eitaa logo
زلال احکام
1.6هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
ارسال سوالات طلبه اقا @talabehpasokhgo9 طلبه خانوم @Zendegi_zahedi ارتباط با مدیریت: @talabehpasokhgo9 راهنمای حرز امام جواد(ع) @talabehpasokhgo9 تعرفه و رزرو تبلیغات: @talabehpasokhgo9 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1815478276C831c83d258
مشاهده در ایتا
دانلود
  🍃🌺 عاشقانه شهدا شهید همت راوی همسر شهید✒️ ‌ گفت: حالا با این حساب باز هم نمیخواید با هم حرف بزنید?! باز سر دوراهی بودم که چه بگویم به ابراهیم! نمیدانست خواب دیدم ابراهیم رفته بالای قله بلندی ایستاده داره برای من خانه ای سفید میسازه.. نمیداند خواب دیدم رفتم توی ساختمان سه طبقه,, رفتم طبقه سوم دیدم ابراهیم نشسته توی اتاق دورتادور خانمهایی با چادر مشکی و روبنده نشستند, 🍃🌺 گفتم برادر همت! شما اینجا چیکار میکنی? گفت برادر همت اسم آن دنیای من است. اسم این دنیای من عبدالحسین شاه زید است. این را از آنروز به هیچکس نگفتم حتی خود ابراهیم!! بعد ها بعد از شهیدشدنش رفتم پیش اقایی تا خوابم را تعبیر کند چیزی نمیگفت.. گفت عبدالحسین شاه زید یعنی مثل امام حسین ع به شهادت میرسن! مقامشان هم مثل زید است فرمانده لشکر حضرت رسول الله.. همینطور هم بود ابراهیم بی سر بود. و انروز ها در مجموع فرمانده لشگر27 حضرت رسول همین خواب بود که.نگران ترم میکرد رفتم اصفهان پیش حآج آقا صدیقین, برای استخاره.ایه سیزده از سوره کهف آمد با این معنی که ((آنها به خدای خود ایمان آوردند و ما به لطف خاص خود مقام ایمان و هدایت شان را افزودیم,, 🍃🌺 حآج آقا پایین استخاره نوشته بود(( بسیار خوب است شما بسیار رنج میکشید برای اینکاری که میخواهید انجام انقد ولی به فوزی عظیم دست پیدا میکنین)) بعد ها که ابراهیم رفت دیر میامد میگفتم ببین استخاره ام چه خوب تعبیر شد تو نیستی و ما هی بآید. فراق تو را تحمل کنیم دلتنگ بشیم آخرش هم باید.... میخندیدم یک جور خاصی نگاهم میکرد و هیچی نمیگفت او آن دوری همیشگی را دیده بود و من دل به این دوری های چند روزه و چند ماهه داشتم و فکر میکردم بالاخره کنار هم زنذگی میکنیم مانده بودم بودم.. خسته شده بودم دیگر طاقت نداشتم نیت چهل روز روزه ودعای توسل کردم با خودم گفتم هر کس بیاید خواستگاری, جواب رد نمیشنود درست شب چهلم یا سی و نهم بود که ابراهیم آمد خواستگاری.. جواب استخاره را هم میدانست میخواست بشنود آره..💍 🍃🌺 . گفتم :حالا تعارف را میذاریم کنار، می رویم سر اصل مطلب. مطلب این بود که خیلی از خانواده ها راضی نمی شدند دختر هایشان را به یا رزمنده بدهند، و بخصوص خانواده من. گفتم :خانواده من تیپ خاص خودشان را دارند، به این سادگی ها با این چیزها کنار نمی آیند. اول باید راضی شان کنید،بعد هم این که باید بدانن من اصلاً نمیخوام گفت :منطقه وقت این جور کارها را ندارم عصبانی بلند شدم سریع از اتاق برم بیرون، که برگشت گفت :وقت ندارم ولی نگفتم که توکل ندارم، شما نذاشتیدحرفم تمام شه ازم خواهش کردبشینم نشستم گفت : منوشما خیلی وقته جاری شده نفهمیدم گذاشتم باز به حساب بی احترامی گفت :توی سفر حج، در تمام لحظه هایی که دور خانه خدا طواف می کردم، فقط شما را کنارم می دیدم. آنجا خودم را لعنت می کردم که این نفس پلید منه نفس اماره ی منه که نمیذاره من به عبادتم برسم بعد که برگشتم پاوه دیدم تان به خودم گفتم :این قسمتم بوده که.... گفتم :من سر حرف خودم هستم، در هر حال راضی کردن خانواده ام با شما یک ماه بعد رفت خانه مان، بعد از عملیاتی سخت، که عده یی از بچه‌های اصفهان در آن شده بودندبا آمبولانس آمد،خسته و خاکی و خونین، به خواستگاری کسی که خانه هم نبود،رفته بود پاوه. 🍃🌺 به ابراهیم گفته بودند :این دختر زیاد داشته. گفت:شاید این بار با دفعه های قبل فرق داشته باشد گفتن:نیستش الان گفت:بزرگ ترش که هستند. رضایت شما هم برای من شرطه گفتن:ولی اصل ماجرا اوست، نه ما که بیاییم مثلا چیزی بگیم گفت:خدای او هم بزرگه همین طور که خدای من. مادرم میگفت :نمی دانم چرا نرم شدیم، یا بد قلقی نکردیم، یا جواب رد ندادیم من اصلاً آماده شده بودم بگم، شرط اول مان این است که داماد سپاهی نباشد،ولی نمی دونم چرا این طور شدشاید قسمت بود فکر کنم یک روز قبل از عقد بود، ابراهیم ازم پرسید :اگر اسیر شدم یا مجروح بازم حاضرید کنارم کنید؟ گفتم :این روزها فقط فهمیدم که آرم سپاه را باید خونین ببینم مااصلاًمراسم نگرفتیم. من بودم و ابراهیم و خانواده هایمان با لباس آمده بود سر عقدآن هم مال خودش کهنه شده بود و لباس برادرش را قرض گرفته بود، رفتیم خانه آقای روحانی،امام جمعه اصفهان شده بود، برای خواندن خطبه عقد من اصرار داشتم اگر می شود برویم خدمت 🍃🌺 گفت :هر کاری، هر چیزی بخواهید دریغ نمی کنم، فقط خواهشم این است که نخواهید لحظه ای عمر مردی را صرف عقد خودم بکنم که کارهای مهم تری دارد. من نمی توانم سر پل صراط جواب این قصورم را بدهم 🍃🌺 ادامه دارد... @zoolaleahkam