🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
🍁•🍁•🍁
•🍁•
• مہمان ناخواندھ •
- قطره چهل و سوم
✍: ح.جعفری
با شنیدن صدای عمه سرش را بالا آورد. دوباره صورت خیسش را پاک کرد. اما فکش همچنان میلرزید و قطرات اشک پی در پی روی گونههایش روان بودند. بلافاصله همانطور که قرآن را به سینهاش چسبانده بود، ایستاد. عمه به سختی خودش را به او رساند. در حالی که نفس نفس میزد گفت:
- چرا پا شدی اومدی اینجا تو؟ نمیگی خطر داره؟
ریحانه بیتوجه یک بار دیگر سرش را به همه طرف چرخاند. بغض کرده گفت:
- دیدی عمه؟ همه چیز تموم شد!
عمه سرش را در آغوش گرفت و او را به خودش چسباند. دست دیگر را پشت او کشید و گفت:
- قربونت شم نمیدونی چقدر خدا رو شکر کردم بخاطر حکمتش که امروز و اون ساعت تو و حسین خونه نبودید!
ریحانه باز اشکش را پاک کرد. آب دماغش که به تبع گریه جاری شده بود، خیلی اذیتش میکرد. لب گزید و رو به عمه گفت:
- دستمال کاغذی دارید؟
عمه که فقط مانتوی بلندی به ضمیمه مقنعه چانه دار و چادرش پوشیده و تا این جا دویده بود، سرش را به نشانه منفی بالا برد. سمت میز تحریر برگشت. کنار چراغ مطالعهی شکسته، جعبه دستمال کاغذی هنوز به چشم میخورد. آهسته چند تایی بیرون کشید و خودش را از آن شرایط نجات داد. با چرخشی کوتاه، نگاهش به آقاجان افتاد که داشت با اهالی محل صحبت میکرد و کلافه سرش را تکان میداد.
ریحانه هم بار دیگر به خرابه ها نگاه کرد. دلش خیلی برای خانه نبشی دلبازشان تنگ میشد. خانهای که نورالزهرا با ذوق انتخاب کرده بود. خانهای که ریحانه اولین بار به آنجا پا گذاشت و تا آخرین خاطرهاش هم آنجا بود. خانهای که برایش پر از یادگاری های مامان نوری بود... نفس عمیقی کشید. باز یاد قولش افتاد! و چقدر خدا دوستش داشت... او خواست ببُرد و خدا خودش برایش برید! نابود کرد هرچه را که باز او را به گذشتهاش پرتاب میکرد.
نفس عمیقی کشید. دو طرف میز تحریر از زیر صفحه مسطح چوبی تا خود زمین چندین کشو بود. تت تک کشو ها را باز کرد. کتاب و جزوههایش، آلبوم عکسها و نامههای یادگاریاش، جانماز مامان نوری که برای او شده بود، چادرنمازش، کیف پول و در نهایت انگار هرچه که واقعا لازم داشت، همه همان جا بود! آخرین چیز هم ردای بلند مشکی بود که صبج بیحوصله روی میز پرت کرده بود و قرآن قرمز نیز که همانجا باز مانده بود.
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
قطره اول رمان👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/ANARASHEGH/2183
╭─┈┈
│𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ #رمان
│𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH
╰─────────────
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نور
همیشه در دوران نوجوانی میخواستم ببینم دجّال کیست یا چیست؟ اکنون با تمام گوشت و پوستم لمس کرده ام.
موجودی فتنهگر. جریانی که هوای فرهنگ را آلوده میکند. دستگاه مهساز برای فرو بردن همه چیز در یک مه غلیظ. برای کور کردن چشم ها. چیزی که ماسک بر چهره دارد و دوست را دشمن مینمایاند و دشمن را دوست. بلندگوی بوقی که صدایش آنقدر بلند است که نوای مستانه گنجشک ها و نوازش های هدایتگرانه مادرانه و تشرهای از سر محبت پدرانه در غوغای صدایش گم هستند.
ندایی مسموم که گوش و چشم و قلب را مسدود میکند. دجّال همان کسی است که امروز وظیفه ضلالت را دارد. سید خراسانی کسی است که دستور جهاد تبیین داده تا این مه از بین برود. تا این بلندگو از کار بیفتد. تا این جریان توفنده مرداب شود. تا این وسواس خنّاث رسوا شود.
#جهاد_تبیین راهی برای شکست دجال جهانی است. به دوستانتان بگویید جمهوری اسلامی در حال قوی شدن است. بگویید دست آوردهایش را باید روزانه رصد کرد. اگر نمیدانید ابتدا بجویید و سپس بگویید. در تمام تکنولوژی ها ورود کردهایم. در خیلی هاش محصول داریم. در بخشی جزء اولین ها هستیم.
یقینا دجّال از هزاران شبکه ارتباطی برای کور کردن مردم استفاده خواهد کرد که نبینند. تعجب نکنید. عصر تاخت و تاز دجال هاست. شمه ای از دجالیت را در علی کریمی و بیبیسیفارسی و اینترنشنال و منوتو و مصی علینژاد دیدیم. به شبکه جهانی دجال خوش آمدید. ترکیب ماهواره و اینستا و سینما، صدا و سیما و سینا ولی الله و سالومه حجت الله، البته الله اینها هوای نفس شان است.
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا
آیا كسی كه خواستههای نامشروع را معبود گرفته دیدی؟ آیا تو میتوانی كارساز او باشی [كه او را به میل خود به راه راست هدایت كنی؟] (۴۳)
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا
آیا گمان میكنی بیشتر آنان [سخن حق را] میشنوند، یا [در حقایق] میاندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلكه گمراهترند! (۴۴)
قرآن کریم، سوره فرقان، آیات ۴۳ و ۴۴
#دجال #شبکه_جهانی_دجّال #چهارپا
#حکومت_رسانه #تعطیلی_تفکر #رونق_فالوئرگیری #رونق_تبعیت_از_باطل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #لبیک_یا_خامنه_ای #برای_ایران
#اسماعیل_واقفی
@ANARSTORY
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
دجال.m4a
3.14M
نور
همیشه در دوران نوجوانی میخواستم ببینم دجّال کیست یا چیست؟ اکنون با تمام گوشت و پوستم لمس کرده ام.
موجودی فتنهگر. جریانی که هوای فرهنگ را آلوده میکند. دستگاه مهساز برای فرو بردن همه چیز در یک مه غلیظ. برای کور کردن چشم ها. چیزی که ماسک بر چهره دارد و دوست را دشمن مینمایاند و دشمن را دوست. بلندگوی بوقی که صدایش آنقدر بلند است که نوای مستانه گنجشک ها و نوازش های هدایتگرانه مادرانه و تشرهای از سر محبت پدرانه در غوغای صدایش گم هستند.
ندایی مسموم که گوش و چشم و قلب را مسدود میکند. دجّال همان کسی است که امروز وظیفه ضلالت را دارد. سید خراسانی کسی است که دستور جهاد تبیین داده تا این مه از بین برود. تا این بلندگو از کار بیفتد. تا این جریان توفنده مرداب شود. تا این وسواس خنّاث رسوا شود.
#جهاد_تبیین راهی برای شکست دجال جهانی است. به دوستانتان بگویید جمهوری اسلامی در حال قوی شدن است. بگویید دست آوردهایش را باید روزانه رصد کرد. اگر نمیدانید ابتدا بجویید و سپس بگویید. در تمام تکنولوژی ها ورود کردهایم. در خیلی هاش محصول داریم. در بخشی جزء اولین ها هستیم.
یقینا دجّال از هزاران شبکه ارتباطی برای کور کردن مردم استفاده خواهد کرد که نبینند. تعجب نکنید. عصر تاخت و تاز دجال هاست. شمه ای از دجالیت را در علی کریمی و بیبیسیفارسی و اینترنشنال و منوتو و مصی علینژاد دیدیم. به شبکه جهانی دجال خوش آمدید. ترکیب ماهواره و اینستا و سینما، صدا و سیما و سینا ولی الله و سالومه حجت الله، البته الله اینها هوای نفس شان است. أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ.
✍#اسماعیل_واقفی
🔊#امین_اخگر
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
🍁•🍁•🍁
•🍁•
• مہمان ناخواندھ •
- قطره چهل و چهارم
✍: ح.جعفری
باز نفسی تازه کرد. بی شک حالا دیگر هرچه که از این خانه نبشی میخواست، جز همین چند قلم نبود! قلبش سرشار از شگفتی بود از این همه معجزه! این که خانهای پر از تعلقات با خاک یکسان شود و بین این همه، یک مساحت دو متری سالم بماند! اینکه او و آقاجانش امروز و این ساعت خانه نباشند! این که حالا حتما بدون آن خاطره ها و یادآوری ها قطعا اجرای قولی که داده بود آسانتر میشود!
نفسی عمیق کشید. همه چیز را لای ردای مشکی پیچید و از جا برخاست. با احتیاط از بین سنگلاخ ها و آجر پاره ها راهش را پیدا کرد و سمت عمه رفت. با دیدن چانه لرزان او، بغض ریحانه هم باز شکست و اشک هایش بی صدا شروع به باریدن کردند. پیش چشمش میتوانست بوته ی پرپشت یاسشان را ببیند که روزگاری دیوار حیاط را گرفته و بالا رفته بود. اما حالا دیگر جز لاشهای پخش در زمین نبود!
با چند بار پلک زدن، اشک ها کنار رفتند و تصویر جان تازهای گرفت. از آغوش عمه که جدا شد عینکش را در آورد و باز آستین لباس را محکم روی چشمانش کشید. در شیشه عینک ها کرد و با پر روسری تمیزش کرد. دوباره آن را به چشم زد و دوشادوش عمه از آن خرابه خارج شد. یک بار دیگر برگشت و به آقاجان چشم دوخت. وقتی دید حامد کنار اوست خیالش راحت تر شد. دیگر توقفی نکرد و به راه افتاد.
به خانه که رسیدند، عمه بلافاصله سمت آشپزخانه رفت. ریحانه وقتی صدای کوبش قاشق را به لیوان شنید فورا سمت آشپزخانه رفت و گفت:
- عمه چکار میکنید؟ نمیخواد!
عمه چشم غرهای رفت. لبهایش را محکم روی هم فشرد و لیوان آب قند را سمت او گرفت. پشتش کوبید و گفت:
- بخور عمه تعارف نکن.
ریحانه با لبخندی لیوان را از دستش گرفت. اولین جرعه را که نوشید و طعم شیرین قند سر زبانش حس شد، تازه فهمید چقدر نیاز داشته و تعجب کرد با این همه ضعف تا حالا دوام آورده! باز خواست لیوان را به لبش نزدیک کند که صدای ضعیف عمه را شنید.
- بیبی رو ندیدی ریحان؟
- خواب بودن هنوز عمه...
صدای خنده عمه به گوشش رسید. همانطور که سمت آشپزخانه میآمد گفت:
- یعنی دنیا رو آب ببره، بیبی رو خواب ببره! الان بیدار بشه همه اینا رو با هم بفهمه فکر میکنه قیامت شده.
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
قطره اول رمان👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/ANARASHEGH/2183
╭─┈┈
│𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ #رمان
│𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH
╰─────────────
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
مسیح کردستان.mp3
6.88M
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
🍁•🍁•🍁
•🍁•
• مہمان ناخواندھ •
- قطره چهل و پنجم
✍: ح.جعفری
ریحانه هم زیر خنده زد. فورا لبهایش را روی هم فشرد و شانههایش تکان خفیفی خوردند. ابرویی بالا انداخت و گفت:
- آره حتما حواستون باشه خرد خرد بهشون بگن...
ریحانه لیوان را آب زد و در خشک کن گذاشت. بعد نفسی گرفت و روی صندلی های فلزی وسط آشپزخانه نشست. عمه محزون نگاهش کرد. با نفس عمیقی صندلی کناری او را کنار کشید. رویش نشست و دستش را روی شانه ریحانه انداخت. بغض بدی به گلویش چنگ انداخته بود. لب هایش را به هم فشرد و ابروهایش را بالا داد. لبخندی زد و با صدای لرزان گفت:
- میدونی عمه، خدا... هر آدمی رو یه جوری امتحان میکنه! داشتم تو دلم میگفتم خدایا این همه برای دختر کوچولوی داداش من زیاد نیست؟! یادم اومد خدا اول ظرفیت هر کسی رو میبینه، بعد امتحانش میکنه. نمیدونم ظرفیت تو رو چقدر دیده عمه؛ ولی میدونم تو پیش درگاهش خیلی بزرگ و، عزیز بودی که اینطور امتحانت کرد! تو این سن این اتفاقا برات افتاده و هنوز داری میخندی! این خیلی ارزشمنده... قدرشو بدون. گنده تر از تو هاش خیلی زودتر از تو عقب کشیدن... این سر پا موندن تو خیلی، خیلی مردونگیه! شک نکن اینا بخاطر لقمه حلال پدرت و شیر پاک مادرته... خیلی قدرشو داشته باش دورت بگردم.
انگشت سبابه اش را خم و اشکهایش که بالاخره راهشان را پیدا کرده و روی گونهاش چکیدن گرفته بودند را آهسته پاک کرد. بوسه ای روی پیشانی ریحانه کاشت. او هم حالا بیصدا گریه میکرد. ناگهان دستانش را دور بدن عمه حلقه کرد. صورتش را به شانههای پهن و تو پر او فشرد. حس کرد غم دنیا روی دلش آوار شده... از صبر کردن بریده بود. بله، دلش گریه میخواست! چقدر؟ تا کی؟ کجا؟ نمیدانست! فقط فهمید طاقتش طاق شده و همان لحظه صدای گریهی بلندش که با فشار به شانههای عمه خفه میشد فضای آشپزخانه را پر کرد. عمه چند باری آرام به پشتش کوبید. زور گریه بدجور صدایش را میلرزاند و به سختی گفت:
- فقط میدونم تو آینده اونقدر خوشبخت میشی که همه اینا رو یادت میره! توکل کن به خودش دورت بگردم. خدا هیچ بنده ای رو به حال خودش وانمیذاره...
شنیدن صدای کوبش عصا های بیبی به زمین، باعث شد عمه سرش را سمت در آشپزخانه برگرداند. با دیدن بیبی که نزدیک میشد فورا اشکهایش را پاک کرد. چند بار سریع پشت ریحانه کوبید و او را از خودش جدا کرد. جعبه دستمال کاغذی را با لبخندی روبهرویش گذاشت و سمت بیبی قدم تند کرد.
- بیدار شدید مادر؟ چیزی میخواید بیارم براتون؟
بیبی با چشم غرهای رو از او برگرداند و به ریحانه نگاه کرد. همین چند قدم راه آمدن برایش کلی دردسر شده بود... نفس نفس زنان گفت:
- ریحانم چی شده؟ چرا گریه میکنید رقیه؟
🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁•🍁
قطره اول رمان👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/ANARASHEGH/2183
╭─┈┈
│𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ #رمان
│𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH
╰─────────────
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
یوزها (2) - ولزها (-0-) صفر. بیشتر دقت کنید. فردا با والدین بیایید.😊😁😂
@ANARSTORY
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نور
همینطور که امروز در بازی ولز باخت قبلی مقابل انگلیس را جبران کردیم، عقب ماندگیهای قاجار و پهلوی را هم جبران کرده ایم منتهی مردم از این جبرانها خبر ندارند.
رسانه ها نود دقیقه فوتبال را خوب گزارش کردند. مردم از همه زوایا فوتبال را دیدند. تحلیلها را شنیدند. علت ضعف و قوت ها را متوجه شدند.
همین رسانه ها که فوتبال را گزارش کردند، وظیفه دارند جنگیدن چهل ساله جمهوری اسلامی را هم گزارش کنند. باور کنید روشن شدن جهان از روشن شدن مردم ایران میگذرد.😎. مردم ایران را روشن کنید که جمهوری اسلامی حرم است. اگر این حرم از بین برود دیگر حرم ها هم از بین خواهد رفت. نه فقط حرم های اسلامی، حرمت ایرانی از بین خواهد رفت.
#حرم #برای_ایران #جهاد_تبیین #جام_جهانی #رسانه #اسماعیل_واقفی
@ANARSTORY
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
51.8K
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
بسته اینترنت هدیه همراه اول. یک روزه سه گیگ.
*2022#
گزینه 3
دوباره گزینه 3
بعدشم گزینه هدیه رایگان ایران و ولز.
@ANARSTORY
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
🔰 #سرخط_دیدار | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان ۱۴۰۱/۰۹/۰۵
💠درباره بسیج، یادگار ماندگار امام خمینی(ره)
❇️امام با آن عظمت که دنیا را تکان داد، تاریخ را تکان داد، میگوید «افتخارم این است که بسیجیام». بعد میگوید: «من دست یکایک شما را میبوسم».
📍بعد از اینکه در سیزدهم آبان، آن حادثه اتّفاق افتاد... آمریکاییها خیلی عصبانی شدند، شروع کردند به تهدید کردن؛ هم تهدید زبانی، هم تهدید عملی.
👌امام به جای اینکه منفعل بشود یا بترسد ملّت را به صورت بسیج عمومی وارد میدان کرد.
♻️یعنی این تهدید را تبدیل کرد به فرصت
🏷درباره فرهنگ بسیجی
↙️بسیج یک فرهنگ، یک گفتمان، یک تفکّر است.
✔️این فرهنگ عبارت است از خدمت بیتظاهر و بیتوقّع به اجتماع و به کشور
⭕️فرهنگ بسیجی یعنی:
🔹تا زانو در گِل فرو رفتن برای پاک کردن گل از اتاقهای خانوادههای سیلزده
🔸خود را در خطر ابتلای به کرونا و در خطر مرگ قرار دادن برای نجات کروناییها
🔹خستگی نشناختن در کمکهای مومنانه
🔸کارآمدی در محیط علم و تحقیق
🔹بیمحابا وارد شدن در میدان جنگ نظامی
🔸وارد شدن در هر کارزار سیاسی و نظامی و علمی و همهی توان خود را به کار گرفتن
🔹مظلوم شدن برای رهایی بخشیدن به مظلوم
🔸راهندادن ناامیدی به خود
🏷درباره ظرفیت کشور در تربیت بسیجی
🔄امروز هم کشور آماده است برای اینکه بسیجی برویاند، نوزایی کند، هم بسیج آماده است که کشور را پیش ببرد.
☝️این ظرفیّت تازه به وجود نیامده، این از قدیم هم بود:
♦️شیخ محمّد خیابانی
♦️محمّدتقی خان پسیان
♦️میرزا کوچکخان جنگلی
♦️آقانجفی و حاجآقا نوراللّه
♦️آسیّدعبدالحسین لاری و شیخ جعفر محلّاتی
♦️رئیسعلی دلواری
🏷چند نمونه از ثمرات بسیج:
✔️نشاندهندهی نوزایی و زنده بودن انقلاب
✔️موجب جهش در کشور [بهواسطه] روحیهی کارِ جهادی بدون توقّع و بدون تظاهر
✔️برجستهکردن عنصر معنویّت در فعّالیّتها
✔️فراموش نکردن آرمانگرایی در کنار عملگرایی
💠درباره جایگاه بسیج
👈من اصرار دارم که بسیجی قدر بسیج را بداند، جایگاه بسیج را بشناسد، فلسفهی حضور بسیج را بداند.
🚨جبههی استعمارِ غرب نسبت به این منطقهی خاصّ ما، منطقهی غرب آسیا، یک رویکردی دارد.
💪انقلاب [اسلامی] یک ضربهی مهلکی به این سیاست استعماری وارد کرد.
🚨بنابراین، باید به فکر علاج میافتادند. چه کار بکنند؟
⭕️حکومت انقلاب را باید ساقط کنند... نگاه میکنند میبینند نمیتوانند.
↙️لذا به فکر این افتادند که قبل از آنکه به ایران بشود حمله کرد، باید رفت کشورهای دُور و بَر را، آنجاهایی که عمق راهبردی ایران است... را بایستی اوّل فلج کرد.
💪توطئهی اینها با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد که مظهر و پرچم این نیروی عظیم، شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی.
🔺شما بسیجیان عزیز، شما جوانها، صحنهی کارزار جمهوری اسلامی با دشمنان را تصویر کنید.🔻
👈میدان رزم یک چنین میدانی است؛ میدان چهار نفر اغتشاشگرِ داخلِ خیابان نیست. بسیج نباید فراموش کند که درگیری با استکبار جهانی است، درگیری اصلی آنجا است.
✖️البتّه معنایش این نیست که از این اغتشاشگرها صرف نظر کنیم؛ نه، هر اغتشاشگری، هر تروریستی، باید مجازات بشود.
🏷درباره برخی تحلیهای تأسفآور دربارهی اغتشاشات اخیر:
🔻من این دوتا تعبیر را دیدهام توی نوشتهها:
1️⃣«با آمریکا مشکلتان را حل کنید.»
✅مذاکرهی با آمریکا مشکلی را حل نمیکند. اگر حاضرید باج بدهید، نه یک بار، نه دو بار، پشت سر هم، در همهی مسائل اساسی، و از همهی خطوط قرمزتان عبور کنید، بله، آن وقت آمریکا با شما دیگر کاری ندارد، مثل دوران پهلوی.
2️⃣«صدای ملّت را بشنوید.»
✅صدای رعدآسای ملّت در سیزدهمِ آبانِ امسال، تشییع جنازهی شهید سلیمانی، این صدای ملّت ایران بود. تشییع جنازهی شهدا صدای ملّت ایران است.
⁉️شما چرا صدای ملّت را نمیشنوید؟
💠توصیههایی به بسیجیان
1️⃣از خدا کمک بخواهید برای بسیجی ماندن.
2️⃣قدر خودتان را بدانید.
3️⃣دشمنتان، نقطهضعفهایش و نقشههایش را بشناسید.
4️⃣رشد معنوی خودتان را اندازه بگیرید.
5️⃣مراقب نفوذ دشمن در درون مجموعه بسیج باشید.
6️⃣آخرین توصیه آیهی قرآن است: وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین.
🏷درباره شناخت نقطهضعفها و نقشههای دشمن
📌امروز مهمترین شیوهی دشمن، جعل و دروغپردازی است. «جهاد تبیین» یکی از جاهایش اینجا است.
🔺تسلّط بر مغزها برای دشمن خیلی با ارزشتر از تسلّط بر سرزمینها است.
⭕️مراقب باشید این خطرها برای شما و برای مردمتان پیش نیاید؛ به مردمتان کمک کنید.
❎آمادگی عملی خودتان را هم حفظ کنید، غافلگیر نباید شد.
📌همه باید حواسمان جمع باشد. از این غفلت جهانی در دوران جام جهانی خیلیها استفاده میکنند، یک کارهایی را انجام میدهند.
👏دیروز بچّههای تیم ملّی ما چشم ملّت ما را روشن کردند