eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
880 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
📚 📖 نام: و توی دروازه⚽️ نویسنده: عباس سعیدی✍ تعداد صفحه: 180📃 ژانر: طنز😂 خلاصه: "و توی دروازه" رمان نوجوان و درباره برشی از دفاع مقدس با زبان طنز به قلم "عباس سعیدی" است. هر چقدر نام "و توی دروازه" برای یک رمان غیرمنتظره است، اما آنچه در متنش می‌خوانید، غیرمنتظره‌تر و شگفت‌آورتر است. داستانی صمیمی و خواندنی از ماجراهای پسری عزیزدردانه که به جبهه می‌رود و نه تنها شیطنت نمی‌کند که فرصت شیطنت هم پیدا نمی‌کند. از همان لحظه‌های اول ورود شخصیت اول به جبهه، جنگ روی اصلی خود را نشان می‌دهد. جنگی نابرابر بین اهالی یک روستا با سربازان تا بن دندان مسلح بعثی. "و توی دروازه" پر از هیجان و تلخی و گلوله و تعقیب و گریز است. ترکیب تلخی از صحنه‌های دردناک جنگ با روایت شیرین تجربه‌ای جدید از داستان‌های دفاع مقدس را پیش رویتان قرار می‌دهد. هر چقدر آنچه در داستان رخ می‌دهد، تلخ و تحمل‌ناپذیر است؛ اما نثر و لحن داستان شیرین و خوش و خواندنی است. "و توی دروازه" همانقدر که مناسب نوجوانانی است که فکر می‌کنند جنگ شوخی بوده، مناسب کسانی است که دوست دارند داستان طنز و خوشمزه بخوانند😄 جلد و تکه‌هایی از کتاب را مشاهده می‌کنید📸 برای معرفی کتاب موردنظرتان، به شخصی مدیر انارنیوز مراجعه کنید✅ 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باند_پرواز✈️ #قسمت3🎬 نخلستان‌های بزرگ با نخل‌های سر به فلک کشیده، دلش را هوایی کرد. حوصله‌اش سر رف
✈️ 🎬 ساعت از نیمه‌ی شب گذشته بود. تصمیم گرفتند کمی استراحت کنند. وارد موکبی شدند که با شربتی خنک از آنان پذیرایی شد. مردی به اصرار، آن‌ها را به منزل خود برد تا در آن استراحت کنند. شام مفصلی تدارک دیده بودند. سبزی پلو با گوشت گوسفند، خارک، شیرینی مخصوصی مانند بامیه‌، ترشی، سبزی، ماست و پنیر محلی، در سفره چیده شده بود. آنان مهمانان دیگری هم داشتند؛ چون همراه خانواده بودند، در اتاق کناری استراحت می‌کردند. بچه‌های کوچک، با اشتیاق برای پذیرایی از مهمانان در تکاپو بودند. آرش با ادا و شکلک بچه‌ها را می‌خنداند که داریوش گفت: _فکر کنم جهالت اینا تمومی نداره؛ برده‌داری تا کی؟! آقای رستمی گفت: _هیس! یواش‌تر! ممکنه بشنوند. _خب بشنون. یکی باید این حرف‌ها رو بهشون بگه دیگه! _این حرف‌ها یعنی چی؟! اینا عاشق چشم و ابروی قناس من و تو نشدند که این همه سرویس به جنابعالی بدن! همه‌ی اینا به خاطر امام حسین به زوارش خدمت می‌کنند. همین! آقای رستمی چنان قاطع گفت که داریوش دیگر جرات ادامه بحث را پیدا نکرد. داریوش در گوشه‌ای از حیاط، سیگاری دود کرد و بعد وارد اتاق شد. محمد لم داده بود روی بالشت کنار دیوار و توی موبایل سِیر می‌کرد. علیرضا تا داریوش را دید، نیم خیز شد و پرسید: _کجا بودی؟! داریوش دستی میان موهای پریشان روی پیشانی‌اش کشید. حال جواب دادن نداشت. بی‌تفاوت کنار آرش نشست که آقای رستمی وارد شد و گفت: _بنده خدا صابخونه. هرچی اصرار کردم، راضی نشد برا شستن ظرفا کمک کنیم. سپس بین شایان و داریوش نشست. _یکی دو ساعتی همین‌جا استراحت می‌کنیم. بعد از کیف قرآن کوچکی در آورد؛ بوسید و آن را باز کرد تا بخواند. داریوش رو ترش کرد و با کنایه گفت: _اون‌ور دنیا دارن انسان و شبیه سازی می‌کنن. ولی اینجا یه عده تو هزار و چهارصد سال پیش موندن! آقای رستمی قرآن را بست. با دست آرام روی پای داریوش زد: _شاید گفتنش صحیح نباشه، اما منم یه روز مثل تو بودم. به همه‌ چیز شک داشتم. اول نماز رو گذاشتم کنار. کم‌کم خدا رو انکار کردم. داریوش پوزخندی زد. _هوم! شما؟! آقای رستمی جابه‌جا شد و نفس عمیقی کشید. سپس خیره به گوشه‌ای ادامه داد: _سال سوم دبیرستان بودم. اون‌وقتا موبایل نبود. صبح تا شب با بچه‌ها توی خیابونا ول می‌چرخیدیم. بزرگترین تفریحمون، کیک و نوشابه خوردن جلوی دکان مشدی قربون بود. سال قبلش شاگرد ممتاز بودم؛ اما اون سال پنج تا تجدیدی آوردم! گوشه‌ی‌ لب‌های شایان بالا رفت و چشمانش برقی زد: _ایول آق معلم! نگفته بودید! آقای رستمی دکمه‌ی بالای پیراهنش را باز کرد: _اشتباه آدما رو که نمیشه جار زد! آرش خود را بالاتر کشید و تکیه به پشتی‌های لوله‌ای بزرگ کنار دیوار داد. گوشی را کنار گذاشت و پرسید: _خب بعدش چی شد؟! آقای رستمی نگاهی به بچه‌ها کرد: _وقتی کارنامه‌ رو دادند، جرات نداشتم خونه ببرم. بابام خودش سواد قرآنی داشت؛ اما همیشه آرزو داشت من درس بخونم و دکتر شم. یک پایش را دراز کرد. کمی ماساژ داد. آهی کشید و گفت: _نمی‌دونم از کجا جریان تجدیدی‌ها رو فهمیده بود. آرش با خنده گفت: _لابد چوب و فلکتون کرد! آقای رستمی دست بر موهایش کشید: _یه شب که از مسجد برگشت. توی حیاط روی تخت چوبی کنار حوض نشست، صدام کرد. رنگ از رخسارم پرید. نزدیک بود از ترس قالب تهی کنم. برای هر تنبیهی آماده شده بودم. پدرم خیلی جذبه داشت. منتظر بودم بزنه تو گوشم اما...! بچه‌ها صاف نشستند. مشتاق زل زدند به صورت معلم. _اما گفت همیشه آرزوش بوده من دکتر مهندس شم. حالا که درس خوندن رو دوست ندارم، برم کارگاه وردستش. بهش گفتم از بوی چرم بدم میاد. آخه پدرم کفاش بود. گفت: _اشکالی نداره. با حاج رحیم صحاف صحبت می‌کنم، بری پیشش صحافی یاد بگیری! ته‌ریش جوگندمی‌اش را خاراند: _حاج رحیم از قدیم با پدرم خونه‌یکی بودند. رفتم ور دستش صحافی. حاجی مردی دنیا دیده و دانا بود. نرم نرم با من راجع به خدا و آفرینش صحبت می‌کرد. اذان که می‌شد، مغازه رو تعطیل می‌کرد و با هم مسجد می‌رفتیم. اجبار نبود، اما روم نمی‌شد بهش بگم نمیام. شایان با هیجان گفت: _چه جالب! بعد چی شد؟! _امام جماعت، جَوون، خوش مشرب و خون‌گرمی بود. وقتی فهمید صحافی بلدم، ازم خواست کتابخونه مسجد رو سر و سامون بدم...! ✅ 📆 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙 🏴 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
26.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 رهبر انقلاب: اگر به لایه‌های زیرساختی هوش مصنوعی نرسیم ممکن است در دنیا آژانسی برای هوش مصنوعی مثل انرژی اتمی تشکیل دهند و مانع پیشرفت کشور شوند 📩 رهبر انقلاب در نخستین دیدار اعضای هیئت دولت چهاردهم: ✏️ امروز هوش مصنوعی با یک شتاب حیرت‌دهنده‌ای یعنی انسان متحیر می‌شود از شتابی که این فناوری عجیب در دنیا پیدا کرده و دارد پیش میرود. خب، دستگاه‌های ما، الان دستگاه‌های مختلف ما، نظامی و غیرنظامی از هوش مصنوعی دارند استفاده میکنند بهره‌برداری میکنند اما این ما را فریب ندهد. در مسئله‌ی هوش مصنوعی بهره‌بردار بودن امتیاز نیست، لایه‌های عمیقی دارد این فناوری باید در آن لایه‌ها مسلط شد. آن لایه‌ها دست دیگران است. ✏️ اگر شما نتوانید لایه‌های عمیق و متنوع هوش مصنوعی را، این فناوری را تأمین کنید فردا اینها یک ایستگاهی مثل ایستگاه اتمی، آژانس اتمی درست می‌کنند برای هوش مصنوعی که الان دارند مقدماتش را فراهم میکنند، که اگر چنانچه به آن ایستگاه رسیدید باید اجازه بگیرید در فلان بخش از هوش مصنوعی استفاده کنید در فلان بخش دیگر حق ندارید استفاده کنید اینجوری. زرنگ‌های دنیا دنبال این چیزها هستند. فرصت‌طلب‌ها و قدرت‌طلب‌های دنیا یک آژانس هوش مصنوعی هم به وجود می‌آید آن وقت اجازه نمی‌دهند شما از این  منطقه عبور کنید. ✏️ خودتان باید برسید به فناوری‌های عمیق و ژرف این مسئله‌، لایه‌های زیرساختی. لایه‌های زیرساختی هوش مصنوعی را باید در کشور دنبال کنید. ۱۴۰۳/۶/۶ ✅ کانال بدون سانسور | عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
هدایت شده از توییتر انقلابی
استعمار یعنی این: طلا برای فرانسه=گینه مبلمان فرانسوی =چوب کنگو جام جهانی برای فرانسه =استعدادهای آفریقایی سوخت برای فرانسه=نفت گابن برق برای فرانسه=اورانیوم نیجریه تلفن فرانسوی =کبالت کنگو شکلات فرانسوی = کاکائوی ساحل عاج ماشین‌های فرانسو=آهن موریتانی بنزین فرانسوی=نفت لیبی 🗣 علی فرحزادی @twtenghelabi
هدایت شده از توییتر انقلابی
🗣 محمدمهدی‌مصلحی𓂆 🇮🇷🏴 ( امام خامنه‌ای خطاب به آقای پزشکیان: نوافل را بخوانید بخصوص نافلهٔ شب را؛ اینم که بگویند «فلانی تظاهر میکند» وسوسهٔ شیطان است (: ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗣 رضا رشیدپور ( سبحان الله … سبحان الله … سیب … سبحان الله … سبحان الله ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @twtenghelabi