eitaa logo
گردان برخط "سـࢪباز"
5.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
307 فایل
- بسم الله . - وَ تَوَكَّل عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلا . حــاج‌حسین‌یکتا‌میگه : اگه‌میخوای‌یه‌روزۍ‌دور‌تابوتت‌‌ بگردن؛ امروز‌باید‌دور‌امام‌زمان‌بگردی🤍🌿!:)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 🥀🥀🥀 - ‌شهیدابراهیم‌ همیشه ‌می گفت ‌نماز اول وقت، ‌مثل‌میوه‌ای‌است‌ڪه...؛! 🌹 @gordan_bar_khat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
꧁🥀🏴꧂ اینـ پا و اونـ پا نکنـ بابا😭 چشمامو دریا نکنـ بابا..... 😭 السلام علیک یا اباعبدالله @gordan_bar_khat
‌‌‌‌ دَردِلَـم‌مـٰاندِھ‌؛اَربَعـین‌گویۍ، ڪَربَلانِـمۍخـواهۍ...؟! ...シ!🖤🔗•• 🖤 @gordan_bar_khat
[WWW.FOTROS.IR]ma1400052101.mp3
18.37M
روضه (شبيه سايه به دنبال شاه می‌آمد) 🎙 مداح: @gordan_bar_khat
4_5816832341078706697.mp3
16.64M
شور (من از اهالی و دیار عشقم) 🎙 مداح: @gordan_bar_khat
[WWW.FOTROS.IR]ma1400052102.mp3
25.45M
زمینه (جانی و جانان؛ جان سنه قربان) 🎙 مداح: @gordan_bar_khat
[WWW.FOTROS.IR]ma1400052105.mp3
10.48M
واحد (کوه اراده‌ای؛ با اقتدار پشت حسین ایستاده‌ای) 🎙 مداح: @gordan_bar_khat
4_5816832341078706691.mp3
25.51M
واحد (سلام الله علی زینب) 🎙 مداح: @gordan_bar_khat
🌺داستان ظهور🌺 🕌‌حرکت به سوی فلسطین ◀️بعد از کشته شدن سفیانی و نابود شدن لشکر او، امام تصمیم می‌گیرد تا لشکریانی را به سرتاسر جهان بفرستد. ◀️فرماندهی هر لشکر به یکی از سیصد و سیزده نفر واگذار و دستورات لازم به آنان داده میشود. امام از آنان میخواهد که هر جا مسأله تازه ای برای آنها پیش آمد که راه حلّ آن را نمیدانستند به کف دست خود نگاه کنند؛زیرا این گونه میتوانند جواب سوال خود را بیابند. اکنون موقع خداحافظی است! ◀️این سیصد و سیزده یار باوفا می‌خواهند از امام جدا شوند. اینجاست که امام تک تک آنها را به نزد خود فرا می‌خواند و دست خود را به سینه آنها میکشد. ◀️آیا میدانی علّت این کار امام چیست؟ این سیصد وسیزده نفر نمایندگان امام زمان در سرتاسر جهان هستند و آنها باید نماینده همه خوبی‌ها باشند. امام با کشیدن دست به سینه آنان، آمادگی آنها را برای این مأموریّت مهم زیادتر می‌کند. ◀️همه یاران همراه با گروهی از نیروهای خود به سوی کشورهای مختلف حرکت می‌کنند تا هر چه زودتر حکومت جهانی مهدوی تشکیل شود. ◀️یاران امام قدرت عجیبی دارند و حتّی می‌توانند از روی آب عبور کنند، برای همین برای پیمودن دریاها، نیازی به کشتی ندارند. ◀️امام کسی را به فلسطین نمی فرستد. تو تعجّب می‌کنی و علت را می‌پرسی. نگاه کن! امام خودش میخواهد به فلسطین برود، زیرا آنجا حوادث مهمّی روی خواهد داد و باید امام آنجا باشد. بنابراین امام زمان با گروهی از یاران خود به سوی قُدس حرکت می‌کند. مدّتی می‌گذرد... ◀️امام به قُدس میرسد و چند روز در آن شهر اقامت می‌کند تا روز جمعه فرا برسد. و تو نمی دانی که آن روز جمعه چقدر سرنوشت ساز است! در آن روز، عدّه زیادی از مسیحیان در این شهر جمع خواهند شد. قرار است اتّفاق مهمّی روی بدهد. ◀️روز جمعه فرا می‌رسد. چه اجتماع باشکوهی!! همه منتظر هستند. ◀️آنجا را نگاه کن! بالای سرت را می‌گویم، آسمان را ببین! آیا آن ابر سفید را می‌بینی؟ آن جوان کیست که بر فراز آن ابر قرار گرفته است؟ آیا آن دو فرشته را می‌بینی که در کنار او ایستاده اند؟ ◀️آن ابر به سوی زمین می‌آید.در بیت المقدس غوغایی برپا شده است! شوری در میان مسیحیان برپا می‌شود. شاید آن جوان، عیسی (ع) باشد! آری، درست حدس زدم، او عیسی (ع) است. ◀️آن ابر سفید، کنار قُدس قرار می‌گیرد و عیسی (ع) از آن پیاده می‌شود. مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او می‌روند و می‌گویند که ما همه یاران و انصار تو هستیم. ◀️شما فکر می‌کنید که عیسی (ع) چه جوابی به آنها می‌دهد؟ عیسی (ع) می‌فرماید: «شما یاران من نیستید». ◀️همه مسیحیان تعجّب می‌کنند. عیسی (ع)، بدون توجّه به آنان، حرکت می‌کند. او به کجا می‌رود؟ آن طرف را نگاه کن! امام زمان در محراب «مسجد الأقصی» ایستاده و همه یارانش پشت سر او به صف نشسته اند و منتظرند تا وقت نماز شود. ◀️عیسی (ع) به سوی محراب می‌رود. او به امام نزدیک می‌شود و به امام سلام می‌کند و با او دست می‌دهد. امام زمان به او رو کرده و می‌فرماید:می‌باشد «ای عیسی! جلو بایست و امامِ جماعت ما باش». عیسی (ع) می‌گوید: «من به زمین آمده‌ام تا وزیر تو باشم، نیامده‌ام تا فرمانده باشم، من نماز خود را پشت سر شما می‌خوانم». ◀️نماز بر پا می‌شود، همه مسیحیان با تعجّب نگاه می‌کنند. عیسی (ع) در صف نماز مسلمانان حاضر شده و با آنها نماز می‌خواند. اینجاست که بسیاری از آنها مسلمان شده و به جمع یاران امام زمان می‌پیوندند. ◀️همسفرم! امام برنامه دیگری هم در اینجا دارد و آن ماجرای «صندوق مقدّس» است. آیا می‌دانی «صندوق مقدّس» چیست؟ حتماً شنیده ای که چون موسی (ع) به دنیا آمد، مادرش، او را در میان صندوقی نهاد و آن را به دریا انداخت. ◀️اکنون آن صندوق نزد امام است و او این صندوق را همراه خود به اینجا آورده است، شاید که این صندوق وسیله هدایت یهودیان بشود! ◀️آیا می‌دانی که این صندوق، نزد یهودیان، بسیار مقدّس است؟ آیا خبر داری که این صندوق، بزرگ ترین نماد مذهبی یهودیان می‌باشد. موسی (ع)، قبل از مرگ خود، تورات اصلی را (که بر لوح‌های گِل نوشته شده بود) در میان همین صندوق قرار داد و به جانشین خود «یوشع» سپرد. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐ @gordan_bar_khat
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️استقلال یعنی تحت تاثیر هیچ‌چیزی کار نکنی! ❗️سوال: چطور تحت تاثیر دیگران کار کردن استقلال انسان را می‌گیرد، اما تحت تاثیر خدا کار کردن ما را مستقل می‌کند؟! و @gordan_bar_khat
ݪینڪ ناشناسمونھ📦 و.... داشتین در خدمتیم🖤 https://harfeto.timefriend.net/16278256785560
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 یک ساعت بعد جلوی در خونه ی آرام ماشین رو پارک کردم و توی دلم به پرهام به خاطر کارش لعنت فرستادم. برای پیاده شدن و زدن زنگ در خونه مردد بودم و احساس می کردم با این کارم به غرورم لطمه وارد می شه ولی پشت همه ی این حسا یه حس ناشناخته ای بود که مجبورم کرد پیاده بشم و زنگ در خونه شون رو بزنم و خیلی طول نکشید که صدایی شبیه صدای آرام جواب داد و من هم به خیال اینکه صدا متعلق به خودشه گفتم: یه لحظه بیا جلوی در باید ببینمت . کسی که جواب داده بود با تعجب گفت :بله؟ شما کی هستین؟ یه نگاهی به پنل انداختم و وقتی دیدم آیفنشون تصویریه گفتم: ببخشید مگه اینجا خونه ی آقای محمدی نیست؟ _چرا هست! شما کی هستین، با کی کار دارین؟ _با خانم آرام محمدی! مگه شما آرام نیستی؟ _نه خیر آقا من خواهرشم، آرام خونه نیست . _ببخشید! کی بر می گرده؟ نمی دونم ولی دیگه باید برگرده . _باشه، ممنون . هوای اواخر فصل پاییز حسابی سرد شده بود و برای من که تازه از حموم در اومده بودم اصلا چیز خوشایندی نبود بنابراین به سمت ماشین رفتم و توی ماشین به انتظار اومدنش نشستم و چیزی از نشستنم توی ماشین نگذشته بود که توی آینه ی بغل دیدمش که توی پیاده رو به سمت خونه شون میومد ... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 هنوز فاصله اش تا خونه زیاد بود که از ماشین پیاده شدم و دست به سینه به ماشین تکیه دادم و مشغول برانداز کردنش شدم که بر عکس همیشه روسری رنگ روشن پوشیده و کیفش رو از روی چادر دانشجوییش روی شونه اش انداخته بود . با نزدیک شدنش بهم پام رو توی پیاده رو گذاشتم و مقابل اون که سرش توی گوشیش بود وایستادم که از حرکت ناگهانیم ترسید و همراه با هین گفتن دستش رو روی قلبش گذاشت . سرش رو بالا گرفت و بهم نگاه کرد که گفتم: نمی خواستم بترسونمت ! با اخم جواب داد:ولی ترسوندین ! با جدیت خواست از کنارم رد بشه و بره که مانعش شدم و گفتم : نمی خوای بدونی برای چی اینجام؟ _خب برای چی اینجایین؟ _اومدم ازت بخوام فردا برگردی سر کارت . با تعجب نگاهم کرد و خواست چیزی بگه که من زود تر گفتم:من فهمیدم انتقال وجه کار تو نبوده ... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 پوزخندی زد و گفت :چه خوب! آفرین به هوش بالاتون ! از کنارم گذشت و پشت به من به سمت در حیاطشون رفت که گفتم: نمی خوای بدونی کار کی بوده؟ با این سوالم از حرکت وایستاد و به سمتم برگشت و گفت: من همون اولش فهمیدم کار کی بوده . _خب پس چرا چیزی نگفتی؟ راه رفته رو برگشت و مقابلم وایستاد و گفت: چون اونموقع گوش برای شنیدن زیاد بود ولی اونی که باید می شنید چیزی نمی شنید. (منظورش از گوش برای شنیدن زیاد بود، کارمندای جمع شده توی سالن بودن که آرام خود داری کرده بود و جلوی اونا حرفی نزده بود تا آبروی پرهام حفظ بشه) _به هر حال من اومدم اینجا که بگم همه چی روشن شده و تو هم می تونی به شرکت برگردی..... دو روزه غیبت کردی و کلی کار عقب مونده داری . _هه! مثل اینکه یادتون رفته منو با چه افتضاحی بیرون کردین، حالا ازم می خواین بدون اینکه حتی بهش فکر کنم برگردم و کارای عقب مونده ام رو انجام بدم؟ _یعنی تو چیز بیشتری می خوای؟ خیلی ناراحتی می تونی برنگردی !... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 واقعا که! شما آبروی منو جلوی بقیه بردی و کاری کردی که همه با تحقیر بهم نگاه کنن، حالا هم به جای اینکه ازم معذرت بخوای بهم می گی اگه ناراحتم بر نگردم؟ شما دیگه چه جور آدمی هستی ! _من کاری می کنم تا کسی که برات پاپوش درست کرده بیاد و جلوی همه ازت معذرت خواهی کنه ولی در مورد خودم قبلا هم بهت گفتم من عذر خواهی بلد نیستم . _من هم بهتون گفته بودم سعی کنید یاد بگیرید! بعدشم من نمی خوام کسی به خاطر من جلوی بقیه تحقیر بشه، همین که شما فهمیدین کار من نبوده برام کافیه . من آدمی نبودم که به کسی اصرار کنم و پاپیچش بشم من عادت داشتم دستور بدم و بقیه اطاعت کنن برای همین دیگه اصراری نکردم و گفتم: به هر حال من می دونم کار تو نبوده و تو هم اگه خواستی می تونی برگردی و به کارت ادامه بدی دیگه تصمیم با خودته ! دیگه منتظر عکس العملش نشدم و با نشستن توی ماشین، ماشین رو روشن کردم و ازش دور شدم ولی اون همونجا وایستاده بود و دور شدن من رو تماشا می کرد ... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 فردا ی اونروز به محض ورودم به شرکت همون اول کار به اتاق پرهام رفتم و پرهام که تازه اومده و سرش توی کامپیوتر روی میزش بود با ورود من به اتاق سرش رو بالا گرفت و با دیدن من با طعنه گفت: به سلام آقا آراد! می بینم تنها اومدی! آرام خانم قبول نکردن که برگردن شرکت؟ نزدیکش رفتم و گفتم: نازی درست به عرضت رسونده! من رفتم و ازش خواستم برگرده ولی اون خانمی کرد و گفت بر نمی گرده تا تو تحقیر نشی، می دونی چرا؟... چون من بهش گفتم از تو می خوام جلوی بقیه ازش عذر خواهی کنی. پرهام با عصبانیت روی پاش وایستاد و گفت: آراد تو تکلیفت با خودت مشخص نیست! یه بار می گی کاری کنم که بزاره و بره و حالا هم که رفته می ری دنبالش و من رو به خاطر کارم سر زنش می کنی؟ _من گفتم اینجوری بیرونش کنی؟ _ببخشید دیگه فکر نمی کردم آقا دلسوز هم شده باشی ! با صدای زنگ گوشیم حرفی که می خواستم بزنم رو خوردم و جواب بابا که پشت خط بود رو دادم: _الو... سلام بابا . _سلام آراد الان شرکتی؟ فهمیدی چی شده؟ _آره شرکتم، چی! چی شده؟ _انتقال وجه رو می گم فهمیدی جریان چی بوده؟ _آها آره، به خاطر ایراد سیستم اینجوری شده بود ولی الان درست شده ... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Montazeran Mahdi💚: مذهبی ها سلام علیکم 👋 کانالی مهیج و مذهبی براتون داریم داخل این کانال میتونید 🔴احادیث داستان 🔴اخبار مهم 🔴حکایت های پند آموز 🔴نوحه ها 🔴فیلم و عکس های مذهبی به همراه استیکر های ناب محرمی رو داشته باشید چطور وارد گروه بشم ⁉️ کاری نداره فقط کافیه انگشت مبارکت رو روی لینک زیر بزنی همین !! @ahadis2
ارزوم شهادتہ 🙈 دنبال یه کانال شهادتی میگردم! 🙂☘ رماناش در مورد شهدا باشن! 🕊🦋 متنا و عکساش هم مذهبی باشن و داخل اون کانال ارامش بگیرم! 🤩😍 نمیدونم هست یان ! 🙃🌼 ولی داخل این کانال من چادرے شدم😇☺️ https://eitaa.com/Mesle_zahra حیف نیایی و دختࢪ ۱۲ ساله و حمای ت نکنی!😕 کپی از بنر ریپی حرام❌
ببین این دختࢪ ۱۲ سالھ چہ کردھ؟! 😍 با متناش همه رو دیوونه کردھツ😉😄 هیچکس دلش نمیاد لفت بده از کانالش!🤗😬 داره رمان شهید تورجی زادھ رو میزارھ! 😃 شهیدی که درکودکی نزدیک بود سه بار از این دنیا برھ اما با خواست خدازنده موند...🤓🧐 اخࢪ خدا شهیدش کرد...😔😭 این کانال قسمت اولش سنجاقھ 💯❗️ https://eitaa.com/Mesle_zahra هنوز نیومدی؟ 👣 بابا برو یه سر نگاه کن! 👀 بد بود لفت بده🤚😊 کپی از بنر ریپی حرام❌
سلام ! یه کانال پࢪاز متن های دلبࢪونھ...😍 پࢪ از معنویت و مذهبے بودن... 🦋 پر از ارامش...🕊 لبࢪیز از عشق و محبت به چادࢪ 🙂🌱 لبࢪیز از عاشقان شهادت... 🌸🍃 دیگھ نمیگم.... 🌞 بقیش بماند ، ...🔥🌪 بپر تو کانال بانۅ 🚶‍♀🙃 میدونم از این کانالا زیاد هست، اما یارے کنید این دختࢪ ۱۲ سالھ موفق بشہ😌🙃 لینکمون https://eitaa.com/Mesle_zahra کپی از بنر حرام❌
[💔] • اَینَ الطّٰالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلآ کجاست آن که از خون جدّ بزرگوارش شهید کربلا انتقام خواهد کشید 🥺🖤 🌱 @gordan_bar_khat
[💔] ❏اَلسَّلامُ عَلي القاسمِ بنْ اَلْحَسَنِ ❏ [😔]با اسـب به روی بدنـش افـټـادند .. با ڪینه ی بابا حسـنش افټـادند آنقدر عسـل گفټ که در آخر کار ! با نـیزه به جـانِ دهنـش افـټادنـد..[😭] يا‌قاسم‌بن‌الحسن💔 محرم‌الحرام_ششم🥀 @gordan_bar_khat