🔴رزمایش کشوری علمی فرهنگی #میقات_10
⬅️ویژه فعالین فرهنگی دانشگاهی و حوزوی➡️
❇️اولیندوره رفتارسازی کشوری ❇️
📅زمان: ۲۰ الی ۳۰ تیر ماه ۱۴۰۱
🇮🇷مکان: تهران-دانشگاه افسری امام حسین (ع)
⏳مهلت ثبت نام: تا ساعت ۷ صبح ۱۵ خرداد ماه ۱۴۰۱⌛️
✅ثبت نام اولیه:
🔰دانشجویان: با ارسال عبارت «دانشجو + نام استان»
🔰طلاب: با ارسال عبارت «طلبه + نام استان»
💬به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۳۲۱۸
🌐اطلاعات بیشتر در : https://miqat.ir/blog_content/c_view/id/1072
📞شماره تماس: ۳۷۰۰۸-۰۲۵(داخلی ۱۴۵)
http://eitaa.com/joinchat/3533570061C26a89e033c
موسسه #میقات جوانان انقلاب اسلامی
مثل عادت هر روزم ،کنار پنجره منتظر پدرم بودم . میدانستم که نزدیک های عید پدرم سرش حسابی شلوغ است و دیر به خانه می آید .
ولی این انتظار را دوست داشتم .
در همین فکر ها بودم که دیدم در حیاط باز شد .
با ذوق پله ها را دو تا یکی کردم و پایین آمدم .
پدرم وارد خانه شد ،چشمم به قالیچه ی که زیر بغلش بود ،افتاد.
با تعجب گفتم :این چیه بابا؟
پدرم نگاهی انداخت گفت :بابایی گشنته؟
چشمانم را گرد کردم و گفتم :وا ،بابا این چه سوالی میپرسی؟
پدرم لبخندی زد و گفت:آخه انگار سلامت رو خوردی .
بعد هم خندید.
از خجالت سرم را پایین انداختم و گفتم:ببخشید،سلام!آخه این قالیچه خیلی حواسمو پرت کرد.
پدرم قالیچه را در دستانم گذاشت و گفت :تا نگاش کنی منم دست و صورتمو بشورم بیام.
با ذوق خاصی همان جا نشستم و قالی را پهن کردم .
از آن همه رنگ و نقش لذت بردم .
من قالی دست باف دیده بودم ولی این یکی محشر بود.
رنگ های شادی که استفاده شده بود .
نقشها و طرح هایی که در هر قاب از آن نمایش یک زندگی زیبا بود.
هر برگ ،هر گل، رنگ و بوی خاص خودشان را داشتند.
محو تماشای قالی بودم.
پدرم گفت:این رو یه دختر نوجوون بافته ،فکر کنم ۱۷ سالش بود،با پدرش اومده بود. منم یکم بالاتر از قیمتش خریدم گفتم دخترک یکم خوشحال بشه .باباش میگفت:برای کمک خرج تحصیلش بافته . منم دلم نیومد بزارم حجره، گفتم بیارم خونه .اگه دوسش داری برش دار.
با بهت به پدرم نگاه کردم و گفتم :هفده سال؟؟؟
باورم نمیشه .چه خوب بافته .
خیلی هدیه ی قشنگی بود.چرا دوست نداشته باشم؟!
با ذوق قالی را جمع کردم و گفتم :ممنونم بابایی، منم برای سجاده ازش استفاده میکنم .
دلم نمیاد پا روش بزارم .هر گره ای که زده شده برای من خیلی حرمت داره .میدونم که این نقش ها، آرزوهای دختری بوده که روی این قالی نقش بسته.
پ.ن:
دختران سرزمینم را دوست دارم .برای چیزی که می خواهند محکم و با صلابت می ایستند.
با تمام توانشان برای آرزوهایشان می جنگند .
دختران سرزمینم را دوست دارم ...
#هاچ
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سُندُس
✅ «چقدر چک میکنید؟!»
✅ از کتاب «واژهها میرمند» بهقلم مسعود هوشیار
♦️زبان انگلیسی در دنیای امروز ما زبان علم است. این زبان بیشترین واژهها را به زبان فارسی آورده است و میآورد. اگر واژههای وارداتی از زبان انگلیسی در زمینههای علوم و فناوری باشد، کموبیش پذیرفتنیاند که البته در این زمینههای تخصصی هم باید واژههای بههدفخور را جایگزین کنیم؛ اما خردهگیری من از رواج واژههای عمومی انگلیسی در زبانمان است. این واژههای عمومی، کلمههای زبان فارسی را کنار زدهاند و بیشترین کاربرد را در گفتار و نوشتارمان یافتهاند.
♦️یکی از این لغتهایی که روزانه بسیار میشنویم و در زبانمان میگردانیم، «چککردن» است. این ریشهواژهٔ انگلیسیفارسی در زبانمان رگوریشه کرده است. آنچنان ریشه دوانده است که کنارگذاریاش دشوار مینماید. کار بهجایی رسیده است که مترجمان هم این ساختواژه را جایگزین واژههای فارسی کردهاند:
«کارخانه دو نگهبان داشت که نشانهایمان را چک میکردند.» (برودسکی، ۱۳۹۸: ۳۷)
♦️نکتهٔ شگفتانگیز اینجاست که ما به این واژه نیاز نداشتهایم. نخستین بار آن کسانی که این کلمه را به کار بردهاند، میخواستهاند طبقهٔ اجتماعی خود را فراتر از حدی که هستند، نشان دهند تا بلندپایهتر جلوه کنند؛ اما همین خودتافتهٔ جدابافتهنمایی، سبب جاافتادن این لغت بهجای چندین واژهٔ فارسی شده است. در ادامه نمونههایی از این کاربرهای نابجا را با جایگزینهای فارسیشان میآورم.
♦️ «وقتی داری از خونه بیرون میری، درِ خونه رو چک کن.»
✅ ویراسته: «وقتی داری از خونه بیرون میری، در خونه رو قفل کن (ببند).»
♦️ «میشه واتساپتون رو چک کنید.»
✅ ویراسته: «میشه به واتساپتون سر بزنید.»
♦️«وقت کردید ایملتون رو چک کنید.»
✅ویراسته: «وقت کردید به ایملتون سر بزنید.»
♦️ «امروز هنگام رانندگی در بزرگراه، چراغ چک اتومبیلم روشن شد.»
✅ویراسته: «امروز هنگام رانندگی در بزرگراه، چراغ بازدید فنی اتومبیلم روشن شد.»
♦️«خواستی بری بیرون خودت رو جلو آینه چک کن.»
✅ ویراسته: «خواستی بری بیرون خودت رو جلو آینه ببین.»
♦️ «مادرم به بهانهٔ مرتبکردن اتاقم جیبهای لباسم را چک میکند.»
✅ویراسته: «مادرم به بهانهٔ مرتبکردن اتاقم جیبهای لباسم را میگردد.»
♦️«ورقهٔ امتحانی را قبل از تحویل به ممتحن دوباره چک کردم.»
✅ویراسته: «ورقهٔ امتحانی را قبل از تحویل به ممتحن بازبینی کردم.»
♦️ «منو چک میکنه.»
✅ ویراسته: «منو زیر نظر داره.»
♦️ پولهای توی کیفمو چک کردم.»
✅ ویراسته: «پولهای توی کیفمو شمردم.»
♦️ «پروندهٔ پزشکیم رو دکتر چک کرد.»
✅ ویراسته: «پروندهٔ پزشکیم رو دکتر خوند.»
♦️ «توی خیابون که میری اطرافتو چک کن.»
✅ ویراسته: «توی خیابون که میری به اطرافت توجه کن.»
♦️ «نوبت واکسنتون رو چک کنید.»
✅ ویراسته: «نوبت واکسنتون رو بررسی کنید.»
♦️ «لطفاً قبل از سوارشدن کمربندتان را چک کنید.»
✅ ویراسته: «لطفاً قبل از سوارشدن کمربندتان را ببندید.»
♦️«پول ریختم. حسابتون رو چک کنید.»
✅ ویراسته: «پول ریختم. به حسابتون نگاه کنید.»
♦️ «قبل از سفر لنتهای ماشین خود را چک کنید.»
✅ ویراسته: «قبل از سفر به لنتهای ماشین خود نگاهی بیندازید.».
♦️ «لطفاً هویتِ دستوریِ همۀ این واژهها را در فرهنگِ بزرگِ سخن چک کنید.»
✅ ویراسته: «لطفاً هویتِ دستوریِ همۀ این واژهها را در فرهنگِ بزرگِ سخن بررسید.»
♦️همچنین واژههای «سرزدن، دیدزدن، نگاهانداختن، چشمانداختن، چشمیگرداندن» را میتوانیم جایگزین چککردن کنیم.
کتابنامه
جوزف برودسکی، ۱۳۹۸، اگر حافظه یاری کند؛ چهار جستار از زبان و خاطره در سالهای تبعید، برگردانِ طهورا آیتی، ویراستار: محمدسامان جواهریان، تهران: اطراف.
مسعود هوشیار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸کاروان زیارت پیادهروی امام رضا علیهالسلام.
#تمرین119
من حیث لا یحتسب
یعنی
چیزی از جایی که فکرش را نمیکنی نصیبت شود.
چنین خاطره ای دارید؟ با اضافه کردن عناصر داستانی بنویسیدش. سعی کنید یک روایت جذاب با رگههای طنز بنویسید.
اگر گرفتاری مالی داشتید و یکدفعه حل شده سعی کنید ریشههایی برایش بیابید. در واقع حکمتش را پیدا کنید و بنویسید. مثلا جیبتان در اوج بیابان بوده و یکدفعه جنگل شده. یادتان آمده که چند ماه پیش لنگه کفشی در دجله انداخته بودید. این ارتباطات همیشه وجود ندارد. یعنی هذا من فضل ربی است. ولی اگر یافتید بنویسید. اگر هم نیافتید خاطره را جذاب تعریف کنید.
🔸 گاهی پیش خودتان فکر میکنید که برای تامین فلان مقدار پول باید حقوق بگیرم و یقین دارم که سر ماه جور میشود. و اگر حقوق دیر بشود از فلان دوست میگیرم و اگر او نداشت از فروش فلان چیز. ولی در واقعیت حقوق نمیدهند. دوست تان کلا بلاکتان میکند. آن چیز هم دیگر ارزش قبل را ندارد. یکدفعه از یک جای دیگر پول قلمبهای به دست تان میرسد. البته شاید زیاد هم قلمبه نباشد ولی کار شما را راه میاندازد.
🔸گاهی به خودتان میگویید ای کاش تا آخر هفته دویست هزار تومن پول دستم میآمد. یکهو ده برابرش به دستتان میرسد. البته بعدا میفهمید که این پول را باید یک جای خاص خرج کنید. یعنی قبل از اینکه آن مشکل برایتان پیش بیاید هزینهاش را برایتان حواله کردهاند.
بیان این تجربیات برای باور ملکوت و غیب خیلی خوب است.
احتمالا چند سال دیگه یک برنامه شبیه زندگی پس از زندگی بسازم با این تجربیات شما.😁پس حتما بنویسید. اسمشم میذارم... #حسابهای_زیر_سیبیلی
#داستان
#خاطره
#جستار
#داستانک
#دیالوگ
#مونولوگ
#یادداشت
#تمرین
#باغ_انار
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ملت با این بچه هایش را هیچ قدرتی نمیتواند از پا در آورد.
#سلام_فرمانده
#آیتالله_فاطمینیا
🔸 امروز تضعیف رهبری بالاترین گناه و از شرب خمر حرامتر است، خدا انشاءالله به ما توفیق بدهد یار رهبرمان باشیم و قدر این آقا را بدانیم.
#باغ_انار
🔰 عهدی برای «جهاد تا شهادت»
🔻 رهبر انقلاب: حضرت امیر [میفرماید]: من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده، بر یک موضوعی با هم توافق کردیم، با خدا و پیغمبرش معاهده کردیم... بر یک امری که قاعدتاً «جهاد حتّی الشهادة» است؛ یعنی ما در این راه، در این حرکت، بیمحابا میرویم تا لحظهی شهادت. بعد حضرت میفرماید: این رفقا، [این] سه نفر از من جلو افتادند... این سه نفر «قَضى نَحبَه» هستند؛ وَ اَنا وَاللّهِ المُنتَظِر.
🌷 سالگرد شهادت حضرت حمزه(ع)
📝 متن کامل بیانات را بخوانید👇
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49537
گفتم دوباره تذکر بدهم که... یادمان نرود که برای این راه باید جان بدهیم...جهاد حتی الشهادة...یعنی سختی راه را باید تحمل کنیم...ولو کشته شویم. البته این راه ما جوری هست که خیلی کشته شدن شاید نداشته باشد...ولی ته دلی باید حواسمون باشه...حواست هست؟
🔰 تن انسان دغدغه مند می لرزد از خواندن این دو صفحه !
👌علامه بلاغی برای یادگیری زبان عبری(یهودی) چه سختی هایی را تحمل کردند تا از اسلام و قرآن در برابر تورات دفاع کنند.
📍چرا برخی با این همه صوت و کلاسهای آنلاین و آفلاین و کتاب و... بهانه یادگیری دارند؟!
⬅️ آیا ما مثل این علامه بزرگوار سختی کشیدیم برای دفاع از اسلام؟
📚منبع: کتاب ذوق لطیف ایرانی،ج ۳
@nomov_ir
دوره های استاد عبادی - کانون فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) قائمشهر
https://mahdaviat313.ir/elementor-1706/
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
آیت الله بهجت - ازدواج - @BisimchiMedia.mp3
463.1K
توصیه آیت الله بهجت به دختران برای ازدواج
@BisimchiMedia
💎معرفی 60 عنوان کتاب تقریظ شده رهبرمعظم انقلاب حفظه الله تعالی
1 🔹 «آن بیست و سه نفر»
2 🔹 پنجرههای تشنه
3 🔹 «سفر به قبله»
4 🔹 «گلستان یازدهم»
5 🔹 «وقتی مهتاب گم شد»
6 🔹 دختر شینا
7 🔹 آب هرگز نمیمیرد
8 🔹 فرنگیس
9 🔹 در کمین گل سرخ
10 🔹 آتش به اختیار
11 🔹 اردوگاه عنبر
12 🔹 بابانظر
13 🔹 پا به پای باران
14 🔹 پایی که جا ماند
15 🔹 پرواز شماره 22
16 🔹 پیشانی شیشهای
17 🔹 تپههای لاله سرخ
18 🔹 تیپ 83
19 🔹 جدال در زیویه
20 🔹 جشن حنابندان
21 🔹 جنگ پابرهنه
22 🔹 جنگ خیابانی
23 🔹 خداحافظ کرخه
23 🔹 فرمانده من
24 🔹 دا
25 🔹 دسته یک
26 🔹 دشت شقایقها
27 🔹 زندهباد کمیل
28 🔹 سفر به شهر زیتون
29 🔹 سفر به قلهها
30 🔹 شانههای زخمی خاکریز
31 🔹 عبور از آخرین خاکریز
33 🔹 ضربت متقابل
34 🔹 گزارش یک بازجویی
35 🔹 لشکر خوبان
36 🔹 مدال و مرخصی
37 🔹 مقتل
38 🔹 نجیب
39 🔹 نورالدین پسر ایران
40 🔹 نونی صفر
41 🔹 همپای صاعقه
42 🔹 هنگ سوم
43 🔹 یادداشتهای خرمشهر
44 🔹 یادداشتهای ناتمام
45 🔹 یاد یاران
46 🔹 یاور صادق
47 🔹 از الوند تا قراویز
48 🔹 خاکهای نرم کوشک
49 🔹 خط فکه
50 🔹 عباس دستطلا
51 🔹 فرهنگ جبهه: شوخ طبعیها
52 🔹 من زندهام
53 🔹 «سرباز کوچک امام»
54 🔹 «تَن تَن و سندباد»
55 🔹 «رهنمای طریق»
56 🔹 «دختران آفتاب»
57 🔹 «حماسه هویزه»
58 🔹 تنها گریه کن
59 🔹 مربع های قرمز
60 🔹 حوض خون
#نمایشگاه_مجازی_کتاب
#کتاب
#کتابخوانی
🔅حکمرانی فرهنگی 🔅
🆔 @Cultural_governance
🙄
گفتم شاید بالاخره چهمیدونم...یعنی مثلا...بفهمید دیگه....چون میدونید چیه...شوهر خوب واقعا کم شده خواهر👱♀
مرتضی هم بابا شد...بیاورید ساز و عود و تنبک را....
عههه ببخشید منظورم نوار سیدرضا نریمانی بود🤓😂😂
یعنی هیچی مثل ازدواج باعث رشد و ترک رذایل نیست. من خودِ قدیمیام را از میان برداشتهام. چون تماماً رذیله بودهام. حالا بیا و خودت را ببین. منی در میان نیست دیگر...
#اوصیکمبهازدواج
#واقفی
دخترهای گرامی لطفا دست بجنبونن.🤔
سنگین باشید لطفا. این دست جنبوندن رو منظورم نبود. منظورم تکاپو و وصال است. البته بازم منظورم اون وصال نبود...اصلا هیچی بابا همش دنبال حاشیه هستید...بروید با هم بسازید اصلا....بسازید دیگه...عجب گیری کردیم ها...ساختن از ریشه تحمل کردن و اینها میآید. واقعا متاسفم.😐
بروید شوهر بستانید. بروید. الان فصل شوهر است...شوهرهای خوبی در حال عرضه است🤔. امشب از آسمان تعداد زیادی شوهرهای بهشتی در حال ریزش است. به قول شاعر داره میریزه میریزه...
ببینید! واقعا این بحث ازدواج را جدی بگیرید. یک چیزی هست که دارم میگویم. حالا اونهایی که ازدواجی هستند هیچی...اونها رو فعلا کاری ندارم....
ولی همینجا از آقای رئیسی میخوام که معضل کمبود شوهر را هم حل کند. کار و مسکن که حل شود خیلی از پسرها تبدیل میشوند به شوهر مناسب. خدایا چنان کن سرانجام کار که دخترهای مومنه شوهر مناسب و در شأن گیرشان بیاید.
خدایا گره ازدواج جوانهای ما را حل کن. به آبروی سیدالشهدا علیه السلام حل کن.
خدایا عفت و تقوا را بین بچه های ما و خواهران و برادران دینی ما رواج بده که جهان ما سخت روی گسل است.
یا علی مدد.
#واقفی
#توصیهبهازدواج
#زهرا سلاماللهعلیها
برای مادر. هیچ ندارم برایت مادر عزیز شیعیان...مادر سادات. اشک نمنم قبول است؟ چشمی که برای حسین گریه کرده قبول است؟
#واقفی
#خوشنویسی
#تایپوگرافی