eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محبوب
مریم (سلام الله علیها) که خدا او را برای اهل ایمان مثال زده. فاطمه (علیها سلام) که مادر پدرش بود. معصومه (علیها سلام) که زائر مزارش، اهل بهشت است.
هدایت شده از خاتَم(ص)
... اونی که سفره‌ی محبتش همیشه توی خونه پهن است.
هدایت شده از خاتَم(ص)
...اگه اذیتم کنی بابا رو صدا می‌کنم... بااا بااا ....
هدایت شده از محبوب
دختر که باشی تمام وجودت پر از اشک و لبخنده، پر از تپش، پر از دوست داشتن... دختر که باشی می‌تونی دنیا رو رنگی رنگی ببینی، می‌تونی حتی درخت‌ها رو هم صورتی ببینی. دختر که باشی حتی می‌تونی دنیا رو یک رنگ ببینی، اما خدا نکنه با این همه قدرتی که داری، دنیا رو سیاه ببینی....
هدایت شده از یا علی بن موسی الرضا
دستمال را کمی نمناک کرد و گوشه لب پدر کشید. هنوز لب‌ پایینی بابا به‌خاطر سکته چند ماه پیش کمی کج بود. پیشانی پدر را بوسید. بالش‌ها را پشتش صاف کرد. آرام شانه پدر را به عقب هدایت کرد و گفت: -یکم تکیه بده... فعلا دراز نکش... دلت درد می‌آد. پدر لب‌هایش را به سختی جنباند: -باشه پدر چشم‌هایش را بست. ناخن‌گیر را برداشت. ناخن‌های دست و پای بابا را گرفت و سوهان زد. دستمال تمیزی برداشت، کمی نمناک کرد و لابه‌لای انگشتان پای پدر را تمیز کرد. پدر چشم‌هایش را باز کرد: -خانوم... ببخشید... میشه... خانوم... من رو... صدا... کنی... باید... باید... دستشویی نم اشک در چشمان پدر و دختر درخشید. گونه پدر را لمس کرد و گفت: -بابا... منم... دخترت... مامان الان نیس... آرام زیر شانه‌های پدر را گرفت. به سختی تن شکسته و پیر پدر را خواباند. گونه خیس پدر را بوسید و پوشک بزرگسال را از زیر تخت بیرون کشید. تا دستانش را بشوید و برگردد، پدر کمی از لبه تخت آویزان شده بود. داشت می‌افتاد که گرفتش. دستان ظریف و زنانه‌اش توان جابه‌جایی هیکل مردانه پدر را نداشت. پدر را بالا کشید و باز تکیه‌‌گاهش را مرتب کرد. یکدفعه پدر، محکم به عقب هلش داد و گفت: -برو اون‌ ور زنیکه... محرم... نامحرم سرت نمیشه... پایین تخت نشست. اشکش را پاک کرد و گفت: -بابا آب می‌خوری؟
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
خدا من رو آفریده
هدایت شده از خاتَم(ص)
... با حقیقت وجودت آشتی باشی...
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
که باشی، حرفت همیشه بُرِش داره
هدایت شده از خاتَم(ص)
... با اجازه خدا برای دیگران، شمع باشی....
هدایت شده از خاتَم(ص)
علی اصغر است و ، رقیه... صلوات الله علیهم اجمعین
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
فرشته‌ی روی زمین
حجب و حیای حضرت فاطمه
1_1056653969.mp3
7.75M
دخترای دیروز و دخترای امروز بر همگی تون مبــــــــــــــــــــارک🎊🎊🎉🎉🎉 😍😍😍 به افتخار خودمون بزن دست قشنگه رو👏👏👏🤩
توجه البته همانطور که مستحضر هستید. اول ذی القعده بزرگداشت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیهاست نه میلاد ایشان. در تاریخ میلاد ایشان مشخص نیست. به خاطر همین ابتدای این ماه را انتخاب کرده ‌اند برای بزرگداشت ایشان. مؤید باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نایب الزیاره همه باغ اناری ها و باغ یاقوتی ها هستم عیدتون مبارک 🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجمع بانوان فاطمی روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها
سپاس از سرکار خانم گلستانی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بسم‌الله» +فقط مواظب باشیا +که چی؟ +که نمیری!!!.. 💐 بر دختران مدافعان حریم دختر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، مبارک باد!!!💐 پ.ن: 🌷شهید جاوید الأثر سید مصطفی صادقی🌷 ✍️ @negashteh | نگاشته 💎 @ANARSTORY
هدایت شده از سَڔآݕ.مٻم✍🏻
دختر اونه که غرورش نامحرم در هم بشکنه... . .
هدایت شده از خَــــــزان
.. تعریف می‌کرد از عموهایی که بارها به علت انکه پدرش پسری ندارد و به طمعِ چپاول زمین‌های زراعی، غرورِ پدرش را مُدام جریحه دار می‌کردند... تعریف می‌کرد؛ از آن شبی که پسر عموهایش باغ گردویشان را به آتش کشیدند تا به عمویشان گوشزد کنند که یک مرد ِبی‌پسر نمی‌تواند باغ به آن بزرگی را اداره کند... تعریف می‌کرد؛ از روزهایی که غم پدر می‌دید و غم می‌خورد، آه سرد پدر می‌شنید و آه می‌کشید .. تعریف ‌می‌کرد از شب‌هایی که عموهایش به قصد تمسخر و ریشخند به خانه‌شان می‌آمدند، نان ونمکشان را می‌خوردند و می‌رفتند و پدر ساده دلش از درون در خود فرو می‌ریخت.. تعریف می‌کرد؛ از شبی که دیگر غم نخورد، از شبی که دیگر پا به پای پدر آه نکشید، از شبی که چکمه های پدر را پوشید ، ازشبی که تفنگ پدر را به دوش کشید، ازشبی که تا سپیده‌دم، دور تا دور زمین پاسپانی ‌داد... از آن شبی که برای پدرش، پسر شده بود، تا دیگر پدر غم نخورد ، آه نکشد، از درون فرو نریزد... و تعریف‌‌ می‌کرد که چرا دیگر شبیه دخترها نیست....
هدایت شده از AKRAℳ_SADAⓉ
یعنی...عزیزدوردانه پدر ...هرغمی باشه من به دوش می کشم،ولی مامان وبابام بخندن یعنی...همه سختی های مسیر با من تو فقط باش یعنی... باوجود همه ظرافت هایم اگر لازم باشد مردانه می جنگم برای،رسیدن به اهدافم،برای لبخندرضایت پدر ومادرم،برای حجب وحیایی فاطمی س
خاتَم(ص), [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۵:۳۷] . و خلاصه که: انسانی پری‌وش.... نوری از عالم بالا تابیده در جسمی لطیف روحی به طراوت شبنم دلی به وسعت دریا ...خدایا هر چی تو بگی. اونی که نشسته زیر بارون... بارون رحمت خدا ...دست در دست حق. با دخترها رنگین، با پسرها سنگین. شادی، یعنی نشاط یک اقیانوس، ظاهر و باطنِ پاک ...تا شقایق هست زندگی باید کرد. .‌..حریمم رو نگه‌دار وگرنه بد می‌بینی. فرشته‌ای در محراب لایق مادریِ یازده امام من بیشتر از آنکه زمینی باشم آسمانی‌ام زندگی با گل‌‌یاس زندگی‌کردن به یاد یاس علی(علیه‌السلام) من باشم و حرف ولایت روی زمین بماند؟؟!! ....هیهات... اختر و اختر یعنی ستاره؛ ستاره‌ی آسمان‌ پاکی و صفا سدّ آهنین در مقابل کاسه لیسی‌ها نه به ناپاکی کوهنوردی در کوهستان علم و معرفت گردش و تفریح در بوستان محمدی( صلوات الله علیهم) دست‌نیافتنی برای نامحرمان همدلی با محرمان رفتن و گفتن و پوشیدن و خندیدنم روی حسابه...نه یله و رها... ... مشو نومید چون واقف نه یی ز اسرار غیب باشد اندر پرده حكمتهای پنهان غم مخور دعای صبح و آه شب كلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو كه با دلدار پیوندی امانه, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۶:۴۹] - تروخدا! صد میدم به مامان نگو. - دویست بریز تا درموردش فکر کنم. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۷:۱۷] ساعت سه بخوابی ساعت ۶ صبح بابا بیدارت کنه براش چای دم کنی چون شب تا صبح خواب نرفته 😐بعد اون بخوابه و تو دیگه خوابت نبره 😶 ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۷:۲۳] حسودیت بشه سر صبح همه خوابن و تو مجبوری بیداری و بری سرکار پس در نتیجه اونقدر صدا میدی تا همه بلند بشن .. (اگر من باشم 🙄) آرتان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۷:۵۲] یعنی تو دوازده سالگی شونه هات بشه جای اشکای پدرت..... آرتان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۷:۵۳] یعنی صرفا بخاطر بابا لنگ دراز بودنت تو سیزده سالگی شوهرت بدن..... MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۷:۵۴] به صورتی‌ترین حالت ممکن روزتون مبارک! آرتان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۷:۵۴] یعنی همبازیات با عروسکاشون بازی کنند.....تو عروسک واقعی (بچه)بغل کنی .... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۸:۳۲] [In reply to علی جعفری املت و چایی] یکی مثل ناتاشا بیاد به همه اثبات کنه اگر پای خشن بودن وسط بیاد یک دختر میتونه از صدتا مرد خشن تر باشه .. آرتان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۸:۳۸] خـدایا بحقِ حضرت‌معصومه‌سلام‌اللّه‌علیها دختران سرزمینمان را از سربازان وَ مادرانِ سربازانِ، آقایمان قرار ده 🎉 گمنام‌🐣🍀, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۱۲] [In reply to MAHDINAR✒️♣️] من زیاد لواشک دوست ندارم MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۳۵] وقتی پنج سالم بود، فکر می‌کردم اسمم "اذیت نکنه" خدا می‌دونه چقد عذاب می‌کشیدم وقتی فامیل می‌گفتن باید با دختر خالم، "بتمرگ" ازدواج کنم! عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۴۹] [In reply to ...] توجه البته همانطور که مستحضر هستید. اول ذی القعده بزرگداشت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیهاست نه میلاد ایشان. در تاریخ میلاد ایشان مشخص نیست. به خاطر همین ابتدای این ماه را انتخاب کرده ‌اند برای بزرگداشت ایشان. مؤید باشید. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۳] یعنی سوسانو که هنوز که هنوز است میلیونها علاقه‌مند دارد‌ از بس که از نظر قدرت روحی و فرمانده‌هی برتر بود 🙄 و رفت از نمی‌دونم کجا یه عالمه نمک خرید و اومد. در واقع رفت تحریم ها رو دور زد. البته اون لباس بنفشِ آدم بود و بهش نگفت کاسب تحریم. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۴] یعنی بانو عمره که مختار را با آن همه ریش مثل یک کودک تربیت کرد و به میدان مبارزه فرستاد. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۵] یعنی حنا دختری در مزرعه که مثل چی کار می‌کرد. بافتنی و اینها...تازه گاوها رو هم می‌برد به چرا...پیشنهاد می‌کنم که احف برود حنا را بگیرد. ببف را بدهد حنا که ببرد به چرا مشغول و خودش با فراغ بال بنشیند و باغنار را بنویسد. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۶] یعنی یانگوم که کدبانو بود و تازه آخرشم درس خواند رفت دانشگاه شهید بهشتی و دکتر شد. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۸] یعنی زلیخا که ...عرض کنم...بله...این مورد رو یکم چیزه...یعنی فقط باید آخرشو توجه کرد بهش. البته زلیخا جیگرش مثل جیگر زلیخا شده بود از بس غم و اندوه خورد. تف به آمون و قاذورات به کاهنان معبد که در تربیت مردم مصر کوتاهی کردند.
نورسان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۹] یعنی آنه شرلی. با آن روحیه‌ی شاعرانه‌اش اگر به باغ انار می‌آمد حتما یک چیزی می‌شد... عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۰۹:۵۹] یعنی ستایش که با طاهر ازدواج کرد و از حشمت فردوس نترسید. طاهر مرد متأسفانه. دلم براش کبابه..فاتحه... عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۱] یعنی بانو امین که از هرچی باسواد و تحصیل کرده اینستایی و غیر اینستایی و مردای ظاهربین و زنان مدعی دانش بالاتره...شادی اش صلوات... عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۱] یعنی خواهر سگارو که در آخرین لحظات آن کیسه را برای زمبه پرت می‌کرد و زمبه کیسه را باز می‌کرد و فوقع ما وقع... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۲] [In reply to عِمران واقفی] ((م ی کو )) که عاشق ِغذا و اشپزی بود و کل زندگیش رو خرج اشپزی برای خانوادش کرد که بهترین غذاها رو بهشون بده😁 عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۲] یعنی اوشین که ریوزو پدرش را درآورد ولی آخر نگفت. تازه ما سانسوری اش را دیده بودیم..بعدها فهمیدیم که چیز بوده...بگذریم. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۴] یعنی کوزت که مثل چی توی خانه تناردیه کار می‌کرد و در نهایت آن پسره انقلابی را پایبند زندگی‌ و اینها کرد... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۴] [In reply to عِمران واقفی] دونگی که تمام عمر تلاش کرد اثبات کنه پدر و برادرش بی گناه هستن و اینکارو و اخرش شد سوگلی امپراتور 😁 MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۵] یعنی هایدی نمونه‌‌ی بارز دخترهایی که انگیزه می‌دن!! ندیدی چجوری کلارا رو وادار به راه رفتن کرد؟! عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۵] یعنی پونیو که ماهی بود ولی آخرش آدم شد. امیدوارم هر دختری یک سُسکه بیابد و عاشقش شود. فــ.کـــمال الدینے, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۵] یعنی، یعنی نداره دیگه! عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۶] یعنی هایدی که با کلارا رفت تو اون دره سر سبز و اون پسره براش اسب ساخت و .... گـݪ‌یـٰاس‌ایلیایۍ(یسنا), [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۶] اوک نیو. روزگار مردم زندان رو سیاه کرد تا بزرگ شد عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۷] یعنی کیمیا که تنهایی خرمشهر را نجات و بقیه هیچکاره بودند و با تشکر از عوامل کیمیا. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۸] یعنی زنان عشایر که یک تنه کل مردان ایل را حریف‌اند. نورسان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۸] یعنی آگاتا کریستی. یه تنه تن نصف جهانو لرزوند با اون داستان‌هاش. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۰۹] ملکه ی انگلیس که هیج جور دلش نمیخواد جاش رو به کسی بده و همچنان بر روی ملکه بودنش اصرار داره عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۰] یعنی سید بشیر حسینی🤔. نه ببخشید منظورم سید بشیر حسینی بود. دکتر جان از همینجا سلام و ارادت... همش تقصیر این صفحه کلیدهاست...با عشق عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۱] یعنی زنان کوچک. اون چهار تا خواهر. هرچی بزرگه خانوم و با شخصیت بود این کوچیکه لوس و .... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۱] گروهای رزمی دختران عصر جدید عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۱] یعنی بانو سویا. ماکارونی بهشتی نصیبشان. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۲] یعنی دستهای کوچک و خوشبو و کله پر چرب و گنده پدر. یعنی نوازش. یعنی نیشگون های شیرین. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۲] شهربانو ،زن قهرمان کرمانشاه نورسان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۲] یعنی دختر آینده استاد واقفی. عاقبت بخیر بشوند...😇 عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۳] یعنی گرمای دستهای دخترک کبریت فروش وقتی دارد جومونگ می‌بیند که یکهو کانال عوض می‌شود و مختار قیام می کند. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۳] یعنی مادربزگ هایمان. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۳] یعنی هویج رنده کردن در سوپ پدر. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۴] یعنی شستن لباسهای مادر مریض. MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۴] یعنی انار دانه کردن برای پدر... عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۴] که آمد عشق فریاد کرد. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۵] کسی که ۴۰ سال از زندگیش رو خرج پدر و مادر پیرش کرده تا حق فرزندی رو به جا بیاره.. MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۵] که آمد احساس بانگ بلندی بکرد عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۵] که آمد همه ماست‌هایشان را کیسه کردند. ماستینه که آماده شد پدر نان پخت. دختر آمد، خورد. مادر سفره را جمع کرد و به دختر گفت من هم‌سن‌ تو بودم سه تا بچه داشتم. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۷] پا به پای پدرش سر زمین کشاورزی کار کنه تا پدرش دست تنها نباشه.. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۷] بوسید؛ پدرش را؛ مادرش را؛ برادرش را؛ خواهرش را؛ شراره را. ساره را و دیگر هیچ.🌶 عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۸] فکرش همواره مشغول درس است و لاغیر. آن جهیزیه داخل اتاق هم ما همسایه‌اس.
⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۸] سهیلا سامی با اون هوش و ذکاوت اون همه عمل مغز در سن کمتر از سی سالگی ... MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۸] یعنی دخترهای افغان! از بچگی از صدتا مرد، بیشتر کار می‌کنن پ.ن: دیدم که می‌گم! یه آشنا داریم خانمشون افغانه. می‌گفت من بچگی کمک پدرم چاه می‌کندم🤓 ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۹] همون دخترای قدیم که میرفتن سر چشمه اب بیارن عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۱۹] که باشی، باید خوب درس بخوانی. پسر هم باشی باید خوب درس بخوانی. کلا درس چیز خوبیست. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۰] فرشته‌اند. پسرها هم فرشته‌اند. همه انسانیم و اگر آدم باشیم از فرشته برتریم. عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۰] ریحان اند و پسرها جعفری و گشنیز. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۰] برای ۱۹/۷۵ گریه کنی که چرا ۲۰ نشده 🙄 عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۱] دیروز قالی می‌بافتند و دخترهای امروز قاقالی‌لی. البته دخترهای امروز چیزی از گذشتگان خود کم ندارند که هنوز زیادتر هم دارند... MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۲] [In reply to ⒩⒤⒩⒜] بعد پسرا: جعفر: من که پایین پنج گرفتم داش🤠 سیامک: کدوم امتحان؟ کو؟ کی؟ کجا؟ خررررپفف عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۲] که باشی، پسر نیستی. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۳] [In reply to عِمران واقفی] هستن که هنوز قالی میافند و کل کارشون همینه🤓 MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۳] [In reply to عِمران واقفی] رو دیده‌ام، از مرد مردتر. MAHDINAR✒️♣️, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۳] یه چیز جالب... دختر می‌تونه مردونگی کنه ولی پسر نمی‌تونه... نه! عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۴] ماهند. یوسف ها اسیر چاهند. کفش ها برای پاهند.🤔 عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۵] گفت: پ.ن تو خودت باید می‌فهمیدی منظورش چیست. ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۵] وقتی مامان خونه نیست اون حسابی جای مامان رو میگیره ... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۷] وقتی رفت مدرسه بچه ها به کفش پارش خندیدن بهشون بگه بابام رفته برام یک کف خوشکل سفارش داده هنوز اماده نشده بیارنش... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۷] اگر پدرش نباشد جانش میرود عِمران واقفی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۸] داد زد. دختر جیغ زد. دختر گیس کشید. دختر مرد. شوهرش اسم طلا آورد و ۖ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ ... ‍جان ‌‍بی ‍جان, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۸] انقد خودتو لوس کنی که وقتی سیب زمینی سرخ کرده میخوری کسی رو دستت نزنه! ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۲۹] کل حرف هایت را در روز دختر با بگویی ولی باز هنوز کلی حرف داشته باشی... ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۳۰] نصف روز دختر رفت اما هنوز دوستاش نیمون بهش تبریک بگن بهش هدیه بدن 🙄 والا توقع داریم🙄 {°ســــــادات°}, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۳۱] ملڪه ی پدر، همدم مادر، ناموس برادر و لبخند خدا🙂 ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۳۱] برای روز دختر کیک بپزی همش رو خودت بخوری به هیچکسم ندی.. ((خیلیم خوب کاری کردم😁*) {°ســــــادات°}, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۴۴] یک دریا احساسات.. یعنی تا ۲۰ سالگی عروسک داشتن یعنی نوشتن خاطره،با خودکارهای رنگی رنگی... دختر یعنی یک موجود ناشناخته.. یک موجود، حاصل از عشقِ خدا☆ {°ســــــادات°}, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۴۸] لبخند در سیل گریه ها آرامش در دریای بی قراری قطره ای در برکه ی عاشقانه ها... دختر یعنی نازک و با لطافت، همچون برگ ریحان♥️🌿✨ ⒩⒤⒩⒜, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۴۹] بعضی دختراها هیچوقت یاد نمیگیرند دختر بودن را .. نه که نمیخواهند ،بلکه دنیا و زندگی نمیگذارد دختر باشند ،نمیگذارد احساس داشته باشند و با عروسک های خیالیش بازی کند . بعضی دخترها از همان اول که به دنیا می ایند یاد میگیرند اشک نریزند ، از سوسک و مارمولک نترسند‌ یاد میگیرند برای اینکه دست جلوی کسی دراز نکند تو گرمای تابستان بین صدتا مرد ، کارگری کند یاد میگیرند اگر شبا غذا برای خوردن نداشتن بدون حرف بخوابند حتی به صدای شکمشان هم فکر نکنند... بعضی دخترها انقدر در شلوغی های زندگی گم میشوند که یادشان میرود باید موهایشان را بلند بگذارند... بعضی از دخترا مجبورن موهای سرشان را از ته بزنند،تا کمتر از درد بریزد و کمتر عذاب بکشند.. بعضی دخترها خیلی با دخترهای دیگر فرق دارند. نمیدانم چه کسی دختر را در ضعیف و ترسو بودن ،ناتوانی ترجمه کرد. اما من دخترانی را دیدم که توانستند پای دخترانگیشان مردانه بمانند وتا اخر زندگی برای اینکه یک روز بتوانند دخترانه زندگی کنند جنگیدند.... حسـٻـنی, [۰۱.۰۶.۲۲ ۱۰:۵۰] مادرانی که از دامان‌شان شهیدانی پر می‌کشد به زیبایی نور...