تفکر تداعی گرا:
جریان سیال ذهن همچنین از تفکر تداعی گرا استفاده می کند.
در این سبک از نوشتن،
نویسندگان با استفاده از پیوندهای ضعیفی که اغلب مبتنی بر #تجربیات و #خاطرات_فردی یک شخصیت هستند،
از یک ایده به ایده دیگر حرکت می کنند.
هدف این است که با این تکنیک نویسندگان بتوانند #تجربه_تفکربشری را با صحت بیشتری انتقال دهند،
نسبت به حالتی که یک سری ایده ها بصورت واضح و منطقی به هم پیوند بخورند.
تفکر تداعی گرا ممکن است "تصادفی" به نظر برسد،
زیرا از یک فکر به فکر بعدی جهش می یابد و بین این افکار تنها #پیوندهای_مبهمی وجود دارد.
به عنوان مثال، افکار شخصیت ها اغلب در پاسخ به #برداشتهای_حسی به خواننده ارائه می شود،
مشاهدات پراکنده ای از آنچه شخصیت می بیند، می شنود، استشمام می کند، احساس می کند، می چشد و ... را توصیف می کند.
ساختار پیرنگ داستان:
بسیاری از نویسندگانی که جریان سیال ذهن را به کار می گیرند،
ساختار طرح داستان را نیز می آزمایند و از عناصری مانند #چندراوی_غیرقابل_اعتماد یا یک #ساختارغیرخطی استفاده می کنند (یعنی داستان در زمان، به گذشته و آینده می رود).
بعضی از نویسندگان به سرعت بین دیدگاه های شخصیت های مختلف جابه جا می شوند و به خوانندگان این امکان را می دهند که "جریان سیال ذهن" افراد مختلف را تجربه کنند.
برخی از نویسندگان همچنین ممکن است تصمیم بگیرند که حوادث را با #ترتیب_زمانی تنظیم نکنند یا جزئیات گذشته شخصیت را از طریق #خاطرات او به خوانندگان نشان دهند.
در "خشم و هیاهو"، ویلیام فاکنر حوادث و جزئیات مهم بسیاری را از طریق خاطراتی که به عنوان بخشی از جریانهای سیال ذهن شخصیت های مختلف پدید می آید، منتقل می کند.
#آموزش
#سیال_ذهن
#سبک_غیرخطی
#داستان
#داستانک
#قصه
#پیرنگ
♦️نشانی باغ
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory
💢جریان سیال ذهن در رمان خانم دالووی از ویرجینیا وولف
ویرجینیا وولف به دلیل استفاده از جریان سیال ذهن در نوشتار خود شناخته شده است.
رمان "خانم دالووی" افکار، تجربیات و خاطرات چند شخصیت را در یک روز در لندن دنبال می کند. در این قسمت، شخصیت رمان به نام کلاریسا دالووی، عبور اتومبیل ها را تماشا می کند:
✴️هم چنان که به تاکسی ها نگاه می کرد احساسی دائم داشت که در خارج است، در بیرون، تا نزدیک دریا و تنها، همواره این احساس را داشت که زندگی کردن حتی یک روز هم بسیار بسیار خطرناک است. این نبود که خود را زرنگ یا خیلی غیرعادی بپندارد. اینکه چگونه توانسته بود با چند ترکه دانش که فرولاین دانیلز به ایشان داده بود از میان زندگی بگذرد. فکرش را هم نمی توانست بکند، هیچ چیز بلد نبود، نه زبان، نه تاریخ، و با این حال برای او به طور مطلق جاذب بود، همه این ها، تاکسی ها که می گذشتند، و او حاضر نبود درباره پیتر بگوید، یا درباره خود بگوید، من اینم، من آنم.
در اینجا می بینید که وولف فقط به گفتن اینکه "خانم دالووی در حال تماشای تاکسی ها به زندگی خود نیز فکر می کرد" بسنده نکرده است.
در عوض خواننده را به #افکار_شخصیت وارد کرده است و از جملات طولانی که با کاما از هم جدا شده اند،
برای نشان دادن جریان آرام ایده ها و افکار استفاده کرده است.
خوانندگان می توانند ببینند که افکار خانم دالووی
⬅️ از مشاهدات درمورد چیزهایی که می بیند
➡️به #تأمل_درنگرش_کلی_او نسبت به زندگی تغییر می کند
↗️و سپس به سمت خاطرات کودکی خود می رود،
↘️ و دوباره به تاکسی هایی که در خیابان حرکت می کنند باز می گردد
↖️و سرانجام به پیتر، عشق سابقش می رسد.
این یک نمونه عالی از استفاده از #تفکر_تداعی_گرا
و #برداشتهای_حسی برای ایجاد جریان سیال ذهن است.
وولف قادر است نه تنها #محتوا بلکه #ساختار و #روند اندیشه های خانم دالووی را منتقل کند،
واقعیتی که بسیار چشمگیرتر است زیرا او این کار را هنگام نوشتن با زاویه دید سوم شخص انجام می دهد.
#آموزش
#سیال_ذهن
#سبک_غیرخطی
#داستان
#داستانک
#قصه
#پیرنگ
♦️نشانی باغ
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory