eitaa logo
AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
494 دنبال‌کننده
143 عکس
540 ویدیو
12 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی جلسات امیر ایزدی همدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 ذکر بسم الله، مفتاح دل است عارفان را شمعِ جمع و محفل است آن خداوندی که حیّ و حاضر است بر همه کردارِ مردم، ناظر است آفرینش را نکو آراستی از همه آثارِ خود پیداستی مهدی منجی، مر او را جلوه است مؤمنین را غدوه است و اُسوه است او که موعودِ خدا در عالم است در حقیقت، ریسمانی محکم است عالمی بر او شود گر معتصم کاخ استبداد گردد مُنهدم مهدی، الحق لایق تقدیس بود از جهاتی، همچنان ادریس بود حضرت ادریس در بالای کوه با وجود آن جلال و آن شکوه بیست سالِ غیبتش آن خوش شعار بود کلّ روزها را روزه‌دار یک ملک، مأمور از دادار بود کار او، آوردنِ افطار بود غیبتش چون رو به پایان آمدی بر فرشته، حکمِ سبحان آمدی بهر ادریس نبی، کاری مکن از برایش فکرِ افطاری مکن روزه‌دارِ قصّه‌ی ما از قضا ماند سه روز و سه شب را بی‌غذا چون وجودش در تلاطم آمدی گرسنه، در بین مردم آمدی مردمان را بود خاطر بس ملول بهر یک نفرینِ ادریسِ رسول دید بین قومش آن نیکو سیر مادری دلخسته ،همراه پسر گرچه آنان را دو نانِ تازه بود جسمشان را ضعفِ بی‌اندازه بود زن که قلبی داشت پاک و مهربان دید ادریسِ نبی را نصفِ جان آن رسول پاک را نشناختی لیک کارش را به راه انداختی کرد اصرار و تقاضایش قبول داد نصفِ نان طفلش بر رسول آن پسر را بود در دل محشری دید قوتش را خورد آن دیگری غُصّه‌ی نان، قلبِ کودک را فشرد قِصّه را کوته کنم از غُصّه مُرد گفت مادر: رفت از کف حاصلم آتشی افتاد در باغ دلم از غم فرزند بس شیون نمود از کفِ ادریس، طاقت را رُبود گفت با مادر، رسول خوش سیر صبر کن تا زنده سازم این پسر کرد ادریس نبی، کاری شگفت با دو دستِ خود، دو بازویش گرفت گفت: ای روحِ زِ تن رفته برون در بدن برگرد با حکمم کنون سر فرود آور، تو بر فرمانِ من با تو ادریس نبی گوید سخن آن پسر یکبار دیگر زنده شد باز از شادی، فضا آکنده شد بهر یک پیغمبرِ فرخنده بخت مردگان را زنده کردن، نیست سخت این عمل با اذن حق، آسان بُوَد چون به حکم خالق سبحان بُوَد ای برادر! حجة بن العسکری آنکه دارد بر عوالم، سروری آنچه کرد ادریس، آن مولا کند مردگان با اذن حق، احیا کند بر تقاص از دشمنان بندد کمر زنده گرداند ابوبکر و عمر او که باشد اوصیا را خاتمه باز گیرد انتقام فاطمه این حقایق، شاهدی بر رجعت است ای برادر! رازها در رجعت است « » وابسته‌ی مهدی بُوَد سال‌ها دلبسته‌ی مهدی بُوَد در قیامش کاش یارِ او بُوَد موسم رجعت، کنار او بُوَد همدان یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ ۱ رمضان ۱۴۴۶ قمری علامه مجلسی؛ حیوة القلوب؛ جلد ۱ ؛ صفحه ۲۳۶ - ۲۳۰. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 {غیبت به خاطر خطر قتل} ذکر بسم الله الرحمن الرحیم مطلع اشعار من بود از قدیم ذکر او، آرامش جان من است اسم او، دارو و درمان من است مهدی موعود، حق را مظهر است جانشین و وارث پیغمبر است او کتاب و حکم آن اجرا کند او حدود الله را احیا کند عالم از این گل، گلستان می‌شود دردها بی نسخه، درمان می‌شود صبر او، شایسته‌ی تقدیس بود ز این جهت چون حضرت ادریس بود بهر احقاق حق آن عبدِ اِلٰه رفت روزی در حضور پادشاه شاهِ قومش، غافل از الله بود مال مردم خوار و بس گمراه بود چونکه ادریسش همی انذار داد توصیه‌ها کرد و پس هشدار داد شاه از گفتار او شد خشمگین نقشه‌ی قتلش کشید از جور و کین کرد تهدیدش که او را می‌کُشد پیکرش بر خاک و بر خون می‌کِشد شد برون ادریس با اصحاب خویش از دیار پادشاهِ کُفر کیش در مناجاتِ شبش آن مقتدا شِکوِه کرد از شاه، در پیش خدا من به فرمان تو رفتم در برش تا کنم احقاق حق، در محضرش لیک او بر کُشتنم تهدید کرد بهر آن تهدید، بس تأکید کرد حالیا از لطف بر، مأمور خویش باز هم ابلاغ کن، دستور خویش حکم آمد: گوشه‌ی عزلت گزین بینِ‌شان حاضر نشو، غیبت گزین باش از این شهر و اهل آن کنار حاکم جبّار، بر من واگذار ز امر سرمد، آن رسول ارجمند سوی غاری رفت در کوهی بلند خویش را از مردمان پنهان نمود فاش گویم: غیبت از ایشان نمود در همان جا غیبتش آغاز گشت چونکه قومش توبه جو شد، باز گشت ای برادر! مهدی صاحب زمان مُنجیِ موعود، در آخر زمان سرگذشتی همچنان ادریس داشت شکوه از تدلیس و از تلبیس داشت چون به مرگ، آن مقتدا تهدید شد فتنه‌ها بر ضدّ او تشدید شد چون خطر بر جان خود احساس کرد خویش را پنهان زِچشم ناس کرد غیبتش آغاز از سرداب شد انتظارش بینِ شیعه، باب شد باز خواهد گشت روزی آن ولی کاو بُوَد یادآور عدلِ علی « » روز ظهورش دیدنی است صورت غرقه به نورش دیدنی است دیدنش هر درد، درمان می‌کند گر که نقصی بود، جبران می‌کند همدان یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ ۱ رمضان الکریم ۱۴۴۶ قمری فقیه احمدآبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد ۱؛صفحه ۲۱۸. علامه مجلسی؛ حیوة القلوب؛ جلد۱؛ صفحه ۲۳۰ -۲۳۵. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 نام حق، زیباترینِ نام هاست منشاء شیواترین الهام هاست کام با نام خدا شیرین شود خواسته، از لطف او تامین شود مهدی موعود، حق را مظهر است بلکه حق را همچون حیدر، محور است ارث علم و حلم بُرد از عقل کُل بس شباهت‌ها که دارد بر رسل آنکه نازل در حضورش روح شد طول عمر او شبیه نوح شد عمر او این‌سان در اقوال آمده دو هزار و پانصد سال آمده چون به سر، تاج نبوّت را گذاشت بیشتر از پانزده قرن عمر داشت نوح مردم را به سوی ذوالجلال کرد دعوت نُهصد و پنجاه سال سالها تبلیغ از توحید کرد گفت: حق یکتا بُوَد، تأکید کرد مردمانِ آن زمان کافر شدند عبد شیطان، فاسق و فاجر شدند آن همه تبلیغِ او، سودی نداشت جامعه، رو سوی بهبودی نداشت جهل بودی حکمران جامعه آتش سوزان به جان جامعه نوح را اصلاحِ آن امکان نداشت همسرش حتی به او ایمان نداشت پشت بر آن اُمّت بی دین نمود خسته شد، جای دعا نفرین نمود چون اجابت خواهشش یزدان نمود در جهان بر پا یکی طوفان نمود گشت طوفان، وضع عالم فرق کرد حق، تمام کفر کیشان غرق کرد مومنین را نوح بر کشتی نشاند در کنار ساحل رحمت، رساند نوح آمد اهل ایمان را ولی هست قبرش در برِ قبرِ علی او اگر در رتبه شیخ الانبیاست مهدی موعود، شیخ الاوصیاست آنکه داده نوح را عمر دراز مثل آن را داده بر این سرفراز بیشتر از یک هزاره آن امام واسطه‌ی فیض است بهر خاص عام حق به یُمنش خلق را روزی دهد حضرتش را حکم پیروزی دهد با ظهورش عالمی گلشن شود چشم‌های فاطمه روشن شود « » خواهی اگر فیض حضور روز و شب بنما دعا بهر ظهور همدان چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳ ۲۷ شعبان ۱۴۴۶ قمری فقیه احمدآبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد ۱؛ صفحه ۲۱۵ . 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 ﴿شماره ۱﴾ ذکر بسم الله، درمانم کند رهسپار کوی جانانم کند خالق جبّار، ستار العیوب قادر قهّار، غفّار الذنوب هم خداوندی که بی‌مانند بود بِه، از آنکه مردمان دانند بود داد جلوه، عالم موجود را پس خلیفه خواند آن موعود را مهدی موعود، اُمّت را ولی است طالب خون حسین بن علی است او که در دستش قدر همچون قضاست با شباهت بر علی موسی الرضاست قبله‌ی هفتم، امام هشتمین آن پناه مردمِ ایران زمین با دلی بشکسته با صد شور و شین یاد عاشورای خونینِ حسین گفت: از روزی که آن عالیجناب تشنه لب جان داد در نزدیک آب بابِ گریه، بهر ما مفتوح شد چشم‌های ما همه مجروح شد اشک، آبی بر شرار خشم ماست زخم گریه، نقشِ پلکِ چشم ماست روز عاشورا ز قومی بس محیل شد در آن صحرا، عزیزِ ما ذلیل ای برادر! مهدی آل رسول چون رضا از این بلا باشد ملول در زیارت ناحیه با شور و شین عرضه می‌دارد به جدّ خود حسین گر چه در دنیا به تاخیر آمدم از برای یاری‌ات دیر آمدم لیک در سوگ تو با آه و نوا اشکِ خون بارم به هر صبح و مسا روز و شب را صرفِ گریه کرده‌ام چشم‌هایم وقفِ گریه کرده‌ام « » چون مهدی صاحب زمان کن روان از دیده اشکِ بی‌امان آنقدر ز این غم ببار اشک از عیون تا سرشک تو بَدل گردد به خون بر سر سینه زنان با شورشین خود بگو: « لا یَوم، کَیَومِ الحسین » همدان جمعه ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ شمسی ۶ رمضان ۱۴۴۶ قمری شیخ صدوق؛ الامالی؛ صفحه ۹۰. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 💐 ﴿شماره ۱﴾ من ز بسم الله الرحمن الرحیم فیض‌ها بگرفتم از عهد قدیم او نجاتم از تباهی داده است قلب را نورِ اِلهی داده است ذکر حق، دل را خدایی می‌کند از همه عقده گشایی می‌کند آن خداوندی که لطفش دائم است خوش صفات است و به ذاتش قائم است آن خدایی که محمد آفرید گوهری مانند مهدی پرورید مهدی موعود را غائب نمود بر زمین و بر زمان، صاحب نمود او که گوید: اُسوه من فاطمه است در حقیقت، اوصیا را خاتمه است عالمی بر خدمتش بسته کمر کینه دارد از ابوبکر و عمر در ولایت جانشین مرتضی است در برائت چون جواد بن رضاست جلد پنجاه از《 بحارِ مجلسی 》 صفحه پنجاه و نه، گوید کسی روزگاری رفته بودم از قضا در بر مولا علی موسی الرضا پس جواد او به صد جاه و جلال در برش آمد به سنّ چار سال آنکه هستی بود بر او پای‌بست با ادب در محضرِ بابا نشست سر به سوی آسمان، بس دلغمین دست خود کوبید محکم بر زمین او که در گلزار عصمت ریشه داشت فکر کاری بود و نیک اندیشه داشت گاه، آه! ز قلب سوزان می‌کشید بابِ او آه و فغانش می‌شنید گفتش: ای فرزندِ دلبندِ پدر! در چه فکر اینسان فرو رفتی پسر گفت: در فکرم به حال مادرم اشک بارم از ملال مادرم با چه جُرمی مادر ما را زدند؟ در میان کوچه زهرا را زدند؟ ای پدر! سوگند بر دادار پاک آن دو ملعون را کِشَم بیرون ز خاک همچو هیزم شان در آتش می‌نَهم بر شرارِ نارِ سرکش می‌دهم می‌دهم خاکسترِ ایشان به باد یا به دریا ریزم از بغضِ زیاد پس رضا آمد همی سوی جواد بینِ چشمانِ ترش را بوسه داد گفت: شایسته‌ی زعامت دیدمت لایق امرِ امامت دیدمت ای برادر! حجت بن العسکری آنکه دارد بازوانِ حیدری از کنار کعبه فرماید ظهور بعد از آن، از یثربش اُفتد عبور پا چو در خاک مدینه می‌نهد مرهمی بر زخم سینه می‌نهد آن دو را از قبر بیرون می‌کشد در میان آتش و خون می‌کشد پیش از آنکه هر دو را هیزُم کند زنده، پیشِ دیده مردم کند یک به یک آن مقتدای نیک بخت حلق آویزان کند شان از درخت آن دو چون سوزانَد از بغض و عناد می‌دهد خاکسترش بر آب و باد بعدِ صدها سال صبر و انتظار هر دو را مهدی کِشد بالای دار ناگهان یاران سلطان نجف سنگ باران‌شان کنند از هر طرف ‹ › یار ولیّ عصر باش مالک اشتر، بر علیّ عصر باش بهر خدمت بند محکم‌تر کمر ذکر لب کن، لعن بوبکر و عمر لعن غاصب‌ها توانت می‌دهد قدرتی بر بازوانت می‌دهد فارغ از بند و کمندت می‌کند پیش زهرا سربلندت می‌کند همدان دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ شمسی ۳۰ شعبان ۱۴۴۶ قمری علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ جلد ۵۰؛ صفحه ۵۹ همچنین: جلد ۵۲؛ صفحه ۳۸۶. ( مراجعه شود به آیت‌الله شیخ احمد رحمانی همدانی؛ فاطمه‌الزهرا《س》 سرور دل پیامبر《ص》؛ صفحه ۶۸۱؛ ترجمه مهدی جعفری ) 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 💐 (علیه وعلیهم‌السلام) علیه‌السلام 💐 ﴿شماره ۱﴾ هست بسم الله الرحمن الرحیم اولین آیه به قرآن کریم حمد، پرچمدارِ اول در صف است در همین سوره تمام مصحف است سربلند آن کس کز این سرّ آگه است که عصاره‌ی فاتحه، بسم الله است هست بسم الله، اوّل آیه‌اش سوره را بگرفته زیر سایه‌اش در میان آیه، ( باء ) تاج سر است بلکه روحِ پُر فتُوحِ پیکر است نوزده حرف‌اند در یک آیه جمع هیجده پروانه، باء مانند شمع ای برادر! طبق استدلالِ ما بوده باشد فکرت ارْ دنبالِ ما کل قرآن جمع در یک ( باء ) بُوَد که بدونِ نقطه، ناخوانا بُوَد اصلِ این تفسیر از مولا علی است نقطه‌ی ظاهر به تحتِ با علی است رمز بگشایِ کتابِ حق، علی است نفسِ یاسین انتخابِ حق، علی است بعدِ پیغمبر صحابه‌ی بی‌وفا جای غسل و کفن و دفن مصطفی رو همه سوی سقیفه کرده‌اند انتخاب یک خلیفه کرده‌اند بود مبنای سقیفه اشتباه در تعارض بود با حکم اِله در حقیقت بود یک کار خلاف چون نظرشان داشت با حق، اختلاف روح قرآن دید قرآن، بی‌کس است عترتِ ختم رسولان، بی‌کس است چشم حق، آن اُمّتِ بدبخت دید شیخ‌ها در فکر تاج و تخت دید دید از بد عهدیِ کج باوران آن مسلمانان؟ نه! شیطان یاوران دید بشکسته ز جور اُمتش صاحب قرآن چو قرآن حرمتش کار ایشان درخورِ توبیخ بود لکّه ننگ دامنِ تاریخ بود مرتضی آن جانشین باوفا یکتنه، تجهیز کردی مصطفی کارهای صاحب اسلام کرد خود یگانه دخترش آرام کرد گرچه پُر بود از ملائک حجره، صحن کرد آماده بساط کفن و دفن خواند با یک سینه‌ی پُرسوز و ساز بر تن صاحب شریعت، خود نماز کرد از دفنش داخل کاشانه‌اش پیش چشم ساکنانِ خانه‌اش دید قرآن چون نبی، محجور بود عهد بسته، بر وفا مجبور بود عهد کرد آن پیشوای سخت کوش که نیندازد عبایش روی دوش تا کتاب الله را تدوین کند عزّتِ نسلِ بشر، تامین کند تا شود بر مسلمین حجّت تمام کآمده دلسوزِ این اُمّت امام او که خورشید ولایت بوده است خلق را فکر هدایت بوده است همّتِ او آیه‌ها را کرد جمع همچنان پروانه، دورِ نورِ شمع الغرض، شمع شبستان هُدیٰ آن ولیّ دادگر، از ابتدا سوره‌ها را پیش هم شیرازه کرد رسم خیرالمرسلین را تازه کرد آیه‌ها را پیش هم تکمیل چید طبق ترتیبی که شد تنزیل چید واژه واژه، در سرِ جایش گذاشت پایِ قرآن، مُهر و امضایش گذاشت بُرد آن را در میانِ مسلمین داد قرآنش نشانِ مسلمین گفت: با دست علی کامل شده ثبتِ آنچه بر نبی، نازل شده اصل مصحف را به ایشان عرضه کرد بی‌خطا، بی‌نقص، قرآن عرضه کرد گفت: این است آنچه ذات ذوالجلال کرده نازل بر رسول خوش خصال مردمان گفتند با آن سرفراز نیست بر قرآنِ تو، کس را نیاز اُمّتِ غافل شده از بوتُراب روی‌گردانند ز آن اُمّ الکتاب چون نمودند این جفا را با علی خود چنین فرمودشان مولا علی نیست زاین پس از برای هیچکس نسخه‌ی قرآن من در دسترس چشم‌تان هرگز نبیند این کتاب کش نموده جمع، دست بوتراب ای برادر! مهدی صاحب زمان چون شود ظاهر میان مردمان آوَرَد با خود، امام مهر کیش همچنان جدّش علی، قرآن خویش پس حدودش را همه احیا کند حکم قرآن در جهان اجرا کند طبق قرآن، آل یاسین صادق‌اند در حقیقت خود کتاب ناطق‌اند عترت و قرآن، چو روح و پیکرند یادگاری‌هایی از پیغمبرند نیست طبق قول احمد در جهان این دو را یک دم جدایی در میان « » با عترت و قرآن بمان منتظر بر دولتِ ایشان بمان همدان جمعه ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ شمسی ۶ رمضان ۱۴۴۶ قمری مراجعه شودبه: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی؛ تحریف قرآن؛ صفحه ۱۳۹. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 ذکر بسم الله، در آغاز روز دفع سازد هر بلا یابد بُروز روز را با نام حق، آغاز کن پس به لطفش تا فلک، پرواز کن گر چنین کردی، خدا یارت شود منجی عالم، نگهدارت شود مهدی موعود، پابست خداست در مثل همچون علی، دست خداست دستگیری می‌کند از دوستان از یکایک، بندگانِ آستان آن به عرش و فرش، مولای وجیه هست بر جرجیسِ پیغمبر شبیه پادشاهی بنده‌ی ابلیس بود از قضا هم دوره‌ی جرجیس بود شاهِ شامی از خدا بیگانه بود نقل گشته نام او « » بود دم چو از توحید زد جرجیسِ پاک شاه فرمان داد سازندش هلاک کنج زندان، پیکر آن نازنین زخم شد با شانه‌های آهنین خصم بهر کشتنِ آن رادمرد سیخ‌های آهنین را سُرخ کرد سیخ‌ها بر زخم‌های او کشید داغِ آهن را به زخمِ خود چشید میخِ آهن کوفت بر ران‌های او هم به زانو، هم به زیر پای او میخِ دیگر، دشمنِ بد گوهرش زنده زنده کوفت بر فرق سرش گشت جرجیسِ پیمبر، ناتوان مغزِ سر از زخمِ میخ آمد روان خصم گفت: این کارها باشد کمش یک ستون بگذاشت رویِ اِشکمش لیک آن کاو کبریا را بنده بود با وجود این شکنجه، زنده بود روزِ روشن رفت و شب، نزدیک شد محبسِ جرجیس، بس تاریک شد در بر چشم همه زندانیان در برش آمد فرشته ز آسمان گفت: حق گوید؛ صبور و شاد باش غم ز ویرانی، مخور، آباد باش چون خدا با توست، از دشمن نترس از جفاجوییّ اهریمن نترس چار بارَت، دشمنان خواهند کُشت با عذابِ بی‌امان خواهند کُشت چار نوبت چون شد این گُل، برگ برگ حق، تو را زنده نماید بعد مرگ مشکلاتت را کُند دادار، رفع رنجِ این آزارها را از تو دفع الغرض، آزارها از خصم دید لیک در راه خدا، بر جان خرید ظلم بر او، خصمِ بَد عُنصر نمود قعر چاه انداختش، پس پُر نمود زنده زنده آن ولیّ نیک بخت پیکرش شد ارّه، بین دو درخت خواست از بُن ریشه‌اش دشمن کَنَد بینِ دیگِ زفت و گوگرد افکند داد آزارش به انواع عذاب ریخت بر جسم و سرش، سُربِ مُذاب چار نوبت کشته گشت و زنده شد زنده بر تبلیغِ آن بخشنده شد بود اسرافیل از حق، یار او گاه میکائیل شد دلدار او بارِ آخر چون که مُرد و زنده شد قصّه‌ی توحید را گوینده شد یک زن آمد در حضور حضرتش با تضرّع کرد عرضه حاجتش گفت: کای بنده‌ی نکویِ کردگار داشتم گاوی که در این روزگار بهر حفظش می‌نمودم بس تلاش تا به شیرش سازم امرارِ معاش از قضا آن گاوِ شیری، مرده است چرخ خرجم لنگ و دل افسرده است حضرت جرجیس، عصای دست خویش داد بر آن زن که بودی دل پریش گفت: بگذار این عصا را بر سرش پس ز قولِ من بیان کن در برش هان! به فرمانِ نبی، بی چون چند شُو باذن الله، از جایت بلند زن به امرش، مو به مو، این کار کرد لطف بر او، حضرت دادار کرد گاوِ مُرده، بار دیگر زنده شد با امید، آن زن دلش آکنده شد ای برادر! مهدی صاحب زمان معجزاتی باشدش در این جهان هم جهان، یکپارچه پابست اوست هم عصای دست موسی، دست اوست پس به اعجازش، بسی از مردگان زنده می‌گردند، در آخر زمان در حقیقت، این نشانِ رجعت است شرحِ عینی، ترجُمانِ رجعت است آری، آن خورشیدِ پشت ابرها زنده سازد مردگان، در قبرها « » این آیت رجعت بُوَد که به دین تو، ضروریّت بُوَد همدان جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳ شمسی ۲۹ شعبان ۱۴۴۶ قمری فقیه احمدآبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد ۱؛ صفحه ۲۶۲. همچنین؛ علامه مجلسی؛ حیوة القلوب؛ جلد ۱؛ صفحه ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۶. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 وردِ زبانم، اسم رحمان و رحیم است نام خدایی که حکیم است و کریم است روزی رسانِ بندگان و حیّ سرمد باشد رسول و عبد درگاهش محمد آل محمد، ماسوا را رهنمایند از کارهای شیعیان، عقده گشایند مهدیّ ایشان، معجزِ داوود دارد اعجاز آن پیغامبر، موجود دارد داوود بر حق بود و یک طاغوت را کُشت بر تن، زره پوشیده و جالوت را کُشت جالوت، در آن روزگاران قهرمان بود اهل فلسطین، از نژاد قبطیان بود بر جنگ وقتی قبطیان، آهنگ کردند بر سبطیان، عرصه ز هر سو، تنگ کردند هر کس ز خیلِ سبطیان، جالوت را دید آماده گویا چوبه‌ی تابوت را دید شمشیر زن‌ها تیغِ خود پنهان نمودند مخفی شدند از دیده، حفظ جان نمودند داوود وقتی ترس و لرزِ دوستان دید این وحشت بی‌حدّ و اندازه، عیان دید یکباره رَختِ جنگِ موسی را به تن کرد راهیّ میدان گشت و خصمش هم سخن کرد جانِ عزیزش را خطر تهدید می‌کرد دشمن برای کشتنش تأکید می‌کرد گر چه به میدان رفت با صد سرفرازی اما نبودش دانشِ شمشیر بازی ناگه رسید او را به داد، امداد غیبی کاندر وجود آن نشاید شکّ و ریبی یک تکّه سنگ آمد به حرف، او را صدا کرد خواهش از آن فرمانده‌ی حزبِ خدا کرد گفت: ای فرستاده‌ی خدا، پیغمبر پاک دستی مرا بر سر بکش، بردار از خاک ای دست حق، پرتاب کن من را به سویش کن سنگ بارانش که ریزد آبرویش او یک فلاخن، در کنار خویشتن داشت اُستاد بود، آگاهی از این فوت و فن داشت آن سنگ را برداشت، شکر کبریا گفت شکر خدای خویش، بی کبر و ریا گفت آن سنگ را سوی سپاهِ کفر انداخت با تکه سنگی، یک تنه کارِ عدو ساخت سنگ آمد و روی سرِ جالوت افتاد چونان شرر، در خرمنِ طاغوت افتاد این معجزِ داوود بُد کارِ ستُرگی با سنگِ کوچک کُشت او، مرد بزرگی چون کُشته او با شیوه‌ای مرموز گردید داوود بر یارانِ او، پیروز گردید هان! ای برادر! مهدی آل محمد وقتی شود ظاهر به حکم حیّ سرمد دجّال در آن عصر، طاغوت جهان است از دشمنانِ مهدی صاحب زمان است ارکانِ هر جُرمی که در آخر زمان است وابسته بر دجّال، یا دجّالیان است افرادِ ناآگاه را گمراه سازد با فرق سر، راهی درونِ چاه سازد سبط پیمبر می‌کُشد، دجّالِ دون را از بین خواهند بُرد، آن خصم زبون را این عالم، از لوث وجودش، پاک سازد طاغوتِ دوران را درونِ خاک سازد گر سنگ، داوودِ پیمبر را صدا زد این شد صلاحش، ضربه بر خصم خدا زد شمشیر هم خوانَد ولیّ عصرِ ما را لب وا کند، گوید به مهدی، آشکارا کای حجت حق، دوستان هستند ترسان شمشیر برکش، دشمنان بر قتل برسان وقت ظهورش سنگ‌ها لب می‌گشایند مخفی‌گهِ کُفار، افشا می‌نمایند گویند: یک کافر، در اینجا گشته پنهان او را بکش، ای مومنِ پاکیزه دامان ای « » آن روزها نزدیک باشد نورِ سحر، بعد از شب تاریک باشد ای کاش ما آن روزگاران را ببینیم بر دشمنان، پیروزی یاران ببینیم همدان چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳ شمسی ۱۷ شعبان ۱۴۴۶ قمری فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد ۱ صفحه ۲۵۸. 🔷 با تشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار. 📚 برای مشاهده آرشیو اشعار قدیم و جدید می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔶 یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه السلام 💐 بسم رب المهدی‌ام، ذکری نکوست شیعه را از یُمن مهدی آبروست مهدی موعود، ما را یاور است همچنان خورشید، ذرّه پرور است گرچه این خورشید باشد پشت ابر شیعه با شوق وصالش کرده صبر چون که آن گل رُخ نمایان می‌کند کلّ دنیا را گلستان می‌کند راستی می‌دانی آن ماءِ معین بس شباهت باشدش بر مُرسلین آنکه نزد انس و جان باشد وجیه ز این نظر بوده است بر موسی شبيه چون که موسی جانب میقات رفت در پی آوردنِ تورات رفت کرد با اصحاب و یاران گفتگو هرچه لازم بود گفتش مو به مو گفت: سی شب از شما هستم جدا وعده در میقات دارم با خدا هست هارون جانشین و جان من هست هر فرمان او، فرمان من هان! مبادا بنده‌ی شیطان شوید باز، دور از خالق سبحان شوید طاعت از خلاق هستی می‌کنید کس نبیند بت پرستی می‌کنید می‌روم تورات و تِبیان آورم کُلِّ ده فرمانِ یزدان آورم جانب میقات موسای کلیم رفت طبق حکم دادار حکیم الغرض آن وعده‌ی سی شب گذشت کس نمی‌داند، به چه مطلب گذشت! وعده‌ی میقات بر پایان رسید ناگهان از سوی حق فرمان رسید ای تو را یک عمر، با حق حشر و نشر بر ( ثَلاثین لَیله ) افزون گشت عَشر ده شب دیگر در این میقات باش میهمان خاصِ خوانِ ذات باش چون که خُلف وعده شد در بازگشت فتنه‌ی شیطان ز نُو آغازگشت باز دل‌ها بر بلا شد مُبتلا ساحری بگرفت از ایشان طلا در میان بوته آن زَر را گداخت تا یکی گوساله‌ی زرّین بساخت کرد شیطان از درون آن صدا مردمان را از خدا کردی جدا بر جماعت باب عصیان باز شد بت‌پرستی باز هم آغاز شد حق اگر در وعده‌اش تاخیر کرد بهر کار دیگری تدبیر کرد اینچنین از دوستداران خدا کرد گوساله پرستان را جدا ای برادر! ای که یارت مهدی است هستی و دار و ندارت مهدی است باش آگه گر خداوند غفور می‌کند تأخیر در امرِ ظهور مقصد از این کار باشد امتحان تا ببیند کردگار مهربان زاین جماعت کیست دلداری کند بر امام عصر خود یاری کند تا ببیند کیست در عَربُ و عَجَم در مسیر بندگی ثابت قدم چشم انتظار یار باش در هوای دولت دیدار باش دیدنش هر درد، درمان می کند گَبر و کافر را مسلمان می‌کند همدان سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۲ شعبان ۱۴۴۶ قمری فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ صفحه ۲۵۳. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المهدی و رب الحسین بر محمد، این دو باشد نور عین مهدی موعود، جان شیعه است پیشوای مهربان شيعه است می‌کند با اذن حق، روزی قیام کز ستمکاران، ستاند انتقام حضرتش را هست، ای حق باوران بس شباهت با همه پیغمبران آنکه نزد ذات حق باشد وجیه هست با موسی در این مورد شبيه موسی از قومش دو غیبت داشته این دو غیبت هم، دو علّت داشته آن نخستین غیبتش از مصر بود طبق فرمان خداوندِ ودود مدتی در غیبتِ اول بزیست شد شمارِ سال‌هایش هشت و بیست دومین غیبت چو در میقات رفت در پی تورات، ز امرِ ذات رفت وعده سی شب بود و ده شب بيش کرد چلّه‌ای، غیبت ز قوم خویش کرد هر دو غیبت، حکمی از الله بود آن یکی طولانی، این کوتاه بود مهدی زهرا، چو موسای کلیم طبق فرمان خداوند حکیم خود دو غیبت داشت او از اُمتش آن یکی کم، این زیادی، مهلتش غیبت صغرای او، کوتاه بود شصت و نه سالی به حکم الله بود غیبت کبری چو طولانی شده شيعه محکوم پریشانی شده بيش از ده قرن از غیبت گذشت آن سفر کرده به منزل بر نگشت روزی آن بنیان گذار عدل و داد بازگردد، شیعیان گردند شاد شيعه را باشد دعا بهر فرج بلکه گردد ساکن شهر فرج دم ز خوش عهدی بزن دست خود بر دامنِ مهدی بزن می شود این غیبت کبری تمام می کند فرزند پیغمبر، قیام همدان دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۱ شعبان ۱۴۴۶ قمری علیه‌السلام فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ ص۲۴۴و۲۴۵. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المنتقم، ذکر من است پیش مهدی، روز و شب فکر من است مهدی موعود، ارباب من است در دل ظلمات، مهتاب من است خاتم است و وارث خاتم بود مصلح کل منجی عالم بود در حدیثی خواندم آن نیکو سرشت در حقیقت هست طاووس بهشت هست او رکن زمین و آسمان بس تشابه داشت بر پیغمبران او که بین مسلمین باشد وجیه هست با موسی در این مطلب شبيه مهدی زهرا و موسای کلیم مصلحت دیدند با حکم حکیم مدتی از قوم خود غائب شوند تا مگر بر جانِ خود صاحب شوند بود این غیبت ز ترس دشمنان امر جانان بود، بهر حفظ جان حیّ سبحان گفته در قرآن به نص آیه‌ی بیست و یک از سوره‌ی قصص از دیاری که در آن بودی مقیم خاطراتی داشت از عهد قدیم شخص موسی بس مخالف داشتی رفت و در دل، حالِ خائف داشتی بس که دید از دشمنانش ظلم و قهر ناگران، ترسان، برون آمد ز شهر آن زمان موسی هواداری نداشت بین دشمن‌های خود، یاری نداشت غایب از مردم به حق دمساز گشت بین قومش بعد چندی بازگشت آری، آری، حجت ثانی عشر بود جانش مثل موسی در خطر خرد سالی بود کس یارش نشد بین دشمن‌ها هوادارش نشد ناکسانی تیره دل، بس خیره سر بسته بودند از پی قتلش کمر وقت آن شد کز نظر غائب شود درد و غم‌ها را به جان، طالب شود روزگاری باز می‌گردد امام تا ز دشمن‌ها بگیرد انتقام شام هجرش هرچه شد تاریک‌تر صبح وصلش می‌شود نزدیک‌تر کن دعا بهر ظهور بلکه یابی نزد وی فیض حضور بر خدا وقت دعا با شور و شین این چنین برگو: الهی بالحسین همدان دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ برابربا ۱۱ شعبان ۱۴۴۶ قمری علیه‌السلام فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ ص۲۴۵. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 💐 عجل‌الله‌فرجه با علیه‌السلام 💐 بسم رب المنتظر، یار آمده مژده‌ی دیدار و دلدار آمده شام هجران رو به پایان آمده صبح وصل روی جانان آمده مهدی موعود، مولای من است اعتبار و دین و دنیای من است کار شیعه طبق میل او بُوَد هرچه دارم از طفیل او بُوَد حق به یمن او، به ما روزی دهد در مصاف کفر، پیروزی دهد در وجود وی به غیر از خیر نیست شیعه را اُمّید خیر از غیر نیست آن امام انس و جان، جان جهان بی تشابه نیست با پیغمبران او که از حق لایق تجلیل بود ز این جهان مانند اسماعیل بود چون به فرمان خداوند جلیل هاجر و فرزند پاکش را خلیل فصل گرما در زمین مکّه بُرد بازگشت و آن دو را بر حق سپرد هاجر پاکیزه دامان خسته بود دل به الطاف الهی بسته بود در بیابان بی غذا بی‌آب بود طفلش اسماعیل هم بی تاب بود طفل را بگذاشت بر روی زمین رفت آرَد آب بر آن نازنین دید هاجر، دیگر از سوز عطش هست نوزادش به حال ضعف و غش الغرض، هر سو به بی‌تابی روان گشت آن مادر، پیِ آبی روان سمت مروه از صفا می‌دید آب می‌دوید و حاصلش بودی سراب گاه می‌آمد به سوی کودکش تا ببیند وضع طفل کوچکش گاه تا مروه دویدی از صفا تا صفا گه باز می‌گشت از وفا هفت بار این ماجرا تکرار شد ضجه‌های طفل هم بسیار شد مادر مضطر سوی فرزند رفت در کنار کودک دلبند رفت دید آن دردانه‌ی زیبا جبین پاشنه‌ی پا را بکوبد بر زمین دید از آنجایی که او پا را زده چشمه‌ی آبی به جوشش آمده از زمین جوشید ز امر ذُوالجلال چشمه آبی گوارا، بس زُلال مادرش فریاد زد ( ) بایست شاد شد چون دید جاری زندگیست بس حوادث یافته گرچه بُروز چشمه زمزم نخشکیده هنوز این طراوت در خور تجلیل بود هدیه‌ی سرمد به اسماعیل بود راستی، مکه به آن محتاج بود بهترین سوغاتی حجّاج بود ای برادر! حضرت صاحب زمان ز زمین بس چشمه‌ها کرده عیان در زمان غیبت و عصر ظهور دارد این اعجاز آن دریای نور گر عصا بر سنگ کوبد یا زمین جوشد از آن چشمه ماءِ معین ز آب چشمه پیشوای مِهر کیش آب نوشانَد به هم‌کیشان خویش صد چون زمزم زیر پای مهدی است عالم هستی گدای مهدی است ( ) تشنه‌ی دیدار باش از دل و جان یار آن دلدار باش بسکه هاجر بر خدا وابسته بود دل به لطف حیّ سرمد بسته بود سختی بسیار را بر جان خرید صحنه‌هایی عارفانه آفرید سال‌ها در غربتِ مکه بماند از پدر دور آن پسر را پروراند چون جوان گردید آن طفل ملیح خواست اسماعیل را یزدان، ذبیح پس خلیلش با دلی آگاه بُرد در منی با خود، ذبیح الله بُرد منّتی حق بر سرِ ایشان بهشت گفت پیکش قوچی آرَد از بهشت قوچ، قربانی شد اما آن جوان با پدر شد جانب خانه روان ریشه کن هر درد و هر غم ساختند کعبه را با یاری هم ساختند چونکه دیوار حرم، ترمیم کرد خود حجر را نصب، ابراهیم کرد الغرض، حاجی گر از صدق و وفا هفت سعی از مروه دارد تا صفا گام اگر مردانه در میدان زده هفت نوبت سنگ بر شیطان زده کار این حاجی که حق باور بُوَد یادگار قصه‌ی هاجر بُوَد گر به قربانگاه، قربانی برد خود ذبیح الله را یاد آورد بارالها! بعد از امر فرج قسمت چشم انتظاران ساز، حج شیعه را مقرونِ پیروزی نما حجّ ابراهیمی‌اش روزی نما اصفهان کوهپایه پنجشنبه ۲۵بهمن۱۴۰۳ برابربا ۱۴شعبان ۱۴۴۶ عجل‌الله‌فرجه فقیه احمد آبادی؛ مکیال المکارم؛ جلد۱؛ صفحه ۲۲۶. باتشکر از آقای مهدی خدابنده‌لو بخاطر تایپ اشعار 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.