#شلمچه
#خاطره
#راهیان
#راهیان_نور
#دفاع_مقدس
#تمرین112
کسانی که امسال به راهیان رفته اند قدر لحظه هایش را بدانند. ثانیه به ثانیه اش را بنوشند. خاک موشک خورده شلمچه را توتیا کنند. دل به خنکای نسیماش بدهند. شلمچه انسانساز است. جای پای مادر (سلام الله علیها) را بیابید. به دل توجه کنید نه به گِل.
خاطره ای اگر از مناطق عملیاتی دارید بنویسید. مخصوصا شلمچه. درونیات، عصفوریه ها، داستانک، فلش فیکشن، هر چه بلدید.
#شلمچه انسانساز است.
#تمرین112
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
من در عمیق ترین نقطهی جانم معنی"خاک انسان ساز" را نمیفهمم.
این یک اعتراف است! اعتراف به نقص روح و درک نکردن ...
اینکه قدر یک رَحِم قدرتمند مکانی را نمیدانم. جایی که درهای ملکوت تا ابد به روی زائرانش باز است.
اما خوب میدانم گاهی خاک میتواند آدمی را نمک گیر کند. من این را از اعماق وجودم درک کردم.
همان شبی که از راهیان نور برگشتیم و متحیرانه اشکهایی که بی وقفه از گونههایم سرازیر بود را پاک کردم. نمیدانستم چه اتفاقی برایم افتاد. فقط حس کردم چیزی با خود جا گذاشتم. چیزی شبیه یک رایحه یا یک خاطره.
خاطرهی اروند کنار، قدم زدن با پای برهنه روی خاک شلمچه، نشستن پای روضهی شهدا در منطقهی طلاییِ طلاییه و نماز خواندن در مسجد دوکوهه، و حتی شاید چیزی شبیه به جا گذاشتن یک تکه قلب در گوشهای از سرزمین خاکی ...
شب اول، توقفمان در اندیمشک بود. ساعاتی مهمان فرزندان روحالله شدیم. بعد از خواندن نماز مغرب و عشا، کنار مقبرهی خضرای شهیدان گمنام نشستم. نسیم ملایم گهگداری شاخ گلهای سرخ را مینوازید. غرق در اندیشه و سکوت مبهم فضا که با سیاهی شب آمیخته شده بود؛ به سر میبردم که با صدای فاطمه به خود آمدم. دستش را دور گردنم حلقه کرد و انگشت اشارهاش را سمت آسمان برد و گفت: ببین ماهو چقدر خوشگل و نقرهای تر شده. انگار داره بهمون لبخند میزنه!
نگاهی به ماه انداختم. راست میگفت. آن شب ماه لبخند میزد.
و بعد از آن نگاه کردن به ماه کامل مرا دلتنگ میکند ...
#خاطره
#راهیان