.
یک روایت واقعی
✍فاطمه میری
در راه برگشت از مشهد بودیم. خانمی تماس گرفتند، خودشان را معرفی کردند و گفتند از چه کسی شماره من را گرفتهاند.
توضیحات کامل بود ولی من خسته راه بودم.
از متنهایم گفتند و متوجه شدم کانال را به دقت دنبال میکنند. در مورد یادداشت و روایت پیشرفت که درباره #مس_سرچشمه بود، نکاتی داشتند. اول قضیه برایم جدی نبود، شاید خستگی مانع بود و شاید چون دو ماهی از نگارش متن میگذشت، دیگر اهمیتی حس نمیکردم.
ایشان خاطرات ویژهای درباره مس سرچشمه داشتند. مدتی در خانههای سازمانی مستقر بودند.
همسرشان مدیر عامل مس بودند و با روحیه جهادی، بعد از #انقلاب مس را به رونق رساندند، حتی بیشتر از قبل، به طوری که ایران یکی از اولینها در تولید مس با خلوص بالاست.
سخن با این بانوی ویژه داشت برایم جذاب میشد. مشتاق شنیدن مابقی روایت ایشان بودم.
خانم اردبیلی کتاب #خودنوشت همسر مرحومشان را با تواضع مثالزدنی به دستم رساندند تا بیشتر بدانم.
جمع آوری بخشی از هویت تاریخی، اقتصادی ایران در اوج جنگ هشت ساله، کار باارزشی است.
حاج خانم اردبیلی را به دوستان #روایت_پیشرفت معرفی کردم و ایشان قدم رنجه کردند و در مراسم #بانوان_پیشران حضور یافتند.
از پس تمام این سخنان، چیزی من را منقلب کرد که یک متن ساده چطور میتواند اثر اجتماعی ایجاد کند؟
نه از جهت نوشتن چون منی، از جهت قداست قلم که خدا به آن قسم خوردهاست. از جهت کتابت و نگهداری بسیاری از سرمایههای اجتماعی که هنوز کسی سراغشان نرفته.
مس سرچشمه یکی از بینهایت اتفاقات خوب است که میشود به آن بالید.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI