#نوحه
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
صاحب عزت و شوکت،رقیه مددی
همه جان ها به فدای تو رقیه جانم
سینه لبریز ولای تو رقیه جانم
گشتم از لطف گدای تو رقیه جانم
بر همه داری عنایت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
ما همه خاک کف پای توایم مولاتی
شکر حق غرق تولای توایم مولاتی
همه محتاج مداوای توایم مولاتی
مهر تو بر همه نعمت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
تا به سر آینه ی فاطمه ای مولاتی
روز محشر تو امید همه ای مولاتی
بر لب اهل ولا زمزمه ای مولاتی
روح تقوا و طهارت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
همه شرمنده ی لطف تو و احسان تواند
جمله خوبان جهان ریزه خور خوان تواند
ریزه خواران حسین یکسره مهمان تواند
جمع ما را کن شفاعت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
ز کرامات خدا لطف تو شد شامل ما
مهر و حب تو عجین گشته به آب و گل ما
یا رقیه نظری کن ز کرم بر دل ما
به تو داریم ارادت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
کی شود آیم و بینم حرمت مولاتی
شامل من شده عمری کرمت مولاتی
تا کنم گریه ز داغ و المت مولاتی
ای سراپا غم و محنت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
یا رقیه به خدا کودک آزاده تویی
فاطمه عزتی و مرتضوی زاده تویی
آن که از ظلم و ستم از نفس افتاده تویی
شد به تو از چه جسارت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
تا صف حشر رقیه به خدا جاویدی
حال بابای خود از عمه ی خود پرسیدی
در کنار طبق رأس پدر نالیدی
این چنین گشته روایت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
گل بستان ولا را همه چیده دیدی
حنجر پاک پدر را تو بریده دیدی
قامت عمه ی خود را تو خمیده دیدی
کوه صبر و استقامت،رقیه مددی
مظهر پاکی و عصمت،رقیه مددی
#سبک_کربلا_منتظرماست_بیاتابرویم
#حضرت_رقیه_س
#مشهد_مقدس
#نوحه
#زمزمه
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
#سبک_دوباره_مرغ_روحم
گل ولا رقیه،شمس هدی رقیه
هستی تو روز محشر،امید ما رقیه
رقیه جان رقیه۲
مایه ی افتخاری،بر شیعه اعتباری
باشد به قلب عالم،ولایت تو جاری
رقیه جان رقیه۲
صحن و سرات بهشتم،مهر تو در سرشتم
نام تو یا رقیه،بر قلب خود نوشتم
رقیه جان رقیه۲
مهر امام خود را،با نقد جان خریدی
فردا به نزد زهرا،رقیه روسپیدی
رقیه جان رقیه۲
بی بی چه ها کشیدی،زخم زبان شنیدی
در گوشه ی خرابه،رقیه آرمیدی
رقیه جان رقیه۲
امشب تمام دل ها،رفته سوی خرابه
از داغ تو رقیه،دل ها همه کبابه
رقیه جان رقیه۲
ای نور قلب و دیده،کس مثل تو ندیده
پیکر غرقه در خون،بر نی سر بریده
رقیه جان رقیه۲
تو گل بوستان،محمدی پدرجان
امشب تو در خرابه،خوش آمدی پدرجان
یا ابتا حسین جان۲
عدو پس از تو بابا،آتش به خیمه ها زد
رأس مقدس تو،بر روی نیزه ها زد
یا ابتا حسین جان۲
بابا به زخم عمه،دشمن تو نمک زد
کنار جسم پاکت،سکینه را کتک زد
یا ابتا حسین جان۲
ندیدی چه کشیدم،از داغ تو خمیدم
پس از تو از عدویت،زخم زبان شنیدم
یا ابتا حسین جان۲
بنگر به روی زردم،زین همه رنج و دردم
از ناقه تا فتادم،یاد مدینه کردم
یا ابتا حسین جان۲
از بس که زجر مرا زد،درد می کند سر من
کبوده ای پدرجان،تمام پیکر من
یا ابتا حسین جان۲
مظلوم مهربان ارث،از مادر تو بردم
بابا به کوفه و شام،من تازیانه خوردم
یا ابتا حسین جان۲
چون مرغ پر شکسته،بابا دلم شکسته
از زندگی پس از تو،رقیه گشته خسته
یا ابتا حسین جان۲
از داغ جانگدازت،بابا کشم ز دل آه
سیرم ز زندگانی،من را ببر به همراه
یا ابتا حسین جان۲
#حضرت_رقیه_س
#مشهد_مقدس
#نوحه
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
یا رقیه تویی گل گلستان دین
شیعیان علی را تویی حبل المتین
همه بر تو پناه
مستمند نگاه
یا رقیه۲
یا رقیه تویی آینه ی فاطمه
تویی از لطف حق گره گشای همه
گل باغ ولا
حاجتم کن روا
یا رقیه۲
ما همه ذره و تویی چنان آفتاب
به حق عمه جانت تو به دل ها بتاب
تویی خیر کثیر
دست ما را بگیر
یا رقیه۲
مونس و همدم حضرت زینب تویی
مرهم و محرم حضرت زینب تویی
تویی بنت الحسین
بر همه نور عین
یا رقیه۲
کربلا و کوفه رنج و محن دیده ای
پدرت سر بریده بی کفن دیده ای
بر حسین دختری
تالی کوثری
یا رقیه۲
چه ستم ها که در شام بلا دیده ای
سر پاک پدر به نیزه ها دیده ای
با دل پر شرر
شده ای خونجگر
یا رقیه۲
در خرابه ی شام سر پدر دیده ای
گل بوسه ز لب های پدر چیده ای
بر غم تو فزود
لب بابا کبود
یا رقیه۲
این سخن گفته ای رقیه با چشم تر
پدر مهربان مرا به همره ببر
تو فتادی ز پا
جان تو شد فدا
یا رقیه۲
#زنجیرزنی #زنجیر_زنی
#دستگاه_آواز_افشاری
#حضرت_رقیه_س
#مشهد_مقدس
رباعیات شب سوم اول مجلسی
هر جا که بساط روضه دائر باشد
این حضرت زهراست که حاضر باشد
پرچم زدن ما سرِ هر کوی و گذر
یک جلوهء تعظیم شعائر باشد
هر کس که در این عزا قدم بردارد
سویش بخدا،خدا قدم بردارد
بر سردر دیگِ تو مسیحا آید
تا بهر شفا کمی غذا بردارد
در عرش مجالس حسینی برپاست
در فرش محرّم، همهجا واویلاست
با بالِ فرشته روضه مفروش شده
جاروکش مجلس عزایش زهراست
پرچم درِخانههای خود نصب کنید
دل را همه بر کتیبهها چسب کنید
پایان معارف خدا را یکجا
با گریه به شاه کربلا کسب کنید
هر کس که حسین در سر و باور اوست
ارثیهء شیر طاهر مادر اوست
با گریه رقیّه بر همه ثابت کرد
گریهکن مجلس پدر دختر اوست
دوبیتی حضرت رقیه سلاماللهعلیها
میدونستم میای میدی جوابم
نبودی خیلیا دادن عذابم
گمونم بابا یادت رفته بود که
شبا باید رودست تو بخوابم
یه چند بار دیدمت رو نیزههایی
صدات کردم بابا بابا بابایی
به اصغر غبطه خوردم نزدیکت بود
براش رو نیزه میخوندی لالایی
حکایتها داره درد اسیریم
یتیمی و غریبی سربهزیریم
یکی زد سرعت سیلیش زیاد بود
پرید توی گلوم دندون شیریم
بابائی زجرِ ملعون خونه چشماش
الهی پا نشه سنگینه پاهاش
یهبار اومد منو برداره نامرد
موهام پیچید بابا دور دستاش
توی گودال دیدن سر نداشتی
بهجاش روی نیزهها پیکر نداشتی
منو هر وقت میبینه عمّه میگه
برادر کاشکی دختر نداشتی
مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۰
YEKNET.IR - zamine 2 - shabe 2 muharram 1400 - banifatemeh.mp3
6.43M
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
و آن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
اجازه بدید روضه بخوانم .. امام صادق نشسته بود ، اون روضهخونم اومد وارد شد، نشست کنار حضرت. آقا بهش فرمود: میشه برای ما یهکم از جَدمون بخونی؟! گفت: بله آقا ..شروع کرد شعری خوندن. روایت میگه به شدت امام صادق گریه میکرد؛ اون طرفِ پرده هم زنها به شدت شیوَن، ناله، گریه. یهو دیدن پرده کنار رفت، یه کنیزی اومد، یه بچهی شیرخوار گذاشت تو دامن امام صادق. آقا تا این بچه رو دید گریهش بلندتر شد. همه گریه میکردن، امام صادق هم گریه میکرد، این بچه هم گریه میکرد (همه رو بههم ریخت این بچه)فلذا میبینید اینایی که بچههاشونو امشب آوردن، از زمان امام صادق همین جوری بوده..امام سجاد بعد از واقعهی کربلا توو بازار رد میشد دید یه خانومی بچهش توو بغله داره رد میشه، دید این بچه داره بیتابی میکنه، هی گریه میکنه. صداش زد:_خانوم ببخشید!گفت: بله یابن رسول الله؟فرمود: فکر کنم این بچه تشنهشه!گفت: بله آقا، یه مسیر طولانی امروز رفتم، نرسیدم بهش آب بدم.فرمود : برو سریع آبش بده…..امام سجاد شروع کرد گریه کردن .گفت: آقا بیادبی کردم، ببخشید، حالا میرم بهش آب میدم، چرا گریه میکنین؟!فرمود: آخه داداش منو توو کربلا آب بود و بهش ندادن و کشتنش….
میدونم تشنهای مادر، ولی من..
به جز اشک چشام آبی ندارم
تو بازم تشنه خوابت برده اما
من از داغ لبات خوابی ندارم
بخواب آروم، بخواب آرومِ جونم
بخواب ای حیدر شیرین زبونم
برای اون کویر خشک لبهات
تا صبح لالاییِ بارون میخونم
دلم از مَردم این شهرْ خونه
اینا گمراهی رسم و راهشونه
نمیدونم چرا دلشوره دارم
گمونم حرمله همراهشونه
شنیدم حرمله رحمی نداره
یه رَد خون همیشه تو چشاشه
شنیدم بین تیرایی که داره
یه چندتایی سهشعبه هم باهاشه
میگن خیلی دقیقه توو هدفهاش
نشونهگیریهاش رَدخور نداره
نترس مادر، بهت قول میده مادر
دیگه اسمِ کثیفش رو نیاره
نترس مادر، عمو عباس هستش
تا اون هستش که آزاری ندارن
همیشه جنگ با آدم بزرگاست
اینا با بچهها کاری ندارن
ایشالله فردا از این دشت میریم
برات گهوارهی تازه میگیرم
همین حالا دارم از شوقِ روزی
که رو لبهات میگی مادر میمیرم
تو هم مثل علیاکبر میمونی
که از پشتِ نقابش نور پیداست
بابات وقتی در آغوشت میگیره
سفیدیِ گلوت از دور پیداست
بخواب آروم و آهسته عزیزم
که تنها نیست بابا، غم نداریم
علیاکبر، عمو عباس، قاسم
خدا رو شکر چیزی کم نداریم
جوونای بنی هاشم زیادن
نترس، باباجونت تنها نمیشه
ایشالله فردا از این دشت میریم
خدای من! چرا فردا نمیشه؟!
عموجونت بهت قول داده فردا
بره از خواهرت مشکو بگیره
بهم قول داده دریا رو بیاره
اگه دستاش بره قولش نمیره
شاعر : حسن لطفی
رباب هی لالایی که میخوند، میگفت علیجان عمو رفته، عمو که قولش ردخور نداره ..اگه دستاش بره قولش نمیره ..اما همهجا شرم مال سقا شد، دیدن این بچه داره گریه میکنه؛ هی از این خیمه به اون خیمه، همه اومدن بغلش کردن دیدن فایده نداره.همچین که اباعبدالله اومد دَم خیمه، صدا زد: خواهرم، برو علی و بیار، اینا این بچه رو ببینن شرم میکنن..سریع دویدن تو خیمه بچه رو بغل کردن تو دستای اباعبدالله که قرار گرفت آروم شد. همچین که اومد بچه توو بغلش، بچه رو گرفت رفت وسط میدان که صداش به همه برسه. بچه رو روو دست گرفت، آروم آروم بلندش کرد.همچین که این سر برگشت، سفیدی گلو که مشخص شد، اون نانجیب دید لشکر بههم ریخته، همه دارن بههم میگن چه خبره؟! قرار ما نبود با بچه بجنگیم..دید لشکر داره بههم میریزه، گفت برید حرمله رو صدا کنید الان لشکرم میپاشه.حرمله نفس زنان اومد؛_ چیه امیر؟!گفت: لشکر داره بههم میریزه، یه کاری بکن . گفت: چی کار کنم؟ کدومُ بزنم؟ بابا رو بزنم یا بچه رو؟!گفت: مگه نمیبینی بچه خیلی راحتتره زدنش؟! اباعبدالله بچه رو آورده بالا ؛ میبینی زیر گلوشو؟! میبینی سفیدی زیر گلو رو؟!تیر سه شعبه رو برداشت، تا این تیرُ زد به بچه، بعضیا میگن زیر عبا این بچه رو پنهان کرد، هی میرفت سمت خیمهها، برمیگشت.علت داره میدونی علتش چیه؟! آخه دیدی یه مرغُ سَر میبُری، تا یه چند دقیقه هی دست و پا میزنه.تا این تیر خورد، اباعبدالله سریع بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی میرفت سمت خیمه، میدید بچه دست و پا میزنه، برمیگشت