✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیست_ویکم
چند روز قبل از عمل دست ایوب حساب کتاب میکردم، با پولی ک داشتیم ایوب زیاد نمیتوانست بستری بماند.
ناگهان در زدند.
ایوب پشت در بود.
با سر و صورت کبود و خونی.
جیغ کشیدم😱😰
_ "چی شده ایوب؟"
آوردمش داخل خانه
_"هیچی،کتک خوردم...."
هول کردم
_"از کی؟ کجا؟"😳😧
_ توی راه #منافق_ها جمع شده بودند، پلاکارد گرفته بودند دستشان که ما را توی ایران شکنجه می کنند. من هم رفتم جلو و گفتم دروغ می گویید... که ریختند سرم
آستینش را بالا زدم
+ فقط همین؟😟
پلک هایش را از درد به هم فشار می داد.😣
_ خب قیافه ام هم تابلو است که #بسیجی ام..
و خندید.😄
دستش کبود شده بود.
گفتم:
_باز جای شکرش باقی است قبل از عمل اینطور شدی
ایوب بالاخره بستری شد و عمل شد...
خدا رو شکر عمل موفقیت آمیز بود.
چند روز بعد با ایوب رفتیم شهر را بگردیم...
میخواست همه جای #لندن را نشانم بدهد
دوربین عکاسیش را برداشت📷
من هم محمد حسین را گذاشتم داخل کالسکه و چادرم را سرم کردم و رفتیم. توی راه بستنی🍦🍦🍦 خریدیم.
تنها خوراکی بود که می شد با خیال راحت خورد.. و نگران #حلال و حرام بودنش نبود.
#منافق ها توی خیابان بودند.
چند قدمی مسیرمان با مسیر #راهپیمایی آنها یکی می شد.
✨رویم را کیپ گرفتم✨ و کالسکه را دنبال ایوب هل دادم، ما را که دیدند بلندتر شعار دادند.
شیطنت ایوب گل کرد..
دوربین را بالا گرفت که مثلا عکس بگیرد، چند نفر آمدند که دوربینش📷 را بگیرند. ایوب واقعا هیچ عکسی نیانداخته بود.😑
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #هفتاد_وهفت
پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.
پدرم فداى آنکه غمگین در گذشت.
پدرم فداى آنکه تشنه جان سپرد.
پدرم فداى آنکه محاسنش غرق خون شد.
پدرم فداى آنکه جدش محمد مصطفاست، جدش فرستاده خداست .
راستى حسین! این سؤال تو را چه پاسخ گفتند وقتى که پرسیدى :
_✨فبم تستحلون دمى ؟(44)
راستى، #یک_قطره از خون على اصغر حتى به زمین نچکید...
میان دست و بدن عباس ، #چقدرفاصله افتاده بود؟
#هیچکس آب نخورد، حتى وقتى که آب #آزاد شد.
راستى رقیه به حسین چه گفت،
رقیه با حسین چه کرد که حسین به او پروانه رفتن داد؟
از همه سخت تر وداع بود....
وداع با حسین. وداع با جهان، وداع با جان ، وداع با هر چه که دوست داشتنى است.
زینب ! زینب ! زینب!
تو را به خدا خودت را #حفظ کن.
کار تو هنوز به اتمام #نرسیده است.
تو تازه باید #پیام_کربلایى_ات را از مدینه رسول الله به تمام #عالم منتشر کنى....
تو باید #خون_حسین را #تاابدتازه نگه دارى.
و اصلا مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست ؟
مگر نه #سجاد باید باید در پرده #اختفا بماند تا نسل امامت #حفظ شود؟
پس تو از این پس،
#پناه مردمى،
#مرجع پرسشهاى مردمى ،
#حلّال مشکلات مردمى
و پرچم #هدایت مردمى
و #شاخص میان حق و باطل مردمى.
#رداى_امامت با دستهاى توست...
که از دوش #حسین به قامت #سجاد منتقل مى شود....
پس گریه نکن زینت !
خودت را حفظ کن زینب!
اکنون آرام آرام به #مدینه نزدیک مى شوى...
و #رسالتى که درمدینه چشم انتظار توست، از آنچه تاکنون بر دوش خود،
حمل کرده اى ، کمتر نیست.
پرده کجاوه را کنار مى زنى...
و از پشت پرده هاى اشک به راه ، نگاه مى کنى .
چیزى تا مدینه نمانده است.
سواد مدینه که از دور پیدا مى شود،
فرمان مى دهى که همگان از مرکبها پیاده شوند:
_✨به احترام حرم رسول الله از محملها فرود بیایید!
همه پیاده مى شوند....
ادامه دارد
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #پانزده و بیاختیار اشک از چشما
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شانزده
کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید
_این #رافضی واسه ایرانیها جاسوسی
میکنه!
با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد..😡
و در سکوت برگزاری نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید
_کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟😡
و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم...😣😖
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی اش چنگ زد😡👊 و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند..
که از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصله ای نبود..
و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی #حلال است...🗣👿
از پرده بیرون رفتند..
و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد
_هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی!😡☝️
سایه دستش را دیدم که به شانه اش کوبید تا از پرده دورش کند..
و من هنوز باورم نمیشد زنده مانده ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد..
و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می لرزیدم و او حیرت زده نگاهم میکرد...
تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید..
و میترسید کسی قصد جانم را کند که #همانجاایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد
_شما #ایرانی هستید؟😰
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #بیست_وسه
_نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت
خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.
من نمیدانستم..
اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد..
و 🌸مصطفی🌸 میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند..
که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت
_اگه به جای مسجد عُمری،🔥 زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا #پلیس و #نیروی_امنیتی هم #کنارمردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟😏
سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته،..
شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده..
و سعد🔥 فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد..
و او همچنان از خنجری که روی حنجره ام دیده بود، #غیرتش_زخمی_بود که رو به سعد اعتراض کرد
_فکر نکردی بین این همه وهابی تشنه به خون شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟😠
دلم برای سعد میتپید..
و این جوان از زبان
دل شکسته ام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم..😭
و سعد طاقتش تمام شده بود..
که از جا پرید و با #بی_حیایی صدایش را بلند کرد
_من زنم رو با خودم میبرم!😏
برادر مصطفی
دستپاچه از جا بلند شد.. تا مانع سعد شود که #خون_غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید😡🗣
_پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه تونه!😡
برادرش دست سعد را گرفت.. و دردمندانه التماسش کرد
_این شبا شهر قُرق وهابی هایی شده که خون شیعه رو #حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه ها کمین کردن و مردم و پلیس رو #بی_هدف میزنن!😐😥
دیگر نمیخواستم..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#نکات_تربیتی
" فیلم های مستهجن "
🔹تک تک اعضای خانواده باید مراقب هیجان های کاذب باشند.
🚫 یکی از هیجان های خطرناک، عکس ها و فیلم های مستهجن هست.
اصلا معنای مستهجن هم "به هیجان آورنده" هست.
🔺 همیشه یادتان باشد که:
کسی که توسط " #حرام" به هیجان در بیاد
دیگه توسط " #حلال" به هیجان نخواهد رسید...
🔴 مردی که اهل دیدن فیلم های پورن و #مستهجن باشد، دیگر نمیتواند ارتباط خوبی با همسرش داشته باشد...😔
🔺 می خواست لذت های خودش را بیشتر کند
اما اتفاقا زد و لذت های خودش را نابود کرد...😡
😒⁉️
لذت حلالی که هزاران ثواب و نورانیت داشت را رها کرد و رفت سراغ لذت مسخره و کوچکی که هم دنیا و هم آخرتش را جهنم خواهد کرد...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج