eitaa logo
زلال احکام
1.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
ارسال سوالات طلبه اقا @talabehpasokhgo9 طلبه خانوم @Zendegi_zahedi ارتباط با مدیریت: @talabehpasokhgo9 راهنمای حرز امام جواد(ع) @talabehpasokhgo9 تعرفه و رزرو تبلیغات: @talabehpasokhgo9 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1815478276C831c83d258
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 آقایان اگر می‌خواهید همسرتان شما شود دنبال برای تعریف کردن از او باشید: 💠از ظاهرش 💠از جملاتش 💠از نگاهش 💠از دست پختش 💠از رفتارش 💠از هنرش و ... 💠 از لحاظ روانشناسی تعریف و تمجید از به او آرامش داده و او را برای کردن و عشق‌ورزی با همسر شارژ خواهد کرد. 🌸☘🌸☘🌸☘
سلام. اگه کسی حج بهش واجب باشه و فیش مکه هم داشته باشه؛ اما به‌خاطر کارهای عربستان، بخواد مکه‌ش رو عقب بندازه تا ایشالا آل‌سعود سرنگون بشه، گناه کرده؟ ــــــــــــــــ 🌺 سلام علیکم 🌺 این درست نیست ❌ و باید وقتی شرایط عمومی فراهمه، به همراه بقیه حجاج برای انجام‌دادن حج . یا ابا صالح: 📲 کانال زلال احکام @zoolaleahkam سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇 @talabehpasokhgo9⚜️
🌿☁️⃟🌸჻﷽࿐ بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شم و اولین چیزی هم که دلم میخواست بخرم یه یخچال برای ننه نخودی بود... 👵ننه‌ نخودی پیرزنِ محل ما بود که هیچ وقت بچه‌دار نشده بود... می‌گفتند در جوانی شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود می‌ریخت و فال می‌گرفت؛ پیر که شد، دیگه نخود برای کسی نریخت اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌ یخ می‌خورد ولی یخچال نداشت.🍶 🧊 ننه، شبها می‌آمد درِ خانه‌ ما و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. 🥣توی جایخیِ یخچال‌مان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ ننه‌ نخودی" بود. ننه با خانه‌ ما ندار بود.😌 درِ خانه اگر باز بود، بدون در زدن می‌آمد تو،و اگر سرِ شام بودیم یه بشقاب هم می‌آوردیم برای او.🍽 ننه با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و در حین صحبت با پدر توی هر جمله‌اش یک "" می‌گفت. 🌒یک شب تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ ننه ، پرده را کنار زد و وارد حیاط شد. بچه‌ فامیل که از دیدن یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود جیغ زد و گریه کرد.😰 ننه بهش آبنبات🍭 داد ولی نگرفت و بیشتر جیغ زد.😱 بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ ننه نخودی را از جا‌یخی برایش آوردیم.🥣🧊 بابا وقتی قالب یخ را توی زنبیل ننه انداخت آرام بهش گفت:🧺"ننه! از این به‌ بعد در بزن!"🚪 ننه کرد و به بابا کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد رفت... بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. 🥣کاسه‌ ننه‌ نخودی مدت‌ها توی جایخی یخچال مان ماند و روی یخ‌اش یک لایه برفک نشسته بود..🌗یک شب، کاسه را برداشتم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه... در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، !" قهر نکرده بود ولی نگاهش به بابا شده بود. او توی خانه‌ ما کاسه🥣 داشت، بشقاب🍽 داشت و یک "پسر".👱‍♂️ 🛡یک در، یک درِ آهنی ناقابل، یک در نزدن و حرف پدر.... 👩‍🦳ننه را برد به و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! 😔ننه‌ نخودی یک روز داغ تابستان از رفت... ⚰️توی تشییع جنازه‌اش کاسۀ یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک اشک ریخت و مدام آب یخ خورد.😭 ✍️ یک حرف، یک نگاه، یک عکس العمل... چقدر آثار تلخی به همراه دارد.... کاسه یخ‌؛ انگار عشق و مهربانی بود... ‼️خدا می‌دونه کاسه یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی هزار بار برفک گرفت و شکست و خورد شد و دیده نشد... 👌حواس‌مان به یکدیگر باشد. 🌀در پیچ و خم این روزگار، هوای همدیگر را داشته باشیم و محبت و مهربانی را به بوته فراموشی نسپاریم. نگذاریم ، پشت در نامهربانی پژمرده شود... یکدیگر را دوست بداریم... چون عمر و زندگی اون چیزی که فکر می کنیم نیست و خیلی کوتاه است...