eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
@Abedi_Aaeini
450 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
185 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
پرسش‌ها
قوانین
داغ‌ترین‌ها
چندسکویی
پیوستن
اشعار آیینی محمد عابدی
450 دنبال‌کننده
دانلود
مطالب قبلی
اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭🤦🏻 تقدیم به دل سوخته و از داغ (ع) بی صدا ................. بود و سکوت و جماعتی بی‌دین بود و شروط و خیانتی ننگین گرفت دور و برش را نگاه هرزه‌ی دشت نشست در دل غمی سنگین بلند کرد را، دیگر شد ، شد به تیر زهرآگین پرید از دوشش همان که بود به دستش را به دواتِ گلوی اصغر زد نوشت: ای... خونین! اگر چه رفت به با سری بالا سبو شکست و رسید آه... با سری پایین چگونه برگردد حال، سمت !؟ بی‌جان را با چه رو دهد تسکین پدر نشست سر کوچک پسرش پدر برای پسر خواند بی‌صدا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
342 مشاهده
اشعار آیینی محمد عابدی
🤦🏻😭 به شمرهای زمان و برای کشته ی در خون تپیده، روی خاک، روی آب ..................... ده روز زمان داشت و بر خویش نپرداخت آینده ی خود را روی ، ... ، ولی ساخت! فرماندهی و تخت، قُطامی ست هوسباز شد شمر، «مرادی» و در این معرکه، دل باخت تا تیز کند خنجر خود را چقدَر نرم به گلوی تو خط انداخت چه با آینه ات کرد که هرقدر که شد خیره به چشمان تو، نشناخت!؟ تو غرق تماشای بودی و این سمت ده اسبِ سواره به تماشای تو می تاخت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
414 مشاهده
اشعار آیینی محمد عابدی
❤️👌 برای که همواره ست و عاشقان او تا چشم رو هم بگذاریم هم تمام شده همواره ................. هر که مثل تو ندارد به خدا بیچاره ست هر که آواره ی عشقت نشود آواره ست نوحه خوان تو خدا بوده و آدم، کشته ات آسیه و هاجر و مریم، ساره ست روضه هایت جلوی چشم من است آه این جهان با همه وسعت خود، ست ما همه عین تو ذبح شدیم تیرها خورد به ما و گلوی ما پاره ست آخر راهی هر سال آخرین روضه ام از حنجره ی نقاره ست برای تو شدم بارانی یاد در دل من همواره ست قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
247 مشاهده
اشعار آیینی محمد عابدی
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭🤦🏻 تقدیم به دل سوخته و از داغ (ع) بی صدا ................. بود و سکوت و جماعتی بی‌دین بود و شروط و خیانتی ننگین گرفت دور و برش را نگاه هرزه‌ی دشت نشست در دل غمی سنگین بلند کرد را، دیگر شد ، شد به تیر زهرآگین پرید از دوشش همان که بود به دستش را به دواتِ گلوی اصغر زد نوشت: ای... خونین! اگر چه رفت به با سری بالا سبو شکست و رسید آه... با سری پایین چگونه برگردد حال، سمت !؟ بی‌جان را با چه رو دهد تسکین پدر نشست سر کوچک پسرش پدر برای پسر خواند بی‌صدا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
342 مشاهده