eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سید مصطفی صادقی🌹 دوست داری بابا بره به مردمی که توی فوعه و کفریا هستن کمک کنه؟ غذا ببره براشون، به بچه‌هاشون کمک کنه؟ اره، فقط مواظب باشیا ... به یاد شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی که به تازگی پیکرش در سوریه پیدا شده ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی: 🔹جمهوری اسلامی ایران قائل به همه‌پرسی در فلسطین و نظر مردم است. دیدگاه جمهوری اسلامی، به دریا ریختن صهیونیست‌ها و یهودیان نیست @Alachiigh
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥☝️هنرمند بسیار معروف و باشعور!!! 💥در جریان آشوبهای اسرائیلی _ آمریکایی سال قبل که چند ورزشکار بی شرف و به اصطلاح هنرمند دوزاری به دامن دشمن لغزیدن و علیه ملت ایران اقداماتی کردن، رهبری فرمودن: « ما عناصر مومن و با شرف درجامعه هنری و ورزشی کم نداریم» 💢درود بر شرفت بانو @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️رحیم‌پور ازغدی: صدا و سیما نتوانست 50 هنرمند متعهد تربیت کند ❌تلویزیون عده‌ای را سلبریتی کرد که قبلا دولیبریتی و یک‌لیبریتی بودند و در قضایای اخیر علیه حجاب و انقلاب موضع گرفتند @Alachiigh
🔺البته که هیچ‌ ایرادی نداره کسی نسب ‎ داشته باشه اما چه اشکالی داره مردم هم بدانند ؟! 🔺مثلاً اینکه بدانیم مهدی رحمانیان مدیر مسئول روزنامه شرق فامیلی خود را از کهن [ ‎ ] به رحمانیان تغییر داده است ⚠️ این است که دیگر از مطالب این روزنامه تعجب نخواهیم کرد ! @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_هجدهم یک دو سه نشد
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 محمد : پنجره ی ماشین و تکیه گاه آرنجم کردم یه دستم رو فرمون بود نگاهم و به در مدرسه ریحانه دوخته بودم حدس زدم اگه خودم نرم داخل ریحانه پایین بیا نیست ی دستی ب موهام کشیدم و به همون حالت همیشگی برشون گردوندم از ماشین پیاده شدم تو دلم خدا خدا میکردم زنگ تفریحشون نباشه ! خوشبختانه با دیدن حیاط خلوتشون فهمیدم که همچی امن و امانه در زدم‌و وارد دفتر مدیر شدم بعد اینکه بهشون گفتم اومدم ریحانه رو ببرم سریعا از مدرسه بیرون رفتم و به در ماشین تکیه زدم تا بیاد مدیرشون یکی و فرستاده بود ک به ریحانه بگه من اومدم چند دیقه بعد صورت ماهه خواهرم به چشمام خورد خواستم ی لبخند گرم بزنم ک بادیدن کسی کنارش همونطور جدی موندم ! صدای ریحانه رو شنیدم ک گفت : +سلام داداش یه دیقه واستا الان اومدم توجه ام جلب شد ب دختری ک با تعجب بهم خیره شده بود خیلی نامحسوس یه پوزخند زدم و تودلم گفتم امان از دختر بچه های امروزی ! وقتی ریحانه اومد سمت ماشین ماشین و دور زدم و در طرف راننده و باز کردم و نشستم شیشه پنجره طرفه ریحانه باز بود هنوز درو باز نکرده بودکه دوستش بلند صداش زد: ریحووونن اخمام توهم رفت خیلی بدم میومد دختر جیغ بزنه. و مخصوصا اسم ابجیمو اینجوری صدا کنن! ریحانه جوابش و داد میخواستم بش بگم بشین بریم ولی خب کنترل کردم خودمو کلافه منتظر تموم شدن گفتگوشون بودم دوباره داد زد : +جزوه قاجارو میفرسم برات خواستم اهمیتی ندم به جیغ زدنش که یهو بلند بلندد زد زیر خندههه واییی خداا اگه ریحانه اینجوری میخندید تو خیابون میکشتمش نمیتونستم کاری کنم که از اینجور رفتارا بدم نیاد .هرکاری میکردم ریلکس باشم فرقی نمیکرد و ناخودآگاه عصبی میشدم . ریحانه هم خیلی خوب با خصوصیاتم آشنا بود خندید ولی صدایی ازش بلند نشد دوستش و فاطمه خطاب کرد صدایی که از دوستش شنیدم به شدت برام آشنا بود مخصوصا وقتی جیغ زد ریحانه نشست تو ماشین میخواستم برگردم‌ و یه بار دیگه با دقت ببینم ولی میترسیدم خدایی نکرده هوا برش داره دخترای تو این سن خیلی بچه ان . فکر و خیال الکی تو ذهنشون زیاده با این حال ب دلیل کنجکاوی خیلی زیادم طوری که متوجه نشه ،نگاهش کردم ‌ بعد چند ثانیه پامو رو گاز فشردم و حرکت کردم فکرم مشغول شده بود تمرکز کردم تا بفهمم کجا دیدمش و چرا انقدر آشناست یهوووو بلنددد گفتمممم عهههههههه فهمیدممم بعد چند ثانیه مکث زدم زیر خندهه و تودلم گفتم آخییی اینکه همون دخترس چقدررر کوچولووووو واییی منو باش جدیش گرفته بودم خب خداروشکر الان که فهمیدم همسنه خواهرمه خیالم راحت شد ! توجه ام جلب شد به ریحانه که اخمو و دست ب سینه به روبه روش خیره شده بود با دیدن قیافش خندم گرفت زدم رو دماغش و گفتم _چیهه بازم قهریی ؟؟؟ حق ب جانب سریع برگشت طرفم و گفت: + ۱۰۰ بارررررر صداتتت زدممممم .عه عه عه معلوم نی حواسش کجاست نشنید حتیییی !!!! لپش و کشدم‌و گفتم : _خو حالا توهم حرص نخور جوجه کوچول چش غره داد ک گفتم : _سلام بر زشت ترین خواهر دنیا حال شما چطورههه با همون حالت جواب داد: + با احوال پرسی شما .راسی بابا چطوره .کجاست ؟ _خونس پیش داداش .رفتیم خونه زود اماده شو که بریم. پکر گفت : +چشم _نبینم غصه بخوریا لبخند قشنگی زد و دوباره ب دستش خیره شد رسیدیم خونه داداش علی برامون ناهار و آماده کرده بود ما که رسیدم خونه خیالش راحت شد ورفت سر کارش خیلی زود آماده شدیم و بعد خوردن ناهار اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین بابام اولین الگوی زندگی بود واز بهترین آدمایی که میشناختم !!! حاضر بودم جوونمم بدم تا کنار ما بمونه داغ مادرمون نفس گیر بود وطاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم یکی دوساعت بود که تو راه بودیم بی حوصله به جاده خیره شده بودم بابا خواب بود صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد از توآینه نگاش کردم و گفتم کیه ؟ صداشو قطع کرده بود و به صفحه اش نگا میکرد وقتی دیدم جواب نمیدع دستم و بردم پشت تا گوشی و بده بهم بی چون و چرا موبایلش و گذاشت کف دستم تماس قطع شده بود گوشی و گذاشتم روی پام ک اگه دوباره زنگ زد جواب بدم چند ثانیه بعد دوباره زنگ خورد جواب دادم و گفتم:الو؟ بازم قطع شده بود .بعد چندلحظه زنگ خورد حدس زدم مزاحمیه و بازیش گرفته واسه همین لحنم و ملایم کردم و گفتم : _ سلام وقتی جواب نداد اماده شدم هرچی میتونم بگم ک صدای نازک ودخترونه ای مانع حرف زدنم شد گفته بود:الو بفرمایین حدس زدم از دوستای ریحانه باشه وقتی ب جملش فکر کردم .یهو منفجر شدم گوشی وازخودم فاصله دادم و لبم و به دندون گرفتم تا صدام بلند نشه ریحانه که قیافه سرخمم و دیددستپاچه گفت : +کیه داداش دوباره گوشی و کنار گوشم گرفتم. @Alachiigh
🔴 وقتی غمگین هستید، بستنی بخورید ... طبق مطالعات علمی،بستنی اثر نشاط بخش مستقیم بر اعصاب مرکزی دارد و همان بخشی را درمغز فعال می کند که هنگام برنده شدن پول یا گوش دادن به موزیک شاد فعال میشود @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید_مصطفی_چمران🌹 نهیب مردانگی و شرف، لحظه ای که مرد را از نامرد تشخیص میدهند، من ، من ازجهان دست شسته ام، من از مرگ وحشتی ندارم و با بساطت به آغوش مرگ فرو می روم. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
♦️هنری کیسینجر مُرد... ❌ هنری کیسینجر وزیرخارجه پیشین امریکا و فرد تاثیر گذار در سیاست خارجی آمریکا درجنگ و ویرانی کشورها از شیلی تا آرژانتین، فلسطین، سوریه، عراق، ایران، اندونزی، ویتنام، لائوس، کامبوج، بنگلادش، و از آفریقای جنوبی و آنگولا تا جامائیکا و مسئول مرگ میلیون ها انسان بی گناه در سن ١٠٠ سالگی مرد.الی جهنم و بئس المصیر 🔰تیتر امروز اینترسپت "هنری کیسینجر، دیپلمات ارشد آمریکایی که مسئول مرگ میلیون‌ها نفر بود، در ۱۰۰ سالگی درگذشت." 🔰براساس محاسبه دکتر گرندن، استاد تاریخ دانشگاه ییل و نویسنده کتاب بیوگرافی کسینجر، وی بانی کشتار حداقل ۳ میلیون نفر انسان در دوره مسئولیتش بوده. 🔰به گزارش نیویورک‌تایمز کیسینجر در سال ۱۹۲۳ در یک خانواده یهودی در آلمان به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۸ به همراه خانواده‌اش به ایالات متحده گریخت. او در دانشگاه هاروارد تحصیل کرد و در زمینه روابط بین‌الملل به شهرت رسید. در سال ۱۹۶۹ کیسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی در دولت ریچارد نیکسون منصوب شد. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خیانتی که در آخرالزمان، 🔻پدران و مادران در حق فرزندان شان می کنند! ✖️حتی مذهبی‌ها... پیامبر ص فرمود: من از آنها بیزارم! @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺👆توماج صالحی بازداشت شد🎥 دقیقا همینطوری شد که می بینید..👆 🔹مرکز رسانه‌ای قوه قضائیه: توماح صالحی که چندی پیش با رای دیوان‌عالی مبنی بر بررسیِ مجدد پرونده‌اش در دادگستری، آزاد شده بود پس از برخی اظهارنظرهای کذب و بدون سند که در فضای مجازی منتشر کرد به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی بازداشت شد. @Alachiigh
❌👆به این عمامه به‌سر اصلاحاتی و خودتحقیر و بی‌علم بگویید در مورد اتفاق سالها پیشِ بازی النصر و سپاهان و حرکت جوانمردانه‌ بازیکن سپاهان در گل نکردن پنالتی اشتباه ، تحقیق کند‼️ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_نوزدهم محمد : پنجره
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 کسی که پشت خط بود و هنوز نفهمیده بودم کیه بلنددد گفت : + دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیش و بدین بهش بعد تموم شدن جملش تماس قطع شد با چشایی که از جاشون در اومده بودن به صفحه گوشیم نگاه کردم و بلندزدم زیر خنده که ریحانه زد رو بازوم و گفت : +هییییس بابا بیدار شد صدام و پایین تر اوردم ولی نمیتونستم کنترل کنم خندمو از تو اینه ب ریحانه نگاه کردم و گفتم : _واییی تو چجوریی کنار این دوستای خلت دووم میاری ریحانه : +چیشدد کییی بوووود چی گفتتتت !؟ _اوووو یواااش نمیرییی از فضولی زنگ بزن بش میگم بهت بعدش + حداقل بگو کی بود _فک کنم این دوست جیغ جیغوت بود ک دم مدرستون ازش خداحافظی کردی از اینکه دوسش و جیغ جیغو خطاب کردم خندش گرفت و گفت: +نه بابا فاطمه خیلی خانوم و آرومه _بعله کاملاا مشهوده چقدر آروم و خانومه داشت شماره میگرفت ک گفت : +عه داداش من گوشیم شارژ نداره گوشیم و دادم بهش و گفتم : _ بیا با گوشی من بزن ریحانه از تعجب چشاش چهارتا شد و گفت +چییییییی؟؟؟ با گوشییییییییی تو زنگ بزنممم ب دوستم ؟؟؟؟؟؟دختره ها!! خندیدم و گفتم : _اره بزن.اینی که من دیدمم باید بره با عروسکاش بازی کنه خطرناک نیس ! ریحانه هنوزم ترید داشت بلاخره شماره دوسش و گرفت تو فکر بودم . اصلا متوجه حرفاشون نشدم . با خداحافظی ریحانه از دوستش به خودم اومدم . یادِ اون شب دوباره عصبیم کرده بود. از تو آینه به ریحانه نگاه کردم . _ریحانه جان +جانم داداش؟ _این دوستتو چقد میشناسیش؟ +هیچی تقریبا در حد یه همکلاسی .با اینکه چند ساله باهمیم زیادم صمیمی نیستیم راستش دخترِ خیلی آرومیه . دوس نداره زیاد با کسی دم خور شه . برا همین با هیچکس گرم نمیگیره . _اها پس مغروره ‌ +نه اتفاقا‌. فاطمه دختر خیلی خوبیه _تو که میگی نمیشناسیش بعد چطور دختره خوبیه ؟ +عه خب کامل نمیشناسمش و از جزئیات زندگیش خبر ندارم ولی میدونم دختر خوبیه _که اینطور . داداش داره ؟ +تک بچه اس _ازدواج کرده ؟ زد زیر خنده +اوه اوه تو چیکار به اونش داری اقا دادا؟ _عهههه پروشدیااا اخه یه جا با یه نفر دیدمش ... لا اله الا الله لبشو گزیدو محکم زد رو دستش . +ای وایِ من . محمد!!!!داداشم تو که اینطوری نبودی !!. از کی تا حالا مردمو دید میزنی ؟ از کی تا حالا داداشم آبرویِ یه مومن و میبره ؟؟ وای محمددد!! باورم نمیشههه این حرف از دهن تو در اومده باشه . محمد خودتی اصن ؟ ببینمت !! چجوری قضاوت میکنی اخه ! چی میگی توووو !؟ از یه ریز حرف زدنش خندم گرفته بود. راسم میگف بچه ! خودمم دلیل تغییر یهوییمو نفهمیده بودم. نمیدونم چرا انقد رو مخم بود . دوباره از آینه نگاش کردم _خلاصه زیاد باهاش گرم نشو . ب نظر دختر خوبی نمیاد . +محمد خدایی از تو توقع این حرفا رو ندارم . از کی تا حالا انقد مغرور و از خود مطمئن شدی که تو یه نگاه تعیین میکنی کی بده کی خوب ؟ مگه من دست پرورده ی خودت نیسم !؟ عه عه عه . ببین دوستات چقدر روت تاثیر منفی گذاشتن. بهتره تو روابطتو با اونا قطع کنی ن من . اینو گفت و از پنجره محو تماشای جاده شد . یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه برگشت سمتم. +نگفتی واس چی ریسه رفتی از خنده؟! _وای دوباره یادم اوردی . اینو گفتمو زدم زیر خنده . _این دوستت پزشکیَم میخاد قبول شه لابد ؟ +خب اره چشه مگه ؟ _هیچی خواهرم هیچی زنگ میزنه به گوشیت میگه الو بفرمایین!دختره ی خل و چل ! ریحانه چن ثانیه مکث کرد وبعدش زد زیر خنده انقدر باهم خندیدیم و بیچاره رو سوژه کردیم ،دل درد گرفتیم ___نزدیکای تهران بودیم زدم کنار که یه کش و قوسی به بدنم بدم . به ریحانه نگاه کردم که مظلومانه زیر چادر خوابیده بود . عادتش بود تو ماشین اینجوری میخوابید. چادرشو دادم کنار تا بیدارش کنم از منظره لذت ببره. وقتی دیدم چجوری خابیده دلم رفت براش. صورتشو نوازش کردم و بیخیال بیدار کردنش شدم . ریحانه ی بیچاره . تنها تکیه گاهش من بودم . من باید جای تمام نداشته هاشو پر میکردم . واسه همین خیلی تو رفتارم باهاش دقت میکردم و میکنم همیشه سعی میکنم جوری باشم که همه خواسته هاشو به خودم بگه نه به غریبه ‌! تو همین افکار بودم که صداش بلند شد . کلافه گفت +رسیدیم ؟ _نه خواهری . خسته شدم نگه داشتم. دوس داری بیا قدم بزنیم . اینو گفتمو نگام برگشت سمت بابا که از اول راه خواب بود و جیکَم نزد . بیچاره . به خاطر دردی که داشت چقدر زجر میکشید... همیشه به خاطر این قضیه ناراحت بودم تا فهمیدم خودمم به دردش دچار شدم ... ولی ارثیه ی فراموش نشدنیمو با تمومِ تراژدی هاش دوس داشتم اما من فقط یک هزارم دردشو داشتم ... و اون هر روز با هزار تا درد دیگه هم دست و پنجه نرم می کرد : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور @Alachiigh
04-Zamine.mp3
6.35M
🏴«صلی الله عَلَیکِ یا فاطمهَ الزَهراء» 🤚 🏴«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ»🤚 🙏🖤💔 مادری کن جان علی مراقبم باش 👤 حاج‌سید‌مجید @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمود کاوه🌹 از سرشب حالتی داشت که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: "بابا خبر داری ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اجازه میدی برم اونجا؟" گفتم: بله چرا اجازه ندم فرمان امامه همه باید دفاع کنیم، گفت: میدونید اونجا چه خبره! جنگ جنگه نامردیه؛ احتمال برگشت ضعیفه! گفتم: میدونم؛ از همون اول که به دنیا اومدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه حق و دین کنم آرزویم بود تو در این راه باشی. خندید و صورتم را بوسید... بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: "آن شب آقاجان امتحان اللهیش را خوب پس داد! " ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
🔴 پدر معنوی شان مرده است و عزادارند. 🔻می‌دانی؟ ✖️پدر معنوی اصلاح طلبان مرده است، ✖️و این عاشق دلداده نظم جنایت پیشه آمریکایی عزادار مرگ‌ اوست، ✖️کسی که قاتل میلیون‌ها انسان (پس از صد سال زندگی مملو از جنایت) در جهان هستی است. ✖️زید آبادی در این نوشته چرک و عفن اینچنین او را با حقه و کلک های زبانی بزرگ جلوه‌ می‌دهد ✖️و در مدح و ستایش چنین خونخواری از هیچ کم نمی‌گذارد ✖️و این جانی و قاتل را با انیشتین تراز می‌کند! ❌نه تنها از نظر سیاسی که ظاهرا از نظر عقلی هم از حیز انتفاع ساقط شده است! @Alachiigh
❌🔴ما این شکلی بودیم تا سروکله ایران‌اینترنشنال و منوتو با پولهای عربستان و اسرائیل پیدا شد.. ⭕️اول گفتند این پرچم شما نیست پرچم نظامه یکسری باورشون شد! بعد گفتن این تیم ملی شما نیست تیم نظامه باز یکسری باورشون شد! الان میگن این کشور شما نیست مال نظامه بذارید بهش حمله کنند! «سعا» @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴👆🎥راز طوفان الاقصی ⭕️ بسیار عالیه توصیه میکنم حتما ببینید. ارزش داره. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_بیستم کسی که پشت خ
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 یه پاسدارِ ساده ی جانباز... تو یکی از جنگا یه پاشو از دست داده بود‌ شاید جسمش معلول بود اما روح بزرگش وصف نشدنی و خیلی خیلی کامل بود عاشق بابام بودم . و فقط خدا میدونست بعدِ خودش تنها دارییم پدرم بود. در ماشین و بستمو رفتم سمت درختای جاده . تو حال و هوای خودم بودم که صدای ریحانه سکوت و شکست . +حالت خوبه ؟ _اوهوم. چطور ؟ +گفتم شاید از حرفام ناراحت شده باشی . _ن بابا . یه نفس عمیق کشیدم و _ریحانه! قصدِ ازدواج نداری ؟ با حرف من جا خورد . انتظار شنیدنشو ازم نداش با چشای گرد نگام کرد +وا چیشد زدی تو فاز ازدواج من ؟ تو برو یه فکری به حال سر کچل‌ خودت بکن بعد ب من بگو! محمد خدایی از سنت داره میگذره چرا زن نمیگیری ؟ _اوهوع. بحثو عوض نکن جواب منو بده . خجالت کشید و سرشو انداخ پایین و خیلی آروم‌گف ‌ +حالا که دارم درس میخونم داداش چه عجله ایه ... _اگه طرف خوب باشه چی ؟ چیزی نگف . منم به همین بسنده کردم و ادامه ندادم . سرشو اورد بالا و زل زد تو چشام +نگفتی !! چرا برام زن داداش نمیاری ؟؟ ها!!!؟؟ خو من زن داداش میخام . افق دیدمو تغییر ندادم . تو همون حالت گفتم . _زن دادا مگه پُفکه که من برات بیارم ؟؟ نا سلامتی تو خواهری ... مادر که نداریم برامون آستین بالا بزنه . توهم ک خاهری انگار ن انگار.... خودتم که شاهد بودی دوجا رفتیم ما رو با تیپّا پرتمون کردن بیرون! دگ واقعا باید چه کنیم خواهر ؟ +اولا که دو جا نبود و سه جا بود دوما اینکه با تیپا پرتت کردن یا خودت ردشون کردی ؟ چرا حرفِ الکی میزنی؟ ای داد! ولی قبول کن دگ مغرور جان ! خودت دیانتِ هیچ کیو قبول نداری . چ بگردم چ نگردم بازم رد میکنی . دیگه بدم اومده بود از این بحث ‌ فوری حرف و عوض کردم و گفتم : _بشین بریم شب میشه خطرناکه _ کلید انداختم و درو وا کردم . رو موهای بابا رو بوسیدم و دستش و گرفتم . ریحانه هم پشتم با ساکا و وسایل در و بست و وارد شد . چراغ و روشن کردم . بابا رو نشوندم رو تخت . از کمدم چندتا پتو در اوردم انداختم کف زمین . _ریحانه بیا . قرصای بابا رو اوردمو گذاشتم دهنش ‌ ریحانه هم با یه لیوان اب اومد. بعد اینکه قرصشو خورد درازش کردم رو تختو روش پتو کشیدم . ریحانه هم همون وسطِ هال پتو پهن کرده بودو از خستگی خوابش برد! چراغای اتاقو خاموش کردم و رفتم حموم .‌ تا اذان صبح برنامه ها و کارایِ هیئت و سپاهو انجام دادم . ریحانه و بابا رو واسه نماز بیدار کردم . بعد نماز دراز کشیدم جای ریحانه و نفهمیدم ‌چیشد ک اصلا خوابم برد. _ با لگد ریحانه به پهلوم بیدار شدم . +اه پاشو دیگه چهارساعت دارم بیدارت میکنم‌! چایی یخ کرد . _اهههه ریحانه پهلوم شکست.چه وضعشه خواهرررر. چرا مرد عنکبوتی شدی !! ناسلامتی بزرگ شدی . شوهرت فراری میشه از خونه با این کاراتااا . +چیه مشکوک میزنی شوهر شوهر میکنی !!! تو به اون بیچاره چیکار داری عه!!!! از کَل کَلامون بابا خندش گرفته بود . با خنده گف : +بسه دیگه بیاید صبحانه بخورید دیر میشه نوبت داریم! با این حرفش به ساعت نگاه کردم . هشت و نیم بود . _ای به چشم‌ پدر دلربا ! رفتم‌تو اشپزخونه و دست و صورتمو شستم .‌ که دوباره با غرغرای ریحانه مواجه شدم . بیخیال نشستم سر سفره ! لیوان چاییمو برداشتمو تلخ خوردمش. پریدم تو اتاق و لباسم وعوض کردم بعد دوش گرفتن با عطر خنکم با کنایه ب ریحانه که آماده دست ب سینه نگام میکرد گفتم _اه اه اه همیشه همینییی تو دختررر تو کِی میخوای درست شیی ؟ آرزو ب دلم موند ی روز زود اماده شی ! همش وقتِ همه رو میگیری. از اینکه داشتم‌با ویژگیای خودم اذیتش میکردم خندم گرفت ریحانه دنبال یه چیزی میگشت ک پرت کنه طرفم قبل اینکه بالشت رو سرم فرود بیاد جاخالی دادم و ازخونه خارج شدم در ماشینو واسه بابا باز کردم و خودمم نشستم داشتم ب موهام حالت میدادم‌ک ریحانه هم بهمون اضافه شد بعد نیم ساعت انتظار خانم منشی افتخار داد و با صدایی ک بیشتر شبیه صدای کلاغ بود گفت: +آقای دهقان فرد بفرمایید نوبت شماست. مطب این دکتر همیشه شلوغ بود و خیلی سخت میشد نوبت گرفت. با پدر و ریحانه رفتیم تواتاق دکتر . با صدای در دکتر خوش اخلاق پدر بهمون لبخند زد و راهنماییمون کرد تا بشینیم . همه آزمایشا و نوارِ قلب و جوابِ اِکو رو اَزمون گرفت و با دقت نگاشون میکرد. شروع کرد ب پرسیدن سوالاتی از پدرم خلاصه بعد چند دیقه گفت : +همونطور که قبلا هم گفتم شما باید دوباره جراحی بشید موردتون خیلی خطرناکه. واسه دوماهه دیگه بهتون نوبت میدم. حتما بیاید تاکید میکنم حتما!!! تو این زمانم خیلی مراقب باشین.. داشتیم برمیگشتیم خونه پدر حرفی نمیزد و ریحانه ناراحت ب بیرون نگاه میکرد ترجیح دادم منم چیزی نگم به جاده خیره شدم و دنده رو عوض کردم! @Alachiigh