"السّلامُ علی الطِّفلِ الرَّضیع"
مادر نه طفلِ تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد
بر طفل و بابِ او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد
خون گلوی طفل نه، إیثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد
پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
أمّا به خنده باز تسلاّی باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد
أصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهدِ تُراب داد
"علی انسانی"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
خندیدی و شکستم و عالم خراب شد
سهم تمام ثانیهها اضطراب شد
تیری رسید و صحبت من ناتمام ماند
گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شد
تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد
از آتش گلوی تو قلبم کباب شد
تصویر حلق پارهات ای کودک شهید
در چشمهای دخترکی تشنه قاب شد
آنجا که موجموج دل آب سنگ شد
آنجا که فوجفوج دل سنگ آب شد
تیری رسید و هستی من را به باد داد
آهنگ من بریده بریده "رباب" شد
"سیّد محمّد جوادی"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
وقت آن است بگیری قمرش گردانی
پسرت را به فدای پدرش گردانی
ایستاده به روی پای خودش از امروز
مرد گشته، ببرش مرد تَرَش گردانی
بی گناهی تو اثبات شود می ارزد
پس ببر تا سند معتبرش گردانی
تو فقط نیزه نخور صد علی اصغر به فدات
دادمش بلکه بگیری سپرش گردانی
گلویش تازه گل انداخته من می ترسم
صبرکن تا صدقه دور سرش گردانی
جان من قول بده پیش کسی رو نزنی
جان من قول بده زود برش گردانی
طفل من تا بغل توست خیالم جمع است
نکند حرمله را با خبرش گردانی
"علی اکبر لطیفیان"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِه جایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از تو خواب، ای کاش
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی دلم سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
"حسن لطفی"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
37.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشد از چهرهام غم را بگیری
زِ من اندوهِ عالم را بگیری
برای رفتنم این سو و آن سو
نشد مادر که دستم را بگیری
تو خوردی تیغ پژمردم من اینجا
دو دستت را که زد مُردم من اینجا
همین که از رویِ مَرکب عزیزم
زمین خوردی زمین خوردم من اینجا
نه که امروز مادر درد دارم
که روز و شب سراسر درد دارم
از آن ساعت که با ضربه شکستند
سرت را بی هوا سردرد دارم
اگر بشکستهام مانندِ زهرا
ببین دل خستهام مانندِ زهرا
سرت را تا که رویِ نیزه بستند
سرم را بستهام مانند زهرا
به یادت آه، یکسر میکشیدم
که گویی از تنت پَر میکشیدم
به هر تیری که بر جسمِ تو میرفت
من اینجا آی مادر میکشیدم
مرا گفتند که بازو ندارد
دگر عبّاسِ تو اَبرو ندارد
بمیرد حرمله بد زد به چشمت
از آن لحظه دو چشمم سو ندارد
نشد بال و پَرِ خود را بگیرم
به دامن أصغرِ خود را بگیرم
من از شرمندگی پیشِ رُبابم
نشد بالا سرِ خود را بگیرم
پس از تو کاش زنجیری نمیماند
تو میخوردی و شمشیری نمیماند
تمامش کاشکی خرجِ تو می شُد
برایِ حرمله تیری نمیماند
“ببین مادر زِ گریه آب رفته
و از سردردها از تاب رفته
به نیزه دار گفتم بچه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته”
عزیزم جان جانا نور عینا
به فرقم باد خاک عالمینا
نگاهم مانده بر در تا بیایید
حسینم وا حسینم وا حسینا
"حسن لطفی"
#فیلم
#سینه_زنی
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_رباب
#حضرت_عباس
#حضرت_علی_اصغر
#محمد_حسین_حدادیان
@Arshiv_Gholam
بس کن رباب نیمهای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمهای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
با دستهای بسته مزن چنگ بر رخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خنده أنظار میشود
ترسم که نیزهدار کمی جا به جا شود
از روی نیزه رأس عزیزت رها شود
یک شب ندیدهایم که بیغم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت ناامید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمیکند
مادر نگفته است و زبان وا نمیکند
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی
أصلاً خیال کن که تو أصغر نداشتی
دیگر ز یادت این غم سنگین نمیرود
آب خوش از گلوی تو پائین نمیرود
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمیشود
این گریهها برای تو أصغر نمیشود
"حسن لطفی"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
گريه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش كردند
مادر تشنه ي شش ماهه خود اقيانوس است
ربِّ آب است و در اين جلوه ربابش كردند
بي زره آمده از بس كه شجاعت دارد
كس حريفش نشد و زود جوابش كردند
تير مرد افكن و بر طفلك شش ماهه زدند
يعني اندازه ي عبّاس حسابش كردند
زودرس بود، بزرگ همه ي قوم شدن
چون خدا خواست بدين شيوه خضابش كردند
سر شب شير نمي خورد و نمي خفت علي
اين كه خوابيده گمانم كه عتابش كردند
شورِ چشم تر او داشت أثر مي بخشيد
كوفيان هلهله كردند و خرابش كردند
باخت چون سر، به تراش نوك ني منزل كرد
اين نگين را ز درون برده ركابش كردند
بعد از اين خاك سرِ هرچه ثواب است كه قوم
هر چه كردند به شه بهر ثوابش كردند
نخريدند دل سوخته ي سلطان را
ليك اصغر جگري داشت كه آبش كردند
"محمد سهرابي"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
تا که بر روی زمین خیمه ی سقّا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهره ی مادر زخمی
آن قدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد
به همه رو زدم أمّا چه کنم، خندیدند
چشمها تا که به چشم تر بابا افتاد
خواستم بوسه بگیرم ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس به این جا افتاد
حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست
کودکی بال زد أمّا ز تقلّا افتاد
دست و پا میزدی و هلهله ها میآمد
عرق شرمِ پدر وقت تماشا افتاد
همه ی آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار که یک فاصله این جا افتاد
"حسن لطفی"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات
چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم
رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات
رُباب را چقدر در حرم خجالت داد
همان دو لحظه که تأخیر کرد آب فرات
سفید شد همه گیسویش یکی یکی
عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات
همان که آبرویت را ز گریه اش داری
سه شعبه در گلویش گیر کرد، آب فرات
دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را
چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات!
دوباره آب رسید و دوباره شیر آمد
ولی چه سود، کمی دیر کرد آب فرات
تمام اهل حرم تشنه، اسب ها سیراب
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
چِقَدَر نـيـزه بلند است نيفتي پسرم
چنگِ اين حرمله ي پست نيفتي پسرم
با وجودي كه رويِ نـاقه و در زنجيرم
دلم از دور به تـو هست نيفتي پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نـيـزه دارِ تو بود مست نيفتي پسرم
در سفر شانه به شانه شده اي با عبّاس
بـه تـو حالا نرسد دست نيفتي پسرم
كاش بـا روسريِ غـارتيِ من قَدري
روي ني دورِ تو مي بست نيفتي پسرم
بيشتر جايِ خودت را سرِ نِي محكم كن
سـفرِ شـام به پيش است نيفتي پسرم
نيزه خم مي شد اگر، با دلِ صد چاك علي
مي گرفتم ز سـر و صورتِ تـو خاك علي
"عليرضا شريف"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
ببینید، ببینید، گُلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان، سَرِ جنگ ندارد
گُلم سُرخ و سپیدست، ازو قطع امیدست
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا
جُز این کودک معصوم، دگر یار ندارم
جُز این هِدیه ی کوچک، به دادار ندارم
گُلم سرخ و سپیدست، ازو قطع امیدست
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا
به روی دست و دوشم، ببینید فتاده
سر و گردن خود را، به دوش من نهاده
گُلم سرخ و سپیدست، ازو قطع امیدست
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا
اگر تیر دریده، اگر رنگ به رو نیست
به جز تیر سه پهلو، جوابی به گلو نیست
گُلم سرخ و سپیدست، ازو قطع امیدست
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا
منم تاجر و، جز او، ز سرمایه ندارم
ز سوره های عشقم، جز این آیه ندارم
گُلم سرخ و سپیدست، ازو قطع امیدست
واویلا، واویلا، واویلا، واویلا
"علی انسانی"
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
گرچه از دور از آن فاصله ها زد بد زد
آتش انگار که بر کرب و بلا زد بد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد
أصلاً این بار کماندار چه با زور کشید
به سه شعبه همه یِ حَنجره را زد بد زد
دست و پا داشت که می زد پدر انداخت عبا
آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بد زد
اوّلین بار که چشمش به ربابش اُفتاد
اندکی حرف نزد بعد صدا زد بد زد
بُرد در بینِ عبا تا که نبیند چه شده
مادرش گفت بگو تیر کجا زد بد زد؟
گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست
بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بد زد
پشتِ خیمه به سرِ قبر، حرامی آمد
نیزه برداشت و مانندِ عصا زد بد زد
طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی
بچّه را باز نوکِ نیزه که جا زد بد زد
نیزه دارَش زِ سر نیزه سرش را انداخت
سَر که اُفتاد زمین ضربه یِ پا زد بد زد
رهگذرهای دَمِ کوچه به هم می گفتند
حرمله تیر به این بچه چرا زد بد زد
سال ها بود همین جمله فقط کارِ رباب
نانجیب آن همه لبخند به ما زد، بد زد
#شعر
#روضه
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
یک کوزه ی بی آب، از دریا چه میداند
یک مشت خاک از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند
ما دور از "قدریم" "إنّا" را نمیفهمیم
"الحق که پایینیم و بالا را نمی فهمیم"
هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست
از خاک بود و عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی معطّر شد پشیمان نیست
این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود
نُه بار میگیریم ذکر یارضا و بعد
نُه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد
نُه بار میسازیم راهی تا شما و بعد
نُه بار میآییم تا عرش خدا و بعد
شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
"أولادنا أکبادنا" امروز معنا شد
گفتم جواد، از بند بند شعر رحمت ریخت
از چشم های سائلم اشک خجالت ریخت
گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت
آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت
گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد
بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد
ای حسرت سجّاده ها، یا ربّنای تو
رفته ست تا به عرش أعلی ربّنای تو
بوی علی دارد سحرها ربّنای تو
توحید میگیریم ما، با ربّنای تو
آقا بیا و نذر جدّت با گدا تا کن
یک کاظمیّه در دل هر شیعه بر پا کن
یک "إتّق اللّه" از تو، ایمان داشتن با من
ابر کرامت از تو، باران داشتن با من
شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من
چه کرده این عشق کریمان داشتن با من
که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز
در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز
دل دست تو دادیم پس دل بر نمیگردد
ناقص نباشد تا که کامل بر نمیگردد
بی جیره از این خانه سائل بر نمیگردد
یعنی از اینجا بی فضائل بر نمیگردد
این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن
ویرانهی قلب مرا آباد سازی کن
همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه
و یک علی دارد دوباره میرسد از راه
بر گنبدی سوّم مناره میرسد از راه
شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه
این شاخهی طوبی ثمر دارست از امشب
بی بی رباب ما پسردارست از امشب
این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ
شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ
أصغر شد أمّا میشود أکبر زمان جنگ
مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ
گهواره را معراج خواهد کرد این آقا
دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا
بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی
با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی
قدّ سپاهی را کمانی میکند روزی
از سنگر دین پاسبانی میکند روزی
شش ماهه است أمّا سوی پیکار خواهد رفت
تا حدّ جان پای دفاع از یار خواهد رفت
تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم
یک جور می آید سرش را میزند بر هم
أصلاً تمام پیکرش را میزند بر هم
در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم
از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد
لب با سه شعبه تا میشود درگیر، میپاشد
رازی ز مدفون بودنش بیرون نمیآید
کوری چشم دشمنش بیرون نمیآید
یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمیآید
صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمیآید
دست امامی هست، پس دستی برابر نیست
یعنی که نبش قبر شش ماهه میسّر نیست
#شعر
#مدح_و_روضه
#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
جلوه ها بسیار أمّا دل یکی، دلبر یکی
بین این میخانه ها، باده یکی ساغر یکی
ریشه های ما یکی، مصدر یکی، محشر یکی
تا أبد حیدر یکی، کوثر یکی، مادر یکی
چارده تا جلوه دیدیم از خدا، مطلب یکی است
سجده کن چون حضرت معشوق ما امشب یکی است
وا شده امشب به سمت آسمان ها پنجره
میشود گفت از نگاه یار، صدها خاطره
میرسد گاهی از آنجا که نباید تذکره
من گدای این درم، من کار دارم با گره
از گره هایی که کورند عشق پیدا میشود
خوش به حال ما رضا این بار بابا میشود
عشق را وقتی خدا در بین عالم باب کرد
ابروی دلدار ما را قبلهی محراب کرد
تا رضا را دیدن این گل پسر بی تاب کرد
خنده ای کرد و دل بابای خود را آب کرد
او که عشقش بوده از حالا به زهرا آمده
آن یکی یکدانهی آغوش بابا آمده
جان فدای آن کسی که مست و حیرانش شده
هرچه حور است و ملک گهواره جنبانش شده
بارها خورشید، محو نور ایمانش شده
عالمی دلبستهی ذکر رضاجانش شده
خوب شد أصلاً کسی امشب جوابم را نداد
چون عریضه میبرم مشهد دم باب الجواد
اینکه میگویند دستش سفرهی جود خداست
آینه قدّی سلطان سریر ارتضاست
عاشقش کعبه است، ذاتاً قبله و روح دعاست
کاظمینش چون خراسان، چون نجف، چون کربلاست
ابتدای حاجت است و انتهای حاجت است
سائل و مسکین کنار سفره او راحت است
از زیارت دور شش گوشه، چه چیزی بهتر است
کعبهی مشکل گشا، باب الحوائج أصغر است
من فدای آنکه تا دنیاست، عشق مادر است
خنده اش شیرینی بزم علی اکبر است
از میان عرش، نور محشری آورده اند
جلوه ای از جلوه های حیدری آورده اند
میدرخشد ماه شب های کویری حسین
میشود دید از دو چشم او دلیری حسین
میکند در وقت وقتش دستگیری حسین
میشود سرباز عصر روز پیری حسین
از لب خشکیده اش گفتم که آب آتش گرفت
بر فراز نیزه ها قلب رباب آتش گرفت
«رضا دین پرور»
#شعر
#مدح
#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
🕯زبان گرفتن بیچارگان نیابت محض است
که در عزای تو گویند ای رباب بمیرد🕯
#شعر
#روضه
#مناجات
#روضه_روز
#امام_حسین
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
فما رماه اذ رماه حرملة
و إنّما رماه من مهّد له
سهم أتي من جانب السّقيفة
و قوسه علي يد الخليفة
و ما أصاب سهمه نحر الصّبيّ
بل کبد الدّين و مهجة النبيّ
«آیت اللّه محمد حسين الغروي الإصفهاني (رحمه اللّه)»
#شعر
#روضه
#سقیفه
#روضه_روز
#امام_حسین
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم
چقدر پیش تو این عاشقت خراب شده
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم
که سر به راه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر «آه» نوشتم، به دست تو نرسید
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده
به غیر پشت در خانهات کجا برود؟!
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده
وصال یار، به جز سوختن مُیَسَّر نیست
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده
درختِ «آب» نخورده ثمر نخواهد داد
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده
برای بَرده خریدن به من اشاره بکن
به این سیاه بگو نوکرت حساب شده
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین، بیا
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده
▪️
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت
رشید اهل حرم از خجالت آب شده
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب
طناب حرملهها قسمت رباب شده
«بردیا محمدی»
#شعر
#مناجات_و_روضه
#امام_زمان
#حضرت_عباس
#حضرت_علی_اصغر
@Arshiv_Gholam
💔سفت بستیدش به روی نیزهها بازش کنید
دردش آمد این زبان بسته کمی نازش کنید💔
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
🥀سرت بالای نیزه تاب میخورد
بمیرم نیزهدارت آب میخورد🥀
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
پاسی از شب رفته روی نیزه بیداری علی
دلخوری از مادرت انگار حق داری علی
قهر کردی با منو پایین نمیایی ز نِی
بوسهای بر مادرت أمّا بدهکاری علی
میفروشم زیور و گهوارهات را میخرم
کور باشم من نبینم بین بازاری علی
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
نیزهی رأس علی أصغر او را ببرید
این که اینجاست رباب است مراعات کنید
نگذارید به سر، حرمله نزدیک شود
بی حیا مست شراب است مراعات کنید
نکشیدش که زمین خورد زمین خورد رباب
فرض کن اهل کتاب است مراعات کنید
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
ببین مادر ز گریه آب رفته
و از سر دردها از تاب رفته
به نیزهدار گفتم بچّه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
💔إلهی هیچ کسی شرمنده نشه
عوض گریه به او خنده نشه
سر بچّم به یه مو بنده حسین
مواظب باش از تنش کنده نشه💔
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
🥀دو چشمت روی نیزه ناز مانده
برای مادرت یک راز مانده
بگو تقصیر نیزه یا سه شعبهاس
چرا مادر دهانت باز مانده؟🥀
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
4_5931314879037181795.mp3
11.88M
روضه حضرت رباب (س) و
حضرت علی اصغر
🎙کربلایی علی کرمی
#علی_کرمی
#امام_حسین
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
#صوت
#روضه
🔰کانال آرشیو غلام (شیخ غلامعلی بدرلو)
🌐 نشانی کانال
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam