eitaa logo
آرامش با سخن و شعر های ناب
271 دنبال‌کننده
127 عکس
8 ویدیو
0 فایل
در بنرتون فقط یک لینک باشه مدیر کانال برای‌تبادل پیام بدید👇 @masam1379 حجم پیام ها زیاده، صبور باشید پاسخگو هستم دکلمه وشعرتون رو بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
«ذکـرِ لاحـول ولا قـوه الا می‌کند بدرقه یِ راهت تو امـیدِ حـرمِ آری همه یِ عشقِ منی باید برداری برداشته باذکرِ مدد رفت پسرِ صف شکنِ شیرِ خدا رفت صف به صف می‌شکند لشکرِ را به چـَنگ آوَرَد این میـدان را قول داده به … به … به وَ نَدارد نشدی حرفِ حسین خود کَنده اگر هر که بیاید طرفش او رسید یا علقمـه آمد طرفش می‌خواست خودش را به لبِ او بزند بر جگرِ داغ و تبِ او بزند جهشی کرد و کفِ دستِ ا نشست 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
«وقتی گدایی را نیست دیگر جز کوچه‌ی تو راهی نیست دیگر جز تو به الهی نیست دیگر این خواهی نخواهی نیست دیگر تو و گرمای تو پرور به دوشت بود و اشکم را گرفتی ماهی و از هم غم را گرفتی بی شک یداللهی که را گرفتی دادی دو را دو عالم را گرفتی تا که بریزی زیر پای شاه آمد از عمویش خواهشی داشت شبیه دست گرمش لرزشی داشت‌ ای نگاهت بارشی داشت کم کم که موج ات آرامشی داشت در فکر دریا رفتی و گفتی به آقایت که است آخر کار من فصل جنون است آخر کار انا الیه است آخر کار حالا که که، چون است آخر کار اول به دستم تیغ می‌دادی از گرچه نگاهت تیره می‌شد. اما همین که سمت لشگر می‌شد با تار و مار تیر مژگان می‌شد این باید برایت سیره می‌شد تا که کسی چشمش نیفتد سوی شد که بر افتاد انگار از افتاد از روی مردانه افتاد پر در پر پیمانه افتاد با صورتت افتاده‌ای بر پای ای کاش درهمت درهم نمی‌شد پشت و خواهر تو خم نمی‌شد دیگر به گره محکم نمی‌شد سرخت روی نی پرچم نمی‌شد‌ می‌ماند اگر دست گیرت به پیکر…» «محمد امین سبکبار» 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
عاقبت لشگری ازتیر کرد به زمین خوردن در وادارش کرد اولین مرتبه اش بود نشد تن بی دست زده از یارش کرد دستش افتاد و نیفتاد از دستش رحم الله به که علمدارش کرد ترک خشک لبش رو نمی انداخت به آب غم چندین تاول زده ناچارش کرد آبرو درخطر و به دندانش بود تیر نامرد به یک طفل کرد گرچه خم شدکمر ولی فایده داشت برهمت دریایی ایثارش کرد سردرهم شده اش راسر بستند انگشت نمای سربازارش کرد علی ناظمی 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
زهی طروات و کمال نور و صفا که از جمال تو بیناست نابینا کدام خوب گشت در جهان به وفا تو از مقولهٔ خوبان عالمی حاشا بهار دل از دیده مبتلا گردید هر آن که توبینی بلاست بر سر ما زدوده‌اند ز دل غم کم و بیش بریده‌اند زبان ز چون و چرا اگر تو مرد رهی در طریق رضی رَهی ز میکده نزدیک‌تر مدان به خدا      🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01 
سبکباران به سوي بستند محمل ها در آن وادي پر خوف و خطر کردند منزل ها جوانان به پا کردند محفل ها چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ي دل ها زدند آسان و ليکن عاقبت افتاد مشکل ها زير بار عشق با وجد و طرب واله روان بودند در خار چون گل و لاله زنان در محمل عصمت روان از ديدگان ناله بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله فرو بردند سر خورشيد و مه در برج و محمل ها سپاه شاه مظلومان بسوي عازم سپهسالار اردو ؛ شمس دين ؛ ماه هاشم سوار توسن اجلال با وجه بذکر يا قدير و قادر و قائم که ما رفتيم سوي دوست بشتابيد مايل ها به خواب ناز روي دامن مادر نگاه مادر مظلومه اش بر صورت سکينه بنگرد بر قدر و بالاي رقيه بي خبر از زجر راه و خشت زير سر جوانان مي روند با پاي خود بر سوي قاتل ها نهنگ قلزم قهر خدا نام آور غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر افراشته جولان دهد در ميمن و ميسر ز برد ارث البته از الا يا ايها الساقي ادر کاساً و ناول ها مسلمانان شاه را کردند مهماني و ليکن کافران دارند ننگ از اين مسلماني نوشته نامه ها آن فرقه ي بدتر ز نصراني نمي دانم چه بنوشتند خود نا گفته مي داني هم آن هايي که مي کردند قرآن را حمايل ها رسيد اردو به دشت کربلا شهر آباد آباد بود آن سرزمين از اول ايجاد عزيز باري در آن جا بارها بگشاد براي نصرت دين اهل عالم را ندا در داد به جان و دل بلي گفتند کوشيدند از دل ها شه ملک امانت فيض بخش مومن و کافر نشسته بر سرير معدلت با صولت به پا نعلين شيث ، عمامه ختم رسل بر سر عصاي موسوي در کف ، رداي در بر همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها صبا عنبر فشان کن گلستان را که شاه دين دهد خون از گلو نخل رسالت را به پايان مي رساند حضرتش کار شفاعت را بزن " ساعي " به چوگان عمل گوي سعادت را که همچو شمع مي سوزند و مي گريند ناقل ها 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01         
ای به یادت تازه جان ! ز آب لطفت تر، زبان ! از تو بر فتاده سایه‌ای خوبرویان را شده افتادهٔ آن سایه‌اند مانده در سودا از آن سرمایه‌اند تا ز لیلی سر حسنش سر نزد او آتش به مجنون در نزد تا لب شیرین نکردی چون شکر آن دو را نشد خونین، جگر تا نشد عذرا ز تو سیمین‌عذار دیدهٔ وامق نشد سیماب‌بار تا به کی در پرده باشی عالمی با نقش پرده ؟ وقت شد کین پرده بگشایی ز پیش خالی از پرده نمایی روی خویش در تماشای خودم بی‌خود کنی فارغ از تمییز نیک و بد کنی باشم به تو افروخته دیده را از دیگران بردوخته تا چو آن سادهٔ رمیده از دویی «این منم» گویم «خدایا! یا توئی؟» گر منم این و قدرت از کجاست؟ ور تویی این عجز و از که خاست؟ 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01