eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🎊 #عیدانه گر تــرڪ •• بردارد امشب ڪعبه جا•☺️• دارد،بــلے باز حیــدر •💚• آمــده این بار بــر•😍• ام البیــن #ماه_منیرم_برات_میمیرم😌 #آقام‌عبــاس💚 •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎊
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎯°•| #غربالگرے |•°🎯 #سیلے_ڪه_غریق_نجاتش_رهبرےست در بخشے از گزارش ساواڪ سیستان و بلوچستان بهـ تاریخ
🎯°•| |•°🎯 ســاواڪ سیستان و بلوچستان در این رابطهـ اعلام مےڪند: روحانیون تبعیدی ایرانشهــر به سـرپــرستے آیت الله سیدعلےخامنهـ ای(حفظه الله) با تمـاس بااهالےشهرستان هایے نظــیر یزد، و زاهدان☺️ آرد، برنج،نان،و ... تهیهـ و با در اختیار گذاردن حـوالهـ ای به شـرح "مسجــد آل رسول گروه امدادی علمای اسلامے، سیــد علے خامنهـ ای، مواد مزبور را بین سیل زدگـان توزیع مےنمایند". رهـــبری مثال نــزدنے👆👆 •|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_شصت_وهفت ♡﷽♡ دیگر مغزم داشت از کاسه سرم در می آمد و از دست افکار
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ _من که فعلا چیزی نگفتم. یعنی راستش باید اول با شما درمیون میزاشتم. میگوید:و نظرت؟ و نظرم؟ رسید به قسمت سخت داستان. سر به زیر می اندازم و خب من کمی خجالتیم! آرام میگویم:راستش من فکر میکردم خیلی وجهه ی مردونه ای داره اون خواستگاری که لام تا کام با دختره حرف نزنه و یه راست بره سراغ بزرگتر اون دختر!نمیدونم شاید زیادی سنت گرام! ولی خب... اینکه خیلی چیز مهمی نیست...بابا محمد بهم گفتن بدون در نظرگرفتن رابطه ای که این میون بین هممونه تصمیم بگیرم.... _چی میخوای بگی آیه.... محکم میگویم:من نمیخوام یه حورا و محمد دیگه باشیم. نگاهم میکند.بی هیچ حرفی... سکوتت را هم عاشقم که یک دنیا حرف پدرانه را بغل گرفته! _______________________ خسته ام کرده کارهای امروز.اما مصمم برای دیدنش.خودش قرار گذاشته بود. بابا محمد دیشب گفته بود هرچه خودم صلاح میدانم و من خب.... لباسم را عوض میکنم آماده میشوم برای رفتن به کافی شاپ نزدیک بیمارستان. نه عمه عقیله و نه مامان پری و نه برادرم به هیچکدام نگفته ام و تنها بابا بود که میدانست. قبل رفتنم سری به ابوذر میزنم و زهرا که کنارش بود خوب بود و خوش... پاهایم لرزان است نمیدانم چرا...دروغ ندارم برای گفتن.اولین خواستگاری بود که میخواستم رو در رو با او حرف بزنم. آدرس کافه دنج را سریع تر ازآنچه که فکرش را میکردم پیدا میکنم.در با صدای جیرینگ جیرینگی باز میشود و با کمی جستجو خیره به میز پیدایش میکنم! مثلا اختلافمان از همینجا شروع میشد! در دل هرچه ذکر آرامش دهنده میدانم به خورد دل و جانم میدهم برای آرامش و مهار این لرزش.... نزدیکش میشوم و آرام سلامی میدهم. سرش را بالا میگیرد و نگاهم میکند.محو لبخند میزند و من نگاه میگیرم از چشمهایش و رو به رویش مینشینم: بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_شصت_وهشت ♡﷽♡ _من که فعلا چیزی نگفتم. یعنی راستش باید اول با شما
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ _سلام آیه خانم! خب این خانم تنگ اسمم را دوست داشتم و خوب بود که رعایت میکرد. خوب که جاگیر میشوم گل رز قرمز رنگ را سمتم میگیرد. مثلا اختلافمان از همنیجا شروع میشد! با کمی تعلل گل را میگیرم و تشکر میکنم. از احوالاتم میپرسد و از احوالاتم میگویم و بعد از کمی گپ و گفت معمولی میرود سر اصل مطلب. _خب آیه خانم. فکراتو کردی؟ سه روز زمان کمی بود ولی برای شروع خوب بود به نظرم. سخت بود همینطور نه آوردن... سرم را پایین گرفتم و گفتم:فکرامو کردم.... مشتاق نگاهم میکند و من آرام زمزمه میکنم:فکر کردم و دیدم ما کنار هم نمیتونیم آینده ای ایدآل داشته باشیم! وا رفته و مات نگاهم میکند! زمزمه میکند:نه!! به همین صراحت و سهولت و سرعت؟ چرا؟ چرایش را هرکه بی طرف به ما دوتا نگاه میکرد میفهمید...ولی چرایش را میگویم: آقا آیین گفتم نه...نه به خاطر فوکل و کراوتتون! نه به خاطر مادرم که مادری کرد براتونو و من گاهی احمقانه دلم میخواست جای شما باشم! گفتم نه واسه این یه دنیا فاصله ای که با وجود بعد مکانی کمی که الان بین ماست بینمون وجود داره! دنیایی پر از تفاوت های نا هم جنس و نا هم گون! که هرکاریشم بکنید با هم حل نمیشن برای رسیدن به یه چیز مشترک! _ما میتونیم کوتاه بیاییم! من کوتاه میام و به اعتقادات احترام میزارم تو میتونی کوتاه بیای و احترام بزاری! این همه آدم با وجود اختلافات عمیق اعتقادی دارن با هم زندگی میکنن و با هم کنار اومدن! حتی...حتی من میتونم به خاطر تو تغییر کنم! خراب کردی آیین والا! خراب کردی!من؟ من چه محلی از اعراب داشتم این میان! اندیشه عوض کنی برای من؟ و دو فردای دیگر برای بهتر از من چه میکینی؟ خدا؟ خدا کجا رفت این میان؟ خراب کردی آیین! میخواهم به خودم مسلط باشم:گاهی احترام به عقاید یکدیگه یعنی نبودن یک بود! من از اعتقاداتم کوتاه نمیام چون ایمان دارم به درستیشون و میدونید؟ اونقدری خود خواه نیستم که از بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_شصت_ونه ♡﷽♡ _سلام آیه خانم! خب این خانم تنگ اسمم را دوست داشتم و
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ طرف مقابلم فقط انتظار کوتاه اومدن داشته باشم....نمیشه یه جایی با وجود علاقه ای که هست شما کم میارید! این یه قاعده است پایه های لغزانی خواهد داشت این کنار هم بودن! همراهی به چه قیمت... کلافه نگاهم میکند. میخواهد چیزی بگوید که همان حرف دیشبی را به او میگویم:منو ببینید آقا آیین! من حاصل همین خیال خامم که میشه کوتاه بیای و نشد که بشه! منو خوب نگاه کنید آقا آیین! من همون آیینه ی عبرت معروفم آقا آیین....احساسات شما خیلی لطیف و قشنگه...من ممنون شمام و شرمندتونم! ولی بیاید واقعیت های موجودو ببینیم! پوزخندی میزند و سرش را پایین میگرد و شاید او هم مثل هر آدم دیگری از واقعیات بدش می آید من آدمِ دل شکستن نیستم.... و خدا خوب میداند من مقصر نبودم اگر این گره کور باز نمیشد!!! دلم نمیخواست به لحظات قبل فکر کنم. به لحظاتی که دل آیین از بلندی واقعیت افتاد و شکست و تیزی بلور هایش دلم را ریش کرد!من آدم دل شکستن نیستم ولی نمیشد! اصلا تمام واقعیت ها و تفاوتها کنار!دلم را چه کنم که گیر پیچک های درخت نونهال عشق امیرحیدر است! خیانت کار نیستم مثل مادرم! کلید می ندازم و در را باز میکنم. صدای تلویزیون بلند است و خانه گرم است....لبخندی میزنم و دل مشغولی هایم را پشت در پارک میکنم جز عشق امیرحیدر که دیگر خودی شده همراه هم داخل میشویم... صدایم را توی سرم می اندازم:علی یا ایهاالدار سلام! مامان عمه داخل آشپزخانه است و صدایم را میشنود و غر میزند:و علیک! زشته مسخره صدات میره پایین... بی هوا دست میگذارم روی دهانم و یادم می افتد ما طبقه ی پایین همسایه های عزیزی داریم که اصال خوب نیست صدای بلند دختری مثل من را بشنوند. خاله زنک هم شدم این روزها به گمانم. مقنعه ام را از سرم باز میکنم و مامان عمه را میبوسم.... در یخچال را باز میکنم و در همان حین میگویم:شوهر میکردی به جای من شوهرت میومد ماچت میکرد و عشقم عزیزم بارت میکرد. چشم غره ای میرود و میگوید:حیا رو هم خوردی هضم کردی دیگه! تو به فکر من نباش خودتو بگو که داری میترشی بد بخت! کل کل میکرد با من عمه ام! خندیدم و گفتم:پیش پات چند دقیقه پیش یکشونو رد کردم! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙 •|° ما را سِـرےست با تــو💚 °|• ڪه گر خلــق روزگار👥 °|• دشمــــن شونــد👊 •|° و ســـر بــرود هـمـ❣ ••\• بـر آن ســــریـمـ😌✌️ •/•• #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(349)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
💪🇮🇷 ڪـانالے سرشـار از آرامش😎 سـرشار از ایده هاے نــاب💪 ســرشار از قدرت و شجاعت👇 یڪ ایـــرانے انقلابے🇮🇷🇮🇷🇮🇷 اصــلا یه جـوونه حزب اللهے ڪه عشقش رهبــرشه #واجبــه این ڪانال رو داشته باشه😍😍😍 بدوووو تا دیر نشــده ڪلیڪ ڪن👇 تــــا جانمــوندددے😎👇👇 sapp.ir/basijnews.khorasan_razavi ایتـای خــودمونِ 😌👇 https://eitaa.com/basijkhorasan_razavi
°•☀️‌°• #صبحونه ڪافیستـ|👇 صبح‌ ڪه‌ ‌چشمانتـ|👀 را باز مےڪنے، لبخند بزنے جانمـ|😌 صبـــــح ڪه جـاے خـود دارد|🙊 ظهر و عصر و شب هم بخیر مےشود|♥️ #صبحتون_دلنواز ♡ @Asheghaneh_halal ♡ °•☀️°•
فــرزنــــد دلیــــر حیـــــدر آمـــــد عبـــاس امیــــر لشکـــــر آمـــــد می‌خواست نشان دهد ادب را یـک روز پـس از بـرادر آمــــد 🎉 💛 •💚• @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه شـاعـ|🖊|ـران گـ|🌸|ـل گـفـتـه اند امـا بـرای وصـفــ|🌿| تــو باز بـایــد مـعنـی نازکتـ|✨|ـری پـیـدا کـنـم #حسین_دهلوی ✍ #سیر_نمیشود_نظر💕 #بس_که_لطیف_منظری😍 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 🎈/° @asheghaneh_halal
🍃⛱ #مجردانه •✨•ربّنا هَب لَنا مِن أزواجِنا و ذُرّیّاتِنا قُرّةَ أعیُن و اجْعَلنا للمتَّقینَ اماماً•✨• هرڪسے همسرے مطابق با اعمال ونیتش نصیبش میشود... •💕•خوب باشیم و در قنـوت از خدا، همسر خوب بخواهیم...•💕• #خیلےتاثیرگذاره☺️👌 پ.ن: عیدتــــون‌مبارڪ😁 @asheghaneh_halal 🍃⛱
•• 🍹 •• برخلاف آقایان، ڪم حرفے یا سڪوت یڪ خانم، میتواند نشان از: 🏖••بےاعتمادے 🏖••حرفهاے ناگفته بسیار 🏖••درد و رنج روحے عمیق 🏖••احساسات سرڪوب شده 🏖••ناامیدے از بهبود شرایط باشد. 😬 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 ••🍊•• @asheghaneh_halal