•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
هر حرف بیجایی که از روی عصبانیت
به زبان میاد بیفایده و بیارزش است😐
پس به این چیزها نپردازید😶❌
بجاش تلاش کنید عصبانیتِ
همسرتون فروکش کنه 🫀
و به جای اینکه مقابل او بایستید
کنارش باشید👩❤️👨
👈خانوم گلـ🌸
فراموش نکن کھـ
همیشه جوابِ های،
هوی نیست👌☺️🌸
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
50 - ده پند از امام رضا علیه السلام.mp3
5.15M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
ده پند از امام رضا (علیه السلام)
#ماه_خدا
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_دویستوهشتادوششم قوری را بالای کتری گذاشت و
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستوهشتادوهفتم
تمام مدتی که احمد رفته بود نگران برگشتن یا برنگشتنش بودم. ذهنم مدام مشغول این فکر بود چه کسی را همراه خود می آورد؟ مادرم؟ یا خانباجی؟ یا نکند سراغ مهتاب خانم یا زیور خانم برود؟ اگر آن ها همراه احمد بیایند وقتی ببینند ما در این چند ماه در این اتاق کوچک و کاهگلی ساکن بودیم عکس العمل شان چه خواهد بود؟
می ترسیدم عکس العملی نشان دهند که باعث خجل شدن احمد بشود.
اولین لقمه نهار را که به دهانم گذاشتم صدای یا الله گفتن احمد را شنیدیم.
محبوبه خانم با تعجب به من نگاه دوخت و پرسید:
شوهرته؟
از جا برخاست و گفت:
چه زود رفت و برگشت.
اصلا رفت؟
پرده را کنار زد و به احمد سلام کرد و تعارف کرد احمد وارد اتاق شود.
احمد سر به زیر وارد اتاق شد و با من سلام و احوالپرسی کرد و بعد رو به محبوبه خانم گفت:
بفرمایید نهارتون رو بخورید ببخشید از سر سفره بلندتون کردم.
محبوبه خانم با روسری صورتش را پوشاند و گفت:
اشکالی نداره.
چه زود برگشتید
کسی رو نیاوردین؟
احمد کنارم نشست و آهسته گفت:
پاشو باید بریم
با حرفش تمام نگرانی های عالم به روانم هجوم آوردند.
احمد رو به محبوبه خانم گفت:
میخوام رقیه رو از این جا ببرم
محبوبه خانم روبروی احمد نشست و با تعجب گفت:
ببرینش؟ کجا ببرین؟
_باید از روستا بریم
محبوبه خانم وارفته گفت:
از روستا برید؟
یعنی برای همیشه برید؟
احمد با شرمندگی سر تکان داد و گفت:
همین الان باید بریم
محبوبه خانم با نگرانی گفت:
این زن زائویه (زائو است😅)
باید استراحت کنه
نمی تونه راه بره کجا با این عجله میخوای ببریش؟
احمد از جا برخاست و گفت:
خانم کربلایی فعلا چاره ای نداریم.
باید سریع جامون رو عوض کنیم
رو به من کرد و گفت:
هر چی که فکر می کنی صد در صد ضروریه بگو تا من بردارم باقیش همین جا باشه
از شدت نگرانی و اضطرابی که به جانم افتاده بود انگار قدرت هیچ حرکت و یا حتی زدن هیچ حرفی را نداشتم.
محبوبه خانم گفت:
احمد آقا این دختر باید استراحت کنه
ظلمه اگه این همه راه پیاده ببریش
خودت هر جا میخوای بری برو بذار این دختر بمونه رو پا بشه
اصلا من می برمش خانه خودمان قدمش روی جفت چشمام عین دختر خودم ازش مراقبت می کنم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید حسن باقری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستوهشتادوهشتم
احمد به سمت بقچه لباس های مان رفت و گفت:
شما لطف و خوبی رو در حق ما تمام کردین.
خدا خیرتون بده
من از جبران خوبیای شما و کربلایی عاجزم
الانم باور کنید اگر شرایط این طوری نبود حالا حالا ها توی روستا می موندیم و به شما زحمت می دادیم
احمد سریع لباس های بچه را میان لباس های خودمان پیچید و رو به من پرسید:
به غیر لباس چی دیگه لازمت میشه بردارم؟
مات و بهت زده نگاه به او دوختم و زیر لب گفتم:
گفتی دیگه دلم نلرزه ...
نمی دانم صدایم چه قدر بلند بود آیا شنید یا فقط در نظرش زمزمه ای کردم
گفتی این ظلم رفتنیه ...
دستش روی گره بقچه ثابت ماند و گفت:
هنوزم میگم
پس صدایم را می شنید.
_گفتی نترسم ... بلایی سرت نمیاد ....
احمد با گوشه چشم اشاره ای به محبوبه خانم کرد و سر به زیر انداخت.
محبوبه خانم از جا برخاست و گفت:
من میرم ببینم رختاش خشک شدن بیارم
محبوبه خانم که از اتاق بیرون رفت احمد آمد کنارم نشست.
دستم را گرفت و گفت:
پاشو قربونت برم باید بریم.
اشک آرام از چشمم سر خورد و گفتم:
مگه نگفتی تموم شد؟
مگه نگفتی حالا حالا ها هستی و دلم از نبودنت نلرزه
احمد سر به زیر انداخت و گفت:
من نگفتم تموم شده
دستم را از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
همین چند ساعت پیش همین امروز صبح بهم گفتی نفسای آخر این حکومته
احمد دو دستش را دو طرف صورتم گذاشت و گفت:
_آره گفتم قربونت برم
_گفتی پیشم هستی و از هیچی نترسم
_آره گفتم....
الانم پیشتم ....
در حالی که اشک هایم بی اختیار می ریخت پرسیدم:
_قراره کجا بریم؟
من از آوارگی می ترسم
احمد اشک هایم را پاک کرد و گفت:
به من اعتماد کن رقیه.
می دونم اذیت میشی ولی فقط چند ساعته
بعدش تمومه
باور کن دل خودم هم راضی نیست تو این وضع و اوضاع جای این که استراحت کنی و خوب بشی با بچه تو این گرما پا به پای من راه بیای
من داشتم می رفتم مادرت رو بیارم
می خواستم حداقل با آوردن مادرت دلت رو شاد کنم یه کاری کنم سختیای این چند وقته رو برات جبران کنم اما بهم گفتن باید سریع روستا رو ترک کنم و فرصت نیست
فقط چند ساعت با من مدارا کن مثل همه این مدتی که با من مدارا کردی و راه اومدی
بینی ام را بالا کشیدم و پرسیدم:
کجا قراره بریم؟
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمود کاوه صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
4_5886360152134652733.mp3
5.17M
•𓆩❤️🩹𓆪•
.
.
#یه_حبه_نور
هرچه گفتیم
جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم...
"صرفاجهتیادآوری"
سهم نور امروزمون؛
تقدیم به شما...💛
#سورهقارعه
.
.
•𓆩عشقِدرحدِجنونخصلتِایرانیهاست𓆪•
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩❤️🩹𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
••#قرار_عاشقی••
دومین روز ماه و شوق و نیاز✨
دل من سمت صحن در پرواز🕊
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
••᚜لبخند تو آورد هلالِ رمضان را🌙
آسوده نمود این همه چشمِ نگران را👀
در مسجد از او گفتم و دیدم که مؤذّن📿
ناگاه از او گفت و رها کرد اذان را🥰᚛••
غلامعباس سعیدی ✍🏼
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1304»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #سلامحضرتباران ••
توشهی فردامون اینه که؛
سعی کن سکوت رو تمرین کنی!
پس از این به بعد به قدر ضرورت حرف بزن.😇
یکی از مقدماتی که برایِ ورودِ
عشق خدا به قلب انسان لازمه،
همین صمت و سکوته!
حرفی که بهدرد نمیخوره
و برای دنیا و آخرتمون هیچ
فایدهای نداره، نباید گفته بشه...
#توشه
#سیروزحیات🌍
.
.
𓆩هرگَھ کھ اَبر دیدموباران،دلمتَپید𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خدایا!
روزى کن مرا در آن روز هوش و خودآگاهى را
و دور بدار در آن روز از نادانى و گمراهى
و قرار بده مرا بهره و فایده از هر چیزى که فرود آوردى در آن
به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان ...🧡🌻
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
۱
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
؏ــشــــ💕ــقِ #تُ را
بِه کُــــل عــالَـ🌏ـــم
جــ🗣ــار میــزَنَـــم
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
Tahdir joze3.mp3
4.16M
•𓆩🎧𓆪•
.
.
•• #دلارام ••
روزسومکهرسدیادکسیمیافتم
که ز فرط عطشش
ناله زده وای عمو...💔
○تندخوانیقرآنکریم📖
○بهنیابتازشهیدابراهیمهادی
و شهید شاهرخ ضرغام🕊
○بانوایاستادمعتزآقایی
○جزء سوم🤍
.
.
𓆩هرگزنَمیردآنڪہدلشزندهشد بهعشق𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🎧𓆪•