eitaa logo
گردان برخط "سـࢪباز"
5.5هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
311 فایل
- بسم الله . - وَ تَوَكَّل عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلا . حــاج‌حسین‌یکتا‌میگه : اگه‌میخوای‌یه‌روزۍ‌دور‌تابوتت‌‌ بگردن؛ امروز‌باید‌دور‌امام‌زمان‌بگردی🤍🌿!:) _کپی:به شرط في سبیل الله و دعا؛حلال
مشاهده در ایتا
دانلود
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 مدتی رو عصبی توی حال بزرگ خونه قدم زدم و وقتی دیدم نمی تونم بی خیالش بشم بدون برداشتن کلید از خونه بیرون زدم و خودم رو روی صندلی خوابیده ی ماشین پارک شده توی پارکینگ انداختم . مدتی رو توی ماشین نشستم تا اینکه با احساس سرما چادر آرام رو از روی صندلی عقب برداشتم و روم کشیدمش و کم کم خوابم برد . با صدای زنگ گوشی آرام که داشت روی داشبورد زنگ می خورد چشمام رو باز کردم و به تن کوفته ام کش و قوس دادم . به ساعت توی دستم که ساعت ۹ رو نشون می داد نگاه کردم و با برداشتن گوشی و چادرش از ماشین پیاده شدم و به طرف آسانسور رفتم . زنگ در خونه رو زدم و چند دقيقه ای طول کشید تا اینکه در رو باز کرد . در نیمه باز رو هول دادم و وارد خونه شدم و آرام رو در حالی دیدم که دست به سینه وسط حال وایستاده بود و طلبکارانه به من نگاه میکرد . بهش نزدیک شدم و پرسیدم: خوبی؟ به جای جواب دادن با جدیت پرسید: می شه بگین من اینجا چیکار می کنم ؟ _دیشب خواب که نه! بیهوش بودی من هم آوردمت اینجا . با عصبیانت غر زد:شما با اجازه ی کی منو آوردی؟... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
گردان برخط "سـࢪباز"
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 #پارت_صد_و_سی_و_نه 💥 #پسر_حاجی خانم باراني؟ چه خ
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 💥 به شما هيچ ربطي نداره. يا همين الان از رستوران ميري بيرون يا خودم بيرونت مي كنم. محرابك تا به حال، كسي اين گونه با او صحبت نكرده بود با اخمي پر پيمان؛ دستش را لات گونه براي عماد تكان داد. -هوى دهاتى... فكر كردي كي هستي؟ ميدم پدرت رو در بيارن. صدايش بالا رفته بود كه با خواهش و تمناي آقا رحمان از موضع خودش كوتاه آمد و با حرص و اخم از آن رستوران نفرين شده بيرون زد. با خشم آشكارى با پايش ماسه هاي ريخته شده را گوشه ای پرت كرد و با لباني كه از حرص روي هم فشرده شده بود از كوچه خارج شد و كنار اولين سطل زباله شهرداري ايستاد و آن غذاي نيمچه رستوران را با بى رحمى؛ درون آن انداخت. همانگونه كه زير لب غرغر ميكرد؛ ريموت ماشينش را از جيب خارج کرد. -ببخشيد آقا؟ با ديدن مردي سياه پوش سر جايش ايستاد. -بله؟ مرد نزديكتر شد و صفحه موبايلش را جلوي محراب گرفت. -ميدونيد اين آدرس كجاست؟... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat