eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
عقل را در کالبد انسانی توصیف کنید. عبارات داستانی باشد. عبارات ادبی برود در پادشاه وارونه. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مناسبت های مختلف در توصیف امام حسن مجتبی علیه السلام سخن گفته اند؛ از جمله فرمودند: «اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند به صورت امام حسن علیه السلام ظاهر می شد».
جمله داستانی پیشنهادی استاد برای پیگیری پیرنگ جمله زیر بود ↓ مهدی، زمانی برگه اعزام به سوریه اش می آید که می فهمد پدرش سرطان گرفته است. آرمینه‌آرمین: ما چی داریم یک مهدی آقا داریم زمان داریم یک برگه اعزام به سوریه داریم و یک غافلگیری برای فهمیدن اتفاق پیش آمده داریم و یک پدر و یک بیماری «در مورد مهدی داستان بعد از تدریس شخصیت پردازی می‌کنیم. در سه صفحه.» پیرنگ که تمام شد هر شخصیتی که وارد داستان ما شد برایش شخصیت پردازی خواهیم کرد. چرا؟ چون باید بدونیم این شخصیت در فلان موقعیت چه برخوردی خواهد کرد. شخصیت ممکن است مطابق پیرنگ انتخابهاش رو انجام نده پس باید براش موقعیت داستانی ایجاد کنیم که از مجبورش کنیم در راستای پیرنگ ما پیش بره. شروع می‌کنیم به بسط اینکه چرا مهدی میخواد بره سوریه؟ لطفا پاسخهای داستانی بدید‌. برخی ذهن عالی دارند. از جوابهای اینکه مهدی پسر خوبیه و ... بپرهیزید به خلاف آمد عادت فکر کنید. مهدی پسر خلاف کاریه. دختری برایش شرط گذاشته. چرا دختر براش شرط گذاشته. دختر با برادر خلاف کارش که دوست مهدیه دعواش شده. و برادرش تهدید کرده که میره سوریه. قصد برادر چی بوده مثلا قاچاق. پسره رفته و کشته شده. ولی کسی خبر نداره. همه. بسازید. اینکه کسی به سوریه رفته انسان خوبی بوده جنگیده و بعد شهید شده داستان نیست. ببینید مهدی رو به سوریه نبرید. فقط بنوسید چرا می‌خواد بره سوریه.
عِمران واقفی: به نظرم طنز بشه بهتره. مثلا مادرش گفته اگه نری شیرمو حلالت نمی کنم. ↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓ ★یابرات زنگ نمیگرم ★گفتند اونجا بری حقوق به دلار میدن ★یا تو دفترچه تو قسمت علاقه مندیها اشتباهی گزینه سپاه قدس رو زده. ★خانوادش گفتن اگر بری باور میکنیم بزرگ شدی برات زن میگیریم ★زنش گفته برو شهید شو راحت بشم یا پیش بقیه سربلند بشم ★زنش میخواد از دست اخلاق گندش خلاص شه ★باباش گفته پسر همسایه رو نگاه کن رفته.... نری از ارث محرومی ★با دوستاش یه بازی شرط بندی میکنن که هر کی ببازه باید هر چی گفتن عمل کنه، اونم میبازه و میگن باید بری یه داعشی برامون بیاری ★میخواد داعشی ها رو از نزدیک ببینه ★باجناقش مدافعه چشم و هم چشمی کزده «بنظرم داستان نوجوانش عالی بشه» عِمران واقفی: طرح پیچیده بخوایم عقده گشایی طرح طنز مادر و شیر و حلال پدر و زن گرفت براش طرح های تکراری ریا و ریشه خانوادگی و دفاع از اهل بیت شخصا با طنز موافقم.
آرمینه‌آرمین: نه قبل از جنگهای داخلی به سوریه رفتید؟. آرمینه‌آرمین: ایرانی‌ها بیشتر در شهرهایی رفت و آمد داشتند که تجاری بود و توریستی‌. اصطلاحی بود بین مهندسین ایرانی که میگفتن بیشتر شُنی هستند تا سنی. به ایرانی‌ها هم احترام میگذاشتند‌ و زبان فارسی رو هم خیلی عالی بلد بودند. ★مرد وهابی از روی چادر ایرانی مادره میفهمه شیعه ایرانی هست. میخواد حجابش رو بگیره جلوی چشم مهدی درگیر میشن ——— ★مثلا این مرد برادرشو تو جنگ دفاع مقدس از دست داده و از ایرانی کینه داره ——— یعنی برادرش رفته نیروی عراق شده؟ با ایرانی ها خیلی خوبن همشون حداقل تو مناطق گردشگری ——— ★پدر عراقی بوده مادر سوری... زمان جنگ دفاع نقدس برادرش میره جنگ و میمیره ——— «اینایی که داریم میگیم تکراریہ دنبال یه سوژه خاص باشیم» ——— طرف اصالتا سوری نیست. ——— ★از بازمانده. های بعثی هست، یعنی پدرش بعثی بوده، مهاجرت کردن سوریه اگه میشه نسلش هم منقرض بشه در داستان ممنون میشیم ——— ★خانم همسر یه شخصیت مهم ایرانی بوده. ——— ★مادر شهید بودند که رفته بودند سوریه مهدی توی ایران بوده ——— ★یک مقام سوری بوسیله ی قدرتش می خواد با او ازدواج کنه ——— ★شوهرش رفته بود سوریه برنگشته بود رفته دنبال اون داشت ادرس شوهرش رو می دادند مرد از شوهرش که ازش نزول گرفته بود کینه داشت عصبانی شد مادره زد مادر به بیمارستان نرسید ——— ★شاید این ایده خوب بود که مادر مهدی وقتی میرسه فرودگاه سوریه کیف و مدارکش رو میدزدن و بعد مجبور میسه از یه شخصی در سوریه که یکی از اشناهاش معرفی کرده پول قرض بگیره و بعد چند روز که پول قرض میکنه و مجبور میشه پولش رو خرج کنه شخصی که بهش پول قرض داده بعد چند روز پیش زن میره که پولشوبگیرهو زن نمیتونه پولش رو پس بده و مرد که خیلی قلدر بوده زنه رو هول میده و سرش به لبه ی پله میخوره ——— ★می رود و جلوی باغ سر و صدا می کند تا آبروی او را ببرد او هم دیوانه می شود در خیابان جلوی همه مادر مهدی را کتک می زند. ——— عمران واقفی: تا اینجا جواب ها تکراری بود. اندکی بیشتر ——— آرمینه‌آرمین: می‌خواهیم مادری را کتک بزنند. یک مادر معمولی در نظر بگیرید بی چادر حتی.
↓↓↓ ★میشه اینطوری باشه یه دختر ک کینه از مدافعان داره ب خاطر،کشتن بردادر داعشیش بعد شرط ازدواجش برای دو خاطر خواهش اینه ک برن و انتقام بگیرن و ب مدافعان ضربه بزنن ————— ★دوست صمیمی ش شهید شده. البته کلیشه ایه ————— ★عِمران واقفی: دستش رو بستن و مادرش رو زدن. البته تا انتهای رمان خواننده نمی دونه علت رفتن مهدی به سوریه چیه. ————— آرمینه‌آرمین: قطام ————— چرا زدن؟ سرقت؟ کجا بستن؟؟ ————— عمران واقفی همین چراها پیرنگ ساز هست... ———— ★خانواده ش سوریه بودن و خواهرش اسیر میشه ————— ★مادر مهدی برای زیارت رفتن سوریه داعش حمله کرده مادرش کشته شده . بخاطر همین داره میره از داعشی ها انتقام بگیره . ————— عِمران واقفی: ★تو بچگی که با مادرش رفته بوده سوریه کلی خاطره خوب داره از مادر....یه دفعه این اتفاق بد میفته...مادر توی همون سوریه دفن میشه. چون بچه بوده آدرس قاتل مادر رو نداشته.یک واسطه رو سالها بعد پیدا میکنه ...توی شرط بندی. می تونه قبرش نا مشخص باشه —————— آرمینه‌آرمین: 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 پس ما یه مهدی داریم که در بچگی توریستی یا تجاری رفته سوریه و برای مادر اتفاقی افتاده که از یک سوری کتک خورده. ومرده. ————— عِمران واقفی: 🛑داستان باید در دو بازه تاریخی اتفاق بیفته. با فاصله حداقل پانزده سال. مثلاسال 1376 و سال 1394 ————— به نظر من در کنار این عاشقانشم بکنیم کہ جذاب تر بشه نظرتون چیه؟ ————— آرمینه‌آرمین: توی دستگیره‌های طنز داستان می‌آوریم. راضی باشید. ☺️ ———— عِمران واقفی: البته این فقط تمرین هست. هرکسی بعدا میتونه روی پیرنگ خودش کار کنه. خیلی هم مشتاقم بخونم طرح ها رو ...
عِمران واقفی: یک دقیقه فرصت. درختان سریعا با ای کاش یه ایده ببارید. ای کاش مادر مهدی ... ★ای کاش مادر مهدی سیده نبود یا حداقل کتک نمی خورد. ——— ★ای کاش مادر مهدی با ان مغازه سر کیفیت جنس بنجل بحث نمیکرد .. و ان مغازه دار ب او تهمت دزدی نمیزد ——— ★ای کاش مادر مهدی میتوانست زندگی کند تا شیرمرد شدن فرزندش را ببیند ——— ★ای کاش مادر مهدی نرفته بود اون مغازه تا اون پیراهن مجلسی بارداری رو از اون مرتیکه هیز بخره.. ——— ★کاش خلاف کار نبود ——— ★ای کاش مادر مهدی برای خرید اسلحه نمی رفت ★کاش مرد و همدستانش رو لو نمی‌داد ——— ★ای کاش مادر مهدی روبنده میزد و چادر عربی میپوشید ——— ★کاش غیرعمدی دختر مورد علاقه مرد را نمی‌کشت ——— ★ای کاش مادر مهدی پول وویزایشان را گم نمیکرد تا بخواهد ب دنبال پول بهره ای برود تا خرج سفر ش جور شود ——— ★ای ڪاش مادر مہدی ڪسی را داشت تا در مقابل ظلم ها مواظبش باشد. ——— ★ای کاش مادر مهدی با اون مرد سوری عروسی نکرده بود ای کاش مادر مهدی صحنه ی اون قتل و چهره ی قاتل رو نمی دید. ——— ★کاش عاشق اون مرد نمیشد. ——— ★کاش مادر مهدی زنده بود ——— ★ای کاش وزیر سوری هیچ وقت مادر مهدی را نمی دید ——— ★ای کاش مادر مهدی اون دختر بی پناه رو نمیدید و برای نجاتش جون خودش رو به خطر نمینداخت. ای کاش مادر مهدی به اون پول کمی که بابت قاچاق مواد از اون مرد گرفت راضی میشد. ——— ★ای کاش مادرمهدی شاهد ب زور بردن دختر شیعی ب جای پول قمار پدرش نمیبود. ——— ★ای کاش اصلا پدرش قمار نمی کرد ——— ★ای کاش مادر مهدی مادر یکی دیگه بود😁 مزاح ——— ★کاش مادر مهدی سپر ....... نمی شد ——— ★ ای کاش مادر مهدی زیبا نبود تا مرد های چشم چران از او خوششان نیاید ——— ★ ای کاش مادر مهدی یه ذره به فکر خونه زندگیش بود😅 ——— آرمینه‌آرمین: ای کاش مادر مهدی حجاب داشت. ای کاش مادر مهدی خوش خنده نبود. کسی را مسخره نمی‌کرد. ادای زن عرب را در نمی‌ آورد. یا ای کاش مهدی شیطنتی نمی کرد که مادرش کتک بخورد ——— عِمران واقفی: ای کاش مادر مهدی باغ انارِ بزرگی که کنار حرم بی بی زینب داشتند به این مرد یهودی اجاره نمی داد. تا هر سال برود برای دریافت اجاره. تا هر سال مرد یهودی دبه کند. تا سال آخر که...
⭕️آرمینه‌آرمین: باید بدانیم که آیا در زمان شاه دانشجو شده یا نه؟ دانشجویی‌اش تا کجا کش آمده است... تمام نکات بالا کمک کننده هستند زیرا بر فضا و حس داستان و همین طور همذات پنداری خواننده با داستان تاثیر گذار است. همین طور راجع به عقاید و قوانین درون گروهی گروهکهای مورد اشاره در داستان نیاز به تحقیق داریم‌..چرا؟ 💟_مخفیانه کارایی می‌کردن نامه می‌بردن بعدا شرایط اماده بشه برا اومدن امام سخنرانی‌ها 💟_من ترجیح میدم بعد انقلاب باشه و درگیر مجاهدین خلق شده باشه چون دستم بازتره 💟_تا علی معلولی درست پیش بره؟ 💟_زمان شاه تحصیل در دانشگاه ها سخت بود 💟_دانشجوها در دانشگاه اعلامیه امام خمینی رو پخش می کردند . ⭕️آرمینه‌آرمین: سبدتان را از میوه‌های باغ پر کنید. حواستان باشد بعضی میوه‌ها برای زمان شما نیست. از آنها دوری کنید. 💟_بعد از کشمکش بین مردم و شاه مرگ برشاه می گفتند 💟_دانشگاها تعطیل شد اوضاع ایران اشفته شد 💟دانشگاه دولتی بوده شهر مهران روستا بوده فرسنها فاصله داشته ⭕️آرمینه‌آرمین: مهران اسم کاراکتر ما بود 💟_خب کسایی بودن که عقیده نداشتن ولی بیشتریا عقیده شون به امام بوده ⭕️آرمینه‌آرمین: همین طور راجع به عقاید و قوانین درون گروهی گروهکهای مورد اشاره در داستان نیاز به تحقیق داریم‌..چرا؟ گام بعد👆😁 ⭕️آرمینه‌آرمین: اگر متناسب با واقعیت، داستان را پیش نبریم اولین عکس العمل خواننده‌ای که در آن زمان گرفتاری مشابه داشته و یا از کسی شنیده، برو بابا و بستن کتاب خواهد بود ۲_مثلا ما نمی توانیم بگوییم خودکار نبود یا ما را در دانشگاه راه نمی دادند. ۳_ولی می‌توانیم مهران را به شهری ببریم که دانشگاه نداشته و شریف به دانشگاه رفته. یا دانشگاه تهران یا مشهد... بالاخره دانشگاه آزاد و ... نبوده. ۴_یا اینکه رییس را فردی قرار بدیم که خودش قانونی گذاشته.‌ یا خواسته خودش را به مهران تحمیل کرده ۵_گروهکها را بشناسیم و مناسب فضای داستانمان انتخاب کنیم
⭕️آرمینه‌آرمین: و در نهایت تصمیم مهران چه خواهد بود.؟ سعی کنید خلاف آمد عادت را برگزینید. یعنی مهران با آنها همکاری کند. چطور او را به سمت انسان خوب بودن برگردانیم. باید حادثه یا حوادثی خلق کنیم. 💟قبول می‌کنه ⭕️آرمینه‌آرمین: یا اینکه مهران با آنها همکاری نکند و آنها قصد کشتن اعضا خانواده را داشته باشند. حادثه یا حوادثی را برای نجات عضو خانواده باید خلق کنیم. 💟اگر اتیش زدن پرچم باشه قبول می‌کنه و چون قرار هست اون روز خیلیا جمع شن به بهانه‌ای خانوادش رو هم اونجا می‌کشونه ⭕️آرمینه‌آرمین: میتوانیم اصلا عضو خانواده را نجات ندهیم و باعث مرگ او شویم. و مهران را به دنبال انتقام بفرستیم. 💟الزاما یکی از اعضای خانواده باید تهدید به قتل بشن؟ مهران یک خواهر مریض داشته که بشدت بهش وابسته است... میتونه سر دوراهی پا گذاشتن بر اعتقادش، و جور شدن پول عمل خواهر توسط تشکیلات، یکی رو انتخاب کنه... 💟تظاهر به قبول کردن میکنه اما سعی میکنه با زیرکی چوب لای کارشون بزاره و سعی به نابود شدن اون گروه بکنه 💟نصیحت مادرش به طور اتفاقی باعث میشه پیشنهادو رد کنه 💟ارمغان تاریکی دیدید خیلی شیک تموم شد. انتقام نگرفت ولی اونا کلی ضرر کردن 💟عاشقانه.. تاثیر گدار اعتقادی.. 💟پسرش جز پلیس مخفی یک قاقچی رو دستگیر می کنه ، 💟قا قاچی رو اعدام می کند. دخترش می خواد از پلیس انتقام بگیره 💟پیشنهاد رئیس به مهران اینه که با دختر یکی از انقلابیون وارد رابطه بشه و آبروش رو ببره مهران قبول میکنه و وقتی وارد عملیات می شود اما در عین حال که هیچ حسی نسبت به دختر پیدا نمیکند دلش به حال سادگی و معصومیت دختر میسوزد... 💟مهران قبول میکنه و باهاشون همکاری میکنه و تا پای تمام کردن ماموریتش میره اما روزهای اخر مهران شیفته اخلاقیات و تفکرات هدف اون گروه که ماموریت خودش هم هست میشه و حالا گیج و سردرگم که باید چ کنه (خودمم گیج شدم چی گفتم😄) ⭕️آرمینه‌آرمین: تا می‌توانید ببارید. شاید خودتان میوه‌تان را نخواهید ولی سبد دیگری را پر می‌کنید 💟من ادامه اینو بگم.. قبول میکنه... با سختی و زخمت و مدت زیاد.. میره میشه یکی از محافظای امام.. یا حالا هرچی به امام نزدیک میشه و شدیدااا مجذوب امام میشن.. تاثیر گڋار میشه اینطوری رفتارای امام.. لبخند هاشون و... میتونیم گاری کنیم با قلممون مخاطب مجذوب حضرت امام رحمت الله بشه میتونیم اتفاقات مهیجم اضافه کنیم 💟یا با سرعت زیاد رانندگی می کنه ترمز ماشبن مشکل پیدا می کنه نمی تونه کنترل کنه عابر پیاده یا بچه رو زیر می کنه 💟مهران با دوستش شراکت می کنه یه مغازه می زنه ،دوستش بهش نارو می زنه فرار می کنه مهران می ره زندان تا بیاد ثابت کنه که اون هیچ کاره بوده بعد از مدتی دوستش رو دم مرز دستگیر می کنند. بی گناهیش ثابت می شه بعدش کلی قرص که پول مردم باید بده ⭕️آرمینه‌آرمین: بخاطر نوع ایده شخصیت پردازی مهران را قوی کنید. تا میتوانید جزییات روحی او را در داستان بیاورید.
شروع رسمی دوره های آموزشی نویسندگی✍ ✅از نهم ربیع الاول یکشنبه: ۴ آبان ماه 🍃وابسته به باغ انار🍃 وجه ضمان: مبلغ ۳۰ هزار تومان💵 که در انتهای دوره عودت داده خواهد شد. (کسانی که توان پرداخت هزینه ندارند، می توانند به پی وی آقای واقفی مراجعه کنند.) 💯لازمه شرکت در دوره، تکمیل پرسشنامه آنلاین به نشانی زیر است🔻 https://survey.porsline.ir/s/Upn3owz نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 @anarstory
❌ دوره رسمی نویسندگی مقدماتی تا پیشرفته، شروع شد♨️ ✔️این دوره، همان دوره موعود بهمن ماه است.💯 ✔️شرط لازم شرکت، تکمیل پرسش نامه است که تنها یک بار کافی می باشد. کسانی که قبلا پر کرده اند، فقط با پرداخت هزینه، عضو دوره خواهند بود.🔚 ✔️پس از ثبت نام، به گروه یکی از پنج باغبان اضافه می‌شوید.🔰 🍃باغبان آرمین 🍃باغبان ابراهیمی 🍃باغبان صادقی 🍃باغبان مجاهد 🍃باغبان موسوی (مختصّ اعضای زیر 18 سال) ✔️خودتان هم می‌توانید باغ‌تان را انتخاب کنید.🌴 ✔️ورود به دوره برابر است با تعهد، و پس از ثبت نام، امکان خروج ندارید، وگرنه وجه ضمان عودت داده نخواهد شد.🚫 ✔️دوره محدودیت سنی ندارد و با هر سطحی، حتی از صفر کلوین، می‌توانید شرکت کنید‌.💎 ✔️دوره برای رمان‌نویسان کودک هم مناسب است👼 🔷 نحوه ثبت نام: وجه ضمان (30 هزار تومان) را به شماره کارت: 6037997700824874 (به نام میر محمد حسین موسوی) پرداخت نمایید و تصویر رسید پرداخت را به آی دی @Seyedmousavi2 ارسال نمایید تا لینک ثبت نام برای شما فرستاده شود. (کسانی که توان پرداخت هزینه ندارند، می توانند به پی وی آقای واقفی: @evaghefi مراجعه نمایند.) 💯 لینک پرسشنامه آنلاین ورود به دوره:👇 https://survey.porsline.ir/s/jX3Z7JS * * *** ♦️نشانی باغ ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 ♦️نمایشگاه باغ ⬅️ @anarstory
بسم‌رب‌الزهراسلام‌‌الله‌علیها عِمران واقفی: آقا برنامه عوض شد. . همه به ده سال آینده نامه بنویسید. من=برگ اگر سه میلیون رو بردم...ده فرغون و ده قیچی باغبانی میخرم برای باغ. *** 💟هی بنده خدا استاد خوبو با صفا و دلسوزی بود میگفت به ده سال آینده من نامه بزنید ولی کرونا مهلتش نداد *** 💟درود بر استاد الان در برزخ هستم و من در خواب با شما سخن میگویم دلم برای فلفل هایتان تنگ شده است حیف کرونا مهلتم نداد *** 💟سلام استاد با سه تومن هامون چه کردید؟؟!! قرار بود فلفل بخرید و در حلق شاخه ها بچپانید.. قرار بود فرغون و بیل بخرید و شاخه ها را هرس کنیذ قرار بود انیمیشنهای هالیوودی را سوسک کنید. ولی الان شنیده شده تمامی پولها را ریختید در حسابتان. توی یکی از حسابهای بانکی در بلاد کفر، سوییستان. و در باغهای انار آنجا، یک پروژه دیگر دنبال می کنید. ما هم رفتیم و جلوی درب منزل شرکایتان، باغبانها آرمینه، هیام، ابراهیمی، مجاهد، موسوی، تجمع کردیم. اونها هم گفتند: ما چی کاره بیدیم؟؟!!! *** 💟یادش بخیر اقای واقفی از یکجایی سه میلیون برد و اون رو پس انداز کرد و بعد از چند سال با آن سه تومن نانوایی زد و دور نویسندگی رو خط کشید الان وضعش توپه و بزرگترین نانوایی خاور میانه از آن اوست ولی ما هنوز مینویسیم و جوهر خودکار هایمان تمام میشود و باید خرج و هزینه خودکارمان رو بدهیم هییییییی *** 💟با اندوه به پیام هایشان نگاه میکنم یکی گفته بود : استاد واقفی استادی متواضع و دلسوز بودند دیگری گفته بود : استاد واقفی نه... تنشان را در گور نلرزان جناب برگ بودند یکی دیگر گفته بود : دلم برای تمرین دادن هایشان تنگ شده با خود گفتم استاد جایتان خالی... این درختان حسابی قد علم کرده اند و باغ انار شده جنگلی از انار های ترش و شیرین... از ایتآ بیرون می آیم درختان حسابی دلتنگ شده اند حتی دلتنگ «برگم» گفتن های استاد. . . ای اجل کاش کمی بیشتر فرصت میدادی تا ما قدر استاد را بیشتر بدانیم یادش بخیر ان قدر دست و دلباز بودند که گفتند اگر در مسابقه ی سه ملیون تومانی برنده شوند برایمان فرغون و چند قیچی باغبانی میخرند و صد افسوس که اجل فرصت شان نداد و نفهمیدیم آخر مسابقه به کجا رسید! حال درختان آنقدر گرفته و پژمرده بود که حوصله ی پیگیری را نداشتند ان روز ها انگار دیگر کسی نبود تا در باغ سم هنری بپاشد و آب رشد قلم بدهد و هرز باغ شده بود ناامیدی و هر روز با حجم بسیار پیام های دلتنگی و دلداری رو به رو میشدی اما حال ده سال از ان روز ها گذشت و درختان هرکدام قد علم کرده و برگ هایی شدند به یاد استاد. . . با صدای زنگ موبایلم از دنیای خیالات بیرون پریدم جواب دادم : بله!؟ : بپر گروه معلوم شده واقفی زنده اس سه ملیون پولو زده به جیب و الفرار پیچوندنمون. . . نمیدانستم بهت زده شوم با عصبی دود از گوش هایم بیرون میزد با دستانی لرزان وارد گروه شدم یکی گفته بود : از همان اول معلوم بود چه کاره است. . . مشکوک میزد عهه این همانی بود که استاد را دلسوز و متواضع خوانده بود! یکی دیگر گفته بود : با برگم برگم گفتن هایش گولمان زده بود متعجب از کار دنیا مکث کردم این هم همانی بود که گفته بود نگوییم استاد... بگوییم جناب برگ چون تنشان در گور میلرزد با خود گفتم این استاد هم عجب ادم خسیسی بود...به خاطر سه ملیون همه رو پیچوند به خود امدم من هم ایشان را دست و دلباز خواندم دنیا را ببینین نظرات انسان ها بر انچه اطرافشان میگذرد و حرف هایی که میشنوند تغیر میکند *** 💟جلوی ساختمان به شکل درخت انار پارک میکنم ویک آن سفر میکنم به گذشته عجب وسیله ای بود زهرا جون خدا حفظش کند انگار همین دیروز بود که با خواندن رمان هایش درایتا اول به گروه نقد بعد به باغ انار بعد هم در کلاس های نویسندگی شرکت کردم .. اون روزها استاد واقفی آرزوی همچین ساختمانی داشت .. والان اونقدر کارو بارش گرفته که من شدم شاخه و برگ برایش جمع میکنم تازه هیچ وقت فکرش رانمیکردم بتونم خانوم صادقی و استاد رااز نزدیک ببینم ولی حالا ... خدایاشکرت ازاون چه که من تصور کرده بودم هم بیشتربهم دادی. *** بسم التعالی 💟سلام بر استاد واقفی درست است‌من وشما در ایتا ودرباغ انارتان بایک دیگر آشنا شدیم حالا باهم همکار هستیم هرچند شما حق استادی گردن اینجاب دارید ولی باید بگویم دورو زمانه عوض شده و من‌ نمی توانم به پسرتان مانند خودتان اعتماد کنم دیروز پسرتان از فاطمه زهرای من خواستگاری کرده آیا این کار درستی است . توقع من از شما بیش ازاین است گوشش را بپیچانید تا دیگر این طور جسورانه عمل نکند من دخترم را به غیر سید نمیدهم پس به پسرتان بگویید دور دختر مرا یک خط قرمز بکشد ودخترک مرا هوایی نکند... ممنونم.🙏 @ANARSTORY
آخرین مهلت ثبت‌نام در دوره رسمی نویسندگی مقدماتی تا پیشرفته♨️ جمعه ۹ آبان ماه. . ✔️این دوره، همان دوره موعود بهمن ماه است.💯 ✔️شرط لازم شرکت، تکمیل پرسش نامه است که تنها یک بار کافی است. کسانی که قبلا پر کرده اند، فقط با پرداخت هزینه، عضو دوره خواهند بود.🔚 ✔️پس از ثبت نام، به گروه یکی از پنج باغبان اضافه می‌شوید.🔰 🍃باغبان آرمین 🍃باغبان ابراهیمی 🍃باغبان صادقی 🍃باغبان مجاهد 🍃باغبان موسوی ✔️خودتان هم می‌توانید باغ‌تان را انتخاب کنید.🌴 ✔️ورود به دوره برابر است با تعهد، و پس از ثبت نام، امکان خروج ندارید، وگرنه وجه ضمان عودت داده نخواهد شد.🚫 ✔️دوره محدودیت سنی ندارد و با هر سطحی، حتی از صفر کلوین، می‌توانید شرکت کنید‌.💎 ✔️دوره برای رمان‌نویسان کودک هم مناسب است👼 🔷 نحوه ثبت نام: وجه ضمان (30 هزار تومان) را به شماره کارت: 6037997700824874 (به نام میر محمد حسین موسوی) پرداخت نمایید و تصویر رسید پرداخت را به آی دی @Seyedmousavi2 ارسال نمایید تا لینک ثبت نام برای شما فرستاده شود. (کسانی که توان پرداخت هزینه ندارند، می توانند به پی وی آقای واقفی: @evaghefi مراجعه نمایند.) 💯لازمه شرکت در دوره، تکمیل پرسشنامه آنلاین به نشانی زیر است👇 https://survey.porsline.ir/s/jX3Z7JS * * *** ♦️نشانی باغ ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 ♦️نمایشگاه باغ ⬅️ @anarstory
❌ دوره رسمی داستان نویسی بلند مدّت مقدماتی تا پیشرفته، تا جمعه 9 آبان تمدید شد♨️ ✔️پس از ثبت نام، به گروه یکی از پنج باغبان اضافه می‌شوید.🔰 🍃باغبان آرمین 🚫 (تکمیل است) 🍃باغبان ابراهیمی 🚫 (تکمیل است) 🍃باغبان صادقی🚫 (تکمیل است) 🍃باغبان مجاهد 🚫 (تکمیل است) 🍃باغبان موسوی (مختصّ اعضای زیر 18 سال) ✅ ✔️خودتان هم می‌توانید باغ‌تان را انتخاب کنید.🌴 ✔️ورود به دوره برابر است با تعهد، و پس از ثبت نام، امکان خروج ندارید، وگرنه وجه ضمان عودت داده نخواهد شد.🔴 ✔️دوره محدودیت سنی ندارد و با هر سطحی، حتی از صفر کلوین، می‌توانید شرکت کنید‌.💎 ✔️دوره برای رمان‌نویسان کودک هم مناسب است👼 🔷 نحوه ثبت نام: وجه ضمان (30 هزار تومان) را به شماره کارت: 6037997700824874 (به نام میر محمد حسین موسوی) پرداخت نمایید و تصویر رسید پرداخت را به آی دی @Seyedmousavi2 ارسال نمایید تا لینک ثبت نام برای شما فرستاده شود. (کسانی که توان پرداخت هزینه ندارند، می توانند به پی وی آقای واقفی: @evaghefi مراجعه نمایند.) 💯 لینک پرسشنامه آنلاین ورود به دوره:👇 https://survey.porsline.ir/s/jX3Z7JS * * *** ♦️نشانی باغ ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 ♦️نمایشگاه باغ ⬅️ @anarstory
باغبان هایی که در گروه یکدیگر عضو هستند انجام تمارین برایشان اجباری نیست. @anarstory
گاهی نقدهای ما جنبه ماورایی و رویایی پیدا میکند. درختان نوپا شاید توان شان روزی به قله برسد که حتما می رسد. و این حرف رویا و آرزو نیست. حقیقت است. ولی امروز باید با ارامش و ذهن باز و بی دغدغه و اضطراب بنویسند. پس در نقد هایتان شیوه مناجاتی نداشته باشید. شیوه تان خراباتی باشد. @anarstory
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
💠 #نیرو_و_جوانی 🔹رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با صحابه خود نشسته بودند. جوانی نیرومند را دید
البته من یک پامنبری بکنم... منظور این نیست که مثلا اونی که اهل درس و بحث و طلبگی و اینهاست بره دنبال شغل و درآمد و مثلا اون طلبه ای که کار دیگه ای داشته باشه ارجحیت داره بر طلبۀ فقط طلبه. نه. حاشا و کلا. طلبه کارش هدایت مردمِ. کارش روشنگریه. البته رزق و روزی همه دست خداست. یه خاطره بگم... یک بنده خدا که دستشویی های حوزه علمیه رو لوله کشی می‌کرد. دستش هم درد نکند یک روز توی مسجد نگاه به طلبه ها می کرد و می گفت اینها باید بروند سر کار، همینجور بیکار اینجا نشستند. باید کار مفید کنند. خب حالا این بنده خدا رو چجوری می‌شود توجیه کرد؟ آفرین به سختی😂. هیچی دیگه. در مقام مقایسه کار خودش که انتقال فضولات انسانی به چاه بود و کار طلبه درسخوان و اهل علم اینجوری نتیجه گرفته بود. علتش چیه؟ علتش این هست که ندارد. توجه به خودش. به انسانیت انسان. اینکه انسان را کارخانه تولید کود بدانی یا منشوری برای نشر نور. تا نصیحت های بعدی خدا یار و نگهدارتان.🙂