eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
419 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
➕اینو برای خودت قانون کن: تو زندگی میتونی از ویرگول و نقطه سر خط استفاده کنی ولی نقطه پایان هرگز تا زندگی هست باید با تمام وجود زندگی کرد @zoje_beheshti
هدایت شده از آرشیو
رمان وقتی برگشتم تا مریم رو راهی خونه کنم دیدم کیف و کتاب خاکیم رو داد دستم و با شرم دخترونه در حالیکه گونه هاش از خجالت سرخ شده بود سرشو زیر انداخت و زیر لب تشکر کرد و رفت. واسه اولین بار صورتش رو از نزدیک میدیدم. چشمهای درشت میشی که توی صورت مهتاب گونش هر مردی رو به چالش میکشید. مریم بدون اینکه پشت سرش رو نگاه کنه با سرعت ازم دور شد و رفت توی خونه و درب رو بست ولی من همچنان مثل مجسمه ایستاده بودم و نگاه میکردم. مریم با چشماش جرقه آتیشی رو زد که زندگیم رو سوزوند و خاکسترنشینم کرد. عشق مریم مرز بین آبرو و بی آبرویی رو برام محو کرده بود. نمی فهمیدم کوچیک و بزرگ محله میگفتن عزت همزمان صیغه سه تا مرد میشه. فرض میگرفتم میتونم با فرضیه دین و ایمان که پدر و مادرم بهش پایبند بودن میگفتم مگه دیدید که تهمت میزندید. ولی گند زندگی خانوادگی مریم یکی دوتا نبود که بشه پاک کرد. باباش هم یه معتاد مفنگی بود که عزت که از دست کتکهاش که از شدت خماری وادار به هر کارش میکرد،خسته شده بود عمدا مواد گذاشت تو خونه و سر بزنگاه مامور خبر کرد و بعدشم سر شوهرش رو فرستاد بالای دار. دیگه بعد از چند سال اونقدر مریم بی پروا رفتار میکرد که مادرم پی به رابطه مون برده بود ولی به روی من نمی اورد حس مادرانه اش بهش میگفت دیر بجنبه آبروی خانواده رو بردم به زور ندا رو واسم خواستگاری کردند. وقتی ندا رو دیدم کوچکترین ایرادی نمیتونستم بگیرم جز اینکه بگم من دوسش ندارم. ولی عشق کوچه و خیابون تو قاموس پدر و مادر من نبود و میگفتند مهرش بعد از ازدواج به دلت میشینه . جرات نداشتم با مریم درمیون بذارم. مونده بودم چه خاکی سرم بریزم. زمزمه تدارک نامزدی به گوش مریم رسید و واسه اولین بار تو این هفت سال باهام قهر کرد که چرا ازش مخفی کردم. اونم بیکار ننشست و وقتی یه شب بابام از مغازه به خونه برمیگشت جلوش رو گرفت و هرچی بینمون بود به حاجی گفت. اونشب فقط دیدم بابام قلبش گرفت و وقتی رسوندیمش بیمارستان دکتر تشخیص داد سکته خفیف کرده. سالها طول کشید تا فهمیدم چطوری بابا با پول دهن عزت رو بسته و همیشه خودم رو گناهکار میدونستم و فکر میکردم مریم خانومی و گذشت کرده که شاهد ازدواج من و دختر دیگه ای بوده و دم نزده. تصمیم گرفتم پای مریم بایستم ولی هنوز سرمایه و پشتوانه مالی نداشتم و من که از بچگی تو ناز و نعمت بزرگ شده بودم میترسیدم پشت پا به همه چیز بزنم. میدونستم اصرار و پافشاری باعث میشه بابام با لباسهای تنم از خونه بیرونم بندازه. یادمه وقتی تصمیمم رو به مریم گفتم اشکهاش که مثل بارون بهاری روی صورتش رون بود فوری بند اومد و من که فکر میکردم بیشتر از این حرفها تلاش کنم تا از دستش ندم،خیلی راحت راضی شد. بعد از نامزدی بابا که حالا دیگه منو واسه خودش مرد حساب میکرد و دوست نداشت تا آخر عمر وابسته جیبش باشم حاضر بود هرچقدر سرمایه احتیاج داشتم واسه کار در اختیارم بذاره که هر چه بیشتر به زندگیم دلگرم بشم. اول از همه یه آپارتمان نقلی تو محله ای دور خریدم و مریم رو فرستادم اونجا زندگی کنه. اهل محل فکر میکردن مریم دانشگاه قبول شده و واسه درس خوندن رفته شهرستان،واسه همین پدر و مادر من هیچوقت شک نکردند که غیبت مریم از اون محله زیر سر من باشه. واسه اینکه حوصله اش تنهایی سر نره یه ماشین خریدم و در اختیارش گذاشتم و هر چقدر اراده میکرد پول تو دست و پاش میریختم تا با دوستای جدیدش خوش بگذرونه. به ظاهر سرمو انداختم زیر و مثل یه پسر سربراه زندگی تشکیل دادم ولی قبله گاه من خونه مریم بود. در ظاهر با ندا زندگی تشکیل دادم ولی فقط جسمم مطیع بود. از کوچکترین فرصتی استفاده میکردم تا پربزنم برم پیش مریم و باهاش با عشق راز و نیاز کنم. تنها امیدم این میون به ندا بود. تصمیم داشتم اونقدر بهش بی محلی کنم که از دستم به ستوه بیاد تا صداش دربیاد و ازم جدا بشه. هر چقدر مریم رو متعلق به خودم میدونستم ندا رو به چشم یه مهمون موقت میدیدم که اونقدر با ملاحظه و متین بود که دلم نمیومد بهش بی احترامی کنم. تنها کاری که از دستم برمیومد این بود که ندیده بگیرمش. شب عروسیمون ندا با هزار امید و آرزو پا به خونه ام گذاشت. وقتی همه مهمونها رفتند و تنها شدیم نگاهم تو چهره معصومش که افتاد دلم نیومد برنجونمش. از طرفی اونقدر مریم گریه کرده بود تا مجبور شدم بهش ثابت کنم چقدر دوستش دارم و بهش قول دادم شب عروسیم رو هر طور شده پیش اون به صبح میرسونم. با درموندگی رفتم روی کاناپه کنار ندا نشستم و گفتم: - ندا جان شرمنده من باید چند ساعت تنهات بذارم. اشکالی نداره؟از تنهایی که نمی ترسی؟ با حجب و حیای دخترونه سرش رو زیر اندا
هدایت شده از آرشیو
خت و با مرواریدهای دامنش شروع به ور رفتن کرد و گفت: - از نظر من ایرادی نداره. ولی این وسط نظر من هیچ اهمیتی نداره. ممکنه از نظر بزرگترها اشکال داشته باشه. توی این جمله اش هزار تا حرف نگفته وجود داشت. ولی متوجه اعتراض پنهانی که توی جمله اش بود نشدم. واسه همین گفتم: - اونا دیگه اونقدر خسته ان که حوصله ندارن زاغ منو و تو رو چوب بزنن. یکی از دوستان صمیمیم تصادف کرده و نیاز به کمک من داره. میرم و زود برمیگردم. اگه میترسی در خونه رو قفل کن و بخواب. کاری هم داشتی میتونی به موبایلم زنگ بزنی. نمیدونم از لحن قاطع من بود یا نجابت اون که هیچ اعتراض دیگه ای نکرد و من سریع قبل از اینکه چشمهام اولین دروغم رو رسوا کنه خداحافظی کردم و از خونه زدم بیرون تا خودمو زودتر به مریم برسونم. **** وقتی چشمام رو باز کردم واسه چند ثانیه زمان و مکان رو فراموش کرده بودم. اومدم بغلتم که تازه متوجه شدم بازوم از فشار وزن سر و گردن مریم که تو بغلم به خواب عمیق رفته بود بیحس شده. دلم نمیومد بیدارش کنم ولی وقتی یاد اتفاقات شب قبل افتادم مثل فنر از جا پریدم و متعاقب اون مریم که با کشیدن دستم از خواب پرونده بودمش غرولندی کرد و بدون اینکه زحمت باز کردن چشمهاش رو به خودش بده غلتی زد و پشتش رو بهم کرد و دوباره خوابش برد. به صفحه موبایلم نگاهی کردم وقتی دیدم ساعت از ده صبح هم گذشته امیدی نداشتم که وقتی برمیگردم خونه ندا رو اونجا ببینم. توی راه خونه خودم رو واسه هر عکس العملی از ندا آماده کرده بودم ولی وقتی رسیدم با دیدن منظره پیش روم از خودم خجالت کشیدم. روی کاناپه مچاله شده بود و خوابش برده بود. رفتم بالای سرش و کنارش نشستم و توی صورتش خیره شدم. چهره معصوم و بی گناهش توی خواب خباثت و نامردی منو بیشتر به رخم میکشید. وارد بازی کثیفی کرده بودمش که روحش هم خبر نداشت. از خواب پرید و با دیدن من هراسون از جاش بلند شد و نشست. - چرا اینجا خوابیدی؟! - منتظرت بودم. نفهمیدم کی از هوش رفتم. تو کی برگشتی؟! - همین االن رسیدم. کش و قوسی به بدنش داد و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه،به سمت اتاق خواب به راه افتاد. از اون همه خونسردی و بی تفاوتی لجم گرفته بود. درست مثل یه آدم آهنی که تمام احساسات و عواطفش رو فقط یک قطعه بُرد کنترل میکرد. اصال نمیتونستم این یکی رو بفهمم. به نظر من یا از ونوس اومده بود و یا کروموزمهاش دارای ژنهای جهش یافته بود که تا این حد نسبت به زنهای دیگه فرق میکرد. چند دقیقه نشسته بودم و تو افکار خودم غرق شده بودم. به سمت اتاق خواب رفتم و توی اتاق نگاهی به دور و برم انداختم. ندا رد همه اتفاقات دیشب رو از همه جا پاک کرده بود. هر کی نمی دونست انگار نه انگار همون عروس و دامادهای دیشب بودیم که میون بارون تبریک و شادباش فک و فامیل، پدرو مادرامون با هزار سالم و صلوات از زیر آب و قرآن ردمون کرده بودن تا بریم یک عمر زندگی کنیم و خوشبخت بشیم. انگار این دختره منتظر اجازه من بود که از تختخواب استفاده کنه. توی دلم گفتم "ما رو باش که میخواییم اینو از رو ببریم. این صدتای مارو با این بیخیالیش از رو میبره!" ندا همون شب اول گربه رو دم حجله کشت که وقتی شب عروسی براش مهم نیست برم و صبح برگردم،پس وقتهای دیگه برم چند روزهم نیام براش محلی از اعراب نداره. تو یکسالی که نامزد بودیم هیچوقت به این فکر نمیکردم که به ندا نزدیک بشم. دلم نمیخواست نامردی در حقش بکنم ولی شاید بعد یه فکری به حالش میکردم. با این استدالل که اگه دست بهش نذارم و به همه این رو بگه میفهمن یه نقشه از پیش تعیین شده بوده وجدان خودمو خفه کردم. لباس راحتی پوشیدم و کنارش خوابیدم. صداش کردم جواب نداد ولی وقتی روی آرنج دستم باالتنم رو بلند کردم و توی صورتش نگاه کردم شبنم اشک رو روی مژه هاش دیدم. خم شدم و نیم رخش رو بوسیدم و گفتم: - معذرت میخوام. دوست نداشتم تنهات بذارم ولی ناچار شدم که برم. منو ببخش از روی عمد این کارو باهات نکردم. از پشت سر بغلش کردم و دوباره بوسیدمش. اگر اون لرزش خفیف توی عضالت بدنش هم نبود، از سرخی گونه هاش که حرارت ازش میبارید میشد فهمید خجالت کشیده. ندا خیلی زیبا بود و بعد از مدتی که به زیباییهایش عادت کردم برام جذابیتش کمرنگ تر شد و به جایی رسید که از سر تفنن و تنوع باهاش وقت میگذروندم. سعی میکردم اگر محبت نمیکنم،رفتار توهین آمیزی هم باهاش نداش
هدایت شده از آرشیو
ته باشم چون بدی بهم نکرده بود که بخوام کینه ای ازش بدل بگیرم. گاهی که مریم سر بدقلقی رو میگذاشت و جنجال به پا میکرد،لجم از دستش در میومد و باعث و بانی فاصله مون می دونستمش. اونوقتها اونقدر سرم توی لاک خودم بود که اگر هم میخواستم،نمی دیدمش و همش هوای مریم به سرم بود. اگر چه از آرامشی که ندا تلاش میکرد تو فضای خونه جاری باشه لذت میبردم ولی مدت طولانی نمی تونست منو به خونه پایبند کنه و بعد از چند ساعت دوباره دلم هوای شادی و جنجال خونه مریم رو میکرد و منو به اون سمت می کشید. تا اینکه وقتی مریم نتیجه ای از قهر و دعوا باهام ندید و نتونست متقاعدم کنه که ازدواجمون رو ثبت کنیم بد جنجالی به راه انداخت و بعد از یه دعوای حسابی ازم خواست تا تکلیفش رو معلوم نکردم دیگه حق ندارم پا تو اون خونه بذارم. جنجال اونشب تیر خلاصی بود که مریم رها کرد و من بعد از ساعتها نتونستم متقاعدش کنم که یه مدت دیگه هم صبر کنه. تو خیابون سرگردون شده بودم پشت فرمون سیگار پشت سیگار میکشیدم و فکر میکردم. در قبال اینکه یک هفته بود میگفتم بهتره شبها یک ساعت زودتر برم خونه این قشقرق رو به راه انداخته بود. از یکطرف نمی تونستم دوری مریم رو تحمل کنم و از طرفی هم وقتی میرفتم خونه، ندا مچاله شده روی مبل خوابش برده و میز شام چیده شده روی میز و منتظرم مونده تا واسه شام برگردم خونه،دلم میسوخت. دیگه داشتم جلوی صبر و تحملش کم میاوردم. کاش باهام لجبازی میکرد. ای کاش بهانه گیری میکرد یا تنبیهم میکرد و بهم سرویس نمیداد. کاش یک جای خونه کثیف و نامرتب بود تا بهانه ای پیدا کنم و سرش داد بزنم. یا غرولند میکرد تا منم باهاش دعوا کنم و مجبور بشه این سکوت رو بشکنه. ساعت از سه نصفه شب گذشته بود که یک دفعه یادم افتاد ندا توی خونه تنهاست. اصلا یادم رفته بود که اونروز از صبح حتی یه زنگم بهش نزدم. سریع برگشتم به سمت خونه و وقتی رفتم داخل، دیدم باز میز دست نخورده شام و دوجور غذای مورد علاقه ام رو سر میز گذاشته از خودم نفرت پیدا کردم. اومدم کتم رو جلوی جالباسی در بیارم نگاهم به آینه کنارش افتاد و به خودم گفتم: تو دیگه کی هستی علی؟ داری نهایت نامردی رو میکنی. بعد از باز کردن درب ،بدون کلمه ای حرف رفت و روی تخت سرجاش خوابید. انتظار نداشتم ساعت 3 نصفه شب ازم بپرسه شام میخورم یا نه؟ لباسم رو سریع عوض کردم و رفتم رو تخت کنارش خوابیدم. باید هرطور شده بود به این قائله خاتمه میدادم واسه همین گفتم: - ندا -هوم - بیداری؟ - چکار داری؟! مگه برات فرقی میکنه؟! اصلا فرقی میکنه من آدمم یا هویج؟! بالاخره داشت بهم گلایه میکرد. خوشحال شده بودم به این دلیل که ازم انتظار داره. پس اینم احساسی نسبت بهم داره. - میایی باهم حرف بزنیم؟ - مگه تو بلدی؟ - یعنی چی؟!پس لالم؟!میبینی که حرف زدن بلدم. غلتی زد و طاقباز خوابید. سرش رو گذاشت رو ساعد دستش و دست دیگه اش رو سایه بون کرده بود و من چشماشو نمیدیدم. - اینطوری رو که میدونم بلدی. میدونم منظورت حرف خصوصیه.درسته؟! - درسته. - مگه بین دوتا غریبه چیز خصوصی هم هست؟! - دستت درد نکنه ندا خانوم. پس کارای بد بدی که میکنیم گاهی عمومیه؟! - چه ربطی داره؟! اونم یه جورایی از سر تکلیفه. میدونم که اگه به خاطر خودت باشه سر انگشتت هم بهم نمیخوره. - چرا فدات شم فکر میکنی من ازت بدم میاد. دختر به این خوبی،خوشگلی،خانومی!! ادامه دارد... زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
عشقم😍 دارم موسیقی 🎺🎸🎷کار میکنم... اینم نُتاش🎼.. دُ رِ تُ میگردم.... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
(‌تمرکز بر افکار مثبت و منفی) ‌تا حالا شده به یه چیزی فکر کنید و اون اتفاق به طور باور نکردنی براتون پیش بیاد....؟‌ تعریف شما از این قانون چیه؟‌ تا حالا در ارتباط با این قانون چیزی شنیده اید؟‌ چه اطلاعاتی دارید؟‌ چقدر باورش دارید؟‌ چه چیزهایی رو میشه با این قانون جذب کرد؟ جذب عشق...؟‌امکانش هست نظر قران و بزرگان مذهبی در ارتباط با این قانون چیه😊؟ رسیدن به آرزوها با کمک قانون جذب ... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#‌موضوع_‌امروز #‌قانون_جذب (‌تمرکز بر افکار مثبت و منفی) ‌تا حالا شده به یه چیزی فکر کنید و اون ات
منم همیشه به چیزهایی که فکر کردم چه منفی چه مثبت همون ها برام اتفاق افتاده از همه مهمترش جذب شوهرم 😂😂 از وقتی که تو فامیل شنیدم ایشون استخدام شدن چون معلمی رو دوست داشتم و ارزوم بود شوهرم معلم باشه سه سال تمام هر جا میدیدمش تو مراسم ها یا خیابون تو دلم میگفتم ای کاش این شوهرم بشه 😂😂 حتی دوستای صمیمیم هم گفته بودم من اینو دوست دارم 😜 وقتی زنگ زدن که میان خواستگاریم اصلا شوکه شدم نمیدونستم خوابم یا بیدار 🙈
💖زوجهای بهشتی💖
#‌موضوع_‌امروز #‌قانون_جذب (‌تمرکز بر افکار مثبت و منفی) ‌تا حالا شده به یه چیزی فکر کنید و اون ات
سلام به همه درباره موضوع امروز باید بگم که من سه ماهه که درکلاس های جذب امیرشریفی دارم شرکت میکنم اوایل باورنداشتم به جذب اما استادمون گفت امتحان کنید اول هدف های کوتاه مدت حدودا سه ماهتون رابنویسید که حالت نامه به خداوکاینات باشه قبل ازپایان سه ماه میبینید که به همه چیزهاییی که خواستید رسیدید به این شرط که هرروز چیزهای مثبت زندگی راببینید وخودتون رادراون زمانی قراربدید که به ارزوتون رسیدید وشکرگذارخداوندهستید باورتون نمیشه من این کاررا حدود یک ماه انجام دادم وخیلی دوست داشتم شغلم رسمی بشه وهرروز تصورمیکردم که شغل خوب بدست اوردم وخداراشکرمیکردم وبعداز پنجاه روز من واقعا شغل موردعلاقم پیداشد والان خیلی خوشحالم وقتی به اون نامه سه ماهه پیشم نگاه میکنم کلی ازاهدافم بدست اوردم خانما به شماهم پیشنهادمیکنم همین کاراکنید خییییلی نتیجه میده
💖زوجهای بهشتی💖
#‌موضوع_‌امروز #‌قانون_جذب (‌تمرکز بر افکار مثبت و منفی) ‌تا حالا شده به یه چیزی فکر کنید و اون ات
با سلام راستش من این قانون رو خیلی سال پیش وقتی بچه دبستانی بودم و حتی چیزی ازین موضوع نمیدونستم، تجربه کردم. توی درس ریاضی زیاد خوب نبودم ولی از اواسط سال با خودم گفتم باید توی ثلث دوم ریاضیم بشه 18😄 هرجا میرفتم و هر کاری میکردم اون کار رو به نمره ی 18ربط میدادم مثلا می گفتم اگه امروز این اتفاق افتاد نمره ی منم میشه 18 یا مثلا اگه امروز فلانی اومد خونمون نمره م میشه 18😂 خودمم انگیزه گرفته بودم بیشتر ریاضی رو بخونم تا نمره م بشه 18 آخرش هم باکمال تعجب شد18😳 الآن که یادش میفتم خنده م میگیره😂😂😂 پس من قانون جذب رو میدونستم وقتی قانون جذب مد نبود😎😎😎 البته تو احادیث اومده که تفألو بلخیر تجدوه یعنی فال نیک بزنید که آنرا بیابید.
💖زوجهای بهشتی💖
#‌موضوع_‌امروز #‌قانون_جذب (‌تمرکز بر افکار مثبت و منفی) ‌تا حالا شده به یه چیزی فکر کنید و اون ات
سلام اره برا من خیلی اتفاق افتاده وبدی افکارمن اینه به جای مثبت بیشتر منفی فکرمیکنم. یه نمونه اش اینه که هروقت اقدام میکنم واسه بچه دارشدن میگم این ماه هم نمیشه یا اگه هم یکم امید بدم به خودم به محض اینکه برم ازمایشگاه با خودم میگم بتا 0 و دقیقا هم اینطور میشه مثلا همین ماه تستا مثبت شد با خودم گفتم دو روز دیگه بگذره میرم ازمایش ولی تو ذهنم دلم این بود که الان پریود میشی ودقیقا هم همینطورشد.هرچی هم میخوام مثبت فکرکنم نمیتونم.یا مثلا سرنماز میگم خدایا دامنمو اگه صلاح میدونی سبز کن ولی تو دلم یه چیز دیگه میگم .زبونم با دلم یکی نیست. وبه نظرمن همه چیزو میشه جذب کرد
💖زوجهای بهشتی💖
#‌موضوع_‌امروز #‌قانون_جذب (‌تمرکز بر افکار مثبت و منفی) ‌تا حالا شده به یه چیزی فکر کنید و اون ات
سلام من کاملا موافقم و چند سال پیش تو کتابی خوندم پیامبر به حضرت علی ع فرمودند خدا به تمام آفریده هاش قدرتی داده مثلا مرد قدرت بازو داره و خانم قدرت تفکر بالا که قدیمیها می گفتند مکر زنانه یا سیاست زنانه و خیلی عقیده دارم که اگر انسان از لحاظ توان جسمی در برابر دیگر موجودات قوی نیست ولی از نظر فکری می تونه همه چیز رو در اختیار بگیره و از کائنات هر توقعی داشته باشه بهشون می رسه حدیث داریم که اگر انسان به هر چیزی فکر کنه کائنات باید برای اشرف مخلوقات فراهم کنند مثلا مرتاض های هندی ولی تو دین اسلام این روش نکوهش شده و من تو کتاب خوندم که انسانهای فرهیخته چه کارهایی که انجام نداده اند فقط با نزدیکی به خدا نه ریاضت و همیشه گفتم هر چی رو بخواهیم و به هر شکل بهش می رسیم
هدایت شده از ٠
اول مرا کن و بعد کاری کن من تورا درک کنم 🌹 این یک نیست اینکار عشق بینمان را میکند 🌹 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
همیشــہ تـو قلبـم مــےمونــے😍❤️ ایـن حـرف و بــه هیشکــے نگـفـتــم 😌😇 نـفـس هـامـو پـاے تـو میـدم 😽💋 تـواے کـه خنـدت بـه دنیـا مـےارزه😂🌏 یـہ جـورے بـهـت تکیـه کـردم 🙅💑 کـہ پشـت دنـیـا بلـرزه . . .🌍🌀 تـو هـروقـت نبـاشـے ، رسیـدم بـہ بن بسـت😱🔫 قشـنـگ تـر از حسـت تـو دنیـا مگـہ هسـت؟!🙈🎆 تـواے کـہ تنـهـا تکیـه گاه من هستــے💏💍 تـو هـم چشـم بـہ راه مـن هستــے👀✋ هستــے . . . همیشـہ ھستــے . . . .💎✊ مـــنـــ 🙅تــــورو 🚶دوســـتـــ دارمــتـــ💑 تــو دلــــمــــ هــــر روز دارمــــتــــ❤️∞💋 #🙈😻 وقتى پيش توام😏 يه آدم ديگم👤 وقتى تو با منى 🙊تو يه عالم ديگم🚶 از خوبى هاى عالم ميگم💎🌍❤️ حتى خاطرات زشتتم به يه عالم نمى دم👅😜🚫💦💥 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
اگر تو تمام زندگیم یک کار درست کرده باشم ، اون دل به تو دادنه♥️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
چرخه ی عاطفی زن ☣زن به موج شبيه است ☣چرخه عاطفی زن شبیه امواج دریاست.وقتی زن احساس کند کسی او را دوست دارد وعاشق اوست اعتماد به نفسش بالا می رود واحساساتش مثل امواج اوج می گیرد اما کمی بعد به طور ناگهانی احساسش تغییر کرده و فروکش می کند.سرعت چرخه عاطفی زنان بسیار بیشتر از مردان است.وشاید دلیل اینکه می گویند مردها بیشتر عصبا نی می شوند علاوه بر ذاتی بودن این موضوع تکرار زیاد چرخه عاطفی زنان است. اما زنان هم به طور ناخودآگاه واز روی نیاز به این چرخه پاسخ مثبت می دهند. ☣آنچه مردان در مورد اين چرخه بايد بدانند: مردان هم یا به دلیل ناآگاهی ویا به دلیل تکرار بیش از حد این چرخه برداشتهای نادرستی از این چرخه ی غریزی می کنند. ☣اما مردان در طول این چرخه چه کارهایی باید انجام دهند: 1 -به حرفهای همسرتان گوش کنید :حتی اگرمی دانیدحرفهای او موثر نیست.بدانید اگر او را رها کنید دچار آسیب روحی می شود. 2 -ناراحتی و آشفتگی زن را درک کنید:در آن لحظه همسر شما بیش از محبتی که به او دارید نیاز دارد که احساساتش را درک کنید،کاری نکنید که اواحساس کند به خاطر اینکه نیاز به توجه بیشتری دارد یا رنجیده است در اشتباه است. -3 بجای دعوا و جروبحث به او اطمینان بیشتری بدهید: مطمئن باشید این وضعیت زیاد طول نمی کشد ودعوا و جر وبحث فقط کار را خراب تر می کند. نتيجه: ☣زنان،زمانی که احساس کنند مورد توجه ومحبت قرار گرفته اند،انگیزه پیدا می کنند وقدرتمند میشوند درنتیجه اگر مردها می خواهند که زنان همواره در بهترین شرایط خود باشند باید عشق،محبت وتوجهی را که آنان نیازمند و شایسته ی آن هستند را به آنها ارزانی دارند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
چرخه ی عاطفی مرد ☢مرد به فنر شبيه است ☣در واقع چرخه ی عاطفی مرد شبیه خاصیت کشسانی فنراست.مردان به حکم غریزه طبیعی خود به این چرخه یعنی صمیمی شدن،کناره گرفتن و دوری گزیدن پاسخ مثبت می دهند.این اتفاق تقصیر زن یا مرد نیست این یک نیاز طبیعی است که مرد دارد.یک مرد به دلیل نیازش به استقلال وآزادی از زن کناره گیری می کند. ☣وقتی او به اندازه کافی دور خیز کرد ناگهان به دلیل نیازی که به عشق ومحبت دارد به سوی همسر خود باز می گردد ودوست داردمورد محبت قرار بگیرد. ☣مردها پیوسته بین صمیمیت و استقلال به طور متناوب یکی را انتخاب می کنند واین در غریزه ی مردان نهفته است. ☣آنچه زنان در مورد اين چرخه بايد بدانند: زنان یا به دلیل اینکه از این چرخه آگاهی ندارند یا به این دلیل که خودشان به دلایل مختلف از مرد کناره گیری میکنند برداشت بدی از این چرخه ی غریزی مرد می کنند. ☢اما زنان باید به یاد داشته باشند در طول این چرخه دو کار را نباید انجام دهند: ☣اول اینکه زن نیاز طبیعی مرد به تنها بودن را نمی پذیرد و در هنگامی که مرد عقب نشینی می کند زن تعقیبش می کند ومدام ا زاو سوال می کند که چی شده؟چرا اینطوری شدی؟ ☣دوم اینکه وقتی مرد از خلوت خود بیرون می آید زن به منظور تلافی کردن کارهای مرد به او بی توجهی می کند. ☣هنگامی که مرد به خاطر عقب نشینی تنبیه می شود ممکن است در آینده به دلیل هراس از عواقب کناره گرفتن دیگر به این چرخه که نیاز طبیعی اوست پاسخ ندهد و مطمئنا پاسخ ندادن به یک نیاز طبیعی مشکلات بدتری رابه وجود می آورد. نتيجه: ☣اگر زن به مرد فرصت عقب نشینی و کناره گیری ندهد،مرد هرگز این شانس را پیدا نمی کند که احساس نیاز به همسرو عشق وعلاقه به او رادر خود بیابد وهرگز صمیمی تر نمی شود وبرای بدست آوردن استقلال سعی می کند احساسات درونی اش را از بین ببرد. ☣یا اگر وقتی شریک زندگی شان عقب می کشد دنبال او بروند،مرد همیشه در میل به عقب نشینی باقی می ماند و هرگز فرصت آن را پیدا نمی کند که نیاز مشتاقانه خود به عشق ومهر را احساس کند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
💟 ده نياز عاطفي كه برآورده شدن آنها مانع بي وفائي مي شود 👇👇👇 💞 محبت محبت يعني إبراز و آشكار كردن عشق . محبت نماد امنيت ، حمايت ، آرامش و تاييد است و بخش حياتي در هر ارتباط است . 💞ارضاي جنسي در اغلب موارد ، به طور معمول مردان در مقايسه با زنان نياز زيادتري به ارتباط جنسي دارند حال اگر اين نيازها ارضا نشود موجب بوجود آمدن اختلاف مي شود . 💞 گفتگو برخلاف نيازهاي جسماني ، گفتگو نيازي روحي است كه در اغلب موارد در ازدواج أرضا نمي شود اما اين نياز هيجاني و عاطفي مهم است و هر كس اين نياز رابهتر برطرف كند عشق بين زوجين بيشتر مي شود . 💞 همراهي در تفريحات انجام فعاليت هاي تفريحي به همراه يكديگر به ميزان زيادي به سپرده ي بانك عشق شما مي افزايد . 💞 صداقت و رو راستي جدا از جنبه هاي عملي صداقت ، شخصي كه اين نياز را دارد در صورت آگاهي از مهم ترين افكار خصوصي همسرش احساس خوبي پيدا ني كند و در صورت پنهان شدن آن ها احساس ناكامي مي كند . 💞 جذابيت جسماني از انجايي كه جذابيت ظاهري موجب جلب توجه مشاهده گر مي شود و احساس خوبي به همسران مي دهد و دراثر عدم وجود آن احساس ناكامي حاصل مي شود . 💞 حمايت مالي مردم اغلب براي امنيت مالي و آنچه همسرشان برايشان فراهم مي كند ازدواج مي كنند رفع اين نياز به بانك عشق مي افزايد 💞حمايت خانوادگي اين حمايت يعني ايجاد نظم و آرامش در خانه كه شامل تهيه غذا ، شستن ظرف ها ، اتو كردن و ... مي باشد . اين حمايت هاي خانوادگي احساس رضايت بوجود مي آورد . 💞تعهد خانوادگي تعهد خانوادگي تنها حمايت هاي خانوادگي نيست بلكه خوب تربيت كردن ، آموزش ارزش ها و... جز تعهد خانوادگي است . مشاركت همسرتان بر ميزان سپرده او در بانك عشق مي افزايد . 💞 تحسين همسرتان قادر است تنها با جند كلمه حاكي از تحسين يا انتقاد موجودي حسابش را در بانك عشق افزايش يا كاهش دهد . ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
+وای اینم شد زندگی... طلا و سکه هر روز میره بالا، دیگه نمیتونم طلا بخرم!😩 - وای خدا رو شکر...از وقتی طلا و سکه گرون شده شوهرم باهام خیلی مهربون شده، دیگه نمی‌تونه مهریه‌مو بده @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
🍲دستور پخت خورشت قرمه سبزی برا افراد جدید گروه🍲 اول كودك را خوابانده و به سراغ کیسه برنج میروید و به تعداد نفرات برنج برميداريد، برنج را خیسانده و به سراغ تلفن ميرويد و شماره منزل پدرشوهر را میگیرید... ☎️ با مهربانی با مادرشوهر خود حرف زده و از ناهارش میپرسید.... 😍 اتفاقا ناهار منزل پدرشوهر امروز خورشت قرمه سبزی است....😊 کمی لطافت به صدای خود افزوده و میگویید خوش به حالتون... 😔 مادرشوهر علی القاعده میپرسد شما ناهار چی دارید...؟ شما میگویید هیچی فقط برنج خیساندم.... 🍚 خانمهای آشپز دقت داشته باشید که 'هیچی' رو غلیظ گفته وگرنه باید همان برنج خالی را بخورید.... 😲 طبق غریزه مادری در اینجا مادرشوهر تعارف میکند که بیایید اینجا، شما مدرسه بچه ها رو بهانه کنید و بگویید حیف....😥 دقت کنید که اینجا باز هم حیف را باید کشیده ادا کنید... 😊 مادرشوهر میگوید اگر کسی بود برایتان ميفرستادم....😇 در این موقع بلافاصله خداحافظی کرده و با همسر خویش تماس بگیرید و بگویید نميدانم مادرت چه کارت داره آخه از صبح احوالت رو میپرسه دارم نگران میشم.... 😂 طبق عادت شوهر مرخصی ساعتی گرفته و شتابان به سمت منزل بابا میرود... مادر در عمل انجام شده قرار گرفته و شما صاحب یک قابلمه کوچک خورشت قرمه سبزی میشوید... 👏✌ سریع برنج را پخته و ماست را درکاسه بریزید... 😍ناهار آماده است 😍 💗تا آموزش فسنجان خواهر شوهر خدانگهدار💗 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👈 : عوض کردن موضوع در دعوا اگر همسرتان روی یک موضع با شما جدل می کند، هر چه پاسخ دهید، دعوا بدتر می شود، بهتر است که شما موضوع را به طور ظریفی عوض کنید. البته این فقط یک تکنیک "موقت" برای کاهش مجادله و تنش است و یک تکنیک اساسی نیست. در مثال زیر زن با مهارت از "تکنیک عوض کردن موضوع دعوا " استفاده می کند. 👤مرد: این چه وضع زندگی هست که من دارم، صبح تا شب اعصاب خوردی، صبح تا شب غر زدن های تو، آخه من چقدر حقوق میگیرم. اونجا هم خونه مادرم که یه احوالپرسی درستی با خواهرم نکردی. 👩زن: چند دقیقه پیش، آقا احمد دوستت، چند بار زنگ زد نبودی، منم جوابش ندادم، الان بهش زنگ بزن، فکر کنم کار واجبت داره، یا اینکه؛ 👩زن: مادرت که گفتی، قضیه صاحب خانه را براش گفتم، کلی خوشش اومد و خندید. گفت تو خوب باهاش حرف زدی. یا اینکه؛ 👩زن: گفتی اعصاب خوردی، یادم اومد، باید داروهای مادرت هم بگیری، توانستی برای خونه هم برنج بگیر که تموم کردیم. یا اینکه؛ 👩زن: چقدر ترافیک سنگینه، تو خوب می تونی از این ترافیک با این مهارت رد بشی. چقدر هوا آلوده شده ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👈 : عوض کردن موضوع در دعوا اگر همسرتان روی یک موضع با شما جدل می کند، هر چه پاسخ دهید، دعوا بدتر می شود، بهتر است که شما موضوع را به طور ظریفی عوض کنید. البته این فقط یک تکنیک "موقت" برای کاهش مجادله و تنش است و یک تکنیک اساسی نیست. در مثال زیر زن با مهارت از "تکنیک عوض کردن موضوع دعوا " استفاده می کند. 👤مرد: این چه وضع زندگی هست که من دارم، صبح تا شب اعصاب خوردی، صبح تا شب غر زدن های تو، آخه من چقدر حقوق میگیرم. اونجا هم خونه مادرم که یه احوالپرسی درستی با خواهرم نکردی. 👩زن: چند دقیقه پیش، آقا احمد دوستت، چند بار زنگ زد نبودی، منم جوابش ندادم، الان بهش زنگ بزن، فکر کنم کار واجبت داره، یا اینکه؛ 👩زن: مادرت که گفتی، قضیه صاحب خانه را براش گفتم، کلی خوشش اومد و خندید. گفت تو خوب باهاش حرف زدی. یا اینکه؛ 👩زن: گفتی اعصاب خوردی، یادم اومد، باید داروهای مادرت هم بگیری، توانستی برای خونه هم برنج بگیر که تموم کردیم. یا اینکه؛ 👩زن: چقدر ترافیک سنگینه، تو خوب می تونی از این ترافیک با این مهارت رد بشی. چقدر هوا آلوده شده ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
: اون رو برام میخری ؟ زنها دوست دارند دائماً از مردشان درخواست کنند. درخواستهایی که میدانند در حال حاضر همسرشان توان برآورده کردن آنها را ندارد، اما زنها دوست دارند درخواست های این چنینی خود را مرتباً تکرار کنند متاسفانه شوهران بی اطلاع میخواهند با همسران خود منطقی برخورد کنند ✖مثلاً پاسخ میدهند: چی میگی زن؟ نون خوردن نداریم، ماشین شاسی بلند میخواهی؟ ✔اما مردان آگاه خواهند گفت: ان شاالله، حتماً؛ بگذار شرایط جور بشه حتما برات میخرم و خانمشان آرام میگیرد. نکته: تقاضای اینچنین خانمها را نه تنها بد تفسیر نکنید، بلکه آن را به عنوان نشانه علاقه و تعهد آنها به زندگی با شما و یک محرک برای رشد زندگیتان تفسیر نمایید. مثالهای بیشتر: 👈زن: مسافرت میبریم؟ مرد: میبرمت در اولین فرصت. 👈زن: طلا میخوام مرد: برات میخرم انشاا... 👈زن:کاشکی که یه بار دیگه باهم عروسی میکردیم و برامون ساز و ناقاره میزدند، من هنوز توی دلمه. مرد: کاشکی؛... اگه تو بخوای بگم بیان بازم تو حیات برامون سازو ناقاره بزنند ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
خانمها با گفتن«من در کنار تو آرامش می یابم» یا «خیلی خوشحالم که می توانم به تو تکیه کنم» مرد را سرشار از عشق و محبت کنند و او را بیش از پیش، به خود علاقه مند سازند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
جنگ💋نرم💋یعنی💋 دو💋نفر💋 سر💋اینکه💋کدام💋 آن💋یکی💋را💋بیشتر💋دوست💋دارد💋 با💋بوسه💋به جان💋هم بیفتند💋 اینو بفرستین ب همسرتون👆👆 بگید /حاضری بجنگیم 😋❤️؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
ادامه این هفته 👇👇👇
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجسمه ای زیبا ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسب تک شاخ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝