🌹شهید_مصطفی_ردانی_پور🌹
مراحل شناسائی عملیات ثامن الائمه بود.
یک شب مصطفی گفت: من میروم برای بچه های منطقه کُفیشه دعا بخوانم. صبح رفتم دنبالش. بچه های این منطقه صفر کیلومتر بودند و مصطفی را نمی شناختند.
پرسیدم: آن آقایی که دیشب برایتان دعا خواند کجاست؟
گفتند: نمی دانیم. دیشب فقط یک نفر آمد اینجا و دید که بچه ها خیلی خسته اند، تا صبح جای آنها نگهبانی داد و الان هم آنجا خوابیده.
رفتم یک لیوان آب ریختم داخل یقه پیراهنش و گفتم: مرد حسابی! حالا دیگر کلک میزنی. مگر نیامده بودی که دعا بخوانی؟!
خندید و گفت: مگر بد است؟ اما عوضش دعا کردم
که تو آدم شوی اما حیف …
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ضرباتی که از خائنین و وطن فروشها میخوریم، به مراتب سختتر و اثرگذارتر از ضربات دشمن خارجی است...
#دشمن_شناسی
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اولین فیلم از عمو توماج بعد از شکنجههای فراوان در زندان
الهیییییییی...
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حجاب الزامی!
🔻کی اولین بار حجاب اجباری را پیاده کرد؟
❌کی الان مخالف حجاب اجباری شده؟
✖️دین خدا فرق کرده یا نظام عوض شده؟
✖️هیچکدوم!
✖️یه زمان نون تو اجرای حجاب بود، الان نون تو لغو حجاب!
#عموفیدل
#حجاب
#قانون_خدا
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_هفدهم خسته و کلافه
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله
#قسمت_هجدهم
یک دو سه نشد که ماشین از جاش کنده شد .
پشت چشمم و نازک کردم و رفتم سمت سالن.
اه اه اه
اخه چرا این پسره غیر عادیه؟
چرا انقد رفتارش رو من تاثیر داره ؟
چرا
کل تایمِ کلاسارو با همین افکار گذروندم .
چقدر دلم برای ریحانه میسوخت .
دختر تک و تنها بیچاره
داداششم که ، باید خداروشکر کرد تا حالا نکشتش .
دلم میخواست تو زندگیشون فضولی کنم.
نمیدونم چرا ولی یه جورایی جذاب بود برام .
تو همین افکار بودم که زنگ مدرسه خورد .
وسایلامو مثه هیولا ریختم تو کیفو سمت حیاط حمله ور شدم .
با دیدن سرویسم رفتم سمتش و سوار ماشینش شدم .
____
مشغول تستای ادبیات بودم که صدای قارو قور شکمم منو سمت اشپزخونه کشید .
به محض ورود به اشپزخونه با خنده ی کش دار مامانم مواجه شدم
+دختر چقد درس میخونی نترکی یه وقت ؟
_الان این تیکه بود یا ...؟
+تیکه چیه ؟؟بیا بریم بازار یه خورده لباس بخریم.نزدیک عیده ها .
_مامااااانننن!!! عید دیگه چه صیغه ایهه؟؟
مگه من نگفتم اسم اینکارا رو الان پیش من نیار.
من الان درگیر درساممم. درسسسسااااامممم
+اه فاطمه دیگه شورشو در اوردیا .
بسه دیگه دختر.
خودتو نابود کردی .
من نمیزارم مصطفی رو به خاطر ....
دستمو گذاشتم رو بینیم و به معنای سکوت نچ نچ کردم و نزاشتم ادامه بده.
_مامان من حرفمو گفتم .
بین من و مصطفی هیچ حسی نیست
حداقل از طرف من.
من جز به چشم برادری بهش نگاه نکردم .
این مسئله از نظر من تموم شدست .
خواهش میکنم دیگه حرف نزنیم راجبش .
اینو گفتمو رفتم سمت اتاقم .
وای من واقعا بین این همه فشار باید چیکار کنم. وای !
تلفن خونه رو تو راه اتاقم برداشتم و شماره ی ریحانه رو گرفتم .
یه دور زنگ زدم جواب نداد .
برا بار دوم گرفتم شماره رو . منتظر شنیدن صدای ریحانه بودم که با شنیدن صدای مردونه ترسیدم و تلفنو قطع کردم.
ینی اشتباه گرفتم شماره رو؟
دوباره از رو گوشیم شماره رو خوندمو گرفتم .
بعدِ سه تا بوق تلفن برداشته شد .
دوباره صدا مردونه هه بود .
+سلام
با شنیدن صدای محمد دستپاچه شدم . نمیدونستم باید چی بگم. به خودم فشار اوردم تا نطقم باز شه .با عجله گفتم :
_الو بفرمایین ؟!
دیگه صدایی نشنیدم .
فک کنم بدبخت کف اسفالت پودر شد
کم مونده بود از سوتی ای ک دادم پشت تلفن اشکم در اد.
بلند گفتم
_دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیشو بهش پس بدین و تلفن دیگران و جواب ندین !!!
اینو گفتمو دوباره تلفنو قطع کردم
از حرص دلم میخواست مشت بزنم به دیوار .
چند بار فاصله ی بین دستشویی و اتاقمو طی کردم که موبایلم زنگ خورد
شماره ناشناس بود . برداشتم .
جواب ندادم تا ببینم کیه که صدای ریحانه و شنیدم .
+الو سلام . فاطمه جان !
بعد از اینکه مطمئن شدم صدای ریحانه است شروع کردم به حرف زدن
_سلام عزیزم . چیشد ؟ بابات حالش خوبه ؟
چرا خودت تلفنتو جواب نمیدی ؟
+خوبه فعلا بهتره.ببخشید دیگه حسابی شرمندت شدم .
شماره خونتونو نداشتم .
بعد داداشمم ک ....
سکوت کرد .
رفتم جلو اینه و تو اینه برا خودم چش غره رفتم .
ادامه داد .
+داداشمم که نمیزاره به شماره نا آشنا جواب بدم .
سعی کردم در کمال خونسردی باهاش حرف بزنم
_خب ان شالله که حال پدرتون زودتر خوب میشه .
زنگ زده بودم حالشونو بپرسم .
راستی ریحانه جان ! جزوه رو فرستادم برات .
+دستت درد نکنع فاطمه.
ممنون بابت محبتت . لطف کردی .
_خواهش میکنم . خب دیگه مزاحمت نمیشم . فعلا خدانگهدار
+خداحافظ.
سریع تلفنو قطع کردم و پریدم رو تخت ...
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
⚜گرانقیمتترین رایگانِ دنیا وقت است
⚜وقت ،طلا نیست
⚜وقت ،زندگی است و هیچ چیز با ارزشتر از زندگی نیست
قدر لحظهها را بدانیم که عمر و زندگی، المثنی ندارد😊🙏
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سید مصطفی صادقی🌹
دوست داری بابا بره به مردمی که توی فوعه و کفریا هستن کمک کنه؟ غذا ببره براشون، به بچههاشون کمک کنه؟
اره، فقط مواظب باشیا ...
به یاد شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی
که به تازگی پیکرش در سوریه پیدا شده
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حضرت آیتالله خامنهای
رهبر انقلاب اسلامی:
🔹جمهوری اسلامی ایران قائل به همهپرسی در فلسطین و نظر مردم است. دیدگاه جمهوری اسلامی، به دریا ریختن صهیونیستها و یهودیان
نیست
#عموفیدل
#هفته_بسیج
#دیدار_با_رهبری
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢🎥یک نفر جلوی یمن رو بگیره، داره یک تنه کار رو بدون رنگ در میاره:))
#یمن
#رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
#طوفان_الأقصی
@Alachiigh
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥☝️هنرمند بسیار معروف و باشعور!!!
💥در جریان آشوبهای اسرائیلی _ آمریکایی سال قبل که چند ورزشکار بی شرف و به اصطلاح هنرمند دوزاری به دامن دشمن لغزیدن و علیه ملت ایران اقداماتی کردن، رهبری فرمودن:
« ما عناصر مومن و با شرف درجامعه هنری و ورزشی کم نداریم»
💢درود بر شرفت بانو
#هنرمندمتعهد
#ورزشکارباشرف
#بسیجی_بیدار
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️رحیمپور ازغدی: صدا و سیما نتوانست 50 هنرمند متعهد تربیت کند
❌تلویزیون عدهای را سلبریتی کرد که قبلا دولیبریتی و یکلیبریتی بودند و در قضایای اخیر علیه حجاب و انقلاب موضع گرفتند
#صداوسیما
#سلبریتی
#تربیت_نسل
#سرباز_دشمن
@Alachiigh
❌🔺البته که هیچ ایرادی نداره کسی
نسب #یهودی داشته باشه اما
چه اشکالی داره مردم هم بدانند ؟!
🔺مثلاً اینکه بدانیم مهدی رحمانیان
مدیر مسئول روزنامه شرق
فامیلی خود را از کهن [ #کوهن ]
به رحمانیان تغییر داده است
⚠️ این است که دیگر از مطالب این روزنامه تعجب نخواهیم کرد !
#سرطان_اصلاحات
#عموفیدل
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_هجدهم یک دو سه نشد
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله
#قسمت_نوزدهم
محمد :
پنجره ی ماشین و تکیه گاه آرنجم کردم
یه دستم رو فرمون بود
نگاهم و به در مدرسه ریحانه دوخته بودم
حدس زدم اگه خودم نرم داخل ریحانه پایین بیا نیست
ی دستی ب موهام کشیدم و به همون حالت همیشگی برشون گردوندم
از ماشین پیاده شدم
تو دلم خدا خدا میکردم زنگ تفریحشون نباشه !
خوشبختانه با دیدن حیاط خلوتشون فهمیدم که همچی امن و امانه
در زدمو وارد دفتر مدیر شدم
بعد اینکه بهشون گفتم اومدم ریحانه رو ببرم سریعا از مدرسه بیرون رفتم و به در ماشین تکیه زدم تا بیاد
مدیرشون یکی و فرستاده بود ک به ریحانه بگه من اومدم
چند دیقه بعد صورت ماهه خواهرم به چشمام خورد
خواستم ی لبخند گرم بزنم ک بادیدن کسی کنارش همونطور جدی موندم !
صدای ریحانه رو شنیدم ک گفت :
+سلام داداش یه دیقه واستا الان اومدم
توجه ام جلب شد ب دختری ک با تعجب بهم خیره شده بود
خیلی نامحسوس یه پوزخند زدم و تودلم گفتم امان از دختر بچه های امروزی !
وقتی ریحانه اومد سمت ماشین
ماشین و دور زدم و در طرف راننده و باز کردم و نشستم
شیشه پنجره طرفه ریحانه باز بود
هنوز درو باز نکرده بودکه دوستش بلند صداش زد:
ریحووونن
اخمام توهم رفت خیلی بدم میومد دختر جیغ بزنه.
و مخصوصا اسم ابجیمو اینجوری صدا کنن!
ریحانه جوابش و داد
میخواستم بش بگم بشین بریم ولی خب کنترل کردم خودمو
کلافه منتظر تموم شدن گفتگوشون بودم
دوباره داد زد :
+جزوه قاجارو میفرسم برات
خواستم اهمیتی ندم به جیغ زدنش که یهو بلند بلندد زد زیر خندههه
واییی خداا اگه ریحانه اینجوری میخندید تو خیابون میکشتمش
نمیتونستم کاری کنم که از اینجور رفتارا بدم نیاد .هرکاری میکردم ریلکس باشم فرقی نمیکرد و ناخودآگاه عصبی میشدم .
ریحانه هم خیلی خوب با خصوصیاتم آشنا بود
خندید ولی صدایی ازش بلند نشد
دوستش و فاطمه خطاب کرد
صدایی که از دوستش شنیدم به شدت برام آشنا بود مخصوصا وقتی جیغ زد
ریحانه نشست تو ماشین
میخواستم برگردم و یه بار دیگه با دقت ببینم ولی میترسیدم خدایی نکرده هوا برش داره
دخترای تو این سن خیلی بچه ان . فکر و خیال الکی تو ذهنشون زیاده
با این حال ب دلیل کنجکاوی خیلی زیادم
طوری که متوجه نشه ،نگاهش کردم
بعد چند ثانیه پامو رو گاز فشردم و حرکت کردم
فکرم مشغول شده بود
تمرکز کردم تا بفهمم کجا دیدمش و چرا انقدر آشناست
یهوووو بلنددد گفتمممم عهههههههه فهمیدممم
بعد چند ثانیه مکث زدم زیر خندهه
و تودلم گفتم
آخییی اینکه همون دخترس
چقدررر کوچولووووو
واییی منو باش جدیش گرفته بودم
خب خداروشکر الان که فهمیدم همسنه خواهرمه خیالم راحت شد !
توجه ام جلب شد به ریحانه که اخمو و دست ب سینه به روبه روش خیره شده بود
با دیدن قیافش خندم گرفت
زدم رو دماغش و گفتم
_چیهه بازم قهریی ؟؟؟
حق ب جانب سریع برگشت طرفم و گفت:
+ ۱۰۰ بارررررر صداتتت زدممممم .عه عه عه معلوم نی حواسش کجاست نشنید حتیییی !!!!
لپش و کشدمو گفتم :
_خو حالا توهم حرص نخور جوجه کوچول
چش غره داد ک گفتم :
_سلام بر زشت ترین خواهر دنیا
حال شما چطورههه
با همون حالت جواب داد:
+ با احوال پرسی شما .راسی بابا چطوره .کجاست ؟
_خونس پیش داداش .رفتیم خونه زود اماده شو که بریم.
پکر گفت :
+چشم
_نبینم غصه بخوریا
لبخند قشنگی زد و دوباره ب دستش خیره شد
رسیدیم خونه
داداش علی برامون ناهار و آماده کرده بود
ما که رسیدم خونه خیالش راحت شد ورفت سر کارش
خیلی زود آماده شدیم
و بعد خوردن ناهار
اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین
بابام اولین الگوی زندگی بود واز بهترین آدمایی که میشناختم !!!
حاضر بودم جوونمم بدم تا کنار ما بمونه
داغ مادرمون نفس گیر بود وطاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم
یکی دوساعت بود که تو راه بودیم
بی حوصله به جاده خیره شده بودم
بابا خواب بود
صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد
از توآینه نگاش کردم و گفتم کیه ؟
صداشو قطع کرده بود و به صفحه اش نگا میکرد
وقتی دیدم جواب نمیدع دستم و بردم پشت تا گوشی و بده بهم
بی چون و چرا موبایلش و گذاشت کف دستم
تماس قطع شده بود
گوشی و گذاشتم روی پام ک اگه دوباره زنگ زد جواب بدم
چند ثانیه بعد
دوباره زنگ خورد
جواب دادم و گفتم:الو؟
بازم قطع شده بود .بعد چندلحظه زنگ خورد
حدس زدم مزاحمیه و بازیش گرفته واسه همین لحنم و ملایم کردم و گفتم :
_ سلام
وقتی جواب نداد اماده شدم هرچی میتونم بگم ک
صدای نازک ودخترونه ای مانع حرف زدنم شد
گفته بود:الو بفرمایین
حدس زدم از دوستای ریحانه باشه
وقتی ب جملش فکر کردم .یهو منفجر شدم
گوشی وازخودم فاصله دادم و لبم و به دندون گرفتم تا صدام بلند نشه
ریحانه که قیافه سرخمم و دیددستپاچه گفت :
+کیه داداش
دوباره گوشی و کنار گوشم گرفتم.
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 وقتی غمگین هستید، بستنی بخورید ...
طبق مطالعات علمی،بستنی اثر نشاط بخش مستقیم بر اعصاب مرکزی دارد و همان بخشی را درمغز فعال می کند که هنگام برنده شدن پول یا گوش دادن به موزیک شاد فعال میشود
#تغذیه
#سلامت
✅#کانال_رسمی_سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹شهید_مصطفی_چمران🌹
نهیب مردانگی و شرف، لحظه ای که مرد را از نامرد تشخیص میدهند،
من #آزاده_ام،
من ازجهان دست شسته ام،
من از مرگ وحشتی ندارم
و با بساطت به آغوش مرگ فرو می روم.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
♦️هنری کیسینجر مُرد...
❌ هنری کیسینجر وزیرخارجه پیشین امریکا و فرد تاثیر گذار در سیاست خارجی آمریکا درجنگ و ویرانی کشورها از شیلی تا آرژانتین، فلسطین، سوریه، عراق، ایران، اندونزی، ویتنام، لائوس، کامبوج، بنگلادش، و از آفریقای جنوبی و آنگولا تا جامائیکا و مسئول مرگ میلیون ها انسان بی گناه در سن ١٠٠ سالگی مرد.
➖الی جهنم و بئس المصیر
🔰تیتر امروز اینترسپت
"هنری کیسینجر، دیپلمات ارشد آمریکایی که مسئول مرگ میلیونها نفر بود، در ۱۰۰ سالگی درگذشت."
🔰براساس محاسبه دکتر گرندن، استاد تاریخ دانشگاه ییل و نویسنده کتاب بیوگرافی کسینجر، وی بانی کشتار حداقل ۳ میلیون نفر انسان در دوره مسئولیتش بوده.
🔰به گزارش نیویورکتایمز کیسینجر در سال ۱۹۲۳ در یک خانواده یهودی در آلمان به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۸ به همراه خانوادهاش به ایالات متحده گریخت. او در دانشگاه هاروارد تحصیل کرد و در زمینه روابط بینالملل به شهرت رسید. در سال ۱۹۶۹ کیسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی در دولت ریچارد نیکسون منصوب شد.
#مرگ_قاتل
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خیانتی که در آخرالزمان،
🔻پدران و مادران در حق فرزندان شان می کنند!
✖️حتی مذهبیها...
پیامبر ص فرمود: من از آنها بیزارم!
#حجاب
#آخرالزمان
#والدین
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺👆توماج صالحی بازداشت شد🎥
دقیقا همینطوری شد که می بینید..👆
🔹مرکز رسانهای قوه قضائیه:
توماح صالحی که چندی پیش با رای دیوانعالی مبنی بر بررسیِ مجدد پروندهاش در دادگستری، آزاد شده بود پس از برخی اظهارنظرهای کذب و بدون سند که در فضای مجازی منتشر کرد به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی بازداشت شد.
#توماج_صالحی
#دروغ
@Alachiigh
❌👆به این عمامه بهسر اصلاحاتی و خودتحقیر و بیعلم بگویید در مورد اتفاق سالها پیشِ بازی النصر و سپاهان و حرکت جوانمردانه بازیکن سپاهان در گل نکردن پنالتی اشتباه ، تحقیق کند‼️
#سرطان_اصلاحات
#متن_اختصاصی
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_نوزدهم محمد : پنجره
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله
#قسمت_بیستم
کسی که پشت خط بود و هنوز نفهمیده بودم کیه بلنددد گفت :
+ دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیش و بدین بهش
بعد تموم شدن جملش تماس قطع شد
با چشایی که از جاشون در اومده بودن به صفحه گوشیم نگاه کردم و بلندزدم زیر خنده
که ریحانه زد رو بازوم و گفت :
+هییییس بابا بیدار شد
صدام و پایین تر اوردم ولی نمیتونستم کنترل کنم خندمو
از تو اینه ب ریحانه نگاه کردم و گفتم : _واییی تو چجوریی کنار این دوستای خلت دووم میاری
ریحانه :
+چیشدد کییی بوووود چی گفتتتت !؟
_اوووو یواااش نمیرییی از فضولی زنگ بزن بش میگم بهت بعدش
+ حداقل بگو کی بود
_فک کنم این دوست جیغ جیغوت بود ک دم مدرستون ازش خداحافظی کردی
از اینکه دوسش و جیغ جیغو خطاب کردم خندش گرفت و گفت:
+نه بابا فاطمه خیلی خانوم و آرومه
_بعله کاملاا مشهوده چقدر آروم و خانومه
داشت شماره میگرفت ک گفت :
+عه داداش من گوشیم شارژ نداره
گوشیم و دادم بهش و گفتم :
_ بیا با گوشی من بزن
ریحانه از تعجب چشاش چهارتا شد و گفت
+چییییییی؟؟؟ با گوشییییییییی تو زنگ بزنممم ب دوستم ؟؟؟؟؟؟دختره ها!!
خندیدم و گفتم :
_اره بزن.اینی که من دیدمم باید بره با عروسکاش بازی کنه خطرناک نیس !
ریحانه هنوزم ترید داشت
بلاخره شماره دوسش و گرفت
تو فکر بودم .
اصلا متوجه حرفاشون نشدم .
با خداحافظی ریحانه از دوستش به خودم اومدم .
یادِ اون شب دوباره عصبیم کرده بود.
از تو آینه به ریحانه نگاه کردم .
_ریحانه جان
+جانم داداش؟
_این دوستتو چقد میشناسیش؟
+هیچی تقریبا در حد یه همکلاسی .با اینکه چند ساله باهمیم زیادم صمیمی نیستیم
راستش دخترِ خیلی آرومیه .
دوس نداره زیاد با کسی دم خور شه .
برا همین با هیچکس گرم نمیگیره .
_اها پس مغروره
+نه اتفاقا. فاطمه دختر خیلی خوبیه
_تو که میگی نمیشناسیش بعد چطور دختره خوبیه ؟
+عه خب کامل نمیشناسمش و از جزئیات زندگیش خبر ندارم ولی میدونم دختر خوبیه
_که اینطور . داداش داره ؟
+تک بچه اس
_ازدواج کرده ؟
زد زیر خنده
+اوه اوه تو چیکار به اونش داری اقا دادا؟
_عهههه پروشدیااا
اخه یه جا با یه نفر دیدمش ...
لا اله الا الله
لبشو گزیدو محکم زد رو دستش .
+ای وایِ من .
محمد!!!!داداشم تو که اینطوری نبودی !!.
از کی تا حالا مردمو دید میزنی ؟
از کی تا حالا داداشم آبرویِ یه مومن و میبره ؟؟
وای محمددد!! باورم نمیشههه این حرف از دهن تو در اومده باشه .
محمد خودتی اصن ؟ ببینمت !!
چجوری قضاوت میکنی اخه !
چی میگی توووو !؟
از یه ریز حرف زدنش خندم گرفته بود.
راسم میگف بچه !
خودمم دلیل تغییر یهوییمو نفهمیده بودم.
نمیدونم چرا انقد رو مخم بود .
دوباره از آینه نگاش کردم
_خلاصه زیاد باهاش گرم نشو . ب نظر دختر خوبی نمیاد .
+محمد خدایی از تو توقع این حرفا رو ندارم .
از کی تا حالا انقد مغرور و از خود مطمئن شدی که تو یه نگاه تعیین میکنی کی بده کی خوب ؟
مگه من دست پرورده ی خودت نیسم !؟
عه عه عه . ببین دوستات چقدر روت تاثیر منفی گذاشتن.
بهتره تو روابطتو با اونا قطع کنی ن من .
اینو گفت و از پنجره محو تماشای جاده شد .
یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه برگشت سمتم.
+نگفتی واس چی ریسه رفتی از خنده؟!
_وای دوباره یادم اوردی .
اینو گفتمو زدم زیر خنده .
_این دوستت پزشکیَم میخاد قبول شه لابد ؟
+خب اره چشه مگه ؟
_هیچی خواهرم هیچی
زنگ میزنه به گوشیت میگه الو بفرمایین!دختره ی خل و چل !
ریحانه چن ثانیه مکث کرد وبعدش زد زیر خنده
انقدر باهم خندیدیم و بیچاره رو سوژه کردیم ،دل درد گرفتیم
___نزدیکای تهران بودیم زدم کنار که یه کش و قوسی به بدنم بدم .
به ریحانه نگاه کردم که مظلومانه زیر چادر خوابیده بود .
عادتش بود تو ماشین اینجوری میخوابید.
چادرشو دادم کنار تا بیدارش کنم از منظره لذت ببره.
وقتی دیدم چجوری خابیده دلم رفت براش.
صورتشو نوازش کردم و بیخیال بیدار کردنش شدم .
ریحانه ی بیچاره .
تنها تکیه گاهش من بودم .
من باید جای تمام نداشته هاشو پر میکردم .
واسه همین خیلی تو رفتارم باهاش دقت میکردم و میکنم
همیشه سعی میکنم جوری باشم که همه خواسته هاشو به خودم بگه نه به غریبه !
تو همین افکار بودم که صداش بلند شد .
کلافه گفت
+رسیدیم ؟
_نه خواهری .
خسته شدم نگه داشتم.
دوس داری بیا قدم بزنیم .
اینو گفتمو نگام برگشت سمت بابا که از اول راه خواب بود و جیکَم نزد .
بیچاره .
به خاطر دردی که داشت چقدر زجر میکشید...
همیشه به خاطر این قضیه ناراحت بودم تا فهمیدم خودمم به دردش دچار شدم ...
ولی ارثیه ی فراموش نشدنیمو با تمومِ تراژدی هاش دوس داشتم
اما من فقط یک هزارم دردشو داشتم ...
و اون هر روز با هزار تا درد دیگه هم دست و پنجه نرم می کرد
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
04-Zamine.mp3
6.35M
🏴«صلی الله عَلَیکِ یا فاطمهَ الزَهراء» 🤚
🏴«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ»🤚
🙏🖤💔
مادری کن جان علی مراقبم باش
👤 حاجسیدمجید #بنی_فاطمه
#فاطمیه
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
@Alachiigh