بتهای خدایی
«وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّـهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ»
(عنکبوت-۲۵)
«وثن» یعنی بت؛ میفرماید بتی را درست میکنید که «من دون الله» است! اصلا مگر بت «من الله» هم داریم؟! یعنی بتی که خدا آن بت را تایید کرده باشد!
در آخر آیه هم میفرماید بعد از این به نقطهای میرسید که در آخر کار یکدیگر را لعن میکنید. این تعبیر برای زمان غیبت از امام علیهالسلام به ما رسیده:
به خدا قسم فرج را نخواهید دید تا اینکه همدیگر را لعن کنید (یعنی مقابل هم قرار میگیرید).
در آیه بالا هم منظور از بتْ شخص هست، اشخاصی را برای خودتان علم میکنید و آنها را میپرستید، شیفته آنها هستید؛ گاهی اوقات استاد دانشگاه، گاهی همسر، گاهی یک مجتهد... این لعن یکدیگر که امام به آن اشاره کردهاند برای همین بتهایی هست که ما انسانها برای خود ساختهایم و شخصیتهایی است که میپرستیم.
تا زمانی که نفسانیت برای انسان هست، حتی اگر استادی هم برای خود پیدا کند، استادْ نفس خودش است. انسان اگر روی خودش کنترل نداشته باشد ممکن است امام حسینی برای خودش بسازد که امام حسینِ نفس خودش را دوست داشته باشد، نه امام حسین حقیقی را!
امام حسین حقیقی فدای امر به معروف و نهی از منکر و نماز و حقیقت و معرفت شد. چطور ممکن است یک مداح و یک قمهزن و یک سینهزن و یک اشکریز، قدمی به امام نزدیک شود و هرزگی زبان داشته باشد، هرزگی مجلس داشته باشد و فقط دور هم جمع شوند و سینه بزنند و اشکی بریزند!
البته که آنها کریم هستند قبول میکنند، ما در کرامت آنها حرفی نداریم؛ حتی اگر فردی نود و نه درصد آلودگی داشته باشد و فقط یک درصد از آن محبت باشد آنها قبول میکنند. موضوع قبولی آنها نیست.
فاصله ما با امام زمان علیهالسلام فاصله معرفتی و عقلی است. اگر نماز ما عقل ما را زیاد نکند، معرفتمان را زیاد نکند، اگر قرآن خواندن و دعا کردنمان فاصله ما با حضرت را کم نکند، این همان بتهایی است که برای خودمان درست کردیم. از امامان و حضرت زهرا سلام الله علیها آن درصدی که مورد عنایت خداوند تبارک و تعالی باشد برای انسان از امامت بهره دارد و بقیه آن بت است.
مثلا علیاللهیها که برای امیرالمؤمنین علیهالسلام بیشتر از مقداری که خدا برایش ارزش قائل بوده، ارزش قائل هستند. این بت هست و فرقی نمیکند. خود خدا فرمود: علی مخلوق و عبد و بنده و ذلیل من است، نسبت به اسم و نه نسبت به ذات. اسم میلیونها علی میتواند خلق کند، علی علیهالسلام خودش مقهور آن اسم هست، ذات که جدا.
حالا بعضیها علی را خدا بدانند این بت است و فرقی نمیکند.
هر چقدر به زمان ظهور امام زمان علیهالسلام نزدیک میشویم غربت فراگیر میشود، شناخت پیچیدهتر میشود.
نفاق فراگیرتر میشود. نفاق و اهل نفاق گسترش پیدا میکند. لذا کسی تا در وجود خودش آن نفسانیتهایی که مدیریت وجودیاش را به عهده گرفته پیدا نکند خداوند بازتر عمل میکند. مثل همان تعبیر برای بیداری نماز شب و نماز صبح که در روایت هست که هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در شب برای نماز شب صدایش میکنند؛ یکبار، دوبار، چندبار. اگر لطیف باشد با همان صوت که صدایش میکنند بیدار میشود؛ لطیف نباشد، لگدش میزنند، مثلا بچه داشته باشد شروع به گریه میکند، خواب را بر او مسلط میکنند، جن را بر او مسلط میکنند که بیدار شود. بیدار نشود شیطان میگوید تو به درد بیداری نمیخوری، بخواب و ...
بیداری هویتی هم همینطور است؛ یا با همسر و فرزند به بیداری میرسد یا اجتماع یا ریاستها و مدیریتهای کاذب که تجلیات وجود خودش هستند؛ و اگر باز هم فرد بیدار نشد با دشمن سعی در بیدار شدن فرد میشود. تا این حقیقت آشکار نشود این فراز و نشیبها هست.
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#شاگرد_سلوکی #سعادت_پرور
#پهلوانی
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
۹ بهمن ۱۴۰۲
«تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ
ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ
سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ
وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
ابیلهب مظهر جهالت و تعصب و نافهمی
بریده باد دستش از این جهان و تمام نعمتهای دنیایی و آخرتی...
نفرین خداوند، شبیه نفرینهای ما نیست، که گاهی میگیرد و گاهی نمیگیرد. نفرین خداوند و هر کلامی از خداوند کن فیکون است. اما ابولهب یک انسان در بیرون نیست. همه ما ابولهبهایی در درون داریم که دستانشان بریده است. جهالت و ضعف و نافهمی که در درون ماست و در جریان است و به موازات زندگی و حرکت ما و همزمان با رشدی که میکنیم و معنویت و علم و درکی که به دست میآوریم، این نیروی جهالت هم در درون ما نهفته است و آماده است که همچون ابولهب بیرونی زندگی ما را تباه کند، و پیوسته ما گاهی به معنویت توجه میکنیم و گاهی به آن نیروی جهالت بیرونی که دستش بریده است.
آن نیروهای درونی ما که به سمت ابولهب پیش میرود، ابولهب بیرونی و تاریخی که مظهر و تجسم و قله و دره آن است که در آن تجسم پیدا میکند، در درون ما مشغول انجام کارهای خودش است و به آن سمت میرود اگرچه پیوسته دستانش بریده است.
«ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ»
همه آنچیزی که انسان در اثر توجه به این جریان خطرناک جهالت و نافهمی و تعصب و حماقت کسب میکند، هرگز برای او نه در این جهان و نه در آن جهان منفعت و سودی ندارد.
مالهایی که انسان از روی حرص و آز جمع میکند و از بخشش دست برمیدارد که مبادا فقیر شود، عناوین و مدارک و مدارجی که برای آنها زحمت زیادی کشیده، مقاماتی که کسب کرده و تلاشهایی که کرده تا چیزهای اعتباری در این جهان به دست بیاورد و همه حرکتهایی که ما پیوسته زندگیمان را به خاطر آن تباه میکنیم هرگز سودی در این جهان هم برای ما نخواهد داشت.
آنچه در جهان آخرت روی میدهد حقیقت و ظهور همین جهان است. این کسب مال و همه این چیزهای بیاعتبار و بی ارزشی و توهمی که کسب میکنیم و همه زندگیمان به دنبال این هستیم که مبادا کسی برای ما چیزی بگوید. تمام مالی و اعتباری که به دست میآوریم هیچ ثمرهای برایمان ندارد و به زودی در آتشی که زبانههایش فراگیر میشود فرو میرود و این فرو رفتن اگرچه در آخرت آشکار میشود ولی همین الان زندگی ما را در بر گرفته و ما میبینیم و غافلیم.
اینکه در روز قیامت و در جهان پس از مرگ برای انسان این آتش آشکار میشود این نیست که در این جهان آن آتش نباشد و سوزش این آتش را در این جهان درک نکند، همه اینها را درک میکند اما غافل است.
در آن جهان علمش پیدا نمیشود بلکه غفلتش برداشته میشود.
«وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
زنانگی و یا زنانی که در کنار انسان هستند. گاهی یک زنی است که نقش خیلی زیادی در مسیر ابولهبها دارد و حمالةالحطب است و گاهی مردانی که زنانگی درونشان و آن نیروهای احساسی تخیلی، آن نیرویی که انسان را به سمت باطل میکشاند و از طریق احساس و ایجاد دلایل احساسی و تخیلی و توهمی که انسان به آنها سرگرم میشود و حاضر نیست از آنها کوتاه بیاید، این نیروهای درون انسان همچون زنانگی که باطل و نادرست است و حقیقت زنانگی را کنار گذاشته تنها یک قالب و ظاهر و توهمی از آن دارد، این حمالةالحطب است و هیمهکش و هیزم این آتش است.
هیزم آتشی که انسان را نابود میکند.
در دعای صباح هست:
«فَبِئْسَ الْمَطِيَّةُ الَّتِى امْتَطَتْ نَفْسى مِنْ هَواها فَواهاً لَها لِما سَوَّلَتْ لَها ظُنُونُها وَمُناها»
این چه بد مرکبی است که من سوار شدم و نفس من و امیال و چیزهای بینتیجه من را میکشاند همچون مرکب چموشی که انسان را از مسیر بیرون برده و او را تا زمانی که در دره سقوط نکرده رها نمیکند. مگر اینکه انسان آن مرکب را رها کند و یا آن را رام کند.
👇👇👇
☝☝
وای بر من از این چیزهایی که برای من جلوه شده و من آن را با توهم و نادانی و تعصب، خوب و زیبا میبینم.
«ظن و مُنا»
ظنون درکهایی که به خیال انسان درک هستند، ولی حقیقت ندارند و تمام این باورهایی که زندگی ما را در برگرفته و ما میدانیم که این باورها چندان ارزش ندارد.
ظنون گمانهایی هستند که ما نمیتوانیم از آنها دست بکشیم. این گمانها که سرتاسر زندگی ما را فرا گرفته و برای نجات از آنها، گاهی دهها سال از زندگیمان را تلف میکنیم.
مُنا درخواستها و آرزوهایی است که انسان تمام زندگیش را فدای آنها میکند.
ظنون و منا هیزمهای سوزاندن زندگی است. نه زندگی آن جهانی که حقیقتی است، بلکه زندگی همین جهان!
زنانگیِ باطل و توهمی و تخیلی ما و احساسات بینتیجه و تمایلات و هواهایی که همچون جلوه باطلی از یک حالت زنانگی بر انسان حاکم میشود و حقیقتی ندارد و با حقیقت زنانگی هیچ تناسبی ندارد و یا زنهایی که اینگونه هستند و فرا رفتند از آن حقیقت خودشان، اینها آتش بیار و هیزم این آتش هستند.
وای بر این نفس!
«وَتَبّاً لَها لِجُرْاَتِها عَلى سَيِّدِها وَمَوْليها»
و نابود باد این انسان، این منی که در مقابل این بینهایتهایی که راه را بر او باز میکند و اینها را میبیند، میایستد و بر امور کوچک و بیارزش تعصب میکند و سالهای عمرش را بر آن تلف میکند؛ و گاهی هم یک قدمی از محدوده کوچک بیرون میگذارد و فکر میکند آسمان را فتح کرده و به خودش مغرور میشود. مثلا بخشش کردم، نماز خواندم و یا فلان فداکاری را کردم و همه این امور انسان را عقبتر میبرد و بیشتر نابود میکند و آن انسانی که پیوسته خودش هیزم میآورد تا زندگیش را بسوزاند و چیزی از این زندگی درک نکند و این درون خودش است . برای ابولهب درونی و این قوه جهالت و تعصب و حماقت خودش.
همه احساسات و قوای لطیف همه زیباییهای روحی و همه چیزهایی که زن جلوه نهایی آن است در هر مردی و در هر جامعهای هم وجود دارد؛ به جای اینکه از این زیباییها برای رسیدن و برای حرکت به سمت نامتناهی استفاده کند، عاملی برای بازدارندگی زندگیاش میکند. عامل بازدارنده از پیشرفت و خوشی و آرامش و تعادل و از احساس راحتی و پیوسته این قوه زیبایی و زیبایی خواهی و زیبایی دوستی به جای اینکه او را پیش ببرد، هیزمی برای سوزاندن زندگیاش میشود و به این سوزاندن افتخار میکند و برای آن پول هم میدهد و حاضر است زندگی خانوادگیش را فدا کند، دینش را فدا کند، زندگی اجتماعیاش را فدا کند و به این توهم افتخار هم میکند و چنان این تعلقات بر او حاکم است و چنان میبیند و میداند که :
«فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
این طناب بافته شده از تعلقات بر گردنش هست و با همان از این جهان میرود و با همان محشور میشود.
حبی که توهمی است به نتیجه نمیرسد و وقتی به نتیجه نمیرسد تبدیل به بغض میشود، عدم توانایی رها کردن این حب و بغضها همچون ریسمانی است که تناسبی با آدم ندارد. مثل ابولهب که با وجود اشراف زاده بودن، بر گردنش طنابی از لیف خرما (از جنسی که مختص طبقه فرو دست بوده) انداختند که آیه اینطور نمادین مطرح میکند.
انسان هم اینگونه است. وقتی خودش را میبیند، متوجه میشود که چه تعلقات و گرفتاریها و بغضها و کینههایی درون خودش همچون طنابهایی دست و پایش را گرفته و بر گردنش هست و اینها هرگز تناسبی با انسان ندارد اما در این جهان حاضر نیست که این توهم را رها کند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
🏴 صلوات بر امام موسیبنجعفر علیهالسلام
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ
النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ
اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ
رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
@Allaamehwisdom
🔸️مبعث سراسر نور اشرف انبیاء حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی سلاماللهعلیه بر همگان مبارک باد.
@Allaamehwisdom
قوت صلوات
استغفار و به خصوص صلوات بر محمد و آل محمد وزن دارند، روح دارند.
اهلبیت فرمودند وزن استغفار خیلی زیاد است و روح استغفار خیلی غنی است. استغفار شویندگیاش خیلی زیاد است. کسی که مداومت بر استغفار دارد این باعث میشود که یک تحولی در وجودش ایجاد شود. خود پیامبر با آن جایگاهی که داشت
هیچ مجلسی را ترک نمیکرد مگر اینکه استغفار میکرد.
پیامبر میفرمودند: روی قلب من پیامبر هم یک پردهای رقیقی از حجاب قرار میگیرد و من استغفار میکنم.
آقای سعادتپرور به بنده فرمودند این شاید یکی از الفاظی هست که خیلی قوت دارد:
«صَلَواتُ اللهِ وَ صَلَواتُ مَلائِکَتِهِ وَ أنْبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلامِ عَلَیْهِ وَ علیهم و رَحَمهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»
توصیه کردند که این را در نظر داشته باش و زیاد از این صلوات که باطنش استغفار قوی است، کمک بگیر.
📝بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
🔸️ عید سعید مبعث مبارک
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
مشكلات و گرفتاریهايى كه انسان دارد؛ اين كه در زندگى مادى و معنوىاش پيشرفت نمیكند و پيوسته از چالهاى به چاله ديگر و از چاهى به چاه ديگر و از درهاى به دره ديگر سقوط میكند، بهدليل گرفتاریها و تشتتهايى است كه خودش در مسيرش ايجاد میكند. اما بهشت موفقيت، زيبايى و رهايى در اين جهان و آن جهان، براى انسانى است كه خود را از اينها بِكَند؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
بهشتى كه در درون انسان است، اما او نمیبيند، ميراث كسى است كه تقوا داشته باشد؛ تقوا از همه گرفتارىهايى كه انسان براى خود ايجاد میكند، رها شدن از زندانهايى كه انسان خود را در آن زندانى كرده است.
براى دستيابى به اين بهشت، راه طولانى در پيش نداريم، تنها كارى كه بايد كرد اين است كه از غل و زنجيرى كه بر دست و پايمان محكم بستيم، تارهايى كه چون عنكبوت به دور خود پيچيديم و چون ابريشم، خود را درون آن مخفى كرديم، خود را رها كنيم وهر طنابى را كه خداوند و كائنات از دست و پاى ما باز میكنند را ما با اصرار بر وجود خود نبنديم!
هيچ كارى نياز نيست، بجز اين كه مسير طبيعى و انسانى كه پيش پايمان هست و بطور طبيعى آن را طى میكنيم را ترك نكنيم و با التماس، فشار، اصرار و با هزينههاى زياد به مسيرهاى انحرافى، جادههايى كه در كنار جاده اصلى ايجاد شدند و ما را از مسير، حقيقت و هدف و طى كردن باز میدارند را ترك كرده و به مسير اصلى باز گرديم.
اين جنت به ما ارث میرسد، اما ارث، چيزى نيست كه بعدا برسد، بلكه همين الان در آن هستيم. جنتى كه در آن جهان هم براى مؤمنى كه تقوا پيشه كرده حاصل میشود، حقيقت همين جنت و آشكار شدن باطن اين جهان است و جهنم هم چيزى نيست جز وضعيتى كه خود، در اين جهان براى خود ايجاد كرديم.
اما در شرايط اكثر ما انسانهاى متوسطى كه در اين زمانه زندگى میكنيم، براى اينكه بتوانيم تقوا پيشه كنيم و وابستگىها و زنجيرها را از دست و پایمان باز كنيم، نياز به نظم داريم. به همين دليل است كه مولا على(ع) در كلامیكه براى اهل زمانه خود داشت، اينگونه فرمود: «أُوصِيكُم بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ ...»
مردم آن زمانه كه از بسيارى جهات شبيه مردم زمانه ما بودند؛ در يك نابسامانى، بىنظمى، اغتشاش و تشتت بسر میبردند كه در اثر مخلوط شدن زندگى و اجزا و همه عواملش برايشان ايجاد شده بود. آنها(همانند ما) بدون نظم و ساماندهى نمیتوانستند جنبههايى را كه مخالف تقواست، پيدا كنند.
انسان در اين زمانه، مانند آن زمان همهى امور را براى خود مخلوط كرده و حق و باطل را به هم آميخته است و زندگىاش آغشته به امورى است كه گاهى بسيار خوب و گاهى بسيار بد هستند!
راه حقيقىِ تقوا كه بهشت حقيقى را براى انسان آشكار میكند، در ميانه زندگى روزمره پر از مشكلات، معايب و محاسن و فرصتها و تهديدها، چنان به هم مخلوط شده است كه انسان بدون نظم و ساماندهى زندگى اش نمیتواند در آن قرار گيرد.
رها شدن از اغتشاشات، تشتتها و همه امورى كه زندگى او را مشغول میكند و باعث میشود كه نتواند خورشيد را ببيند و راه را پيدا كند، حقيقت آشكارى را كه در افق پيش رويش به زيبايى و سهولت برايش نمودار است، نبيند، جز با نظم امكان ندارد؛ نظمهاى ساده، آشكار و بديهى.
انسانهايى كه میتوانند در اين جهان، لحظه اى تأمل كنند و راه روبرويشان را رؤيت كنند، به راحتى میتوانند عوامل باطل و غير باطل و صحيح و سقم را در زندگى شان تشخيص دهند. انسان میتواند در نظمیساده و ابتدايى، آنچه را كه مانع اوست و امور بىارزش را كنار گذارد و حقيقت پيش رويش را پيدا كند و پيش رود و به آن برسد. اما بدون نظم، انسان در اغتشاش و تشتتى از عوامل مختلف، خود، جهان، تمام كائنات، اولياء و خداوند را پيوسته مقصر قلمداد میكند و يا برعكس؛ پيوسته در حال درخواست از آنهاست، در حالىكه به چيزى كه روبرويش هست توجه ندارد!
در حالى كه مسير پيش پايش روشن و آشكار است و میتواند حركت كند، او در زندگى روزمرهاى كه براى خود ساخته، از آنها غفلت میكند و وقتش را به دنبال خدا و استاد و اولياء و ... تلف میكند!
براى رهايى از اين وضعيت يك نظم ابتدايى روشن، آشكار و بديهى كافى است. با اين نظم او متوجه خواهد شد كه چگونه قدم بردارد و در كنار اين مسير روشن، راههاى انحرافى و امورى كه او را مشغول كردهاند و ذهنش را خراب كرده اند و نمیگذارند قدمى بردارد را تشخيص میدهد. در این صورت به راحتى قدمش را بر میدارد و به او ارث میرسد آنچه كه در آيه قرآن است؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
حسینبنعلی علیهالسلام انسانی نیست که فقط در زمان خودش بوده، او یک حقیقت برتر است؛ روحی است که بر جهان و در همه زمانها حاکم است!
همانطور که جسم ما همیشه در احاطه روح است، حسینبنعلی علیهالسلام و ائمه همچون روحی هستند که بر انسان احاطه دارند.
«حقیقت حسینی» خود به خود طهارت درونی دارد، و این طهارت اثر ذاتی، درونی، وجودیاش امر به معروف است؛ نه امری که با زبان صورت بگیرد و نه نهیای که با دست صورت بگیرد؛ بلکه نهی حقیقی که در درون انسان است و به این حقیقت رسیده؛ حقیقت طهارت، حقیقت پاکی، حقیقت اصلاح، و وجودی که طاهر شده است.
حقیقت حسینی عبارت است از انحلال این جهان توهمی، پاره کردن بندها، از تفکرات غلطی که حاضر به ترک آنها نیستیم، از حب و بغضی که بر ما مسلط است.
انسانی که به حقیقت حسینی دست پیدا میکند همچون حسینبنعلی علیهالسلام مقام معلمی و تعلیمی پیدا میکند. حسینبنعلی علیهالسلام بالاترین، بزرگترین، اثرگذارترین معلم بشریت است.
🔸️️ بخشی از جلسه انحلال جهان و معجزه عاشورا
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
✨️ ولادت سراسر نور حضرت حسین علیهالسلام مبارک ✨️
@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبّاس بابالحسین است که برای انسان مدخل سهلی در محضر حسین علیهالسلام ایجاد میکند.
سختی عاشورا یک آسانی دارد و آن عبّاسبنعلی علیهالسلام بابالحوائج است.
عبّاس یعنی کسی که این اقتدار را در درون خودش به نهایت رسانده، و تماشاییترین و کاملترین کسی است که ما میتوانیم به او رجوع کنیم و این توانایی را تجربه کنیم.
ما از طریق رجوع به حقیقت عباسی، که آن مراتب وارستگی و رها شدن از تمامی بندهاست، میتوانیم به توانایی خود واقف شویم و در هر مرحلهای حقیقت عباسی، و راه عباس را رفتن و عباس شدن را تجربه کنیم.
امکان ندارد که انسانی توجه به حقیقت عباسی بکند و در گردنه و گذرگاهی برای رسیدن به یک خواسته حقیقی و واقعی، مادی یا معنوی، اقتدار خودش را تجربه نکند...
وقتی انسان در درون خودش شروع کند به رهایی از بندها، این رها شدن بلافاصله برای او اقتدار میآورد؛ در هر موضوعی در هر حاجت دنیایی و آخرتی؛ در هر امر بزرگ و کوچکی؛ در هر امری که برای او بنبستی ایجاد کرده به شرطی اینکه حقیقتا و صادقانه این کار را انجام دهد و به دنبال بازیگری و حقهبازی و عمل نادرست نباشد.
بازیگری یعنی انسان عمل کوچکی انجام میدهد و هزاران انتظار برای او ایجاد میشود. قدمی برداشته و برنداشته طلبکار آسمان و زمین میشود.
اگر انسان خودش را فریب ندهد، این اقتدار انسانی را به دست خواهد آورد و به راحتی همه چیز در دسترس او قرار خواهد گرفت، هر چیزی که ارزش دسترسی داشته باشد.
🔸️بخشی از جلسه عاشورا مظهر اقتدار انسان
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
✨ولادت حضرت عباس علیهالسلام مبارک ✨
@Allaamehwisdom
ائمه علیهمالسلام در طی این دویست و پنجاه سال مثل یک کل واحد عمل کردند، در واقع توانستند یک شاکلهای را از اسلام حقیقی تثبیت کنند، که هر بخشی از این شاکله توسط یکی از ائمه بوده است.
مثلا امام حسن و امام حسین علیهمالسلام در واقع در دو شرایط مختلف بودند که اقتضای امامت در هر کدام از آنها یک چیزی بوده، در زمان امام حسن علیهالسلام صلح بوده و در زمان امام حسین علیهالسلام قیام بوده؛
یا در زمان امام سجاد علیهالسلام شرایط ویژهای هست و در این شرایط بهترین راه برای ادامه این مسیر و کامل کردن این شاکله همان کارهایی است که حضرت انجام میدادند که بخش عمدهای از آن عبادتها و متونی است که از این طریق تثبیت کردند و نشر دادند، و از طریق آن ادامه حرکت تشیع تضمین شده در تمام ابعاد؛
دعاهایی که هیچ متن سیاسی در آنها نیست، اما جنبه سیاسیاش به همان شدت است!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
✨ولادت حضرت سجاد علیهالسلام مبارک✨
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
«وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
مسيرى كه پيش روى انسان گشوده است، جايى نيست جز همان فطرتى كه در او ظاهر و حاكم است؛
«فِطرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيهَا»
فطرت همان جوهرهی انسان است. انسان براى اينكه حركتى كند، شكافهاى روحش را پر كند، استراحت كند و فلج نباشد، كارى نبايد بكند، جز حرکت برای رسیدن و واصل شدن به همان چيزى كه هست! رسیدن به همان نقطه اول و جوهرهی وجودی که همیشه با او بوده است.
همان حقيقتى كه درونش هست، همان جوهرهاى كه آشكار و هويداست و هرگز تغيير نمیيابد؛
جوهره، فطرتى است كه «فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيهَا»، و همه جهانيان و انسانها بر آن جوهره استوارند و چيزى نيست جر اصل انسانيت ما. آسمان و زمين، بر اين فطرت خلق شدند و در خدمت آن هستند.
وقتى كه ما اين جوهره را نمیبينيم، از ملت و راه ابراهيم و حركت ابراهيمی فاصله گرفتيم، و اين فاصله گرفتن براى انسان فقط در يك حالت رخ میدهد؛ «مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»
اينكه انسان با سفاهت خودش را به غفلت می زند، همچون كسى است كه جاهل نیست اما خود را به جهالت می زند! درحالی که اين حقيقت در جوهره او هست و به چيزى و كمكى از بيرون نياز ندارد. اگر هم چيزى از بيرون هست، تذكر و هشدارى است كه فرد را متوجه به جوهره خود میكند و همانی را به او یادآوری میکند که از قبل داشته و در اختیار او بوده است.
راه اول و آخر براى بازگشت انسان به این دارایی و جوهره وجودی چیزی نیست مگر تمركز، توجه و گرفتار نشدن در تشتتهايى كه روز و شب او را فرا گرفته است.
اين تمركز نيز بايستى از امر كوچكى آغاز شود؛ از يك حركت، يك نماز، يك غذا، يك جرعه نوشيدن آب اما همه اینها با تمرکز و توجهی که قبل از این نداشته است. در اين صورت راه برايش باز شده و قدمهاى بعدى و بعدى پيش رويش گشوده میشود.
برای رسیدن به این جوهرهی برتر و نتایج آن، نيازى به شكافتن آسمانها و زمين، خدمات عظيم انجام دادن، مهيا كردن لشکرهاى عظيم براى مبارزه با دشمنان خداوند، تغييرات عظيم در زندگى و هزاران كار و كلاس رفتن و صدها ساعت مراقبه و... نيست! اگرچه تمام آنها در جای خود لازم و صحیح است، اما حركت انسان از تمركز او در ابتدايىترين كارى كه انجام میدهد، شروع میشود. وقتى اين تمركز را انجام دهد و اين حقيقت را در خود ببیند و بداند که چه آثاری از این تمرکز برای او فراهم شده، انرژی و نیرویش متصاعد میشود و پيش میرود.
«وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖ»
خداوند ابراهیم را در این دنیا برگزیده و او را به مقاماتی عالی رسانده اما هر کدام از ما هم به مقداری که به جوهرهی انسانی خود توجه كنیم، مرتبهای از آن منزلت ابراهیمی را دارا هستیم و به همان اندازه برگزیده هستیم.
«وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
ابراهیم علاوه بر آنکه در این دنیا برگزیده بود، در آخرت نیز به مقام «صلوحیت» میرسد، و انسان عادی نیز مرتبهای از برگزیده بودن را دارا هست، به همان میزان در نهايت به نتايج بالاتر و بالاتر میرسد، و كائنات، خداوند، معصومين(ع) و همه اولياى الهى در پى آن هستند كه او را به آن سمت بكشانند.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
@Allaamehwisdom
حقیقتِ ایّام
روز هم یک حقیقت است، یک حقیقت تبع آن حقیقت ذات احدیت؛ روز یک قالب است. ماههای مبارک رجب و شعبان و رمضان یک حقیقت هستند، ظهور حقیقت ذات احدیت هستند، ظهور اسما و صفات حق تعالی هستند.
تعبیری در دعای ششم صحیفه سجادیه هست:
«وَ هَذَا یوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ، وَ هُوَ عَلَینَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ»
خود امروز به صورت یک حقیقت جدید خودنمایی میکند؛ چون امام حقیقت عالم هست، هر چیزی که در این عالم هست ظهورات امام هست، فلذا امکان فاصله گرفتن مخلوق از خالق نیست. اهلبیت برای ما خالق هستند، گرچه خودشان مخلوق خدا هستند. اهلبیت عصمت وطهارت مصنوع خداوند هستند، ولی صنعتگری عالم به دست آنهاست؛ فلذا تمام عالم جلوه امام است.
روز و شب و کهکشان و انسان و هر چیزی که در این عالم میبینید جلوه امام است، میان این جلوهها آن که جلوه کاملتری هست، مثلا در روزها، روز عید غدیر، در شبها، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، اینها بالاترین تجلی زمانی به امام زمان علیهالسلام و به امام معصوم سلام الله هست.
در واقع تمام عالم ظهورات امام هستند و خداوند که از طریق حقیقت ائمه معصومین سلام الله اجمعین، در کل زمانها ظهور کرده؛ از زمانی که خورشید و ماه شکل گرفتند تا آخر «إِذَا ٱلشَّمْسُ كُوِّرَتْ و وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتْ» که خورشید و ستارگان جمع میشوند.
از اول که خورشید و ماه، زمان و زمین را تشکیل دادند، زمان ولایت را قبول کردند؛ ولی هر زمانی که ولایت را بیشتر قبول کرده روز مبارکتری شده. مثل روز عید غدیر و شب قدر و آن زمانی که دیر قبول کرده یوم نحس شده، طبق آیه قرآن «أَيَّامٖ نَّحِسَاتٖ» .
هر خاکی که زودتر قبول کرد مقبره اهلبیت عصمت و طهارت شد. هر انسانی که بیشتر ولایت رو قبول کرد به ائمه نزدیکتر و جلوه اهلبیت شد. هر آبی که ولایت اهلبیت را زودتر قبول کرد، شیرینتر شد؛ هر آبی که دیرتر قبول کرد شورتر شد. هر میوهای که سبقت در قبول ولایت گرفت، میوهای شد که پر برکتتر شد؛ و هر میوهای که دیرتر قبول کرد، مورد استفاده قرار نگرفت، و یا فاسد میشود و یا در شکم کافر قرار میگیرد که کفر او را تقویت میکند.
تمام عالم هوشمند است و شاهد ماست. روز به عنوان یک حقیقت بر ما شاهد است، و ما را نگاه میکند که با این روز چه رفتاری کردیم.
اگر در آن روز احسان و خوبی کرده باشیم، که بالاترین احسان، احسان به اهلبیت هست؛ روز با سپاسگزاری از ما خداحافظی میکند؛ اگر بدی کرده باشیم ما را سرزنش میکند.
📝 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@Allaamehwisdom
درکِ ظهور
آن نگاه عالی که اهلبیت عصمت و طهارت به ما آموختند، این است که آنچه زمینهی حقیقی ظهور حضرت ولیعصر(عج) را فراهم میکند؛ اصلاحِ نفس است.
در روایت آمده است:
«...أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لاَسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ»
(امام باقر-ع- الغيبة للنعمانی، ج۱، ص۲۷۳)
گر چه هر کسی خالصانه عمل کند، مأجور هست؛ اما حضرت میفرماید من به دنبال اصلاح و مهیا کردن خودم برای امام زمان(عج) هستم، که قابلیتی از خودم را به فعلیت برسانم که جزء ۳۱۳ نفر از یاران حضرت باشم.
این امر، آمادگی و معرفت و تسلیم نسبت به امامت را میطلبد؛ چرا که در روایت آمده است:
«...فَلاَ يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلاَّ مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»
(امام سجاد-ع- کمالالدين و تمامالنعمة، ج۱، ص۳۲۳)
همه تنزل مرتبه و ریزش پیدا میکنند و بر امام زمان(عج) ثابت نمیمانند، مگر کسی که قوّت یقین، و صحت معرفت داشته باشد، و در دلش گرفت و گيرى نباشد از آنچه ما حكم میكنيم، و تسليم ما اهلبيت(ع) باشد!
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
✨میلاد سراسر نور و رحمت حضرت حجتبنالحسن عجّلاللهتعالیفرجه مبارک✨
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
«وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ(۱۱)
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ(١٢)
لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ(١٣)»
انسانهاى ستمگرى كه در جهان زندگى كرده و به مقام قساوت میرسند، سرنوشت حتمیشان در هم شكستن، نابود شدن و هلاكت است. اين هلاكت، سنت الهى است كه گاهى زود و گاهى دير میرسد. ستمگرانى كه ديرتر به هلاكت میرسند، از قساوت بيشترى برخوردار هستند. ستمگران آخر الزمان كه ديرتر و ديرتر به هلاكت میرسند، ستمكارترين هستند و ستمكاران اولين، به دليل اينكه شقاوتشان به اندازه آخرالزمانیها نيست، زودتر به هلاكت میرسند!
اما چيزى كه اهميت دارد اين است كه اين ستم، ستمگرى، هلاكت و شقاوت اگرچه براى ما نيست، اما در هر كدام از ما، مرحلهاى و حدى از اين فضاى كلى شقاوت، میتواند باشد؛ در حد ذره، اندك و رایحهاى از آن. همان گردشی كه در مورد ستمگران رخ میدهد، در مورد ما نيز میتواند رخ دهد، آن هم براى رشد بيشترمان!
اين حالات، بنبستها، درگيرىهايى كه درونمان ايجاد میشود، و جنگهاى درونى و بيرونى، نعمتهاى خداوند هستند كه ما را كمك میكنند تا به خويشتن بازگرديم. آنچه كه در مورد ستمگران و اشقيا به صورت كامل و بيرونى رخ میدهد، براى ما بصورت اندك، در دور وجودیمان رخ میدهد، و در جهت رشدمان ارزش بسيار زيادى دارد. همانطور كه اشقيا به هلاكت میرسند، خداوند براى ما آن زمينههايى را كه اگر كوبيده نشوند، به شقاوت و هلاكت میرسيم و باعث سقوطمان میشوند، درهم میشكند؛ از طريق درگيریهاى درونى، بنبستها، گرفتاریها، ثقالت و سنگينى كه وجودمان را در بر میگيرد... اينها، همه نعمت خداوند هستند.
وقتى ستمكاران در مقابل اين هلاكت بيرونى قرار میگيرند؛ «إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ» فرار میكنند و خداوند میفرمايد:
«لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»
فرار نكنيد و به سمت آنچه باعث هلاكت شماست برگرديد. به آن ناز و نعمت افراطى، فضاى رفاه و رفاهطلبى افراطى و بى حد و حصرى كه باعث غرور و غفلت شما بوده و سبب شقاوت شما شده است، برگرديد!
اما براى ما اينگونه است كه نبايد از بنبستهايمان فرار كنيم؛ چرا كه نعمت است. گرچه براى اشقيا اين نعمت تبديل به ضدش میشود، اما براى ما، بالاترين نعمت و هديهاى است كه از آسمان به زمين میآيد.
«لَا تَرْكُضُوا»
فرار نكنيد! نگران اين درگيریها و جنگها، بنبستها و سختىها نباشيد،
«وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ»
اگر به آن فضاى راحتى كه ما طلب میكرديم، فضايى كه درخواست نعمتهاى ايدهآل را داشتيم و فكر میكرديم از اين طريق، دنيا و آخرتمان بهتر خواهد شد، برگرديم، متوجه میشويم كه آنها نعمتهايى بودند كه موجب غفلت ما شدند!
برگرديم به آنها و «وَ مَسَاكِنِكُمْ» آن جايى كه سكونت میكرديم و فكر میكرديم كه بهترين جاست. آن حالتهاى روحى و درونى كه در امور دنيايى و آخرتى به دنبالش بوديم و فكر میكرديم بهترين حالت است، در حالى كه آن حالتها، باعث اين بنبستها شدهاند و اگر اين بنبستها بهعنوان نعمت الهى، براى انسان ايجاد نشود، به سمت سقوط میرود... 👇👇👇
☝☝☝
تمام كائنات در كارند تا ما از اين قرارگاههايى كه به نفع ما نيست و برايمان خسارت، غفلت، انحراف و اشتباه در پيش دارد، برگرديم.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»
اگرچه اين «تُسْأَلُونَ» را تفسيرهاى گوناگونى كردند، اما به قرينه «لَعَلَّ» اين سؤال، میبايستى سؤال ارزشمندى باشد؛
انسان برگردد تا از خود بپرسد، يا ديگران از او بپرسند؛ سوالى را كه ارزشمند است و به او كمك میكند تا به وسيله آن حقيقت را بيابد؛ آن چيزى كه تا كنون برايش يقينى بوده، مورد سؤال قرار دهد تا بتواند از نو بينديشد.
بعد از اينكه انسان، در نقصها، غرایزى كه به بنبست رسيدهاند، تمايلاتى كه به نتيجه نرسيدهاند، بينشها و تحليلهاى مادى و معنوى كه به دنبالشان بوده و فكر میكرده آنها مصلحت دنيايى و آخرتىاش بودند، به بنبست میرسد، نبايد فرار كند، بلكه بايد بازگردد به مساكن و جاهايى كه قرار و آرامش مجازى و توهمی و دروغينش را دنبال میكرده است.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ» تا شاید اين سؤال در وجودش شكل بگيرد.
در ادامه خداوند خطاب میفرمايد:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ»
خداوند بازيچه خلق نكرده است! ما فكر میكنيم، براى ذرهاى رشد، بايد به همه زندگى پشت پا زد، و بنبستها ما را میترساند و نگاه ما به جهان، اين گونه است كه گويى خداوند، اين جهان را از روى بازى ايجاد كرده است و ما را بازى داده است، اما خداوند میفرمايد اين بازيچه نيست!
«لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ»
اگر هم بناى بر بازى و سرگرمی داشتيم، راههایى بهتر از اين بود كه با شما بازى كنيم؛ ما كوچكتر از آن هستيم كه بازيچهى پروردگار قرار گيريم.
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
بلكه اين فرايندى كه در حال رخ دادن در وجود شماست، بدین جهت است كه حق، حقيقت و حقانيت، در وجود شما، همچون آتشفشانى بروز پيدا میكند و باطل را در هم میكوبد. اين صداى درهم كوبيدن، چرا براى شما اين طور سخت و تلخ است؟!
اين تلخى از چيست؟
«فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»
وقتى باطل میرود، اين شيطان است كه بايد شيهه بكشد و آه و ناله كند، چرا شما آه و ناله میكنيد؟!
«وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
واى بر شما از اين نگاهى كه به جهان و خدا داريد!
از اين نگاه و انديشه نادرست و ناحق هر ضررى میرسد به خود ماست، نه خداوند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
تمام آنچه كه خداوند به عنوان وظيفه از انسان میخواهد و تمام آن راهی که انسان را به هدف میرساند، اخلاص در مسير نامتناهى است. هيچ مانع و مشكلى برای انسان پيش نمیآيد، مگر اين كه از اخلاص رد میشود. اخلاص اين است كه وقتى انسان، در مسیر نامتناهی قرار میگیرد و نگاهش در زندگى، به فراتر از اين زندانهاى محدود است، چيزى را با حركت كردن و فراتر رفتن، مخلوط نكند. اين است كه انسان، مسير نامتناهیگرى و خروج از اين زندان، حتى اگر به زندانى بزرگتر و بالاتر باشد را به خوبى انجام دهد.
اين برای زندگى دنيايىاش و برای هيچ منفعت، مصلحت، تمايل و غرایزش ضرری ندارد. اما وقتی خود او خلوص را رها میكند و تسليم تشتتها و گرفتاریهاى زندگى روزمره میشود، از اين طريق است که زندگى دنيا و آخرتش را بر هم میزند.
خداوند تنها يك چيز از انسان میخواهد و آن هم اخلاص در اين مسير به سمت بینهایت و آزادی و پاك كردن است؛
«حُنَفَاءَ» اين است كه در جهت اين مسير، زوائد، پليدىها، ناپاكىها، انحرافات، مشكلات و چيزهايى كه به دست خود و با تسليم در مقابل زندگى، مشكلات و تشتتها بر اين مسير هموار كرده است و منفعتى براى دنيا و آخرتش ندارد، پاكسازى كند.
راه برگشتن از اين تشتت، ضعف، گرفتارى، مشغوليت و غفلتها، تمركز در همان مسيرى است كه بايد. اين است كه نيروهايش را از تشتت و پراكندگى و ضايع شدن بيرون آورد و در مسير حق كه منفعت دنيا و آخرتش هست، قرار دهد.
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ»
حنيف و پاك بودن براى كسانى كه حقيقتشان از همين نژاد حنيف است؛ نژاد به معناى صلب و مذهب ابراهيم(ع)، به معناى حقيقتى كه ما بر آن زاده و بزرگ شديم و آن را میبينيم و میدانيم است!
«وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ»
تمام كسانى كه اهل كتاب هستند و درك برايشان حاصل شده است، از صلب ابراهيم و از مذهب حنيف هستند. اگر تفرق، تشتت، اختلاف، مشكلات، گرفتارىها، نقصها و غفلتها برايشان حاصل میشود، بعد از بينات، حجتها و دلايل روشنى است كه برايشان آمده است.
اكنون نيز تنها چيزى كه از آنها خواسته میشود، بازگشت به تمركز و اخلاص و مذهب حنيف است؛ مذهب حنيف همان مذهب خویشتن است كه دنيا و آخرت انسان را به نتيجه میرساند و زندگى مادى را هم مثمر ثمر میكند. همه دلايل، حجتها و بينات در مشت انسان و پيش رويش آماده است.
«رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً»
رسل و فرستادگان الهى در درون و بيرون كه بر آنها كتابهاى پاكى را قرائت میكند... 👇👇
👆👆
«فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ»
قوانين و نوشتههايى استوار و با ارزش كه مشكلات انسان را حل میكند؛
اينها و همه آنچه كه برای انسان در هر مرحله نیاز است، پيش چشم او، در وجودش و در كنه عقل و ذاتش برايش مشخص است. وقتى انسان اينها را رها كند، زندگى دنيايى و آخرتىاش را خراب میكند، اما اگر به اين دين خالص و ارزشمند برگردد، همه چيز برايش روشن و آشكار میشود.
وقتى میخواهد به اين زندگى دنيايى برگردد و براى زندگى روزمرهاش دستورالعمل میخواهد و میخواهد بداند كه چه بايد بكند، وقتى احساس سرگردانى و گمراهى میكند، دو دستور روشن پيش رويش است؛
«يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ»
«الصَّلَاةَ»؛ پيوستگى روزمرهاى كه انسان براى خودش قرار میدهد؛ زمان خلوت، زمان توجه و معنويت.
زمانى كه خودش با خويشتنش خلوت میكند و اين اتصال را در همان روز و لحظه و در حد امكان، براى خود فراهم میكند و چيزى جز اين نمیخواهد.
صلاة به معناى تعقلىاش، چيزى است كه انسان در روزش نياز هست كه از زندگى روزمره، خود را بكند و متصل به بینهايت شود؛ همان مقدارى كه در آن روز و آن زمان برايش مقدور است و نه بيشتر! نيازى به تفسير، درس اخلاق، اينور و آنور رفتن، بيابانها را طى كردن، گروههاى مجازى را سرزدن و ... نيست، بلكه همان مقدارى كه زمان صلاتش هست؛ نه فقط زمان نماز، بلکه در برگيرنده خلوت روزانهاش هم هست. انسان بايد اين لحظات را غنيمت شمرد و وظيفهاش را كه در اينجا فقط توجه كردن در حدى است كه میتواند، انجام دهد.
وقتى از اين خلوت در میآيد و به زندگى روزمره میپردازد، بايد زكات دهد؛
«وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ» زكات فقط پولى كه انسان میپردازد نيست! بايد مثل انسانى عاقل، طبيعى و متعادل كه در حال حركت است، زندگىاش را طی کند، اما بداند كه هر چيزى، هر حركتى، هر نعمتى و مكنتى دارد، بايد از بخشى از آن در جهت پاكى اجتماع و خدمت به ديگران و احياى امر خداوند استفاده كند. انسان بايد از هر چيزى كه داراست، وقتى ضرورتهايش را برداشت و حداقل ضرورى خودش فراهم شد، از مازاد آن حقى براى خدا و پيغمبر(ص)، انسانهاى صالح، حركتهاى صالح و افراد نيازمند و كسانى كه محتاجش هستند، بپردازد.
تفاوتى در مكنت، قدرت، ثروت، توانايى، علم... انسان نيست، مازاد همه اينها بايد زكاتش داده شود.
وقتى اين دو انجام شد، حركت حقيقى فرد به سمت بىنهايت شكل گرفته است و اينقدر پيچيده نيست، و با توجه به اين دو، سرگردانى براى كسى نمیماند.
«وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
اين، مسير برتر است، مسير استوار و ثابت، روشن و واضح، شاهراهى كه كسى در آن منحرف و سرگردان نمیشود و دچار ابهام و اشتباه نمیگردد!
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ»
فقط يك چيز از ما خواسته شده است، حقيقت انسانى براى ما، تمركز كردن در حقيقت بينهايتى است كه درون ماست و در زندگى روزمره دو بعد بيشتر ندارد؛ خلوتی که صلاة وپیوستگی و توجه به نامتناهى ما از درونمان برقرار میشود و بازگشت به زندگى كه زكات زندگى مان را بدهيم؛
«وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
عالم نور وجود امام است!
خداوند تبارک و تعالی عالم با عمل است، و اقتضای علم و عالم بودن ظهور علماش هست. تعبیری که از معصوم علیهالسلام نقل شده: «لَو لَم یَظْهر لَکانت الحِکمةُ الناقصة». اگر ظهور نمیکرد علامت نقص حکمتش بود.
خداوند حقیقت تجرد است و احدی به تجرد راه ندارد؛ ممکن است هر مخلوقی مراتبی از تجرد را داشته باشد، ولی حقیقت تجرد را ندارد. مخلوق یعنی قالب و وقتی قالب گرفته دیگر تجرد ندارد. خداوند وقتی میخواست خدایی خودش را عرضه کند، در مخلوقاتی تجلی کرد و مخلوقاتی را قالب خودش قرار داد که این مخلوقات تجلیات تام ذات احدیت شدند، و تمامیت او را منعکس میکنند؛ تمامیت به اندازه ظرفیت مخلوقیت.
مثلا خداوند عالم است، آنها علم را آشکار میکنند؛ خدا قادر است، آنها قدرت را آشکار میکنند؛ آنها ظرف ظهور دارایی و خداییِ خدا هستند، و این ظهور را در اهلبیت عصمت و طهارت قرار داد.
اهلبیت ارکان توحید هستند. این عبارت «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ» که در (دعای کمیل) آمده یعنی اهلبیت هر چیزی را پر کردند.
فردی به امام علیهالسلام میگوید: خدا از هر چیزی بزرگتر است، یعنی چه؟
ایشان در معنای «الله اکبر» میفرمایند: اصلا چیزی هست که خدا از آن بزرگتر باشد؟!
مثل تصاویر درون موبایل که حقیقتشان چیزی جز نور نیست، و ما آن را تصویر خیال میکنیم، و فکر میکنیم چیزی غیر از نور است، ولی در حقیقت نور است و در یک قالب جدید خودش را نشان میدهد.
عالم نورِ وجود امام علیهالسلام است.
ذات احدیت در یک قالبی ظهور کرده و آن قالب شده نور، و تمام این مخلوقات تصاویر آن نور هستند؛ لذا ما نه میتوانیم از امام فاصله بگیریم و نه از خدا.
خداوند تبارک و تعالی تمام عالم را پر کرده، و تصویرش هم تمام عالم را پر کرده است. فرقی بین ذات و تصویر نیست، إلا اینکه آن حقیقت در یک قالب خودنمایی میکند.
اینکه فرمودند:
رو به خودت نسبت هستی مده
دل به چنین مستی و پستی مده!
(علامه طباطبایی)
کسی که مست و لایعقل هست، خودش و دیگران را چیزی میبیند و برای دیگران هستی قائل است! تعبیر حافظ هم مشابه تعبیر علامه است:
بیا و هستیِ حافظ ز پیشِ او بردار
که با وجودِ تو کَس نَشنَوَد ز من که منم
ما وجودهای اعتباری و قالبی هستیم، و فقط خداست که خودِ وجود هست، و موجودات ظهور وجود او هستند. آنچه حقیقت هستی است خداست.
خداوند برای عرضه خدایی خودش قالبهایی را خلق کرد، و بالاترین قالبها را اهلبیت قرار داد و آنها شدند اسمِ خدا.
وقتی میگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»، منظور اسم ظاهری نیست، اسم حقیقت است، حقیقتِ بعد از ذات احدیت؛ اسم وجود مبارک امام علیهالسلام است؛ امام اسم الله است. گاهی اوقات امام در قالب پیامبر اکرم خودنمایی میکند، و گاهی هم در قالب امیرالمؤمنین، گاهی هم امام حسن عسگری یا صاحبالزمان که در محضر همهشان هستیم و ما را میبینند. هر کدام از ائمه اسم خدا هستند. وقتی میگوییم «به نام خداوند بخشنده مهربان» به آن حقیقتِ اسم توجه میکنیم، و چون اهلبیت چهارده تا هستند، اسماء خداوند میشوند.
«بأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ» حقیقتِ اهلبیت تمام ذرات هستی را پر کرده، یعنی قالبهای نوری هستند. این قالبها چیزی غیر از نور نیست. این نورها هم تمام احتیاج به ذات احدیت دارند. در عین حالی که فرقی بین آنها و خدا نیست،
«لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ و خلقک»؛ در عین حالی که تمامیت خدا را نشان میدهند، در عین حالی که فرقی بین اینها و ذات احدیت جز مخلوقیت و عبد بودن نیست، و تمام احتیاج به خداوند دارند.
«اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ...» در این دعا میگوییم خدایا تو ولی و حافظ او باش، تو دلیل و راهنمای او باش، تو چشمش باش، تو ناصرش باش... لذا همه برای خداست، عالم مملوک خداست،
«لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»؛ «إنا للّه و إنا إلیه راجعون» همه برای خدا هستیم و به سوی او مراجعت میکنیم.
همه آمدهایم در یک قالب و بازمیگردیم به آن حقیقت نور.
🔸بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@AllaamehWisdom
برای اطلاع از نحوه شرکت در این جلسات، به صفحه مدرسه معارف علامه طباطبایی (به همین نشانی) در تلگرام یا اینستاگرام مراجعه فرمایید.
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
«قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي ۚ أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا ۚ وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ»
گرچه قارون در تاريخ جهان، يك نفر هست و قرآن با عنوان قارون، به يك نفر اشاره میكند، اما او حقيقتى است كه براى همه ما میتواند درس عبرت باشد. آن چيزى كه قارون را به اين مرتبه میرساند، تنها تكبر نيست، بلكه چيزى است كه در اين آيه به آن اشاره میشود:
«قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي»
اين است كه مرتبه اى از مال و مكنت را كه به دست آورده است، فكر میكند به دليل چيزهایى است با عنوان علم، درك، دانش، توانايىهايى كه انسان میتواند داشته باشد و چيزى كه براى حركت خود در دنيا و آخرت فكر میكند به دست آورده است!
بخش حساس و مهم اين آيه «عندى» است؛ اين كه فکر می کنم، من از ناحيه خودم دارم و این گرفتار شدن به زندان خويشتن است.
اين طرز فکر، براى همه ما در هر لحظهاى میتواند وجود داشته باشد؛ در مقابل مسير درست و حقى كه میتوانيم داشته باشيم، در مقابل نماز و زكاتى كه وظيفه ماست.
نماز به معناى اتصال انسان به بینهايت و گرفتار نشدن در اين زندان،
و زكات به معناى اينكه آنچه كه مازاد زندگى است را بايد در راه حقيقت و انسانيت خرج كند.
هر مقدار به صلات و زكات توجه كند میتواند پيش رود و اين مسير او را تا بینهايت پيش میبرد...
در مقابل اين مسیر، توهماتى است كه انسان، خودش براى خود میسازد. اين تنها شامل حال قارون نيست، بلكه براى هر كدام از ما، در هر لحظه، توهماتى است كه براى خود ايجاد میكنيم! اين توهمات گاهى آشكار و روشن است؛ شامل تكيهگاههايى كه براى خود میسازيم، علم و دانشى كه توهمی بيش نيست. تكيهگاههايى كه براى انسان در همه شرايط و زمانها بجاى حقيقت بودن، توهمی است كه خود را به آن گرفتار میكند، در مقابل جريان خلقت، آفرينش و جريان تمام كائنات، كه او را بسوى حقيقت پيش میبرد.
وقتى انسان به دنبال مسير است، بايد تكيه بر بیتكيهگاهى كند و تكيهگاهها را رها كند. او باید در رود جاری معلق باشد و هرچه كه معلقتر باشد، جريان خلقت بيشتر او را پيش میبرد، ولى پيوسته تكيه بر خس و خاشاك و چيزهاى بیارزش میكند و اين تكيه كردن، او را بيشتر نگه میدارد! كسى كه در رود است، نيازى به شنا كردن ندارد، بلكه اين رود است كه او را پيش میبرد؛ جريان عظيم، زلال، ارزشمند و آرامیكه در كل كائنات است و ما را همچون خسى بیسر و پا كه به سيل افتاديم، به سمت درياى توحيد پيش میبرد. 👇👇👇
☝☝☝
مانع، «على علم عندى» است؛ توهمات ما!
در مقابل هر علامتى كه از آسمان میرسد، مسيرى كه پيدا میشود، هر نورى كه از زمين میرسد، هر منارهاى كه میخواهد ما را راهنمايى كند و هر علامتى، بلافاصله توهمی استوار میكنيم و جلويش میايستيم!
«أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا»
آيا انسان به گذشتگانش و همه جهان نمینگرد؛ باز هم بر اين همه علوم، معارف، دانشها و تكيهگاهها كه هرگز نتوانستهاند، حتى خودشان را به جايى برسانند، تكيه میكند؟!
وقتى انسان در اين شرايط قرار میگيرد و قارونهاى درون و بيرون را میبيند كه «فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»
زينتى از جنس توهمات میبيند و توهم بر او جلوه میكند.
«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»
كسانیكه نگاهشان نگاه به نزديك است، توهمات برايشان جلوه میكند و آرزو میكنند كه كاش بيشتر در اين توهمات فرو میرفتيم.
اما نيروهايى كه در مقابل هستند؛ نيروهاى درونى و بيرونى كه میخواهند انسان را در اين دريا، شناور كنند و پيش ببرند میگویند:
«وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»
ثواب الهى چيزى است كه رود كائنات او را به سمتش پيش میبرد، ثواب بینهايت و آنچه كه وقتى انسان خود را به اين زندان گرفتار نكند، برايش حاصل میشود و بسيار ارزشمندتر است. اين ثواب براى كسى است كه ايمان به اين رود میآورد و ايمان به رها كردن خود و عمل صالح انجام دادن، صلاة و زكات.
«وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»
اما كمیصبر میخواهد!
كسانیكه با هر صدايى به صدا در میآيند، حاضر به لحظهاى صبر، در مقابل حقيقتى كه قرار است برايشان جلوه كند و در حال جلوه كردن است، نيستند و شروع به آه و ناله و فرياد براى دنيا و آخرتشان میكنند، به اين حقيقت نمیرسند.
وقتى كه اين طور گرفتار میشوند، ناگهان همه توهماتى كه براى خود درست كرده اند فرو میريزد؛
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ»
اما اين فرو ريختن اگر براى قارونى كه به مرتبه شقاوت رسيده است انتهاى كار است، براى ما ابتداى كار است! از اين فرو ريختن نبايد ترسيد و بايد به سمتش رفت و شكر كرد بابت اين فرو ريختن...
«وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»
آنچه به عنوان قارون و قارونهاى بيرونى، در اين جهان براى ديگران آشكار میشود، براى ما مانند صبحى است كه میتوانيم نگاه كنيم و بگوييم كه
«لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»
اينكه ما از فرو ريختن نهايى نجات پيدا كرديم و مرحله به مرحله توهماتمان فرو میريزد، نعمت و منتى است كه خداوند به ما داده است.
و اين رمضان، جايى است كه انسان میتواند خود را رها كند؛ رمضان، زمان بازگشت است و ماهِ در محضر قرآن قرار گرفتن و به خويشتن نگاه كردن و برگشتن از توهماتى كه انسان را فرا گرفته است. اين زمان بازگشت و بهار قرآن، بهار ما هم هست. ما زمانى كه اين قارونهاى بيرونى را میبينيم، در اين ماه میتوانيم بازگرديم و قرآن بهترين وسيله برای بازگشت است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
یک رمضان ۱۴۴۵
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»
«فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارئکم»
راحتترین مسیر برای انسان این است که آن خویشتن مجازی و غیر حقیقی و توهمی خود را کنار بگذارد.
کشتنِ نفس در واقع احیای آن است، و این نفس، خویشتن توهمی، برای انسان جز زجر و زحمت و تباهی چیزی ندارد؛ در صورتی که انسان فکر میکند که کار سختی است.
آن چیزی که خداوند در مورد بنیاسرائیل میفرماید، آن عمل خطا و آن کار زشتی که کردند، در حالیکه پیامبرشان در میقات بود و اینها به گوساله پرستی پرداختند، و بعد خداوند از طریق موسی به آنها فرمان میدهد که:
«فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»
این کشتن خویشتن، کشتن خودشان که کشتن بیرونی و حقیقی بوده و طبق روایات دستور داشتند که یکدیگر را بکشند، برای ما ممکن است اینطور تصور شود که اینها نهایت تباهی و ظلم را داشتند که برای اینها برنامه خاصی دستور داده شده که مختص آنهاست، اما شاید معکوس این باشد و آنها از ما به خدایشان نزدیکتر بودند به دلیل اینکه قتل نفس و آن خویشتن غیر حقیقی برای آنها راحتتر بوده، و مسیر روشنتری داشته و با قتلی که انجام میدادند این توبه برای آنها انجام میشد.
در حالیکه کار منفیای که انجام داده بودند بسیار شدید و بد بود، اما از طریق این توبه کامل و تمام عیاری برایشان صورت میگیرد و در اینجا صفت «توّابیت» و «رحمت» خداوند بر آنها نازل میشود.
بعد از آن هم هنگامی که به خطای دیگری دچار میشوند و خداوند همه آنها را میکشد، باز هم خداوند آنها را نجات میدهد و زنده میکند.
شاید مسیر آنها واضحتر و روشنتر و تمام عیارتر از مسیر انسان فعلی بوده، برخلاف اینکه ما فکر میکنیم که آنها بدترین اقوام بودند، و اینهمه با خدا و پیامبر خودشان به مجادله میپرداختند.
مسیر ما مسیر رها کردن خودمان است، و این «رمضان» بهترین شرایط است برای این کار.
رها کردن انسان این است که:
حقیقتِ خودش، در نمازش، در عبادتش، بازگشت به خودش پیدا کند، و این بازگشت کار سختی در این رمضان نیست.
اینطور نیست که کشتن این خودِ توهمی کار سخت و پیچیدهای باشد و برای ما امکان نداشته باشد.
همه ما که انسانهای متوسطی هستیم و دستمان از مراتب بلند کوتاه است، مایی که عمری را در گناه و غفلت گذراندیم، و تباه کردیم، به راحتی در این رمضان میتوانیم بازگشت کنیم و این امید برای همه ما وجود دارد که در همین رمضان، در همین روزها و شبها بتوانیم آن کاری را بکنیم که فکر نمیکردیم، و از این طریق به آمال و آرزوهای خودمان، نه فقط آرزوهای معنوی، حتی آرزوهای دنیایی هم برسیم.
کشتنِ خویشتن برخلاف اینکه به نظر میآید که کار سختی است، اما ساده است و سادگی آن به این است که :
انسان خویشتنی را کنار میگذارد [کشتن برای ما به معنای کنار گذاشتن و ترک کردن] و ترک کردن خویشتن یعنی ترک همه تمایلات و توهمات و آن چیزهایی که باطل هستند.
بازگشت به خویشتنی که همه اجزا، عوارض و همه ابعاد انسان و تمایلات و همه غرائز و همه آن چیزهایی که میخواهد در جای خودش.
این بازگشت، بازگشت سادهای است و همه ما میتوانیم در این رمضان به این بازگشت موفق شویم.
از امروز که روز اول است، سی روز پیش رو داریم که سی بار بازگشت داشته باشیم.
هر بازگشتی محکمتر از بازگشت اول.
هر بازگشتی کاملتر و تمام عیارتر.
با امید بیشتر.
همه آن چیزی که میخواهیم، همه آن تمایلاتی که داشتیم، همه آرزوهایی که داشتیم و همه آن تلاشهایی که کردیم، به راحتی باید به نتیجه برسد.
این چیزی نیست که برای ما تخیل باشد. نباید خودمان را با آرزوهای طولانی و صرفا نگاه کردن به الگوهایی که به ظاهر برای ما غیرممکن است؛ نباید خودمان را با تخیلاتی که اگر چه معنوی و لذیذ هستند، ولی در ظاهر برای ما قابل رسیدن نیستند، مشغول کنیم.
با چیزهای روشن و واضح، همین خودی که هستیم، همین خویشتن ما، اگر زوائد و مشغولیتهای روزمره را رها بکنیم، اگر لحظهای در نماز و عبادتمان به خودمان بپردازیم و توجه کنیم و بازگشت کنیم همه این کارها انجام میشود.
این مختص بنیاسرائیل نیست و مختص آن قتلی که آنها کردند، نیست؛ برای همین ما در همین زمان و همین رمضان ممکن و مقدور است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
#رمضان۱۴۴۵
@AllaamehWisdom
زندگی با قرآن
۲ رمضان ۱۴۴۵
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾
مسیر حرکت انسان برای اینکه در این جهان مانند یک انسان زندگی کند، همان راه ابراهیم نبی (ع) است.
﴿إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّـهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾
بازگشت به حقیقت ابراهیمی در همهی ما موجود است. هر انسان با آن حقیقت زاده میشود و با آن خلق شده است.
این حقیقت همیشه همراه با اوست. هر زمان که به خویشتناش مراجعه بکند؛ از جهانی که او را فراگرفته و لایههایی که برای او توهم ایجاد کرده رهایی مییابد و خودش را رها میکند.
﴿یَحولُ بَیْنَ المَرءِ وَ قَلبِه﴾
حقیقتی که خداوند از رگ گردن به او نزدیکتر است و حقیقتی که خداوند از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
این حقیقت همیشه پیش چشم انسان حاضر و ناظر است. همهی عبادات (نماز و روزه)، مناسک و دیانت برای این است که انسان بتواند لحظهای با آن حقیقت ارتباط بگیرد و با آن یکی بشود.
حقیقت نماز بازگشت به آن خویشتن است، این حقیقت، مسیر ابراهیمی و بازگشت در هرکسی وجود دارد. همانطوری که ابراهیم یک امت بود.
﴿كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ﴾
در مورد همهی ما همین است. تصور اینکه اگر کسی به خودش توجه بکند از فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و از خدمت به جامعه باز میماند، تصوری غلط و باطل است.
حقیقتِ خیر، خدمت و عمل در این جهان از طریق بازگشت به خویشتن است و جهان بر افرادی استوار است که توانستهاند خودشان را پیدا و احیا کنند، و هر کسی که این خویشتن را در خود پیدا کند؛ مانند یک امت است.
﴿قانِتاً لِلَّـهِ حَنِيفاً﴾
مانند یک امتی است که پاکی آنها جهان را فرا میگیرد و مانند یک ملت آثارش در این جهان اثرگذار است، هرچند اگر ناشناس و گمنام باشند و دنیای مادی او را هیچ بگیرد. حقیقت جهان بر دوش این انسانها استوار است. اگرچه جهان مادی به آنها توجهی ندارد، اما پاکی آنها چون امتی، ملتی و قدرتی بر جهان استوار است و کائنات تمام عیار در خدمت آنها است.
گمنامی برای آنها ابزار و وسیلهای است که میتوانند این پاکی و حنیف بودن خودشان و عدم شرک را به نهایت درجه حفظ کنند. انسانی که اینگونه شد به توجهِ ابراهیمی دست پیدا کرده است.
هرکدام از ما در این رمضان، میتوانیم در حد خودمان و زحمتی که میکشیم و در حد اقدامی که میکنیم به این راه و هدف برسیم.
﴿شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ﴾
انسان باید شکرگذار باشد. شکر انسان این است که آن نعمتهایی که خداوند به او داده است را در جهت صحیح استفاده بکند. خداوند انسان را به صراط مستقیم و درست در دنیا و آخرت هدایت کرده است و به او حسنه و صلوحیت داده است؛ در این مسیر هم خودش اقدام بکند هم مقداری که ممکن است خدمت به خلق خدا بکند.
﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾
این است که به راه خداوند که همان راه خویشتن و خود خلیفةاللهی است با حکمت و مسیر درست و حق به این مسیر هدایت کند؛ که بالاترین هدایت همین است، که خویشتن حقیقی خودش و حقیقت ابراهیمی خودش را در اجتماع حفظ بکند.
﴿بِالْحِكْمَةِ﴾
راه درست و صحیح و هدایت و دعوت به راه خداوند با تعقل و حکمت است.
هنگامی که این سرریز شدن خویشتن انسانی که ابراهیموار پیش رفته و وسیع شده در معرض موعظهی دیگران قرار میگیرد، نیاز هست که دیگران را اغنا کند، از طریق موعظه و قانع کردن و توجه دادن آنها و مانند آنها صحبت کردن و باز زبانی که آنها بفهمند.
با فرزندان، خانواده، دوستان و جامعه به جای اینکه با زور، قدرت، فشار، اتهام زدن و از موضع بالا حرکت کردن؛ با موعظهی حسنه و رفتاری که برای آنها قابل درک است و اغنا میشوند رفتار کند.
﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾
اگر با مشکلات بیشتری برخورد کرد و دیگرانی که جلوی او میایستند، مجادله، دعوا و نزاع با دیگران از طریق احسن باشد. از طریق راهی که آنها درک میکنند و مجادله آنها را بیش از هر چیزی به درک و فهم میرساند.
مجادله یعنی اینکه انسان به نوعی عمل بکند که حقیقت در مقابل چشم مخاطب قرار بگیرد. حقیقت را به مخاطب از طریق مجادله نشان دهند و حق در جلوی چشم او قرار دهند... 👇👇👇
@AllaamehWisdom