eitaa logo
شیخ غلامعلي بدرلو
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
253 فایل
یاهو زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ لِمُسْتَحِقِّهِ وَ إِجْهَادُ النَّفْسِ فِي الْعَمَلِ بِهِ تصنیف غررالحکم، حدیث ۱۳۲ http://eitaa.com/Arshiv_Gholam ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Sheikh_Gholamali
مشاهده در ایتا
دانلود
"السّلام علیکَ یا جوادَ الأئمّة" لب تشنه بود، تشنه یک جرعه آب بود مردی که درد های دلش بی حساب بود  پا می کشید گوشه حجره به روی خاک پروانه وار غرق تب و إلتهاب بود   از بس که شعله ور شده بود آتش دلش حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود  در إزدحامِ هلهله های کنیزکان فریاد إستغاثه او بی جواب بود   یک جرعه آب نذر إمامش کسی نکرد رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود  آخر شبیه جدّ غریبش شهید شد آری دعای خسته دلان مستجاب بود   غربت برای آل علی تازگی نداشت در آن دیار کشتن مظلوم باب بود  تا سایه بان پیکر نورانیش شوند بال کبوتران حرم را شتاب بود   أمّا فدای بی کفن دشت کربلا آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود  هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود هم داغدیدهِ شرر آفتاب بود   "یوسف رحیمی" @Arshiv_Gholam
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (علیه السّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي الصَّوْمِ فَإِنَّهُ قَدْ رُوِيَ أَنَّهُمْ لَا يُوَفَّقُونَ لِصَوْمٍ؟ فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَةُ الْمَلَكِ فِيهِمْ، قَالَ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ إِنَّ النَّاسَ لَمَّا قَتَلُوا الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكاً يُنَادِي أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الظَّالِمَةُ الْقَاتِلَةُ عِتْرَةَ نَبِيِّهَا لَا وَفَّقَكُمُ اللَّهُ لِصَوْمٍ وَ لَا لِفِطْرٍ. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السّلام) قَالَ قَالَ: يَا عَبْدَ اللَّهِ مَا مِنْ عِيدٍ لِلْمُسْلِمِينَ _أَضْحًى وَ لَا فِطْرٍ_ إِلَّا وَ هُوَ يُجَدِّدُ لآِلِ مُحَمَّدٍ فِيهِ حُزْناً، قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ؟ قَالَ لِأَنَّهُمْ يَرَوْنَ حَقَّهُمْ فِي يَدِ غَيْرِهِمْ. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَطِيفٍ التَّفْلِيسِيِّ عَنْ رَزِينٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام): لَمَّا ضُرِبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه السّلام) بِالسَّيْفِ فَسَقَطَ رَأْسُهُ ثُمَّ ابْتُدِرَ لِيُقْطَعَ رَأْسُهُ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَلَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ الضَّالَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَا وَفَّقَكُمُ اللَّهُ لِأَضْحًى وَ لَا لِفِطْرٍ قَالَ، ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) فَلَا جَرَمَ وَ اللَّهِ مَا وُفِّقُوا وَ لَا يُوَفَّقُونَ حَتَّى يَثْأَرَ ثَائِرُ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام). الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَرَّانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ (علیه السّلام) إِنِّي أَفْطَرْتُ يَوْمَ الْفِطْرِ عَلَى تِينٍ وَ تَمْرَةٍ فَقَالَ لِي جَمَعْتَ بَرَكَةً وَ سُنَّةً. الكافي، ج‏4، ص 169 و 170 @Arshiv_Gholam
هیچ کسی مثل تو وجود ندارد مثل تو و سفره ی تو جود ندارد باز بینداز سمت ما نظرت را نوکر دربار کن غلام درت را جای تو عرش است و خاک قابل تو نیست این طرفی کرده ای چرا گذرت را؟! بعد چهل سال گریه کردن و هجران این همه خوشحال کرده ای پدرت را! سر شده غم ها و عاقبت شده وقتش تا بگذارد به روی سینه سرت را وای اگر وا شود ز چهره نقابت پُر کنی از کشته کشته دور و برت را شهر پُر است از حسود، حرز بینداز یا که عوض کن مسیر رهگذرت را در همه مولودهای قوم پیمبر هیچ کسی نیست از تو با برکت تر لطف تو را از أزل زیاد نوشتند آینه ات را خدا نژاد نوشتند خاک سر راه تو بهانه ی خلق است خاک مرا از همین بلاد نوشتند ایل و تبار مرا مرید نوشتند ایل و تبار تو را مُراد نوشتند هر چه خدا جود داشت داد به دستت نام تو را این چنین، جواد نوشتند یا کرم و یا جواد عبد تو هستم حضرت باب الجواد عبد تو هستم هفت زمین در خور کبوتر تو نیست غیر بلندای عرش بستر تو نیست وقت نماز شبت تجلّی اللّه هیچ کسی جز خدا در بر تو نیست خواست پدر بوسه اش برای تو باشد خوب شد این که کسی برادر تو نیست گر چه علی اکبرِ امامِ رضایی زخم ولی بر ضریح پیکر تو نیست این شب جمعه بده جواب همه را آب مگر مهریه ی مادر تو نیست از چه علی اصغر از فرات ننوشید از چه از آن مایه ی حیات ننوشید @Arshiv_Gholam
مرید و زائرت از هر نژاد است خودش روز است و با شب در تضاد است مگر شمس جمال تو که این دل به این خورشیدها بی اعتماد است برای دیدنت خورشید را صبح به دست آسمان آئینه داده است به هر صورت که آیی می پذیرم دل از آئینه های بی سواد است و هر بیتم بنامت هست مفهوم غزل هایم تمامی مستزاد است بدون ضرب می رقصم به چرخش خرابی مشرب هر گردباد است طلب ناکرده چشمم اشک می ریخت همه گفتند این آب مراد است شدم پیغمبر تصویر و دیدم برایم صحن آئینه معاد است کسی فکر مسیح و نوح هم نیست از این آئینه ها اینجا زیاد است به ظاهر فرق دارد تاک و انگور رضا در باطن عالم جوا د است به هویی خلق شد دنیا و عقبی بنای عالم و آدم به باد است "استاد سیّد رضا جعفری" @Arshiv_Gholam
"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردۀ گزند مباد" شنیده‌ام که گدا موج می‌زند به درت سرای جود تو خالی ز مستمند مباد تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب به جز به سوی تو این ناله‌ها بلند مباد به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد جمال شمس تو در دست نیشخند مباد بساط گریه، فراهم برای مرد غمین اگر به گریۀ او خنده می‌کنند، مباد لب کبود تو ای وارث حسین عزیز ز چوب دستی کفّار، بند بند مباد "محمد سهرابی" @Arshiv_Gholam
هم آسمان قصیده ای از بی کرانی اش هم بی کرانه ها غزلِ آسمانی اش ای کال ها کمالِ سرِ کوچه باغ اوست باید رسید تا به خدا با نشانی اش او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود در غیبت پدر، پسر و میزبانی اش باغِ معارف است حدیثش، پیمبران حَظ می برند موقعِ شیرین زبانی اش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نوشیده است از لبِ جام دهانی اش بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد مشهد پُر است از نفسِ مهربانی اش شش گوشه شد ضریح اش اگر بی دلیل نیست از شش جهت گداست در این میهمانی اش یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانی اش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قربان کودکی اش فدای جوانی اش حالا کبوتران همه از مشهد آمدند تا آسمان بام؛ پی سایبانی اش آقایِ طوس از جگرش آه می کشد در کنجِ حجره تا پسرش آه می کشد اُفتاده است رویِ زمین و برابرش لبخند می زند به تقّلاش همسرش اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد به جای آن خاکی شده است حیف لبانِ مطهّرش باب الحوائج است ولی می توان شنید از بینِ حُجره ناله یِ موسی بن جعفرش این دفعه می زدند به دَف تا که جان دهد کَف می زدند وقتِ نفس‌های آخرش این پشت بام گودی گودال نیست شُکر با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش «حسن لطفی» @Arshiv_Gholam @hosenih
ألا ای مظهر جود خدایی جوادی حضرت ابن الرّضایی تو عبداللّهی و آقای مایی کرامت از شما از ما گدایی دو دست خالی آوردم برایت سلام آقای من جانم فدایت نه دنبال غذا و آب و نانم نه محتاج عطای دیگرانم به تو وابسته ام دیگر نرانم خدا میخواست من‌ سائل بمانم خودش فرموده تو باشی مرادم به دستور رضا عبدالجوادم کرم تو، جود تو، دست گدا من وفای دائمیْ تو، بی وفا من خطاپوشی تو و پُر مدّعا من به تو بدکرده ام آقا تماماً ولی به رو نیاوردی تو أصلاً مرا بی آبرو کردی تو؟ أصلاً نه دنیا، نه طلا میخواهم از تو به جای آن ولا میخواهم از تو پر از دردم دوا میخواهم از تو برات کربلا میخواهم از تو اگرچه جلد بام کاظمینم فدایی فدایی حُسینم دوباره ماجرای حجره با زهر دوباره دردها را شد دوا زهر زمین زد بی کسی را بی هوا زهر چه میخواهد ز آل مصطفی زهر کشید از سینه اش آتش زبانه امان از غربت مردی به خانه میان پایکوبی دست و پا زد زمین که خورد مادر را صدا زد دو دستش را به خاک حجره تا زد گریز روضه را به کربلا زد به فکر روضه‌ی خَدّالتّریب است شبیه جدّ عطشانش غریب است خودش غمگین ولی این قوم شادند غرورش را به زیر پا نهادند برای کشتنش در اتّحادند بمیرم آب هم دستش ندادند ملائک آه از دل می کشیدند کنیزان آه نه کِل می کشیدند به روی بام رفت و نیمه جان داشت لبی زخمی و جسمی ناتوان داشت خدا را شکر أمّا سایبان داشت حفاظی زیر بال کفتران داشت کفن شد پیکرش الحمدللّه نبوده خواهرش الحمدللّه «سید پوریا هاشمی» @Arshiv_Gholam
پشت در با جگری سوخته تب می کردی دست و پا می زدی و آب طلب می کردی گوشه‌ی حجره، عطش فاتحه اش را می خواند اشک هایت به نظر روضه ی سقّا می خواند همسرت جعده تباری ست، بمیرم مظلوم! مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم! زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند کف زدن های کنیزان جگرت را سوزاند دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت خون لب‌های تو امروز مرا خواهد کشت کهنه داغی به دلِ داغ نشین می ریزند آب را پیش نگاهت به زمین می ریزند تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت از لبت، خاک کف حجره تیمّم می کرد ناله ات را وسط هلهله ها گم می کرد بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود اجرت کشتنتان گندم مرغوب نشد پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد «وحید_قاسمی» @Arshiv_Gholam
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دور و برم دیوار است ناله ی العطش من نرسیده به کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است صورت خاکی ما را برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علّتش چیست که بالاسر من می‌رقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم بر نیزه است جای این اذیت و آزار فقط بازار است به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت از روی اسب بیفتی به زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد «سید پوریا هاشمی» @Arshiv_Gholam
یک کوزه ی بی آب، از دریا چه میداند یک مشت خاک از غربت صحرا چه میداند یک سائل بیچاره از آقا چه میداند از چهارده خورشید عقل ما چه میداند ما دور از "قدریم" "إنّا" را نمی‌فهمیم "الحق که پایینیم و بالا را نمی فهمیم" هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست از خاک بود و عاقبت زر شد پشیمان نیست جاروکش صحنی معطّر شد پشیمان نیست این روزها باید رضا آباد ساکن بود یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود نُه بار می‌گیریم ذکر یارضا و بعد نُه بار می‌چرخیم در صحن و سرا و بعد نُه بار می‌سازیم راهی تا شما و بعد نُه بار می‌آییم تا عرش خدا و بعد شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد "أولادنا أکبادنا" امروز معنا شد گفتم جواد، از بند بند شعر رحمت ریخت از چشم های سائلم اشک خجالت ریخت گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد ای حسرت سجّاده ها، یا ربّنای تو رفته ست تا به عرش أعلی ربّنای تو بوی علی دارد سحرها ربّنای تو توحید می‌گیریم ما، با ربّنای تو آقا بیا و نذر جدّت با گدا تا کن یک کاظمیّه در دل هر شیعه بر پا کن یک "إتّق اللّه" از تو، ایمان داشتن با من ابر کرامت از تو، باران داشتن با من شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من چه کرده این عشق کریمان داشتن با من که در خیالم کاظمینی می‌شوم هر روز در کاظمین تو حسینی می‌شوم هر روز دل دست تو دادیم پس دل بر نمی‌گردد ناقص نباشد تا که کامل بر نمی‌گردد بی جیره از این خانه سائل بر نمی‌گردد یعنی از اینجا بی فضائل بر نمی‌گردد این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن ویرانه‌ی قلب مرا آباد سازی کن همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه و یک علی دارد دوباره میرسد از راه بر گنبدی سوّم مناره میرسد از راه شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه این شاخه‌ی طوبی ثمر دارست از امشب بی بی رباب ما پسردارست از امشب این طفل کوچک می‌شود حیدر زمان جنگ شمشیر خود می‌سازد از حنجر زمان جنگ أصغر شد أمّا می‌شود أکبر زمان جنگ مانند مردان می‌سپارد سر زمان جنگ گهواره را معراج خواهد کرد این آقا دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا بر روی دستی خوش زبانی می‌کند روزی با گریه هایش خطبه خوانی می‌کند روزی قدّ سپاهی را کمانی می‌کند روزی از سنگر دین پاسبانی می‌کند روزی شش ماهه است أمّا سوی پیکار خواهد رفت تا حدّ جان پای دفاع از یار خواهد رفت تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم یک جور می آید سرش را میزند بر هم أصلاً تمام پیکرش را میزند بر هم در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم از گوش تا گوش سرش با تیر می‌پاشد لب با سه شعبه تا می‌شود درگیر، می‌پاشد رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی‌آید کوری چشم دشمنش بیرون نمی‌آید یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی‌آید صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی‌آید دست امامی هست، پس دستی برابر نیست یعنی که نبش قبر شش ماهه میسّر نیست @Arshiv_Gholam
🔰عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْفَضْلِ [عَنْ] أَبِي عَمْرٍو اَلْحَذَّاءِ قَالَ: 🔸سَاءَتْ حَالِي فَكَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) فَكَتَبَ إِلَيَّ أَدِمْ قِرَاءَةَ «إِنّٰا أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلىٰ قَوْمِهِ»، قَالَ فَقَرَأْتُهَا حَوْلاً فَلَمْ أَرَ شَيْئاً، فَكَتَبْتُ إِلَيْهِ أُخْبِرُهُ بِسُوءِ حَالِي وَ أَنِّي قَدْ قَرَأْتُ «إِنّٰا أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلىٰ قَوْمِهِ» حَوْلاً كَمَا أَمَرْتَنِي وَ لَمْ أَرَ شَيْئاً، قَالَ فَكَتَبَ إِلَيَّ قَدْ وَفَى لَكَ اَلْحَوْلُ فَانْتَقِلْ مِنْهَا إِلَى قِرَاءَةِ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ». 🔸قَالَ فَفَعَلْتُ فَمَا كَانَ إِلاَّ يَسِيراً حَتَّى بَعَثَ إِلَيَّ اِبْنُ أَبِي دَاوُدَ فَقَضَى عَنِّي دَيْنِي وَ أَجْرَى عَلَيَّ وَ عَلَى عِيَالِي وَ وَجَّهَنِي إِلَى اَلْبَصْرَةِ فِي وَكَالَتِهِ بِبَابِ كَلاَّءَ وَ أَجْرَى عَلَيَّ خَمْسَمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ كَتَبْتُ مِنَ اَلْبَصْرَةِ عَلَى يَدَيْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) إِنِّي كُنْتُ سَأَلْتُ أَبَاكَ عَنْ كَذَا وَ كَذَا وَ شَكَوْتُ إِلَيْهِ كَذَا وَ كَذَا وَ إِنِّي قَدْ نِلْتُ اَلَّذِي أَحْبَبْتُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ تُخْبِرَنِي يَا مَوْلاَيَ كَيْفَ أَصْنَعُ فِي قِرَاءَةِ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ»، أَقْتَصِرُ عَلَيْهَا وَحْدَهَا فِي فَرَائِضِي وَ غَيْرِهَا أَمْ أَقْرَأُ مَعَهَا غَيْرَهَا أَمْ لَهَا حَدٌّ أَعْمَلُ بِهِ؟ 🔸فَوَقَّعَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ قَرَأْتُ اَلتَّوْقِيعَ: لاَ تَدَعْ مِنَ اَلْقُرْآنِ قَصِيرَهُ وَ طَوِيلَهُ وَ يُجْزِئُكَ مِنْ قِرَاءَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ يَوْمَكَ وَ لَيْلَتَكَ مِائَةَ مَرَّةٍ. 📜الکافي ج ۵، ص ۳۱۶ @Arshiv_Gholam
🔰عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ يَحْيَى اَلصَّنْعَانِيِّ قَالَ: 🔻دَخَلْتُ عَلَى أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ هُوَ بِمَكَّةَ وَ هُوَ يُقَشِّرُ مَوْزاً وَ يُطْعِمُهُ أَبَا جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا اَلْمَوْلُودُ اَلْمُبَارَكُ؟ 🔸قَالَ نَعَمْ يَا يَحْيَى هَذَا اَلْمَوْلُودُ اَلَّذِي لَمْ يُولَدْ فِي اَلْإِسْلاَمِ مِثْلُهُ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ. 📜الکافي، ج۶، ص ۳۶۰ @Arshiv_Gholam
جلوه ها بسیار أمّا دل یکی، دلبر یکی بین این میخانه ها، باده یکی ساغر یکی ریشه های ما یکی، مصدر یکی، محشر یکی تا أبد حیدر یکی، کوثر یکی، مادر یکی چارده تا جلوه دیدیم از خدا، مطلب یکی است سجده کن چون حضرت معشوق ما امشب یکی است وا شده امشب به سمت آسمان ها پنجره می‌شود گفت از نگاه یار، صدها خاطره می‌رسد گاهی از آنجا که نباید تذکره من گدای این درم، من کار دارم با گره از گره هایی که کورند عشق پیدا می‌شود خوش به حال ما رضا این بار بابا می‌شود عشق را وقتی خدا در بین عالم باب کرد ابروی دلدار ما را قبله‌ی محراب کرد تا رضا را دیدن این گل پسر بی تاب کرد خنده ای کرد و دل بابای خود را آب کرد او که عشقش بوده از حالا به زهرا آمده آن یکی یکدانه‌ی آغوش بابا آمده جان فدای آن کسی که مست و حیرانش شده هرچه حور است و ملک گهواره جنبانش شده بارها خورشید، محو نور ایمانش شده عالمی دلبسته‌ی ذکر رضاجانش شده خوب شد أصلاً کسی امشب جوابم را نداد چون عریضه می‌برم مشهد دم باب الجواد اینکه می‌گویند دستش سفره‌ی جود خداست آینه قدّی سلطان سریر ارتضاست عاشقش کعبه است، ذاتاً قبله و روح دعاست کاظمینش چون خراسان، چون نجف، چون کربلاست ابتدای حاجت است و انتهای حاجت است سائل و مسکین کنار سفره او راحت است از زیارت دور شش گوشه، چه چیزی بهتر است کعبه‌ی مشکل گشا، باب الحوائج أصغر است من فدای آنکه تا دنیاست، عشق مادر است خنده اش شیرینی بزم علی اکبر است از میان عرش، نور محشری آورده اند جلوه ای از جلوه های حیدری آورده اند می‌درخشد ماه شب های کویری حسین می‌شود دید از دو چشم او دلیری حسین می‌کند در وقت وقتش دستگیری حسین می‌شود سرباز عصر روز پیری حسین از لب خشکیده اش گفتم که آب آتش گرفت بر فراز نیزه ها قلب رباب آتش گرفت «رضا دین پرور» @Arshiv_Gholam
🔰امام جواد (عليه السّلام): 🔻لاتَكُن وَلِيّا لِلّهِ فِي العَلانِيَةِ، عَدُوّا لَهُ فِي السِّرِّ. 📜بحار الأنوار، ج 75، ص 365 @Arshiv_Gholam
🔰مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ اَلسَّيَّارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ اَلرَّازِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: 🔻قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي اَلصَّوْمِ؟ فَإِنَّهُ قَدْ رُوِيَ أَنَّهُمْ لاَ يُوَفَّقُونَ لِصَوْمٍ، 💠 فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَةُ اَلْمَلَكِ فِيهِمْ، 🔸قَالَ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ ❤️‍🔥 قَالَ إِنَّ اَلنَّاسَ لَمَّا قَتَلُوا اَلْحُسَيْنَ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) أَمَرَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكاً يُنَادِي أَيَّتُهَا اَلْأُمَّةُ اَلظَّالِمَةُ اَلْقَاتِلَةُ عِتْرَةَ نَبِيِّهَا لاَ وَفَّقَكُمُ اَللَّهُ لِصَوْمٍ وَ لاَ لِفِطْرٍ. 📜الکافي، جلد ۴، صفحه ۱۶۹ 💡بیان مرحوم علّامه مجلسی ذیل این روایت در مرآة العقول: 👇 🔻قوله (عليه السّلام) «لا وفّقكم اللّه»: 1⃣ إمّا لاشتباه الهلال كما فهمه الصّدوق (رحمه الله ) و غيره، 2⃣ أو لعدم علمهم بمسائل الصوم و الفطر و أحكامهما، 3⃣ أو لعدم فوزهم بالصّلاة مع الإمام في أيّام شهر رمضان، في عيد الفطر بأن يكون المراد بالفطر الإفطار في أوّل شوال و يؤيّده الحديث الثّالث. 📜مرآة‌ العقول، جلد ۱۶، صفحه ۴۱۱ ♻️ اگه مایل بودید مطالب مرتبط با عید فطر رو در روایات ببینید، همین هشتک عید فطر رو تو کانال دنبال کنید... @Arshiv_Gholam
زیارت جوادیه.pdf
209.5K
🔰زیارت جوادیّة امام رضا (علیه السّلام) 🕌 السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ الَّذِي هَيَّجَ‏ أَحْزَانَ‏ يَوْمِ‏ الطُّفُوفِ... 📜بحار الأنوار، ج‏99، ص 52 https://eitaa.com/Arshiv_Gholam