eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
بنده به شخصه اولین باری که فهمیدم سوره والعادیات چه گنجی است مربوط است به اولین برخورد جدی ام با اسب. شبی در بزرگترین پارک یزد(پارک کوهستان) نمایشی اجرا شد و رفیق ما مسئول اسب ها بود و بنده ها به عنوان افسار کش کمکش می کردم. شبی نسبتا سرد و پاییزی و پر از باد های عجیب که حتی خانه اسب ها را باد جابه جا می کرد. خانه ای از میله های فولادی که رویش را برزنت کشیده بودند. ... خلاصه اش کنم. باد شدیدی آمد و هادی دهانه اسب را به من سپرد. افسار نداشت فقط کله گی داشت. و یک بند پلاستیک برای بسته های بزرگ مقوایی که پست ازش استفاده میکند. نوارهای باریک دو سانتی از جنس پلاستیک ضخیم. یکدفعه رعد برق زد اسب از شدت ترس سرش را آورد پایین. قدش دو برابر من بود. یک غولی بود. چشمانش از ترس دودو میزد. رعد و برق دوم که زد توی آن تاریکی فقط چشمانش را تنگ شده بود. سرش را کشید. کف دستم را خراشید...حرکت دوم اگر ولش نکرده بودم هم دستم کنده میشد و هم نمی دانم چه میشد. مثل گلوله از تفنگ در رفت...هادی داد می زد. من بهت زده بودم. اسب با نعل تازه انگار روی هوا پرواز می کرد. وقتی پایش به سنگهای روی زمین می خورد تا شش هفت متر از زیر سم اش جرقه می زد. انگار یک ماشین جنگی دارد حرکت میکرد.... حالا بروید سوره والعادیات را بخوانید...کولاک است. کسی که تجربه زیستی با اسب دارد می فهمد چه می گویم و من تابه حال رمانی نخواندم که آن روز صبح و جنگ امیر المومنین علیه السلام را توصیف کند... پووووففف....فکر کن علی سوار اون اسب بوده....هوووووووف...اصلا دارم روی فضا سیر می کنم. بروید بروید بخوانید... @anarstory
حا سین نون به گزارش BBC فارسی، عمران خان به مناسبت آغاز ماه رمضان با جمعی از اهالی باغ انار دیدار و گفت و گو کرد. شرکت کنندگان در این مراسم با شعارهای خونی که در رگ ماست از آب انار اینجاست/ توپ تانک فشفشه تو دست عمران ترکشه/ما اعتراض داریم ترکه نیاز داریم/محبوب هر عام و خاص واقفی باکلاس/هفده هجده نوزده بیست هرکی واو نخونه از ما نیست/ با آرمان های وی تجدید بیعت کردند. وی در بخش آغازین بیانات تقریبا مهم خود خواندن واو در روزها و شب‌های ماه رمضان را از بهترین اعمال برشمرد و با اشاره به شعار‌های ابتدای مراسم گفت از بصیرت حضار به وجد آمدم و افزود هر کی واو نخره، خره در این لحظه جمعی از حضار پلاکارد های خود را که عکس کارت سید موسوی رویش بود بالا گرفتند. وی در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسیده بود منظور از هندوانه نورانی چیست گفت:ذلیل مرده مگه کتاب رو نخوندی؟ و نگاهی به احد انداخت.احد که مشغول خوردن زنگلاچو بود و هسته‌هایش را در باغ تف می‌کرد؛با سر به پلاکارها اشاره کرد. به نقل از منابع آگاه موسیو آندره گدار هم در این مراسم حضور داشت که خانم فرات (سر تیم حفاظت باغ انار) او را با یک جاسوس اشتباه گرفت و یک فصل کتک زد. خانم سجادی با ترکه قصد دستگیری عنصر نفوذی را داشت که خانم رجایی (اعضای تیم حفاظتی) گفت: الان با یه اشیرو گری گدان نصفش می‌کنم. ولی در لحظات آخر هویت وی شناسایی و آزاد شد. موسیو آندره گدار مدعی شده عمران خان در واکنش به این اتفاق فقط گفته است: واو. مای گاد ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
واو (وقتی واو می‌خونم عمده احساسی که دارم اینه که دلم می‌خواد برم یزد، تفت و هرجای دیگه‌ای که توصیف شده رو ببینم؛ دلم می‌خواد برم بشینم تو تکیه امیرچخماق، برم تو باغ انار و از تونل گل در ورودی که رد میشم، انقدر آروم برم، که رسیدن به آخرش یه عمر طول بکشه...) یاداشت شخصی
واو (امروز راز کتابِ عمران رو کشف کردم. خیلی خوشحالم. به روم نیارید که خیلی واضح بود... من هم حدس زده بودم قبلا، اما کشفش با تمام راز و رموزش خیلی ذوق داره. «باید از خودی در آییم و خدایی شویم. بعضی‌ها بیخودی هستیم، بعضی‌ها نخودی، بعضی‌ها نخود هر آش همه جا هستیم. بعضی وقتا که باید باشیم هیچ جا نیستیم. بعضی‌ها هم توخودی هستیم، توی خود! توخودی، بیخودی، باخودی، نخودی، هیچ‌تاش افاقه نمی‌کنه درد ما رو. باید خودی بشی... تازه وقتی خودی شدی خدایی میشی.» کاش یه آشیخ غلامرضا همیشه در دسترسمون باشه. بری پشت سرش نماز بخونی، حرف‌ بزنه با جان دل بنوشی... «به عالم آل محمد توسل کن. علاج هرکاری یه چه کنمه. من هر وقت درمی‌مونم میگم یا امام رضا چه کنم؟ جواب هم می‌گیرم. گرفتارم علاج میشه.» خیلی گرفتار و در ماندم😭😭 یا امام رضا چه کنم؟) روزنگاشت تمرین گروه ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
تالار خزندگان در جلد اول که‌ شروع بد بود، کتاب با توصیفی از خانواده‌ی بودلر شروع می‌شد و مدام نویسنده توصیه می‌کرد که اگر دنبال خبر خوبی هستید بی‌خودی معطلید و ادامه ندهید، همان ابتدا پدر ومادر این خانواده در یک آتش سوزی در خانه‌ی ایده‌آل‌شان فوت می‌شوند و یتیم‌های بودلر همان ابتدا بدبخت می‌شوند و باید به خانه‌ی یکی از اقوام دور بروند، که بعداً معلوم می‌شود چه قدر آدم مزخرف و بی‌شخصیتی است. انتهای کتاب از شر این آدم خلاص می‌شوند و می‌روند پیش فرد دیگری که یک مار شناس است و همان ابتدا نویسنده می‌گوید که فکر نکنید اینها شرایط‌شان بهتر می‌شودهااا تا آخر همین بساط پهن است و اصلا این سرپرست خواهد مرد ولی من خواننده راغب می‌شوم که به دنبال نقطه‌ی روشنی کتاب را تا انتها بخوانم، اگر نقطه‌ی روشنی پیدا شد به شما هم اطلاع می‌دهم. روزنگاشت
سلام جان‌بها(پایان) متن معرفی برای کتاب جان‌بها 📚 کتاب 📕 ✍️ نویسنده: 👈کتاب ، یکی از کتاب‌هایی بود که دوست داشتم خواندنش را کش بدهم تا تمام نشود. با این که نویسنده کتاب اصلاً معروف نیست، قلم قوی و پخته‌ای دارد. چقدر جای چنین رمان‌های امنیتی‌ای در میان رمان‌های امنیتی خالی ست.😔 🔰داستان از شروع می‌شود و یک مامور امنیتی به نام ابراهیم آن را روایت می‌کند؛ اما خیلی زود فضا تغییر می‌کند و می‌رود در ، دی ماه نود و شش(که در متن‌های معرفی کتاب در اینترنت، به اشتباه نوشته‌اند آبان‌ماه 88، اما نه ربطی به آبان دارد و نه سال 88).😐 🧔🏻شخصیت داستان با این که خودش یک مامور امنیتی ست، در ابتدا اعتراضات و آشوب‌های دی‌ماه را از دید یک فرد عادی نگاه می‌کند؛ از دید مردی که در مرکز شهر، با دوستش قرار دارد و بخاطر شلوغی و اعتراضات، نمی‌تواند به قرارش برسد، و مجبور می‌شود خودش را بیندازد وسط جمعیت معترض و حتی با آن‌ها همصدا شود، از پلیس کتک بخورد و به یک ساختمان نیمه‌کاره پناه ببرد.😨 💢تا این‌جای داستان، همه چیز را از نگاه مردم عادی می‌بینید. مردم به اوضاع اقتصادی معترضند و به خیابان ریخته‌اند؛ اعتراضشان هم به حق است. آن‌هایی که تظاهرات می‌کنند، مردم کاملا عادی‌اند؛ دانشجو، مغازه‌دار، کارمند و...👨‍💼🧕👨‍💻 ‼️از هر کدام بپرسی، مشکلی با اصل نظام ندارند، دردشان شرایط دشوار معیشت است؛ اتفاقاً آدم‌های مذهبی هم بین‌شان پیدا می‌شود. عده‌ای از جوان‌ها هم صرفا برای تخلیه هیجانات شخصی آمده‌اند.🙄 👮‍♂️پلیس و نیروهای ضدشورش هم به اقتضای وظیفه‌شان، سعی دارند به شلوغی‌ها پایان دهند و به طور طبیعی، بین مردم و پلیس درگیری اتفاق می‌افتد؛ اما هیچ‌کس برنده این درگیری نیست و هردو طرف آسیب می‌بینند.😞 👈مردمی هم هستند که تماشاچی‌اند و در عین حال معترض؛ با این وجود می‌دانند نباید وارد این بازی دو سر باخت بشوند، مغازه‌هایشان را می‌بندند و در خانه‌هایشان می‌خزند و هربار زیر لب غر می‌زنند.😶 ‼️این میان، از زاویه دید همین فرد عادی، چیزی را می‌بینیم که عادی نیست.🤔 انگار کسانی هستند که سعی دارند روی آتش خشم مردم بنزین بریزند و اعتراض را تبدیل به اغتشاش کنند. کسانی که نه رفتارهایشان و نه جنس اعتراض و هدفشان مانند مردم نیست؛ اما خودشان را میان مردم جا کرده‌اند.😠😑 ⚠️از جایی به بعد، نگاه شخصیت داستان از نگاه یک فرد عادی، به نگاه یک مامور امنیتی تغییر می‌کند؛ یعنی ابراهیم ناخواسته می‌افتد در دل یک ماموریت تعریف‌نشده.😦 💢تازه این‌جاست که مخاطب قدمی جلوتر می‌آید و پشت پرده این اغتشاشات را می‌بیند؛ کسانی که اصلاً دغدغه اقتصاد ندارند؛ فقط می‌خواهند خیابان‌های ایران به میدان جنگ تبدیل بشود. کسانی که مردم و خواسته‌شان را هم تنها نردبانی کرده‌اند برای رسیدن به خواسته‌های خودشان.😵 👈هرچه جلوتر بروید، نفس در سینه‌تان حبس می‌شود و نمی‌توانید کتاب را زمین بگذارید. از نیمه داستان به بعد، تعلیق داستان بیشتر و بیشتر می‌شود و تا آخرین کلمات کتاب هم ادامه پیدا می‌کند؛ طوری که تا آخر داستان نمی‌توانید انتهایش را پیش‌بینی کنید.🤯😳 🔴هرچند، سیر داستان ایراداتی هم داشت و نویسنده کمی ناگهانی داستان را تمام کرد؛ اما روایتی بسیار زیبا و روان بود از مجاهدت‌های سربازان گمنام امام زمان ارواحنا فداه که می‌توانست به خوبی با مخاطب ارتباط بر قرار کند.💞👌 ✅در پایان، امیدوارم این داستان واقعی نباشد... 😓
ادواردو سالن خلوت‌تر شده است. ماییم و ادواردو که نشسته بود کنار من. بین من و حامد. با همان شکل و قیافه مسیح‌وارش. می‌گویم تا حالا کسی بهت گفته بود شکل مسیحی؟ می‌گوید من خود مسیحم. می‌گویم پیامبری؟ می‌گوید نه. بین مردم خودم تنهایم مثل مسیح. دشمنانم دشمنان مسیح‌اند. فقط یک فرق هست. مسیح یک‌روز صلیبش را به دوش کشید، من بیست سال... شادی روح شهید آنیلی صلوات
حا سین نون به گزارش BBC فارسی، عمران خان به مناسبت آغاز ماه رمضان با جمعی از اهالی باغ انار دیدار و گفت و گو کرد. شرکت کنندگان در این مراسم با شعارهای خونی که در رگ ماست از آب انار اینجاست/ توپ تانک فشفشه تو دست عمران ترکشه/ما اعتراض داریم ترکه نیاز داریم/محبوب هر عام و خاص واقفی باکلاس/هفده هجده نوزده بیست هرکی واو نخونه از ما نیست/ با آرمان های وی تجدید بیعت کردند. وی در بخش آغازین بیانات تقریبا مهم خود خواندن واو در روزها و شب‌های ماه رمضان را از بهترین اعمال برشمرد و با اشاره به شعار‌های ابتدای مراسم گفت از بصیرت حضار به وجد آمدم و افزود هر کی واو نخره، خره در این لحظه جمعی از حضار پلاکارد های خود را که عکس کارت سید موسوی رویش بود بالا گرفتند. وی در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسیده بود منظور از هندوانه نورانی چیست گفت:ذلیل مرده مگه کتاب رو نخوندی؟ و نگاهی به احد انداخت.احد که مشغول خوردن زنگلاچو بود و هسته‌هایش را در باغ تف می‌کرد؛با سر به پلاکارها اشاره کرد. به نقل از منابع آگاه موسیو آندره گدار هم در این مراسم حضور داشت که خانم فرات (سر تیم حفاظت باغ انار) او را با یک جاسوس اشتباه گرفت و یک فصل کتک زد. خانم سجادی با ترکه قصد دستگیری عنصر نفوذی را داشت که خانم رجایی (اعضای تیم حفاظتی) گفت: الان با یه اشیرو گری گدان نصفش می‌کنم. ولی در لحظات آخر هویت وی شناسایی و آزاد شد. موسیو آندره گدار مدعی شده عمران خان در واکنش به این اتفاق فقط گفته است: واو. مای گاد
💡نور 🔦سوال👇 🔋ابتدای نوشتن رمان چگونه است؟ 💡جواب 👈والا .... ابتداش یادگیری حروف الفباست. 🔦سوال👇 🔋چطور نویسنده شویم؟ 💡جواب👈 با نوشتن 🔦سوال👇 🔋عناصر داستان چیست؟ چطوری بر ترس نوشتن فائق آییم؟ 💡جواب👇 سایت مدرسه نویسندگی نکات تئوری خوبی دارد. همچنین سایتهای نویسندگی دیگر. ولی همه آن مطالب به اضافه تمام کتابهای آموزش نویسندگی و تمام کارگاه های آموزشی فقط چند درصد کمک کننده هستند. اصل نویسندگی خواندن رمان و خواندن رمان و خواندن رمان و همزمان نوشتن است. نوشتن چه چیزی؟ دیگه مهم نیست چیه. مثلا ابتدا تمرین های همین کلاسها و جزوه ها و دوره ها را با دقت بنویسید. کم‌کم پیرنگ نویسی رو یاد بگیرید و پیرنگ رمانی که قرار بنویسید بسط بدید تا به یک کار خوب برسید. رمان نویسی یک تفاوت مهم با مثلا رشته های ورزشی داره. آن هم این است که هرچه سن بالاتر باشد سیستم ذهنی برای نوشتن و تحلیل رفتار آدم ها بهتر عمل می‌کند و لایه ای تر و پیچیده تر می‌‌شود. یعنی اگر کار درام می‌نویسید و مثلا روابط آدم ها در رمان مهم است هرچه سن بالاتر باشد معمولا کار بهتری نوشته می‌شود البته استثنا هم دارد. مثلا نوجوانی که از ابتدا خیلی مسائل را با فرمول درست تحلیل می‌کند. ولی در ورزش از یک سنی به بعد بدن کشش لازم را ندارد. ولی سن بالاتر از نوجوانی و جوانی عنصر خیلی مهمی در نویسندگی است. حتی توی فهم رمان. مثلا رمانی رو امسال می‌خوانید و نمی فهمید یعنی چه. ولی ده سال بعد که بخوانید شاید جزو بهترین کتابهای عمرتان بشود. همین قصه و رمان در نوشتن داستان و رمان اهمیت دارد. نوشتن رمان از فهم رمان می‌گذرد. یعنی تا مدتها باید داستان و رمان و داستانک بخوانید و فهم کنید‌. باید داستان بخوانید و کتاب را ببندید و تحلیل کنید برای خودتان. خلاصه اش کنید. قهرمان و شخصیت اصلی و فرعی را مشخص کنید. ضد قهرمانش را مشخص کنید. گره و گره گشایی را. و.... همزمان هم بخوانید و هر تجربیاتی که به دست می‌آورید توی کارهای کوتاه و بلند خودتان اعمال کنید. نوشتن فرآیند دنباله دار است. یعنی ممکن است چند کتاب بخوانید، چند دوره شرکت کنید، و هیچ اتفاقی نیفتد از سال دوم تازه کم‌کم قلم و ذهن هماهنگ شود و بتوانید بنویسید...یقینا دوره ها و کتابهای قبلی مقدمه ای بوده تا آخرین کتاب و دوره آموزشی شما را به مرحله جوش برساند. و بخار نوشتن از شما بلند شود‌. مثل سماوری که یک ساعت شعله کم زیرش روشن بوده و دقیقه آخر شما کمی زیرش را زیاد می‌کنید. یقینا بیست لیتر آب نیاز به یک ساعت روشن بودن گاز و باز بودن فلکه دارد. پس این مداومت باید وجود داشته باشد. ناامیدی سم است. حتی نویسنده ای که چند کتاب چاپ شده هم دارد ممکن است ناامید شود و نوشتن یک کار جدید و جذاب سخت باشد برایش‌. راهش این است که خودتان را بشناسید. ایدئولوژی داشته باشید‌. فهم از جهان پیدا کنید. ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344