوباره روز از نو روزی از نو... چهل تا دختر بودیم. زیاد وقت برای مراوده و چاق سلامتی نداشتیم. بعد از ناهار ما ردیف تو همون سالن لعنتی می ایستادیم و مهمونا دونه دونه می اومدن و انتخاب می کردن. هر مرد یا زنی دست روی من می ذاشت فاطما بهشون می گفت که من هنوز تو کار آموزی هستم و ادنان هنوز اجازه صادر نکرده... اون جا بود که سنگینی یکسری نگاه ها رو روی خودم متوجه می شدم و حس می کردم. با این حال اوضاع خودم هم آن چنان تعریفی نداشت. بعد از شنیدن حرف های فاطما راجع به مارال از ادنان می ترسیدم. بدنم منقبض میشد. موقع عشق بازی از شدت ترس و استرس هیچ احساسی نداشتم. مجبور بودم حسابی درد طاقت فرساش رو تحمل کنم و دم نزنم و تا ساعت ها بعدش به حال و روز و بدبختی خودم زار بزنم. ولی ادنان از این موضوع کاملا راضی بود !اما یه خوبی که داشت مجبور نبودم نقش بازی کنم که لذت می برم. بعدش هم برای این که مثلا دلم رو به دست بیاره برام یه جعبه شکلات باز می کرد به فاطما می گفتم که باهام چی کار می کنه. شاید فکر کنین چه قدر وقاحت؟ مگه میشه راجع به رابطه هام حرف زد؟ اما وقتی مجبور باشی می شه! وقتی درد داری دردت رو به یکی میگی. و منم به جز فاطما منبع اطلاعاتی دیگه ای نداشتم. فاطما تنها کسی بود که این جا باهام خوب بود. بقیۀ دخترا سایۀ من و هم دیگه رو با تیر می زدن. کم کم فهمیدم که اینجا فقط فاطماست که می شه بهش اعتماد کرد، چون منو مثل دخترش می دید. فاطما ازم می پرسید و منم بهش می گفتم همه چیزرو. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
یه بار ازش که پرسیدم کی کارم شروع می شه. نه اینکه عجله داشته باشم. از ترسم بود. اگه ادنان که مثلا دوسم داشت باهام این طوری می کرد، نمی تونستم تصورش رو بکنم که بقیه چی هستن و چی پیش خواهد اومد! - اصولا تا الان باید شروع میشده!... اما حدس میزنم ادنان افندی حسودی می کنه... خودش میگه هنوز اون قدرها هم راه نیفتادی که بخوای به مشتری ها سرویس بدی... اما من میدونم دردش چیه! براش پشت چشمی نازک کردم و گفتم: - از کجا میدونی؟ خیلی سریع جواب داد: - جای کبودی می بینی رو تنم؟ از روی اون میدونم... یکی هم این که سرم رو گردنمه نه تخت سینه ام! - فاطما؟ به نظرت از این شکلات ها بدم به دخترها؟ - می خوای رو زخمشون نمک بپاشی؟ مطمئن باش با این کارت فقط رابطشون رو با خودت بدتر می کنی! - فاطما؟ میشه بپرسم تو چرا اومدی اینجا؟ - تو چرا اومدی؟ منم برای همون اومدم... توهین و حقارت و بدبختی و با یه مشت حیوون خوابیدن! - خیلی وقته اینجایی؟ - بذار ببینم... الان ۴۳ سالمه... فکر کنم میشه ۳۰ سال که اومدم تو این کار! - من رو دزدیدنم فاطما... یه پلیس! - خوش به حالت... گاهی فکر می کنم چه حس قشنگی باید باشه که بدونی یکی اون بیرون نگرانته!... دلش برای یه بار شنیدن صدات می تپه... نه مثل من که ارزشم فقط در حد پنج کیسه گندم بود... از حق نگذریم... پنج کیسه گندم اون موقع خیلی قیمتی بود گلم... همچین هم کم بها نفروختنم... امیدوارم حداقل اون یکیهای دیگه رو گرونتر نفروخته باشن و عدالت رو رعایت کرده باشن که حسودیم نشه! - مگه می شه پدر و مادر آدم... آدم رو بفروشن؟ - شب پشت شب سر گشنه زمین بذاری خلاقیتت بالا میره و از هر چیزی برای سیر کردن شکمت استفاده می کنی!... همین جوری که نگفتن می خریم و می فروشیم که... در ظاهر داشتم برای کار می اومدم، شهر تا پیش یکی از دوستای ارباب کارگری کنم که تازه بچه دار شده بود. وقتی اومدم تازه فهمیدم قضیه چیه... پدر و مادر من که خوشبختن که ۷ تا دختر برای فروش ببخشید کلفتی داشتن... اونایی که بچه نداشتن... خیلی از زن های دهاتمون شب همسر شوهراشون بودن و صبح همسر ارباب ده!... مخصوصا جوون ترها... - خیانت می کردن یعنی؟ خندید: - خیانت؟ برو بینم بابا دلت خوشه تو هم... شوهره رو زمین کار میکرد و زنه هم رو ارباب... هر کی کم کاری می کرد اون یکی باید بیشتر جون می کند برای یه لقمه نون بخور و نمیر!... همه میدونستن اون یکی چیکار میکنه اما عفت داشتن و بزرگواری، به روی هم نمی آوردن... البته بستگی به طبع ارباب ده هم داشت... بعضی وقت ها مرده صبحا رو زمین بود و شبهایی که خوش شانس بود میتونست بره با ارباب تسویه حساب کنه... ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝ ادامه رمان ساعت۱۶فردا....
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ: 1- ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ . 2- ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . 3- ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﺯ ﺳﺒﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ ﺍما ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ . ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺩﻧﯿﺎ، ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
پروردگارا🙏 💫در این شب زیبا ایمان غبار گرفتہ مارا در باران رحمت خویش پاڪ ڪن و شبۍ آرام را بہ عزیزانم عنایت بفرما...🌸🍃 🌘شبتون سرشار از آرامش ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
دعای روز پنجشنبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانیاش هميشگى است الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِما بِقُدْرَتِهِ وَ جَاءَ بِالنَّهَارِ مُبْصِراً بِرَحْمَتِهِ وَ كَسَانِي ضِيَاءَهُ وَ أَنَا فِي نِعْمَتِهِ اللَّهُمَّ فَكَمَا أَبْقَيْتَنِي لَهُ فَأَبْقِنِي لِأَمْثَالِهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَفْجَعْنِي فِيهِ وَ فِي غَيْرِهِ مِنَ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ بِارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ وَ اكْتِسَابِ الْمَآثِمِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَهُ وَ خَيْرَ مَا فِيهِ وَ خَيْرَ مَا بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّي شَرَّهُ وَ شَرَّ مَا فِيهِ وَ شَرَّ مَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ إِنِّي بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ عَلَيْكَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ ، سپاس خداى را كه شب تاريك را با قدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد و لباس پرفروغ آن را درحالیكه قرين نعمتش بودم بر تن من كرد، خدايا! همچنان كه مرا براى اين روز نگاه داشتى براى امثال آن نيز پابرجا بدار و بر پيامبر اسلام محمّد و خاندان او درود فرست و مرا در اين روز و شبها و روزهاى ديگر به فاجعه انجام گناهان مبتلا مساز، خير اين روز و و خير آنچه در آن است، و خير بعد از اين روز را روزی ام گردان و شرّ اين روز و شرّ آنچه در آن است و شرّ بعد از آن را از من دور ساز. خدايا! من با گردن نهادن به دين اسلام به سوى تو وسيله میجويم و با حرمت نهادن به قران بر تو اعتماد میكنم، و دوستى محمّد، بنده برگزيده است كه (درود خدا بر او و خاندانش باد) نزد تو شفاعت میطلبم، فَاعْرِفِ اللَّهُمَّ ذِمَّتِيَ الَّتِي رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ اقْضِ لِي فِي الْخَمِيسِ خَمْساً لا يَتَّسِعُ لَهَا إِلا كَرَمُكَ وَ لا يُطِيقُهَا إِلّا نِعَمُكَ سَلامَةً أَقْوَى بِهَا عَلَى طَاعَتِكَ وَ عِبَادَةً أَسْتَحِقُّ بِهَا جَزِيلَ مَثُوبَتِكَ وَ سَعَةً فِي الْحَالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَ أَنْ تُؤْمِنَنِي فِي مَوَاقِفِ الْخَوْفِ بِأَمْنِكَ وَ تَجْعَلَنِي مِنْ طَوَارِقِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ فِي حِصْنِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ تَوَسُّلِي بِهِ شَافِعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَافِعاً إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ پس بار خدايا پيمانى كه روا شدن حاجتم را به آن اميد بسته ام به حساب اور، اى مهربان ترين مهربانان! بار خدايا در روز پنجشنبه پنج حاجت مرا برطرف نما، كه آنها را جز كرم تو گنجايش و جز نعمت هاى تو طاقت ندارد: سلامتى كه با آن براى انجام طاعتت نيرو گيرم و عبادتى كه با آن سزاوار پاداش فراوان تو گردم، و گشايشى در حال، من با روزى حلال و اينكه به من با امن خويش در هنگامه هاى ترس امنيت دهى، و از هر غم و اندوه كوبنده در دژ استوار خويش پناهم دهى، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و چاره جويی ام را بوسيله او شفيع سودمندى برايم در روز قيامت قرار ده، به يقين تو مهربان ترين مهربانانى.
هدایت شده از ٠
روز پنجشنبه به نام حضرت عسكرى عليه السّلام است. در زيارت آن حضرت بگو:السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَنَا مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. سلام بر تو اى ولىّ خدا، سلام بر تو اى حجّت حق و بنده پاك خدا، سلام بر تو اى پيشواى مؤمنان، و وارث پيامبران، و برهان محكم پروردگار جهانيان، درود خدا بر تو و اهل بيت پاكيزه و پاكت باد، اى سرور من يا ابا محمّد حسن بن على، من دل بسته تو و اهل بيت توام، اين روز روز پنجشنبه و روز توست و من در آن ميهمان و پناهنده به توام، پس به نيكى پذيرايم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاكيزه و پاكت.
هدایت شده از ٠
دعا عهد بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
هدایت شده از ٠
🌹﷽🌹 🍃 هر كس به خانواده‌اش نيكى كند، عمرش دراز مى‌شود... "امام صادق (ع)" ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
940412-Panahian-H-HaqShenas-NeshateManavi-02-18k.mp3
5.48M
۲ 😊🍃 بهترین راه حل برای «رفع کسالت معنوی»👌 تمام قسمت ها در کانال : ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗   @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام پنجشنبه تون مبارک خداوندا امروز به فرشتگانت بسپار سبدی پر از لبخند و شادی سلامتی و تندرستی برکت و روزی فراوان برای دوستانم به ارمغان بیاورند آخرهفته تون پر از خبرهای خوب @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
4_5881840283171161301.mp3
2.34M
شنیدید میگن هرچیزی قدیمیش خوبه؟! مسئولم قدیمیش خوبه حرف میزد تاپای جونش پای حرفش میموند جونش میرفت حرفش نمی رفت... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
-صبح کہ مے‌شود .. -قلبم رآ از نو برآیِ کنارِ تُ تپیدن ، -کوک مےکُنم ... -این یعنی خودِ خودِ زندگی ...! صبح بخیر عشـــقم 🌸🍃 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
مـــرا سـخت دوسـت_بـــدار پُـــــر بوســـه بغــل دار بگذار عشـــق به پاے هـــم بنــدمان ڪند💋 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
اهل هیچ کجا نیستم ! عاشقم ... و تنها اهل به تو فکر کردنم اهل دوست داشتنِ تو و این برای تمام من کافیست ...💞 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
فقط یار منو یار منو یار خودم باش ...❣😍 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝