(بسم رب النور العظیم)
سلام ودرود بر اهالی قلم🖋
پرچم داران راه حقیقت !
تابه حال به جهانی شدن و شاهکارنوشتن فکرکردید...؟🤔
اصلا تابه حال فکرکردید علت جذابیت رمان های معروف جهان چیه؟🤔
محتوا؟
یا ...
قالبشان؟
دقیقا. افرین 👌
قالب✅
اما چطورمیشه این موضوع رو تقویت کرد تا جهانی شد؟🌏
بذارید من بگویم 😊
جای دوری قرارنیست بروید...
همینجا ...درباغ می توانید به این هدف والا برسید...💫
حرف هایتان را نه فقط به هموطنان بلکه به گوش جهانیان برسانید.🗺
کنار سرچشمه نور...نور بنوشید و جهان را منور کنید با آثارتان ...✨
قراراست اینجا یادبگیریم تا بهترین محتوا را دربهترین قالب به جهان تقدیم کنیم.💡
منتظرتون هستیم ...
منوربفرمایید✨
◾کانال سرچشمه نور⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca
◾گروه سرچشمه نور⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
واما....
✴️ روند کار درگروه👇
🔺هر یک از اعضای بزرگوار باید از بین رمان های موجود در #فهرست ، یک کدام را برای ارائه تحقیق خود انتخاب کنند .
سپس آنرا بدین شکل با هشتگ اعلام کنید⤵️
نام کاربری
نام کلاس خصوصی
نام رمان انتخابی
سوژه دارم/ندارم
🔹مثال:
#شهیده
#سید_شهیدان_اهل_انار
#پتر_اول
#سوژه_دارم
بزرگوارانی که دسترسی به رمان مد نظر را ندارند، صرفا کار کردن روی تحقیق، کافی ست.
⚠️راهنما و سرچشمه ما همگی برگرفته از فرمایشات حضرت آقاست...
در واقع ما بدنبال پاسخ به این سوال هستیم که چرا مقام معظم رهبری این کتاب، این رمان را توصیه کردند؟ مخصوصا اینکه #قالب رمان چیست؟ اگر هم که کتاب را خواندید فبها...
🔺کنفرانس شما باید این موارد را دارا
و پاسخگوی این سوالات باشد:
🔸خلاصه داستان (طرح )
🔸شخصیت اصلی داستان
🔸هدف داستان یا شخصیت اصلی (برای مثال: اینکه به اینجا برسه ، فلان ماموریت را انجام بده ، از فلان اتفاق جلو گیری کنه ، به هدف میرسه یا نه؟ ، ضد قهرمان یا قهرمان ممکنه جامعه باشد ، ممکنه طبیعت باشه ...)
🔸مفهومی که در رمان جریان دارد، در قالب طرح ( درواقع اتفاقی که در رمان رخ می دهد)
🔸چند پاراگراف از کتاب (نوع قلم)
🔸کتاب آیا تاریخ شفاهی ست یا مستندِ داستانی یا رمان؟ فایده اش(تارخ شفاهی بودن یا مستند داستانی یا رمان بودن) چیست؟
🔸مسئله داستان چیست؟
شما می توانید کنفرانس های ارائه شده را در کانال زیر مطالعه کنید:⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/4043374689C6735017057
•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•
🔴 پ.ن: ثبت نام در یکی از کلاس های خصوصی نویسندگی، همچنین پر کردن #فرم_آنلاین جهت شناخت توانمندی های شما الزامی ست!✅
🔴 پ.ن۲: همچنین هر گونه تبلیغات درگروه ممنوع میباشد. ❌
جهت ثبت نام به آی دی زیر مراجعه کنید:
@Yamahdy_Adrekny
با آرزوی موفقیت برای همه شما🍎
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🛑حضور در برخی از باغات، مجانی است😎
⭕️ باغات خصوصی نویسندگی⬇️
۱- شانار/خانم آرمین
۲- خوشه انار/ خانم زهرا صادقی
۳- سید شهیدان اهل انار/ اسماعیل واقفی
۴- جلال آل انار/حسین ابراهیمی
۵- شینار/خانم شقایق آزره
۶- انارهای پرنده/سیدمحمدحسین موسوی
۷- شکوفههای انار / مرتضی جعفری
۸- اشک انار/ علی یاری
۹-یه قاچ انار/ زینب پاشاپور
۱۰- صدانار/ فاطمه صداقت
۱۱- نارینا /فهیمه ایرجی
۱۲- انارهای فضانورد/ سید محمد حسین موسوی
-تالار انتظار باغ
ذخیره لینکها و مدیریت کلاسها خصوصی
🔸شبکهی انار
نیازمندیهای باغ اناریها (اطلاعات، عکس و...)
https://eitaa.com/joinchat/2132213858C81503833c0
🔸باغ یاقوت
آموزش گرافیکی
https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21
🔸باغ انار (ورود بانوان ممنوع)
دورهمی نویسندگان آقا
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
🔸ناربانو @Yamahdy_Adrekny
دورهمی نویسندگان خانم
🔸پادشاه وارونه
آموزش شعر
https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
🔸باغچهی تحلیل
نقد فیلم
https://eitaa.com/joinchat/495583301C39340e4643
🔸پادشاه پویا
انیمیشن
https://eitaa.com/joinchat/343736400C2afccbacbd
🔸سفر به کائنات
مسجدمون
https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
🔸باغچهی متننگار
آموزش متن نگار
https://eitaa.com/joinchat/1311899718Ce2f51d2cff
🔸باغچهی فتوشاپ
آموزش فتوشاپ
https://eitaa.com/joinchat/1941635140Cc8b474112f
🔸عرضهی اولیه
کانال اقتصادی
https://eitaa.com/joinchat/3594649656C9840aba84f
🛸 گروه های تخصصی و خصوصی
🔹عشرون ِصابرون/ جمع اساتید، نقد و مباحثه و تصمیمیگیری درباره کلاسها
🔹درختان زبانزد / مدیران تیرستان
🔹هیئت مدیره مرکزی مدیریت باغ /اجتماع تمام اساتید و مرتبطین
🔹بی کارگانِ ناظر السلطنه (برنامه ریزی درباره ناربانو)
🔹انار فیلسوف
باغ تفکر و فلسفه بافی
🔹نجات آمرلی / بازی سازی
🔹انارهای با شخصیت/ آموزش طراحی کاراکتر
🔹ویدئونار / آموزش فیلم و کلیپ سازی
🔹انار بازیگوش / آموزش بازی سازی
🔹باغچهی اندیشه ورزان
🔹باغچهی فتوشاپ دورهی پیشرفته
🔹 اینفوگرافی/ کارهای هنرمندان حرفهای
🔹سرچشمه نور/ بیانات رهبری
🔹تعلق / گروه بیانات آیت الله حائری
🔹گروه درختان سخنگو(ویژه آقایان)
🔹گروه درختانة سخنگو (ویژه بانوان)
🔹مهارت بچه های آسمان/تولید محتوا
🔹احسن الانار(ویژه بانوان)/حفظ قرآن کریم
🔹تیم محتوایی و زلم زیمبو
🔹انارهای انیمه ای
🔹انار دانی
جمع آوری انارهای تولیدی باغ
🔹ارائه دانی نور
ذخیرهی ارائههای(کنفرانسها) سرچشمه نور
🔹استیکر های باغ انار
🔹گروه طراحی و ساخت لوگوی باغ انار
🔹بازوی باغ
🔹قطرههای نورانی
🔹هیئت اندیشه ورز
🔹مجله رب انار
⭕️ نمایشگاههای باغ⬇️
🔶باغ انار
@ANARSTORY
🔶باغ یاقوت
@HOLLYYAGHUT
🔶پادشاه پویا
@padshah_pouya
🔶درختان سرزمین آمانیتا
@Amanitatrees
🔶درختان سخنگو
@derakhtane_sokhangoo
🔶سرچشمه نور ( حضور تمام نویسندگان باغ انار. تحلیل قالب کتابهای معرفی شده از سوی رهبری.)
https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca
هدایت شده از 💎 •﴿ بْاٰغِ یاقٓۆٺ ﴾• 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک کتاب pop up هست که داستان ضحاک در شاهنامهی فردوسی رو به زبان انگلیسی و با گرافیک فوقالعادهای به تصویر در آورده! ببینید و لذت ببرید
حیف این داستانها و این افسانههاست که فقط در کلمات باقی بمونه! کاش ناشران داخلی هم از این کارا بکنند! خودمون به این چیزا بها نمیدیم، آخرشم میگیم وای وای فردوسی رو از ما دزدیدن
@HOLLYYAGHUT
هدایت شده از 💎 •﴿ بْاٰغِ یاقٓۆٺ ﴾• 💎
کیا می خوان طراحی این نوع کتابها رو یاد بگیرند؟
@evaghefi
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#فراخوان آموزش خوشنویسی باخودکار🖋 🔸آموزش 🔸ارسال تمارین 🔸پاسخ به اشکالات 🗓اولین جلسه پنجشنبه ۲
﷽
برگزاری اولین جلسه آموزش خوشنویسی با خودکار
پنج شنبه 99/11/23
ساعت ۱۷:۰۰
در باغ یاقوت🔻
https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21
#آموزش
#خوشنویسی
#باغ_انار
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@HOLLYYAGHUT
هدایت شده از سرچشمه نور
بسم رب النور
🔴برگزاری چهارمین کنفرانس درسرچشمه نور
🔹️تحلیل قالب کتاب نورالدین پسرایران
🔹️زمان شروع امشب ساعت ۲۰
🔹️منتظر حضورگرمتان هستیم .
https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
259 علیکم السلام و رحمت الله و برکاته...
پی وی شلوغ بود اینجا جواب دادم...
"یا رئوف"
برگزاری اولین جلسه آموزش خوشنویسی با خودکار
شنبه 99/11/25
ساعت ۱۹:۰۰
در باغ یاقوت🔻
https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21
#آموزش
#خوشنویسی
#باغ_انار
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@HOLLYYAGHUT
〖 بسم الله الرحمن الرحیم 〗
سلام و نور
برای علاقمندان به طراحی کاراکتر مژده ای آوردهیم 🍃
♦️ انار های باشخصیت پنج هنرجوی دیگر میپذیرد !!
‼️نکته:
نزدیک ۲۳ تمرین تابحال انجام شده و برای اینکه هنرجوهای جدید خودشان را به کلاس برسانند بصورت فشرده-یک یا دوروز درمیان- آموزش میبینند و باید تمارین را انجام دهند .💯
مبلغ >> ۱۰۰/۰۰۰
برای #ثبت_نام به آی دی زیر مراجعه کنید ⬇️
@evaghefi
🗓اولین جلسه سه شنبه ۲۸ بهمن ماه
ساعت ۱۰ صبح
#انار_های_با_شخصیت
#باغ_انار
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@HOLLYYAGHUT
۶۰ گیگ اینترنت هدیه در انتظار دانشجویان
🔹وزیر ارتباطات: به دلیل حجم زیاد شکایت دانشجویان برای رایگان نبودن استفاده اینترنت ِسایتهای آموزش مجازی، با دستور رئیسجمهور بسته اینترنت ۶۰ گیگی به دانشجویان داده میشود.
🔹دانشجویان و طلاب ۲ هفته وقت دارند برای دریافت این بسته در سامانه ictgifts.ir ثبتنام کنند و ظرف ۲ هفته بسته برای آنها فعال میشود.
@Farsna
سفری در اعماق
چرا میرویم؟ خب باید رفت. همه میروند ولی نه به زاهدان. پس مسأله کمی فرق میکند، چرا داریم میرویم زاهدان. خب سادهاش این است: من طفیلیام و علیامخدره(همسرم) استاد. من در معیتش میروم زاهدان. همایشی است و ایشان سخنرانش و البته نه از آن همایشهای کیک و ساندیسخوری. یک طور دورهمیِ حوزویانه و خانمماینها خود شاگرد استادی هستند که آنها را بهعنوان استاد به زاهدان دعوت کرده و از این چیزها. پس زاهدان را تو انتخاب نکردی؟ بله به یک معنا من دخلی در انتخابش نداشتم و طفیلیام اما برای من سفر به زاهدان سفر به اعماق است... سفر به بهترین سالهای جوانی، سفر به خوابگاه، سفر به کانون قرآن و عترت، سفر به مطالبهگری... سفر به دانشگاه زاهدان... سالهای تحصیلم را آنجا بودهام، زاهدان برایم جمشید گلگینچی و ریگی و انفجار و خشخاش توی هر کوچهای نیست. برایم سفر به محرومیت است، سفر به باباییان، یک کوه حلبیآباد...
همراهم خوابیده و چشمهاش روی هم است و من سرم توی گوشی است، نگرانی هم ندارم که شارژم تمام شود. چون میدانید که یکی از مسائل اساسی و بنیادین فراپستمدرن بشر امروز جاشارژ است. قرار بود اتوبوس شارژردار مانیتوردار و پک بهداشتی (مثلاً همان پذیرایی) و ما صد و سی و پنج تومان برای هر نفرمان سلفیدیم ولی کو؟ مانیتور دارد ولی خاموش است و دست نمیشود بهش زد. اجحاف به این آشکاری و پذیرایی اصلاً نه و واکنش مسافرها به این جمله «مانیتورها روشن نمیشه دایی...» یک «عهٔ» کشدار بود از چندتا از مسافرها و خانمم که روش حساب کرده بودیم که آن هم شد باد هوا و شارژر چه؟ دارد ولی از ما خراب است. خب من هم مجبورم بروم و بزنم توی صندلیهای بغلی... خب با اینهاش کنار میآییم، بعد میپرسم از شاگرد شوفر که لباس بلوچی دارد و لهجهاش را هم: «پذیرایی نمیدید؟» میگوید شرکت گیتیپیما چیزی به ما نداد... این را اضافه کنید به اینکه تقریباً از وسط به آن طرف صندلی خالی داشت و ما به خاطر آپشن مانیتورش گفتیم میصرفد...
٫٫
تو این حال و هوا بودیم و بدجور رکب خورده بودیم که صدای نکرهٔ اسپیکرها بلند شد و یک فیلم اتوبوسی ترکیهای. باز خدا را شکر دکمهٔ بالای سرمان کار میکرد و صداش را قطع کردم و نگاه کردم به صندلی بغلدستی که خواب بود و دست بردم و آن را هم قطع کردم و کمی گذشت تا عادت کردیم و غروب شد و اتوبوس سیاهیهای شب را میشکافت...
به هر رو را رفتنی را باید رفت، کار رفتنی را باید کرد باید ساخت... سالهای سال تجربهام در مسافرت با اتوبوس این را به اثبات رسانده که باید کمتر با عوامل رانندگی درگیر شد و فقط باید مواظب کلاه خودت بود که یکدفعه پس نیفتد...و گرنه دعوا و اعتراض راه به جایی نمیبرد مگر اینکه مجتمع شویم و همگی بخواهیم کاری کنیم...
٬٬س
رفتن مسیرهای دور با اتوبوس هم آداب خودش را دارد. کم خوری و کم نوشی تا مشکلی در راه برایت اتفاق نیفتد و خسته باشی تا خوابت ببرد و از این جور چیزها. ماشین شخصی که نیست...
سفر دل کندن است. هر وقت سخن از سفر پیش میآید، حرف دل کندن هم باهاش هست. وقتی مسافر میشوی انگار همهچیز باهات حرف میزند، حتی در و دیوار و حتی بوی خانه و هزاران چیز دیگر... سفر سخن تغییر است و تغییر یعنی عادتهای روزانه را رها کنی و کار تازهای را بیاغازی... خوب یا بدش بعداً معلوم میشود... سفر با تغییر همراه است و تغییر لازمهٔ زنده بودن... البت بعضی سفرها درونیاند و برخی بیرونی. سفر یعنی یک طور دیگر دنیا را نگاه کردن، یعنی عین یک داستاننویس دنیا را دیدن، همانطور که رضا امیرخانی میگوید سفر برای نویسنده لازم است و البته پای لرزش هم باید بنشیند...
اتوبوس پر است و هرکسی درحال خودش است و بغلدستیام توی گوشی و بیرون تاریک و گاه صدای زوزهٔ تریلیای و تاریکی و صدای ویرویر موتور ماشین...
سفری در اعماق (2)
توی اتوبوس سکوت است و هیچ پروتکلی رعایت نمیشود و یک آخوند هم باهامان است. شاید برای هم او است که راننده سر موقع برای نماز نگاه میدارد و سه چهار نفری که نماز میخوانیم پیاده میشویم و از میان موانع میگذریم تا به سرویسهای بهداشتیِ و نمازخانههای خراب و درب و داغان برسیم...
سکوت توی اتوبوس با یک قندان شکسته میشود. راننده و شرکت لطف کردهاند و یک فلاسک چای و یک قندان گذاشتهاند برای کسی که میخواهد چای بنوشد و قندان که زیرش شبکهای فلزی است و با لرزشهای اتوبوس میلرزد و این وسط خانم گیر داده به اینکه چرا این قندان صدا میدهد. اول چندتا دستمال کاغذی گذاشتم زیرش و دیدم که چند دقیقهای حالش خوب شد ولی باز روز از نو، مجبور شدم تعدادِ دستمال کاغذیها را بیشتر کنم اما انگار این هم جواب نداد. یک پلاستیک نان بزرگ از توی ساک درمیآورد و حسابی قندان را مشما میکنم که دیگر هوس صدا کردن نکند... این هم از اخلاق خانمها...
از نایین و یزد که رد شدیم، سردی هوا کمتر شد و هوای اتوبوس خفه بود و همه سرشان توی لاک خودشان بود. مثل اتوبوسهای مشهد نبود که همه دارند با هم حرف میزنند و خانوادهاند و یکی وسط کار گوجه خرد میکند و دیگری بویِ کتلت را قل میدهد وسط اتوبوس و پچپچ و حرف و خنده و صدای جیغ بچه و از این چیزها ولی اتوبوس ما نهایتِ نهایت سه تا زن داشت و بقیه مردهای غریب بودند انگار و بی هیچ حرفی و همه چرتی تا اتوبوس راه میافتد میروند به چرت و به فضای هپروت. چه غربتی است، چه مسیری است و استراحتگاههای بین راه ضعیف و فقیر. حتی سوپریش هم هفت هشت ده قلم بیشتر جنس نداشت و حتی رستورانش بی هیچ شلوغیای و سرویس بهداشتی را که گفتم. آن پشت و پسلها و با ترس و لرز و از پلهها بالا رفتن و از پلهها پایین آمدن و از کنار دلهها رد شدن... این آخری که سرویس بهداشتی مردها را دریاچهای از آب برداشته بود و رفتن ممکن نه و اول آن آخوند مجبور شد برود توی زنانه و من و خانمم ایستادیم تا وضویش را گرفت و بعدش خانمم رفت و بعدش من... و الباقیش خواب بود تا کرانههای زاهدان پدید آمد... خورشید قشنگ توی چشممان طلوع کرد چون ما به شرق میرفتیم و بیابان و تپههای خشک و بی هیچ سبزی زاهدان را نمایانتر ساخت. اولین خانهها خیلی بسیط بودند و توی هرکدامشان یک نخل و جاده کفی تا رسیدن به زاهدان...
برایم غریب نبود زاهدان گرچه که غربت تا اینجا با من همراه بود، شهر ساکتی بود و بدون فضای سبز و درختان سبزناک و خیابانها پراز دستانداز و ساختمانها نه زیاد شیک و مجلسی و جوی آب حاویِ مایع سیاهی و بعضی جاها هم که جوی آبی نبود. به سبک قدیم از وسط خیابان یا کوچه یک Vطور انداختهاند که پسماندههای آب از آن عبور کند و اغلب مردم لباس بلوچی یا زابلی پوشیدهاند در سایزها و رنگهای مختلف. چیزی که قبلترها هم بهش توجه کرده بودم این است که مردم زاهدان به ماشینهاشان خیلی اهمیت میدهند و ماشین قراضه و پکیده کم هست اینجا. چرا تک و توکی یافت میشود اما اغلب ماشینها نو و سالم و برو و نونوار و از این جور چیزها. این را قبلترها هم میدانستم. الان 1400 هستیم و من 1381 اینجا دانشجو شدم و زاهدان همان زاهدان است.
خیلی جاها خیابان خراب بود و از تاکسی دربست پرسیدیم چرا این طوری است؟ گفته بودند برای گاز. گفتیم گاز آمده؟ گفت بعضی خانهها دارند و بعضی خانهها هنوز بهشان نرسیده. و آب چهطور؟ آب شیر که هنوز قابل شرب نشده و باید از پمپهای آب، تهیه کرد و البته از درصدِ شوریاش گرفته شده و اینجا که ما ساکنیم با چراغ نفتی خودمان را گرم میکنیم گرچه که هوا زیاد هم سرد نیست...
خب از جاهای خوب ماجرا هم بگوییم. بندگان خدا برای ما تدارک دیده بودند و کلوچۀ زابلی و میوه و صبحانه و بعد هم ظهر ناهار از رستوران جوجه و شب هم پیتزا. خب دیگر.
#ابراهیمی
#991123
4_5972327788034656127.pdf
838.6K
🌀 جدول جامع برنامه ریزی اعمال ماه رجب در طول یکماه!
💠 عزیزانی که قصد دارند اعمال ماه رجب را بصورت کامل و منظم انجام دهند این جدول بسیار به آنها کمک خواهد کرد.
🔰 در نشر این جدول کوشا باشید تا در ثواب آن شریک باشید!
#اینالرجبیون
و تو اگر از ضعفهای خودت عبور کنی و به او توکل یقینا به مقام خلیفه اللهی خواهی رسید.
ای بشر از دنیا چه میخواهی....چرا اینقدر بیکار بازی از خودت بیرون می آوری...بلند شو...بلند شو و به سمت خدای خودت حرکت کن...او منتظرتوست...
باغ انار نمایی از مسیر وصل است...و بهشت تو در همین وصل است...نمی خواهی به وصال معشوقت برسی؟ نمی خواهی نورِ گرم تو را در آغوش بکشد؟
#باغ_انار
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
و تو اگر از ضعفهای خودت عبور کنی و به او توکل یقینا به مقام خلیفه اللهی خواهی رسید. ای بشر از دنی
.
ای بشر با تو هستم....مثل کوآلا به دنیا چسبیده ای. دیگر شورش را در آورده ای...ماه رجب ماه خداست. پس از خودخواهی های خودت عبور کن...تا کی میخواهی اینقدر اینجوری باشی.
بلند شو و یک فکری برای مردابِ گندیده درونت بکن...با اون قیافت.😐
البته تو یقینا زیبا خلق شده ای و این گناهان توست که اینقدر اینجوری ات کرده. پس یا علی بگو و دست سرِ کاسه زانو بگیر...یک روزه ای ...ذکری تسبیحی...تقوایی... چیزی... فرصت ها زود می گذرند...مثل تمام شدن چلوکباب...مثل تمام شدن سیب زمینی سرخ کرده...
#ماه_رجب
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
📣فراخوان
سری سوم خرید و ارسال کتاب #واو
✍با امضای نویسنده
👤به نام خریدار
ناقابل: 40000
هزینه پست: 15000
با تخفیف: 7000
(ظرفیت محدود)
ثبت سفارش👇
@Yamahdy_Adrekny
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
یا هو
🔴برگزاری ششمین کنفرانس درسرچشمه نور
🔹️تحلیل قالب کتاب آناکارنینا
🔹️زمان شروع امشب ساعت ۲۰
🔹️منتظرتان هستیم.
https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
#قسمت1
از رمانم نا امید شده و به بن بست خورده بودم. داشتم وِل وِل در ایتا میچرخیدم که یک شخصی به من پیام داد و باغ انار را معرفی کرد و گفت که قرار است به زودی در این باغ، کلاسهای نویسندگی آغاز شود. سپس آیدی استاد واقفی را داد و گفت که برای ورود به باغ انار، باید از ایشون اجازه بگیرید. چشمی گفتم و بدون وقفه، داخل پیویاش شدم. از پروفایل و بیوگرافیاش، معلوم بود که با شخص مذهبیای طرف هستم. انگشتانم را تکان دادم و تایپ کردم:
_سلام و خسته نباشید.
اندکی بعد جواب داد:
_سلام. شما؟
از سلام و علیکش فهمیدم که با آدم خشکی طرف هستم. بدون توجه به خشک بودنش، تایپ کردم:
_شما رو فلان شخص معرفی کرده. میتونم وارد باغتون بشم؟
اندکی بعد جواب داد:
_نمیشناسم.
و اینجا بود که فهمیدم علاوه بر خشکی، با یک آدم مذهبیِ از خود راضی طرف هستم. به همان کسی که باغ را معرفی کرد، گفتم ایشون کسی را نمیشناسد. آن طرف یک اسم دیگر گفت که به استاد واقفی بگویم. دوباره به استاد پیام دادم که باز با واژه ی "نمیشناسم" مواجه شدم. اعصابم خُرد شده بود و میخواستم ریچار بارَش کنم که نفس لوامه اجازه نداد و ندا آمد که کظم غیظ کنم. دیگر نا امید شده بودم که استاد واقفی دوباره پیام دادند:
_اسم پسر منم امیرحسینه.
در دلم گفتم:
_خوش به حالت. به من چه خب؟!
سپس به استاد واقفی جواب دادم:
_خدا حفظش کنه. حالا کاری از دست بر میاد؟
استاد واقفی جواب دادند:
_پسرم مریضه. دعا کن خوب بشه.
ناگهان با این جمله دلم لرزید. از قضاوتهای قبلیام پشیمان شدم و استغفار کردم. تصمیم گرفتم نوع بیماریاش را بدانم، تا بهتر برایش دعا کنم. به همین دلیل گفتم:
_خدا شفا بده. مریضی بچتون چیه؟
جواب داد:
_عقل نداره. دعا کن خدا بهش عقل بده.
و به دنبالش چند ایموجی خنده فرستاد. فهمیدم که این مرد خشکِ از خود راضی، مرا بازیچه ی خودش کرده است. به خاطر همین دوباره به قضاوتهای سابقم برگشتم و از استغفار چند دقیقه پیشم، استغفار کردم.
طولی نکشید که استاد بحث پرسشنامه ی آنلاین را پیش کشید و منی که شدیداً به کلاس نویسندگی احتیاج داشتم، مجبور شدم آن را پُر کنم و با اجازه ی استاد، وارد باغ انار شدم. اوایل که به باغ انار آمده بودم، با اصطلاحات عجیبی نظیر ریشه و برگ و درخت و انار و فلفل و بیل و کلنگ و باغبان و... مواجه شدم. از آن بدتر که استاد واقفی هی میگفت:
_من استاد نیستم. برگم، برگ.
جالب بود. همه ی ما از خاکیم، ولی ایشون از برگ بودند. این را هم بگویم که ابتدا در باغ انار، متنهای بودار و گاهاً مثبت هجده مینوشتم که استاد به من تذکر میدادند و میگفتند:
_اینجا گروهیست مختلط و مذهبی. گودبای پارتی نیست که هرچی دلت خواست بنویسی.
یک چشم الکی میگفتم و بعدش دوباره همان آش و همان کاسه. به خاطر همین متنهای بودار، متاسفانه یک روز به شدت تحت فشار قرار گرفتم؛ به طوری که تصمیم گرفتم همه ی گروه و کانالهای مربوط به نویسندگی را پاک کنم و از دنیا نویسندگی خداحافظی کنم که همین استاد واقفی مانع شد و گفت:
_مراقب خوبیهایت باش.
همین جمله من را متحول کرد و تصمیم گرفتم که دیگر متنهای بودار ننویسم و قدر خوبیهایم را بدانم و کلا دور حاشیه را خط بکشم. حالا بماند که بعداً گروههای تخصصی شکل گرفت و من عضو گروه "جلال آل انار" شدم و استاد و دوستان جدید و خوبی را پیدا کردم.
#امیرحسین
#991128
#قسمت2
روزها و شبها میگذشت و رابطه من و استاد واقفی، عمیقتر شده و شکل رابطهمان مثل عاشق و معشوق شده بود. البته طولی نکشید که فهمیدم رابطه ی ما هوسی بیش نیست. چرا که یک شب استاد واقفی وارد پیوی من شد و بی مقدمه گفت:
_عکس بده.
و من که داشتم عرق شرمم را پاک میکردم، با قاطعیت جواب دادم:
_اولاً عکس بده چیه؟! حیا هم خوب چیزیه والا. دوماً من قصد ازدواج ندارم و میخوام ادامه تحصیل بدم.
بدون ذرهای توجه به حرفهایم گفت:
_بدو عکس بده.
فهمیدم که مقاومت فایدهای ندارد. شب بود و همگی خواب بودند. در همان هوای تاریک، یک عکس سلفی گرفتم و فرستادم. استاد واقفی که جز یک عکس تمام سیاه، چیز دیگری ندیده بود، با عصبانیت گفت:
_اصلاً نمیخواد بدی. والا به خدا. فکر کرده چه تحفهایه!
راستش از این حرفش دلخور شدم و تصمیم گرفتم فردا یک عکس از خودم بفرستم. بالاخره توی این دوره زمانه، شوهر خوب کم پیدا میشود.
فردا شد و عکسم را برایش فرستادم. منتظر جمله "جووون! چه چیزی هستی" بودم که با یک جمله ی دیگر، حقیقتاً برگهایم ریخت. استاد واقفی گفت:
_اونقدرم چیز به درد بخوری نیستی!
و من با این جمله، فهمیدم که استاد در ظاهر، رحمن و رحیم است، و در باطن شیطان رجیم!
حالا بماند که بعداً برای دلجویی، لقب احف را به من داد و گفت که تمارین احف را با محتوای طنز بدهم. البته اینم بماند که بعضی از احفها را خودش سانسور کرد و میکند.
روزی هم در باغ انار، داشتم درباره ی حوریهای بهشتی مونولوگ مینوشتم که استاد واقفی به پیوی بنده مراجعه کرد و گفت:
_چقدر حوری حوری میکنی. زن میخوای؟
جواب دادم:
_اگه هم زن بخوام، زن من رو نمیخواد.
استاد قانع شد و حرف را عوض کرد و گفت:
_واو نمیخَری؟
گفتم:
_اگر رایگان میدید، چرا نخرم؟!
استاد جواب داد:
_زرشک!
همیشه از پاسخهای کوتاه و مفید استاد به وجد آمده و میآیم. حالا بماند که با همین باغ انار، رمانم را تمام کردم و پس از مذاکرات نسبتاً کوتاه، استاد آدرسم را گرفت تا واو را برایم بفرستد...!
#امیرحسین
#991128
برای استفاده از سرویس ایتا لایو
از طریق سایت ایتا لایو ثبت نام میکنید
بعد از ثبت نام یک لینک اختصاصی مانند:
LS2-El.evss.ir/test2?eitaafly
و یک توکن
مانند:
rtmp://push.live.eitaalive.ir:1945/Ro3yAJ234
دریافت میکنید
لینک اول برای دیدن لایو در پیامرسان ایتا هست
شما میتونید لینک رو توی قسمت توضیحات کانالتون بزارید هروقت که خواستید پخش زنده رو شروع کنید
میگید که از طریق لینکی که توی توضیحات کانال هست وارد بشوند
🔶برای شروع پخش زنده
وارد برنامه ایتا لایو میشیم
همونطور که در (تصویر_1) میبینید دو فیلد وجود داره در فیلد اول اسم لایو رو میزنید
در فیلد دوم توکن لایو رو وارد میکنید و در اخر گزینه ذخیره رو میزنید
یک صفحه باز میشه(تصویر _ 2) با کلیک بر روی دکمه قرمزرنگ لایو شروع میشه و برای اتمام لایو یک بار دیگه روی اون دکمه قرمز رنگ کلیک کنید
🔷برای ورود به لایو و مشاهده لایو روی لینک کلیک میکنیم (تصویر -3)
یک صفحه براتون باز میشه (تصویر-4) و میتونید پخش زنده رو تماشا کنید
#ایتا
#ایتا_لایو
#لایو_ایتا
#لایو_در_ایتا