eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
904 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ 💯خبر خوش به باغ اناری‌ها/باغنار2 به ماه رمضان و نوروز 1403 رسید🎊 🔸به گزارش انار نیوز و با اعلام کارگردان باغنار آقای امیرحسین فرخ یا همان اَحَف، باغنار2 که در نوروز و ماه رمضان 1402 پخش شد و بعد از حدود پنجاه روز، نیمه تمام باقی ماند، در ماه رمضان و نوروز 1403 به طور کامل در کانال باغ انار پخش می‌شود✅ 🔹متن مصاحبه با این کارگردان و نویسنده‌ی نوقلم و خلاق را در ادامه می‌خوانید👇 🎬 🎙 🔸سلام و درود. امیدوارم حالتون خوب باشه. از ایده‌ی اولیه‌ی باغنار برامون بگید. 🔹سلام و برگ. ممنونم. خب وقتی باغ انار تازه تاسیس شده بود، هریک از اعضا با توجه به ذوق و شوق و همچنین خلاقیتی که داشتن، داستان‌هایی در مورد همین اعضای باغ انار و اتفاقای جالبی که براشون رقم می‌خوره نوشتن. منم یکی از همون اعضا بودم که اولین داستان کوتاهم در مورد باغ انار، داستانی بود به نام خانواده‌ای به نام باغ انار که حدود 10 پارت بود و استقبال خوبی هم ازش شد. یه کم گذشت و تصمیم گرفتیم کسانی که در مورد باغ انار و اعضاش داستان می‌نوشتن، باهم دیگه جمع بشیم و یه داستان اصولی بنویسیم. به طوری که از کانال باغ پخش بشه و توی یه مناسبت و زمان خاصی هم باشه. به همین خاطر قبل عید 1400 جمع شدیم و با چندتا از دوستان و با حمایت‌های استاد واقفی و از اون مهم‌تر توکل بر خدا، پروژه‌ی باغنار رو شروع کردیم. 🔸خب از باغنار1 بگید. چه کسانی به شما کمک کردند و کِی نوشته و پخش شد و قصه‌ی اصلی داستان چی بود و چقدر مورد توجه قرار گرفت؟! 🔹خب باغنار1 رو ما قبل عید 1400 شروع کردیم و سعی کردیم با کسانی که استعداد طنزنویسی دارن همکاری کنیم. به همین خاطر با دوتا از بانوان باغ ملقب به دخترمحی و شبنم همکاری‌مون رو شروع کردیم و اسم نویسندگان هم به اختصار شد اَشَد؛ یعنی اول اسم هر سه نویسنده. خب چند پارت ابتدایی رو نوشتیم و بعدش نوروز 1400 شروع شد و همزمان هم می‌نوشتیم، هم پخش می‌کردیم. باغنار1 حدود 45 قسمت شد و قصه‌ی اصلی داستان هم این بود که اعضای باغ استادشون یعنی آقای واقفی و یکی از اعضای دیگر باغ رو از دست داده بودن و درصدد پیدا کردن قاتلین و انتقام از اونا بودن که خب ماجراهای فرعی زیادی هم در کنارش اتفاق افتاد و خداروشکر مخاطبین هم خیلی راضی بودند و استقبال خوبی هم ازش به عمل اومد. 🔸از ایده ی باغنار2 برامون بگید و چی شد که به فکر نوشتن سری دوم این داستان افتادید؟! 🔹خب بعد اینکه از باغنار1 خیلی استقبال شد، یه روز به سرم زد که سری دوم این داستان رو هم در ادامه‌ی همون سری اول بنویسم. بعد از تایید گرفتن از استاد واقفی و همچنین ساختن یه پیرنگ کلی توی ذهنم، با کمک چندتا از دوستان تصمیم گرفتیم باغنار2 رو هم بسازیم. 🔸این سری کیا کمک دستتون بودن و قصه‌ی اصلیش چی بود؟! 🔹خب این سری هم تصمیم گرفتیم با کسانی که واقعا استعداد خوبی توی طنزنویسی دارن کمک بگیریم. در نهایت هم با بررسی چند گزینه، با بانوان بهرامی و نورسان قرار شد همکاری کنیم. همچنین خانوم دخترمحی از جمع‌مون جدا شد و خانوم شبنم رو هم به عنوان کسی که توی باغنار1 پیشمون بود و همچنین به عنوان یه بزرگتر، توی جمع‌مون نگه داشتیم. البته آقایان یاد و مهدینار رو هم آوردیم، ولی خب کار این دو بیشتر خواندن و نظر دادن بود و کاری به نوشتن نداشتن. قصه‌ی اصلی این داستان هم در ادامه‌ی سری اول بود. توی این سری یک سال از نبودن استاد واقفی و یاد گذشته و اعضا در حال تدارک یه مراسم سال خوب هستن که باغ رو دزد می‌زنه و اعضا با چالش روبه‌رو میشن. همچنین داستانای فرعی زیادی هم در کنارش اتفاق میفته که به جذاب شدن داستان کمک می‌کنه. ما در این سری سعی کردیم شخصیت پردازی قوی‌تری داشته باشیم و کلاً بهتر از قبل بنویسیم که به نظرم موفق هم شدیم. 🔸از پخش باغنار2 برامون بگید. چیشد که بخشیش توی نوروز و ماه رمضون 1402 پخش شد و بعدش یهو متوقف شد و قراره ادامش توی ماه رمضون و نوروز 1403 پخش بشه؟! دلیلش رو میشه توضیح بدید؟! 🔹خب 45 پارت باغنار2 پارسال پخش شد. این سری هم اول چند پارت رو نوشتیم و بعدش قرار شد آنلاین بنویسیم و تا حدودی هم موفق بودیم. بعدش روند داستان طوری بود که تصمیم گرفتیم داستان رو به دو بخش تقسیم کنیم. بخش اول همون 45 پارتی بود که پخش شد و بخش دوم هم بخشیه که قراره امسال پخش بشه. بعد نوشتن 45 پارت و همچنین پخش شدنش، بخش دوم نوشته نشده بود و ما هی مناسبت اعلام می‌کردیم که قراره بخش دومش توی اون زمان پخش بشه، ولی هی به دلایلی نوشتن انجام نمی‌شد و هی به تعویق می‌افتاد. تا اینکه بالاخره عزم‌مون رو جزم کردیم تا همت کنیم و بخش دومش رو هم بنویسیم که خب خداروشکر موفق شدیم بنویسیم و همچنان هم در حال نوشتنشیم و ان شاءالله امسال پخش بشه و مخاطبین لذت ببرن. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 💙❤️ @ANARSTORY
🎬 🎙 🔸از چگونه نوشتن باغنار برامون بگید. گروهی می‌نوشتید یا تک نفره و بقیه فقط نظر می‌دادن؟! 🔹خب باغنار1 شاید پنجاه درصد یا بیشترش رو خودم نوشتم و بقیش رو دوتا از دوستان دیگر که بالاتر اسمشون رو بردم نوشتن. همچنین یه ویرایشگر داشتیم که شب پخش هر پارت، اون پارت رو از هر نظر ویرایش می‌کردن تا مشکلی بابت پخش نداشته باشه. کارای تدوین و کلا تهیه‌کنندگی و گلچین پارت‌ها رو هم خودم انجام می‌دادم. در باغنار2 و بخش اولش تعداد سکانس‌ها رو مشخص و بین خودمون تقسیم کردیم و هرکی سهم خودش رو می‌نوشت. بعد می‌خوندیم و نظر می‌دادیم و در نهایت از هرنوشته، گلچین و در نهایت تدوین می‌کردیم. اما بخش دومش به خاطر مشغله‌ی اعضا، یه کم همکاری کم رنگ‌تر شد و شاید 80 درصد کار رو خودم نوشتم. همچنین گلچین و ویرایش و تدوینش هم به عهده‌ی خودم بود. منت و گله‌ای نیست و امیدوارم اعضا با خوندن باغنار2 لذت ببرن و با خنده‌ی اونا، خستگی این چند وقت ما هم از بین بره. 🔸الان دقیقا روند پخش باغنار2 چه‌جوریه؟! آیا از اولش دوباره پخش میشه یا از بخش دومش؟! 🔹خب ابتدا بگم که برای یادآوری اعضا و همچنین مرور باغنار1، یک هفته قبل از شروع باغنار2 که اول ماه مبارک رمضان هست، باغنار1 به صورت پی دی اف در اختیار اعضا قرار می‌گیره تا توی اون یه هفته بخونن و در جریان داستان قرار بگیرن. از اول ماه رمضان هم که خب باغنار2 از پارت اولش روی آنتن میره تا اعضا یادشون بیاد که اصلاً قصه و روند داستان چی بوده. پس 45 پارت اولش هموناییه که پارسال پخش شد. بقیش هم که ان‌شاءالله امسال پخش میشه و در نهایت به پایان می‌رسه. 🔸باغنار2 چند پارته و آیا مخاطب رو راضی می‌کنه که یک‌سال به خاطرش صبر کردن؟! 🔹راستش باغنار2 تعداد پارت مشخصی نداره، چون هنوز در حال نوشتنشیم. ولی اگه خیلی بگیم شاید به 100 پارت برسه. همچنین امسال، هرشب دو پارت در کانال قرار می‌گیره و شاید نزدیک دوماه مهمون گوشی‌های مخاطبین باشیم. اینم بگم که بخش دوم باغنار2، با بخش اولش اصلاً قابل قیاس نیست و توی بخش دوم، سوپرایزهایی برای مخاطبین داریم و در کل چون قلم ما روز به‌ روز درحال پیشرفت و پختگیه، یه باغنار جذاب‌تر و متفاوت‌تر از قبل خواهیم دید ان‌شاءالله. 🔸نظرتون در مورد باغنار3؟! 🔹بذارید باغنار2 تموم بشه، بعد راجع به باغنار3 هم صحبت می‌کنیم. در ضمن با توجه به قصه و پایانی که برای باغنار2 نوشتیم و همچنین مشغله‌ی نویسندگان و نوشتن راجع به موضوعات دیگه، فکر می‌کنم این سری آخر باغنار باشه. البته که دیگر اعضا می‌تونن داستان‌های طنز دیگه‌ای رو با یه نام دیگه در مورد باغ انار و اعضاش بنویسن و ما هم از همین جا قول می‌دیم کمکشون کنیم. 🔸و حرف آخر؟! 🔹ان‌شاءالله که دوستان گرامی ما رو بابت این تاخیر یه ساله ببخشن و حلال کنن. همچنین امیدوارم از سه‌شنبه ۲۲ اسفند، هرشب ساعت 21 با خوندن باغنار2 خنده به لباشون بیاد و با حمایت‌های دلگرم کنندشون، خستگی رو از تن ما در بیارن. ممنون از شما و یا حق. 🔸خیلی ممنون و خدانگهدار! 🎙منبع: انار نیوز🌹🍃 🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 💙❤️ @ANARSTORY
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 ♨️مصاحبه با سرکار خانوم سراب.میم، یکی از نویسندگان ژانر مذهبی، خانوادگی، اجتماعی مربوط به را در ادامه می‌خوانید👇🍃 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 ⚪️سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. اول از همه بگید که نظرتون راجع به چیه و به نظرتون اون رونق و مشارکت رو نسبت به قبل به باغ انار برمی‌گردونه یا نه؟! ⚫️سلام خدمت دوستان. ان شاءالله بهره کافی رو از ایام عزاداری اهل‌بیت برده باشید. به طور کلی طرح و برنامه‌ای خوبیه. ولی همیشه یه طرح و برنامه خوب نمی‌تونه ما رو به مقصود برسونه اگه همکاری لازم رو با هم نداشته باشیم. امیدوارم کنار همدیگه بتونیم کارهای خوبی تولید کنیم. ان شاءالله بقیه دوستان بزرگوار هم بیان و یاری برسونن. ⚪️درباره‌ی داستان باند پرواز که قراره از اربعین حسینی پخش بشه، برامون بگید. از کِی شروع شد و تا الان چقدر از کار پیش رفته و آیا نگارشش تموم شده یا نه؟! ⚫️همون روزهای اولی که گروه ایجاد شد و دور هم جمع شدیم، ایده های خام ارائه شد و چون قرار بود اولین پخش داستان با گروه مذهبی، اجتماعی و خانوادگی باشه. سعی کردیم خیلی سریع به توافق برسیم و ایده و پیرنگ اولیه رو سرو سامان بدیم. ⚪️چه‌جوری این داستان نوشته شده؟! چند نفر توی این کار دخیل بودن و اینکه اگه میشه، خلاصه‌ای از این داستان رو برامون بگید. ⚫️بعد از اینکه پیرنگ رو قطعی کردیم، قرار گروه بر این شد هر کس یه گوشه از کار رو دست بگیره و بنویسه و به خاطر اینکه قلم ها یک دست بشه، آخر کار یه نفر کار ویرایش و ویراست رو برعهده بگیره. ۷ نفر توی کار سهم داشتند و درباره خلاصه...داستان درباره پسری هست که بخاطر قولی که داده وارد یه سفر میشه که زندگیش رو تغییر می‌ده. ⚪️نقش شما توی این داستان چیه و اینکه از تجربه‌ها و مزایا و معایب کار و نوشتن داستان گروهی برامون بگید. اینکه در کل گروهی نویسی خوبه یا نه؟! ⚫️نقشی توی خود داستان نداشتم...ولی توی نوشتنش نقش داشتم. مرتب کردن پیرنگ و نوشتن یه بخش کوچیک از داستان به عهده من بود که امیدوارم هم دوستان همگروهی هم خواننده‌های محترم راضی باشن. خب من قبلا هم تجربه گروهی نویسی داشتم. مزیت اصلیش اینه که میشه نقض های یکدیگر رو کامل کنیم. مثلا یکی ایده‌های خوبی داره و دیگری پیرنگ ها و دیالوگ‌های خوبی می‌نویسه که شاید بقیه نتواند مثل اون بنویسند‌. عیبی هم که داره اینه گاهی ممکنه نظرمون با نظر گروه یکسان نشه و یکمی اختلاف پیش بیاد. ولی اختلافاتش هم بعدا خاطره میشه و از دلش یه داستان دیگه خارج میشه. ⚪️در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل؟! رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! ⚫️در حال حاضر طلبه سطح ۲ حوزه علمیه خراسان هستم. کارشناسی علوم قرآن و حدیث خوندم. ۱۵ ساله بودم که نوشتن رو شروع کردم الان تقریبا ۱۱ ساله... و همون سال اول تأسیس باغ انار به این مجموعه پیوستم. انجمن های دیگه هم عضو بودم ولی چون افکارم باهاشون درتضاد بود. نمی‌تونستم دووم بیارم و احساس تعلق خاصی به این انجمن نویسندگی دارم. وهیچ وقت فکر نکردم که گروه ترک کنم. و امیدوارم با یاری خدا، رمان های خوب و دل اهل بیت شاد کن از نویسندگان این گروه بخونم. ⚪️خیلی ممنون از اینکه وقتتون رو برای این مصاحبه گذاشتید. 💢مصاحبه‌گر: اَحَف✍ 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🟣سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. اول از همه بگید که نظرتون راجع به چیه و به نظرتون اون رونق و مشارکت رو نسبت به قبل به باغ انار برمی‌گردونه یا نه؟! 🟠سلام و احترام متشکرم. بعد از این مدت رکوردی که در باغ بود به نظرم تکون خوبی به فعالیت ها میده و باعث تولیدات داستانی بیشتری میشه. از قبل نمی دونم منظورتون دقیقا چه زمانی هست. اما ان شاالله فعالیت های طرح تحول پایدار باشه و داستان های خوبی نوشته بشه. 🟣درباره‌ی داستان باند پرواز برامون بگید. قصه‌ی اصلی این داستان چی بود و چی رو می‌خواستید توی داستان نشون بدید؟! 🟠قصه ی اصلی، در مورد نوجوان پولدار و کم اعتقادی بود که تقریبا به اجبار خانواده و رودربایستی از معلمش در مسیر پیاده روی اربعین قرار می گیره و با اتفاقاتی که براش می افته، پاسخ بعضی شبهات و سوالات ذهنی اش رو در این مسیر می گیره. یکی از اهداف این داستان، نشون دادن حال و هوا، زیبایی های مشایه و ارادت مردم عراق به زوار امام حسین (ع) بود. 🟣چه‌جوری این داستان نوشته شد؟! چند نفر توی این کار دخیل بودن و چقدر زمان برد نوشتن این داستان؟! 🟠این داستان هفت نویسنده داشت. مراحل داستان نویسی: در مرحله اول، پیرنگ اصلی داستان توسط یکی از اعضا نوشته شد. مرحله دوم، پیرنگ قسمت بندی شد. مرحله سوم، هر کدوم از اعضا هر تعداد قسمتی که تونستن بنویسن رو تقبل کردن و به این صورت متن اولیه داستان آماده شد. مرحله چهارم، ویرایش نهایی رو یکی از اعضا انجام میداد و باقی دوستان نظراتشون رو در مورد متن عنوان می کردن. و بعد از ویرایش چند باره، متن نهایی به همراه تزیینات هر قسمت آماده میشد‌. اولین پیشنهاد ها برای طرح اولیه ی داستان از هشت مرداد در گروه داده شد و کار ویرایش قسمت پایانی داستان تا همین امشب، یعنی ۱۸ شهریور ادامه داشت و روز پایانی نگارش داستان بود. 🟣بازخوردهای داستان چطور بود و آیا مطابق انتظار بود یا نه؟! و اینکه لطفاً از شیرینی و سختی‌های کار و نوشتن گروهی هم برامون بگید و نقش شما توی آماده کردن این داستان چی بود و آیا رشدی صورت گرفت؟! 🟠حقیقتا به اول کار خیلی به فکر بازخورد ها نبودم و از اینکه در یک جمع بتونم با همفکری دیگران داستانی رو بنویسم برام خوشایند بود. اما بعد از انتشار هم الحمدلله بازخورد هایی رو چه به صورت تعریف از کار، انتقاد و پیشنهاد دریافت کردیم. در بین بازخورد ها، بعضاً سوالات خوبی از روند داستان پرسیده میشد که ممکن بود از چشم نویسنده ها پنهان مونده باشه یا چون خودمون یک سری چیز ها برامون حل شده بود در متن نیاورده بودیم و سعی میشد در قسمت های بعدی به پاسخش اشاره بشه. سوال جالبی هست. خیلی وقت ها که برای سریالی می دیدم که دو یا چند نویسنده داره، با خودم فکر می کردم این ها چه طور با هم کنار میان در نوشتن. اما این تجربه، آموزه های جالبی رو برام داشت. اینکه یک جاهایی از نظر خودت باید کوتاه بیای. یک جاهایی نظرت در کار اعمال میشه و احساس رضایت می کنی از نظرت و یک جاهایی هم فکر دیگران به کمک قلمت میاد و اون رو تکمیل می کنه. گاهی هم وقت نداری یک قسمت رو بنویسی یا ویرایش بزنی که در این صورت، افراد دیگه ای هستن که کار روی زمین نمونه. کلا به نظرم نویسندگی به صورت گروهی، محاسن بیشتری داره نسبت به معایبش. این نظر شخصی منه نه اینکه لزوما اتفاقی در گروه ما افتاده باشه. و اون نظر اینه که شاید خوب باشه، شخصی به عنوان سرگروه با تجربه، در بعضی جاها که اختلاف نظر پیش میاد، نظر نهایی رو بده که کسی ناراحت نشه. شاید کارگردان های فیلمنامه های دارای چند نویسنده هم همین مسئولیت رو داشته باشن! نقش من: دو قسمت از متن اولیه داستان رو نوشتم و در ویرایش قسمت های دیگه هم تا جایی که تونستم کمک کردم. در مورد رشد، نمی تونم کاملا رد کنم یا تایید کنم. اما بدیهیه هر چقدر بیشتر بنویسم رشد بیشتری صورت می گیره. 🟣در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل؟! رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! و اگه بخوایید توی یه جمله، رو به بقیه معرفی کنید، چی می‌گید؟! 🟠دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه و معلم هستم. تاریخ ورود به باغ انار رو نمی دونم اما اولین کلاسی که در باغ شرکت کردم، کلاس خانم صادقی(هیام)، کوچه انار، بود. طرح تحول: تجربه ی هم نویسی با نویسنده های دیگه. 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🔸سلام و عرض ادب. امیدوارم حالتون خوب باشه. قبل از هرچیز بگید که آیا این داستان بالاخره کامل نوشته شد و دیگه شاهد توقف پخشش نیستیم؟! 🔹سلام و برگ و همچنین. بله. خیالتون راحت. بالاخره نگارش کل داستان تموم شد و ان‌شاءالله این بار دیگه تا آخرش داستان پخش و به اتمام می‌رسه. 🔸خب خداروشکر. دوبار تا الان وقفه افتاده توی داستان. میشه زمان این دو وقفه و همچنین دلیلش رو بگید؟! 🔹خب اولین بار داستان نوروز 1402 پخش شد و تا اردیبهشت هم ادامه داشت. اما به دلیل نگارش نصفه و نیمه‌ی اون، از اواسط اردیبهشت بود دیگه قسمتی نداشتیم که پخش کنیم. این نداشتن تا زمستون ادامه داشت و اونجا تصمیم گرفتیم که ادامش رو بنویسیم و از نوروز 1403، دوباره از اول داستان رو پخش کنیم. این کارم انجام شد و تا شهادت رئیس جمهور هم پخش کردیم. ولی از اون شب به بعد دیگه قسمتی پخش نکردیم. چون هم عزای عمومی بود، هم استقبال اعضا خیلی کم شده بود و دیگه دل و دماغی نداشتیم. از طرفی هم قسمتای کمی در اختیار داشتیم و دیگه نخواستیم دوباره پخش کنیم و بعد بگیم باز قسمتامون تموم شد. واسه همین دیگه پخشش رو متوقف کردیم و تا همین یکی دو ماه پیش هم خبری از ادامش نبود. 🔸و دوباره نگارشش رو شروع کردید برای بار سوم. درسته؟! 🔹بله. از مرداد ماه بود که خودم تنهایی، سعی کردم ادامه‌اش رو بنویسم و هروقت که تموم شد، پخش مجددش رو شروع کنم. به خودم گفتم مرگ یه بار، شیون هم یه بار. باید این بارم تمومش کنم و این بارِ سنگین رو از روی دوشم بردارم که خب خداروشکر بالاخره موفق شدم. 🔸این یعنی الان نگارش داستان تموم شده و آماده‌ی پخشه. درسته؟! و اینکه نحوه‌ی پخش چه‌جوریه؟! دوباره از اول یا ادامه‌ی داستان؟! شبی چند قسمته و ممنون میشم توضیحاتی راجع به این قضایا بدید. 🔹بله. خداروشکر نگارش داستان امشب تموم شد و فقط کارای ویراستاری و تدوینش مونده که اونم انجام میشه. تا الان 87 قسمت پخش شده و از فرداشب ادامش پخش میشه. با این تفاوت که قبلاً به خاطر کمبود قسمت، شبی یه قسمت پخش می‌شد؛ ولی الان چون داستان حاضره و کنداکتور باغ هم از داستانای پر شده، از فرداشب شبی دو قسمت پخش خواهد شد. یعنی فرداشب قسمت‌های 87 و 88 پخش میشه و همین‌جور هرشب دو قسمت ادامه پیدا می‌کنه تا به انتها برسه. 🔸کلاً این داستان چند قسمته و با این وضعیت، خلاصه‌ای از داستان رو تا اونجایی که پخش شده بگید تا مخاطبین در جریان داستان قرار بگیرن. 🔹خب ببینید همینطور که گفتم، این داستان هنوز کامل تدوین نشده و مشخص نیست دقیقاً چند قسمته. ولی خب اگه حدودی بگم، شاید به 140 یا حتی 150 قسمت هم برسه که با توجه به دوقسمت دوقسمت پخش شدنش، شاید حدوداً یک ماه پخشش طول بکشه. خلاصه‌ی این داستانم تا اینجا این بوده که عمران و یاد،‌ اصلاً نمرده بودن ‌و با ماجراهایی به باغ برمی‌گردن. البته یاد دچار فراموشی شده و همچنین به اتهام حمل مواد مخدر، تحت تعقیبه. اعضا تلاش می‌کنن که اول حافظه‌ی یاد رو برگردونن. بعدشم مسببین اصلی اتفاقاتی که واسه عمران و یاد افتاد رو پیدا کنن و یک جورایی انتقام بگیرن. در کنارش اتفاقات فرعی مثل زایمان بانو شبنم، عاشق شدن رجینا به هم‌جنس، سربازی احف و...هم پیگیری میشه. 🔸توی بازه‌ی دوم پخش، قرعه‌کشی برای مخاطبین هم می‌ذاشتید. آیا اون روند همچنان ادامه داره یا متوقف میشه؟! 🔹بله. قرعه‌کشی همچنان ادامه داره و پیگیری میشه و اعضا می‌تونن با خوندن داستان و دادن نظرات، انتقادات و پیشنهادات، هم ما رو کمک کنن، هم یه شانسی برای خودشون جمع کنن و توی قرعه‌کشی‌های هفتگی و ماهانه‌ی ما شرکت کنن. همچنین شانس‌های اعضا از قبل سرجاشه و می‌تونن با نظر دادن، اونا رو افزایش بدن. 🔸ممنون از شما. اگر حرفی مونده، بفرمایید. 🔹حرفی نیست. امیدوارم اعضا از ادامه‌ی داستان راضی باشن و بخونن و نظر بدن. همچنین مطمئن باشن که سوپرایزهایی در ادامه‌ی داستان براشون داریم که شاید حتی فکرش رو هم نکنن. ان‌شاءالله دوستان از شوخی‌هایی که باهاشون توی داستان شده هم ناراحت نشن و ما رو ببخشن. هم از این بابت و هم از اینکه بارها داستان متوقف شده و ما اونا رو منتظر گذاشتیم. موفق باشید و یا حق🌹 💢مصاحبه کننده و شونده: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🟢سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. لطفاً درباره‌ی داستان باغنار2 برامون بگید. قصه‌ی اصلی این داستان چیه و ایده‌ی اولیه‌ش رو چه کسی داد و آیا اینجور داستانا که مختص به قشر خاصی از خوانندگانه، نوشتنش سخته و اصلاً می‌ارزه یا نه؟! 🟡سلام به شما و همه دنبال کنندگان باغنار و کسایی که این مصاحبه رو میخونن. همونطور که میدونید باغنار2 ادامه داستان باغنار1 هست که توسط جناب فرخ و خانم‌ها شبنم و دخترمحی نوشته شد و فکر میکنم سال 1400 بود که به صورت آنلاین منتشر شد. ایده اصلی باغنار2 هم توسط خود جناب فرخ مطرح شد که ماجراهای باغ بعد از مرگ مشکوک استاد واقفی یاد رو پیگیری میکنه. در ابتدا جناب فرخ، خانم‌ها شبنم، بهرامی و دخترمحی تیم نویسندگان رو تشکیل دادن، فکر میکنم سال 1401 بود، بعد من به این تیم اضافه شدم و خانم ساداتی(دخترمحی) بنا به دلایلی از همکاری معذور شدن. من فکر نمیکنم هیچ داستانی رو بشه به قشر خاصی از خواننده محدود کرد. اتفاقا این هنر نویسنده هست که هرچند موضوع داستان خاص و محدود به عده‌ای خاص باشه، مخاطب بیشتری جذب کنه. 🟢چه‌جوری این داستان نوشته شد؟! چند نفر توی این کار دخیل بودن و چقدر زمان برد نوشتن این داستان؟! همچنین در مورد وقفه‌های داستان هم اگه میشه، توضیحی بدید. 🟡پیرنگ توسط جناب فرخ نوشته شد و هرکدوم ما بخشی از اون رو می‌نوشتیم و داخل گروه ارسال می‌کردیم و توسط جناب احف تدوین و ویرایش میشد. درمورد وقفه‌هایی که باعث شد نگارش باغنار2 دو حدود سه سال طول بکشه، میتونم به مشغله‌هایی که هرکدوم از ما داشتیم. مناسبت‌هایی مثل محرم، ایام فاطمیه و بدون تعارف، گاهی به انحطاط رفتن انگیزه و اراده تیم نویسندگی و به اصطلاح خوابیدن کار اشاره کنم. 🟢بازخوردهای داستان چطور بوده و آیا مطابق انتظار بوده تا الان یا نه؟! و اینکه لطفاً از شیرینی و سختی‌های کار و نوشتن گروهی هم برامون بگید و نقش شما توی آماده کردن این داستان چی بود و آیا رشدی صورت گرفت؟! 🟡خب نه حقیقتا چندان مطلوب نبود بازخوردها و انتظار بیشتری می‌رفت، ولی خب پیش میاد دیگه. درمورد سختی‌ها و شیرینی‌های کار هم، برای من زمان‌هایی که پارت‌های مشخص شده رو می‌نوشتم و مورد تشویق استاد واقفی واقع میشد و یا می‌دیدم که مثل یه تیکه از پازل با کل داستان جور میشه خیلی ذوق زده میشدم. قطعا رشد و پیشرفت در نتیجه تمرین اتفاق میفته و این هم برای ما یه موقعیت بسیار خوب برای تمرینِ نوشتن و دست‌ورزی بود. 🟢خودتون باغنار 1 رو خوندید؟! و اینکه چگونه وارد پروژه‌ی باغنار 2 شدید؟! 🟡بله خوندم. البته وقتی که به صورت آنلاین منتشر میشد هنوز وارد باغ انار نشده بودم و بعدا مطالعه کردم. من داستانی رو تحت عنوان مینوشتم که متاسفانه به سرانجام نرسید. به سبب همون داستان از من دعوت به همکاری برای نگارش باغنار2 شد. 🟢و در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل؟! رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! و اگه بخوایید توی یه جمله، رو به بقیه معرفی کنید، چی می‌گید و چه چیزی باعث میشه که شما هم به این طرح بپیوندید؟! 🟡بهم نورسان یا نورسا میگن. قدیمی‌های باغ بهتر میشناسن بنده رو که خب خیلی‌هاشون هم دیگه نیستن توی باغ انار. یاد اون روزا بخیر بخیر واقعا. فکر میکنم عید غدیر سال 1400 بود که اتفاقی وارد باغ شدم. البته نه با این عنوان. الان هم مدتی هست سعادت فعالیت رو توی باغ ندارم متاسفانه. به همین موجب زیاد در جریان نیستم. ولی اگر درست متوجه شده باشم، فعالیتی مثل تیم نویسندگی باغنار2 درش انجام میشه. برای کسانی که واقعا طالب نوشتن هستن و بهتر از قبل شدن و رشد در این عرصه و نه صرفا مونولوگ گویی و چیدن کلمات کنار هم، از این بستر بهره ببرن و داستان بنویسن و بنویسن و بنویسن! 🟢ممنون و تشکر از وقتی که گذاشتید. 🟡خواهش میکنم. 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 ⚪️سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. اول از همه بگید که نظرتون راجع به چیه و به نظرتون اون رونق و مشارکت رو نسبت به قبل به باغ انار برگردونده یا نه؟! ⚫️سلام و ادب. ممنون از شما. به نظرم طرح بسیار خوبیه از جهت رونق دادن به باغ و فعالیت نویسنده‌های نوقلم و خوش‌قلم. اینکه در ژانرهای مختلف بچه‌ها رو به تلاش واداشته و مشارکت، قابل تقدیره. ⚪️درباره‌ی داستان برامون بگید. قصه‌ی اصلی این داستان چی بود و چی رو می‌خواستید توی داستان نشون بدید؟! همچنین علت انتخاب اسم نحاس برای این داستان چی بود؟! ⚫️قصه‌ی اصلی چون ما دهه‌ی فاطمیه رو در پیش داشتیم، در مورد حضرت زهرا و بخصوص نحوه‌ی شهادتشون بود. و خب بعد ما اون رو سعی کردیم در قالب زندگی یک زن معاصر بیان کنیم. و بهائیت هم به عنوان عنصر مهمی که در جامعه وجود داره و باهاش دست‌وپنجه نرم می‌کنیم رو هم سعی کردیم بهش بپردازیم و علت انتخاب اسم نحاس هم همین بود. در واقع دو علت داشت. نحاس به معنی دود و یا شعله‌های قرمزرنگ دودآلود هست. و دیگه اینکه نحسی بهائیت رو هم می‌خواستیم با این اسم نشون بدیم. ⚪️چه‌جوری این داستان نوشته شد؟! چند نفر توی این کار دخیل بودن و چقدر زمان برد نوشتن این داستان؟! ⚫️در گروه ژانر مذهبی، خب ایده‌هایی مطرح شد. من دو تا ایده دادم که یکیش مورد موافقت قرار گرفت و بعد از بررسی و مشورت، طرح نحاس کم‌کم شکل گرفت. پیرنگش توسط سرکار خانم سلیمانی، نوشته شد و دو سه نفر از دوستان هم برای ورودی داستان، متنی رو نوشتن و متن من انتخاب شد. برای این کار، هفت هشت نفر از دوستان نویسنده، سرکار خانم رستمی به عنوان مدیر گروه و البته با همکاری سرکار خانم صادقی، استاد هیام، که به عنوان استاد راهنما حضور پیدا کردن برای این کار زحمت کشیدند. مشورت دادند. ویرایش کردند که من همین‌جا از تک‌تکشون تشکر می‌کنم. نوشتنش هم تقریباً یک ماه و نیم زمان برد. ⚪️بازخوردهای داستان چطور بود و آیا مطابق انتظار بود یا نه؟! و اینکه لطفاً از شیرینی و سختی‌های کار و نوشتن گروهی هم برامون بگید و نقش شما توی آماده کردن این داستان چی بود؟! ⚫️بازخوردها اونی که انتظار داشتیم نبود. شاید چون هیجان داستان کم بود یا قلم من ایراد داشت، به هر حال توقع داشتیم حداقل تعریف هم نشه، نقد کنن داستان رو. اینکه ما فقط بنویسیم و در کانال گذاشته بشه بله باعث رشد قلم نویسنده خواهد شد، ولی نقد و نظر هم می‌تونه ایرادات و نقایص یک قلم و یک داستان رو روشن‌تر بکنه و کمک کنه به پیشرفت نویسندگان. نویسندگی که کلاً شیرینه با تمام سختی‌هاش. اینکه متأهل باشی، خانه‌داری کنی، بچه‌داری و البته خانم‌های شاغل که کارشون دو برابر هم میشه، خب سخته؛ ولی دنیای نویسندگی اون‌قدر جذابیت و ارزش داره که بخوای به‌خاطرش این سختی‌ها رو تحمل کنی. گروهی نوشتن و ویرایش کردن ولی خیلی سخت‌تره به نظر من. اینکه قلم‌ها با هم متفاوته، دیدگاه‌ها فرق می‌کنه، و حتی سلیقه‌ها، به نظر من کار رو خیلی مشکل‌تر می‌کنه. ولی در کنارش می‌تونید از نکاتی که گفته میشه، اطلاعات هم‌گروهی‌ها و نظراتشون استفاده کنید. در واقع یاد بگیرید. اطلاعات کسب کنید. من هم در کنار دوستان نویسنده خیلی چیزها یاد گرفتم. ⚪️در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل. رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! و اگه بخوایید توی یه جمله، رو به بقیه معرفی کنید، چی می‌گید؟! ⚫️من والا از همون ابتدای کار باغ انار، عضوش شدم. در واقع جزو قدیمی‌های باغ محسوب میشم. ابتدا در کلاس‌های استاد هیام شرکت کردم و بعد هم در کلاس‌های استاد واقفی. اوایل دلنوشته می‌نوشتم و خاطره. بعد که با باغ انار آشنا شدم دیگه مسیر اصلیم مشخص شد. چند داستان کوتاه نوشتم و یک رمان. خانه دارم. دارای یک فرزند. دو سال البته مدیریت بازرگانی خوندم ولی به خاطر بعضی مسائل، نشد ادامه‌ی تحصیل بدم. طرح تحول رو تو یک جمله بخوام بگم، میگم برای متحول‌شدن صبور باشید. سخته ولی ممکنه. ⚪️ممنون و تشکر از وقتی که گذاشتید. ⚫️خواهش می‌کنم. 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🟠سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. اول از همه بگید که نظرتون راجع به چیه و به نظرتون اون رونق و مشارکت رو نسبت به قبل به باغ انار برگردونده یا نه؟! 🟣سلام و عرض ادب. متشکرم. از نظر بنده‌ی حقیر طرح تحول، برنامه و محرک خوبی برای نوشتن، نقد شدن و آموختنه. نگارش رمان به صورت گروهی، واقعا ایده‌ی خوبی بود و همینطور که مشخصه رونق خوبی به فضای باغ انار داده. 🟠درباره‌ی داستان برامون بگید. قصه‌ی اصلی این داستان چی بود و چی رو می‌خواستید توی داستان نشون بدید؟! همچنین علت انتخاب اسم برای این داستان چی بود؟! 🟣داستان حول محور دختری به اسم رها بود که در دوره‌ی دانشجویی و در روز تولد رفیقِ چندین و چند ساله‌اش (نسیم) متهم به قتلش شد. به دلیل گره‌های کوری که تو پرونده‌اش بود مجبور شد به بازپرس پرونده‌اش(پیمان احمدی) اعتماد کنه و بهش پناه بیاره! در ادامه... مرگ نسیم به سازمانی به اسم(گره مرگ) مربوط شد که همسر پیمان هم توسط اونها کشته شده بود! دلیل انتخاب اسم بازمانده، مرگ تمام شاهدان پرونده‌‌ی رها بود. تلاشمون این بود که با این اسم، تنهایی و غربت نقش اصلی رو منتقل کنیم! 🟠چه‌جوری این داستان نوشته شد؟! چند نفر توی این کار دخیل بودن و چقدر زمان برد نوشتن این داستان؟! 🟣یک ایده‌ی سطحی مطرح شد. پیرنگش رو حدیث خانم که نویسنده‌ی اصلی بودن و بنده و تعدادی از دوستان دیگه، نوشتیم. بعد که کار اصلی شروع شد، متاسفانه همکاریِ گروه به قدری کم شد که بنده و حدیث خانم مجبور شدیم وقت بیشتری بذاریم. پوستر داستان و تیزر رو هم به همین شکل خودمون طراحی کردیم. نوشتن داستان حدود چهار ماه زمان برد. 🟠بازخوردهای داستان چطور بود و آیا مطابق انتظار بود یا نه؟! یعنی اینکه مخاطبین ارتباط خوبی با این داستان که ژانر جنایی معمایی داشت، برقرار کردن؟! 🟣خوشبختانه نسبت به قلم ناتوانمون بازخورد خوبی داشتیم. فکر می‌کنم متفاوت بودن ژانر رمان در این قضیه بی‌تاثیر نبود! البته بماند که استرسی که بابت آماده کردن پارت‌های هرشب می‌کشیدیم باعث شده بود کیفیت داستان افت پیدا کنه! از این جهت، بنده به تعدادی از نظرات که ایرادات فنی می‌گرفتن کاملا حق می‌دم. 🟠و اینکه لطفاً از شیرینی و سختی‌های کار و نوشتن گروهی هم برامون بگید و نقش شما توی آماده کردن این داستان چی بود؟! همچنین برای نویسنده شدن توی ژانر جنایی، چه چیزهایی لازمه و چه نکاتی رو باید رعایت کرد؟! 🟣دست به قلم شدن و ساختن یه دنیای خیالی، طعم و مزه‌ی خاصی داره و سختی‌هاش در برابر شیرینی این کار، اونقدری به چشم نمیاد که بخوایم بهش فکر کنیم. مشکل اصلی ما کم بودن نفرات بود. چون با دو نفر کار جلو رفت، بعضی وقتا ایده‌ها ته می‌کشید و چند روزی درگیر روند داستان می‌شدیم. گاهی هم مجبور بودیم به خاطر مسائلی پیرنگ رو از اساس تغییر بدیم. کم بودن تعداد، سرعت کار رو بالا برد ولی از جهت کیفی اونقدرا هم مفید نبود. نوشتن در ژانر جنایی لازمه‌ی صبر فراوان، تحقیق و مشورت از افرادیه که به نوعی در رابطه با موضوعاتِ جنایی و حقوقی سررشته دارن. نکته مهمی که رعایتش لازمه، دقت به جزئیات داستان و ایجاد هیجانه! 🟠در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل؟! رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! و اگه بخوایید توی یه جمله، رو به بقیه معرفی کنید، چی می‌گید؟! 🟣بنده حدود چهارسالی میشه که وارد باغ انار شدم. از شش سال قبل هم، کم و بیش می‌نوشتم. رمان و دلنوشته و... البته با عضویت در باغ انار قلمم واقعا بهتر شد و این برای من مشهوده. محصل هستم، در رشته‌ی ریاضی. شغلم به این شکله که در بعضی موسسات، آوا و تواشیح کار می‌کنم. طرح تحول، طرحی برای رشد خلاقیت و قلم. 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🔵سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. اول از همه بگید که نظرتون راجع به چیه و به نظرتون اون رونق و مشارکت رو نسبت به قبل به باغ انار برگردونده یا نه؟! 🔴سلام و عرض احترام، دهه کرامت رو به همه اعضای گرامی و شما آقای احف تبریک عرض میکنم، در خصوص این سوال میتونم بگم، واقعا طرح تحول، آبی بود برای رشد ریشه های نوشته ها و البته نویسنده ها، و به نظرم باغ انار از بعد این طرح تحول رونق بسیار بالایی داشته و همچنین مشارکت اعضا از قبل بیشتر شده. 🔵درباره‌ی داستان برامون بگید. قصه‌ی اصلی این داستان چی بود و چی رو می‌خواستید توی داستان نشون بدید؟! همچنین علت انتخاب اسم برای این داستان چی بود؟! 🔴داستان انفرادی یه داستان خیلی خاص بود که ایده خانم سراب میم بود و با تایید بچه ها شروع شد به نوشتن، این داستان راجب یک پسری بود که به خاطر رفیقش جرم اون رو به گردن گرفت ولی در برابر این کار از همه طرف حتی خود دوستش طرد شد و.. که در داستان مشاهده کردین. خب ما برای نوشتن این داستان علاوه بر فداکاری های بدون منطق سینا میخواستیم نشون بدیم که رفاقت تا یه جایی باید پیش بره و نه اینقدر که زندگی خودت بهم بخوره. در مورد علت اسم داستان، چون سینا بعد آزادی، همه طردش کرده بودن و هرجا میرفت دست نه به سینه اش میزدند، و تنهایی شروع به سروسامون دادن به وضعش رو شروع کرد با همفکری اعضا و البته چند پیشنهاد دیگه برای عنوان داستان همگی توافق کردیم که انفرادی بیشتر به اوضاع داستان و البته سینا میاد. 🔵چه‌جوری این داستان نوشته شد؟! چند نفر توی این کار دخیل بودن و چقدر زمان برد نوشتن این داستان؟! 🔴این داستان همینطوری که گفتم با ایده خانم سراب میم شروع شد و از نوشتن پیرنگ، روال داستان به طور جدی آغاز شد، نوشتن اصلی به عهده یک نفر بود و ویرایش رو دونفر انجام میدادن و بقیه هم در طی نوشتن نظرات و انتقاداتی میکردن که داستان برای ویرایش بهتر بشه. نوشتن داستان زمان زیادی نبرد الحمدالله هر روز یه قسمتش نوشته میشد و از اواسط قسمت هر شبی که اون قسمت میخواست پخش بشه همون روز نوشته میشد و قبل از ارسال ویرایش هم صورت میگرفت. 🔵بازخوردهای داستان چطور بود و آیا مطابق انتظار بود یا نه؟! یعنی اینکه مخاطبین ارتباط خوبی با این داستان برقرار کردن؟! 🔴درمورد بازخورد ها خب هر نویسنده ای انتظار بازخورد زیادی داره، چون هرچقدر بازخورد کم باشه نویسنده فکر میکنه داستانش مورد قبول نبوده، اما با این حال خداروشکر بازخورد ها خوب بود و مخاطبین فعال این داستان رو پیگیری میکردن و نکات خوب و مهمی هم میگفتن که ان شاءالله بتونیم درنوشته های بعدی انجامش بدیم. 🔵به اعتقاد خیلی از مخاطبین، پایان این داستان باز بود. همچنین زمزمه‌هایی برای نوشتن فصل دوم این رمان شنیده میشه. چقدر صحت داره این موضوع و آیا واقعاً برنامه‌ای برای فصل دوم دارید؟! 🔴در رابطه با پایان باز این داستان باید بگم به دلیل زمان کم و مشغول بودن اعضا تصمیم بر این شد که پایان داستان همینجا باشه، اما در خصوص فصل دوم باید بگم احتمال نوشتن فصل دوم وجود داره و حتی برنامه هایی هم برای روند این فصل دوم تدارک دیده شده، دیگه ببینیم خدا چی میخواد. 🔵در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل. رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! و اگه بخوایید توی یه جمله، رو به بقیه معرفی کنید، چی می‌گید؟! 🔴در ارتباط با خودم، بله من محصل هستم، رشته انسانی میخونم و زیاد یادم نیست اواسط تابستان پارسال وارد باغ انار شدم به واسطه یکی از دوستان، چون خودم از قبل زیاد مینوشتم و علاقه به حضور در چنین گروهی داشتم ایشون به من این گروه رو معرفی کردن. در اول مصاحبه هم گفتم، طرح تحول رویدادیست برای رشد ریشه های نویسنده. 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🎬 🟠سلام و برگ. امیدوارم حالتون خوب باشه. اول از همه بگید که نظرتون راجع به چیه و به نظرتون اون رونق و مشارکت رو نسبت به قبل به باغ انار برگردونده یا نه؟! 🟣سلام و نور. همچنین... برای شما و تمام دوستان باغ انار و مخاطبین خودم آرزوی موفقیت دارم. خب... نظر بنده حقیر ناظر به توقعیه که از طرح تحول می‌ره. متاسفانه باغ انار به دلایلی بعد از اون همه شور و نشاط و موفقیت و جشنواره‌های داستان‌نویسی مختلف مثل راز و یاس یا جشنواره‌های گرافیکی و تربیت اساتید و نویسندگان یا گرافیست‌ها و شاعران متعهد و کاربلد و برگزاری ده‌ها کارگاه تخصصی... دچار یه دوره رکود شد. انتظار می‌ره طرح تحول بتونه این رکود رو بشکنه و اون فضای قبلی باغ انار رو بازسازی کنه. تا اینجا که می‌شه گفت حدودا موفق بوده. اما بین اون چیزی که هست و باید باشه فرسنگ‌ها فاصله‌ست‌. ان‌شاء‌الله تعالی یک روز به دوران‌های قبلی باغ انار برگردیم. البته؛ اون روز دیر نیست... 🟠درباره‌ی سفرنامه‌ی برامون بگید. قصه‌ی اصلی این سفرنامه چی بود و چی رو می‌خواستید نشون بدید؟! همچنین علت انتخاب اسم برای این سفرنامه چی بود؟! 🟣خب‌. بذارید از اینجا شروع کنم. به مدرسه ما هر سال یه سهمیه‌ای داده می‌شه برای راهیان نور که یک جا داده می‌شه به سال دهم‌ها. من متاسفانه سال دهم با اینکه یه سهمیه بهم تعلق می‌گرفت نرفتم! سال یازدهم خواستم برم که نشد. برای همین مدیرمون جای اون سهمیه، اسممو نوشت برای اردوی جزیره فارور‌ که البته نمره درس عربی هم بی‌تاثیر نبود. البته این اردو و بقیه اردوهایی اینچنینی که در جزایر خلیج فارس یا سواحل خاص نظامی برگزار می‌شن، راهیان نور دریایی هستن‌. و می‌رسیم به قصه! قصه یا داستان یا ماجرا اصلی‌ترین عنصر از عناصر داستان‌نویسیه. اما از نور تا فارور سفرنامه بود. می‌شد که یکسری ماجراهای خیالی که در عالم واقع اتفاق نیفتاده بود رو نوشت و اثر خیلی بهتری(از لحاظ داستانی) ازش در آورد اما من دوست داشتم فعلا در حد یک روایت باشه از اون اردو. و هر چیزی که گفته شده همونیه که خواستم گفته شده باشه. برای همین از لحاظ داستانی یک حالت خامی داره. مثلا ضد قهرمان خاصی نداره.‌‌.. البته؛ یقینا همین روزا شروع می‌کنم به بازنویسی‌ش و تبدیلش به داستان. اونم طبق قواعد و عناصر داستانی و شاید آماده‌ی چاپ بشه؛ ان‌شاء‌الله. باید ببینم خدا چی می‌خواد‌! 🟠چه‌جوری این سفرنامه نوشته شد؟! کسی کمکتون کرد از هرلحاظ توی این کار یا نه؟! چقدر زمان برد نوشتن این سفرنامه و در واقعیت، این سفر در چه ماه و سالی اتفاق افتاد؟! 🟣خب... بنا بر توصیه‌های استاد واقفی مبنی بر اینکه نویسنده باید در هر شرایطی بنویسه و تمرین بکنه و زیّ و ذهن داستانی داشته باشه، از همون لحظه‌ای که ساکم رو برای اردو می‌بستم، آماده‌ی نوشتن بودم. علت ذکر دقیق جزئیات و توصیفات اینچنینی که الحمد لله به مذاق اکثر مخاطبین خوش اومد، همینه. در واقع جمله بندی‌های خاص سفرنامه، دقیقا توی اردو از ذهن من گذشته. یعنی اگه همون موقع لب ساحل قلم دستم بود عینا همین شکلی می‌نوشتم... سفر دقیقا در آذرماه ۱۴۰۳ اتفاق افتاد. ایام فاطمیه و شهادت حضرت مادر بود... به محض برگشتن، قسمت اول سفرنامه نوشته شد. و به مرور تا قسمت آخر تکمیل شد. یعنی به زبان داستانی، در نشست‌های متراکم نوشته شده. از آذرماه پارسال تا مرداد امسال. برای همین می‌بینیم که قسمت‌های آخرش بهتر از قسمت‌های اولشه. (یه توصیه بکنم به نویسندگان عزیز. سعی کنید حتی الامکان اثرتون رو، چه رمان و داستان چه داستان کوتاه و سفرنامه و... در یک نشست یا نشست‌های محدود و معدود نزدیک به هم بنویسید. یکنواختی اثر خیلی مهمه. آقای امیرخانی یه جا می‌گفت من رمان‌هامو توی یک نشست می‌نویسم. یا اگه در یک نشست نباشه، موقع نوشتن، تمام رمان رو از ابتدا می‌خونم و بعد دست به نوشتن می‌برم!) و اینکه توی روند نوشتن‌ش از کسی کمک نگرفتم... 🟠بازخوردهای سفرنامه چطور بود و آیا مطابق انتظار بود یا نه؟! یعنی اینکه مخاطبین ارتباط خوبی با این سفرنامه که تقریباً تمِ نظامی داشت، برقرار کردن؟! 🟣خب... بازخورد‌ها خوب بود الحمد لله. البته انتقادات بسیار سازنده‌ای هم داشت که واقعا دم منتقدین گرم! مهم‌ترین انتقاد، همون نکته‌ی استاد واقفی بود. که چرا کنش داستانی نداره. به عبارتی و به عبارت ساده‌تر تبدیل وضعیت به موقعیت انجام نشده که علتش همونطور که گفتم، مطابقتش با واقعیت بود. این انتقاد رو یکی از دوستان بنده هم به داستان وارد کردن که دستشونو می‌بوسم! 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🎙 🎬 🟠بازخوردهای سفرنامه چطور بود و آیا مطابق انتظار بود یا نه؟! یعنی اینکه مخاطبین ارتباط خوبی با این سفرنامه که تقریباً تمِ نظامی داشت، برقرار کردن؟! 🟣خب... بازخورد‌ها خوب بود الحمد لله. البته انتقادات بسیار سازنده‌ای هم داشت که واقعا دم منتقدین گرم! مهم‌ترین انتقاد، همون نکته‌ی استاد واقفی بود. که چرا کنش داستانی نداره. به عبارتی و به عبارت ساده‌تر تبدیل وضعیت به موقعیت انجام نشده که علتش همونطور که گفتم، مطابقتش با واقعیت بود. این انتقاد رو یکی از دوستان بنده هم به داستان وارد کردن که دستشونو می‌بوسم! چون باعث شد کلی ایده برای تبدیل سفرنامه به یک رمان توی ذهنم جرقه بزنه. اما یک نکته. این اثر مخاطب عام داشت و مخاطب خاص. مخاطب عامش اعضای کانال بنده و مخاطبین باغ انار بودن که بازخوردشون مثبت بود و انتقاد منفی خاصی نداشتن‌ و به شدت ارتباط گرفتن با اثر. مخاطب خاص اثر هم، استاد واقفی و یکی از دوستان بنده بودن که نقد مذکور رو وارد کردن‌ و به نحو دیگه‌ای کمک کردن... 🟠چیشد که سفرنامه‌تون رو در قالب به اشتراک گذاشتید و از اینکه صاحب اولین پروژه‌ی تنهانویسِ هستید، چه حسی دارید؟! 🟣خب... من تا حالا اثر داستانی‌ای که کامل و تا پایان نوشته شده باشه رو منتشر نکرده بودم... از طرفی این سفرنامه تقریبا تکمیل شده بود و مقارن شد با طرح تحول که دیدیم یک مدتی داستانی منتشر نکرده و احتمالا اگه همون رویه پیش می‌رفت، اعضا یک مقداری دلسرد می‌شدن و هدف طرح محقق نمی‌شد.(حداقل تصور بنده اینه که شاید درست باشه شاید هم نه.) برای همین این توفیق نصیبم شد که رو به عنوان پنجمین اثر طرح تحول و اولین اثر فردی‌ش منتشر کنم‌ که مزایا و معایب خودش رو داره. مثلا از این حیث که یک نفر نویسنده‌ست کار به شدت سریع پیش می‌ره اما از اونجایی که فقط یک نفر داره می‌نویسه و از همفکری و قلم و مشورت بقیه محرومه، احتمال سیر نزولی بازدهی اثر بیشتر می‌شه. به هر حال تجربه بسیار خوب و لذت بخشی بود. طرح تحول حد اقل برای بنده، یک تحول اساسی محسوب می‌شه. شاید در آینده متوجه بشیم چرا... 🟠در آخر اگر مایلید، کمی از خودتون بگید. محصلید یا شاغل. رشته‌ی تحصیلیتون چیه و از کِی وارد باغ انار و عرصه‌ی نویسندگی شدید؟! و اگه بخوایید توی یه جمله، رو به بقیه معرفی کنید، چی می‌گید؟! 🟣خب من مهدی پورمحمدی هستم که توی باغ انار و فضای مجازی بیشتر با تخلص مهدینار می‌شناسنم. در حال حاضر محصلم. رشته‌ی تحصیلیم همونطور که مطلعید، علوم و معارف اسلامی هست و توی دبیرستان صدرا درس می‌خونم و سال آخرمه. البته علت انتخاب این رشته، یقینا مطالعات و دروس پیش‌حوزوی این رشته و تلمذ خدمت اساتید عزیزش و آمادگی هر چه بیشتر و کسب پیش‌زمینه‌های علمی و معنوی برای ورود به حوزه علمیه بوده و خواهد بود. البته علاقه‌م به علوم انسانی هم بی‌تاثیر نبوده...(از شیر که گرفتنم متوجه شدن آینده‌م تو علوم انسانیه.) شروع فعالیتم توی باغ انار بر می‌گرده به سال ۱۴۰۰ که به طور کاملا اتفاقی و معجزه‌‌آسا وارد باغ انار و بعد، عرصه‌ی نوشتن شدم و به عبارتی مسیر زندگیم تغییر کرد. قبل‌تر از اون به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم یه روز دست به قلم بشم. البته اینکه تا اون موقع طفل سیزده ساله‌ای بیش نبودم هم بی‌تاثیر نیست! می‌شه گفت به محض ترک دوره‌ی کودکی، شروع به نوشتن کردم. هذا من فضل ربی. امیدوارم یک روز بتونم در جهت رفع دغدغه‌های امام خامنه‌ای در عرصه هنر و ادبیات و رسانه، شکر این توفیق الهی رو به جا بیارم.(یقینا رضایت آقا امام زمان روحی لتراب مقدمه الفدا در گروی رفع دغدغه‌های حضرت آقاست). می‌رسیم به طرح تحول... فضای مجازی پر از رمان‌ها و آثار زرد و بی‌ارزش و بعضا اروتیکه. آثاری که هیچ محتوای خاصی ندارن و حتی از لحاط قالب و ساختار هم، توهین به رمان‌نویسی و این همه نویسنده خوب و متعهد محسوب می‌شن! باغ انار اما از همون ابتدای کارش، خلاف این رویه رو پیش گرفت. باغ انار پره از داستان‌های مختلف که توسط نویسنده‌های نسبتا حرفه‌ای و متعهد نوشته می‌شن. طرح تحول هم همینطوره. توصیه می‌کنم اگه کسی می‌خواد واقعا اثر ارزشمند بخونه که هم از داستان لذت ببره هم‌ محتوای زرد به خوردش داده نشه، آثار طرح تحول رو از دست نده. 💢مصاحبه‌گر: احف🎤 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙