✂️ برشی از یک کتاب
#مرگ قطعی است
ما خواه ناخواه مرده ای می شویم و گند می گیریم . مرده زمین و مردار زمان ، مگر هنگامی که ریشههایی را داشته باشیم و رکودها را پشت سر گذاشته باشیم . این مسئله قطعی است . بخواهیم یا نخواهیم حرکت ها و گذشت زمانه از ما می کاهد و زمین ما را به گند می رساند ، مگر اینکه خودمان را قبل از اینکه زمان بگیرد ، قبل از اینکه زمین بگنداند ،《ذبح》کنیم . ما قطعاً در این هستی مردار هستیم . آنهایی که گوسفند هایی دارند و این گوسفندها در معرض خطری قرار می گیرند ، زود کاردها را تیز می کنند تا آنها را ذبح کنند ، تا از مرگ آنها و ضایع شدن و از دست رفتن آنها جلوگیری کنند . ما در این هستی خواه ناخواه مُرداریم ، مگر اینکه کاردی را به گلوها بگذاریم و ذبح کنیم . مهم این است که ذبیح چه کسی باشیم و مذبوح در راه چه کسی ؟ و با چه چیزی خودمان را ذبح کنیم و رو به چه قبله ای ؟《مرگ قطعی است》... مگر اینکه قبلاً خودمان را بقایی داده باشیم و ذبح کرده باشیم . آنهایی که ذبیح نیستند ، مذبوح نیستند ، مردار هستند ، مرده هستند . ارزش ندارند . از دست رفته هستند .
📚 حقیقت حج ، علی صفایی حائری ، ص ۱۱۵
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✂️ برشی از یک کتاب
#در_خویش_بنگر
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُم ختم نمی شود . اگر مرد میدانِ صداقتی ، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با #مرگ اُنسی این گونه هست یا خیر ! اگر هست که هیچ ، تو نیز از قبله دارانِ دایره طوافی ، و اگر نه ... دیگر به جای آن که با زبان #زیارت_عاشورا بخوانی ، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با #دل به زیارت عاشورا برو . ضحاک بن عبدالله مشرقی را که می شناسی ! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آن که صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود . #خوف فرزندِ #شک است و شک زاییده #شرک و این هر سه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حق اند ... که اگر با مرگ اُنس نگیری خوف راه تو را خواهد زد و #امام را در #صحرای_بلا رها خواهی کرد .
📚 فتح خون ، مرتضی آوینی ، ص۸۴ و ۸۵
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✂️ برشی از یک کتاب
#شهادت_باختن_یا_انتخاب
مردی از خانه فاطمه بیرون آمده است . مدینه را می نگرد و مسجد پیامبر را و مکه ابراهیم را و کعبه به بند نمرود کشیده را و اسلام را و پیام محمد را و کاخ سبز دمشق را و گرسنگان را و در بند کشیدگان را و...
آموزگار بزرگ #شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در #توانستن می فهمند و به همه آنها که پیروزی بر خصم را تنها در #غلبه ، بیاموزد که شهادت ، نه یک #باختن که یک #انتخاب است ؛ انتخابی که در آن ، مجاهد با قربانی کردن خویش ، در آستانه معبد آزادی و محراب عشق پیروز می شود . و #حسین_وارث_آدم که به بنی آدم #زیستن داد و وارث پیامبران بزرگ که به انسان ، #چگونه_باید_زیست_را_آموختند ، اکنون آمده است تا در این روزگار ، به فرزندان آدم #چگونه_باید_مُرد_را_بیاموزد ! حسین آموخت که #مرگ_سیاه ، سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن میدهند تا زنده بمانند ؛ چه ، کسانی گستاخی آن را ندارند که شهادت را انتخاب کنند ، #مرگ آنان را انتخاب خواهد کرد !
📚 حسین وارث آدم ، علی شریعتی ، ص ۱۸۱ و ۱۸۲
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✂️ برشی از یک کتاب
#کاش_مالک_میشدیم
#ولایت یعنی #تنها علی را #حاکم_گرفتن و #تنها او را #دوست_داشتن و این ولایت و سرپرستی است که #معاویه و #احمد_حنبل و #جُرج_جُرداق و ... از آن بهره ای ندارند ، که حاکم در #درون آن ها و #محرک در #وجود آن ها امر علی و دستور علی(نیست) که #هواها و حرف ها و جلوه ها در آن ها حکومت دارند . معاویه گرچه علی را دوست دارد ، ولی #سلطنت را #بیشتر از علی خواهان است و دوستدار آن است . و احمد حنبل گرچه برای علی شعر می سراید اما حکومت دیگری را بر عهده دارد . و جُرج جُرداق گرچه از علی می نویسد ، اما برای علی نمی نویسد ؛ که #محرکی دیگر دارد و عاطفه ای فقط او را به چرخ انداخته است . اما مالک ؟ این مالک است که ولایت علی را به عهده دارد و این بار گران را به آسانی می کشد . مالک چند سال برای نابودی معاویه رنج کشیده و کوشش کرده است . #خویش و فامیل و قبیله اش را به #خون کشیده ، شب ها و روز ها را بر روی لبه تیغ و سرِ نیزه ها گذرانده و شمشیر زده تا این که لشگر شام را عقب رانده و معاویه را به حرکت وادار کرده و در بیرون از خیمه آمادهٔ فرار نموده ، هان چیزی نمانده تا این #بت_بزرگ بشکند و این #طاغوتِ_سرکش بمیرد و یا فراری شود و مالک به هدف نهایی ، به پیروزی محبوب دست بیابد و در میانِ قومش و در میان تمام مردم به بزرگی معرفی شود و بر رقیب خودش ، اشعث و بر قبیلۀ رقیبش ، کِنده ، پیروز شود . درست در این هنگام ، علی او را می خواند ، علی او را می طلبد . علی می گوید که #برگرد . و این از #مرگ سخت تر و این از مرگ جانکاه تر است .
📚 غدیر ، علی صفایی حائری ، ص ۱۴ و ۱۵
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed