Shab03Moharram1395[12].mp3
6.8M
- - -
🎧
- - -
#ثمینه
🕊}•• اگہ یہ ڪبوتر بودم ،
بہ همہ جا پر میزدم
از ڪران تا ڪران ••{🌄
🏴}•• بیرق عزاے تو رو
پرچم ولاے تو رو
میزدم تو جهان ••{🌎
#حضرت_عشق••❤️••
#حاج_میثم_مطیعے
- - -
🎧 @asheghaneh_halal
- - -
#خادمانه
باسلام و احترام خدمت ڪاربران عزیز
ڪانال عاشقــ♥️ــانه هاے حلال.
ضمن عرض تسلیت بابت ایام سوگوارے
آقا اباعبدالله علیه السلام و با توڪل
بخدا و استقبال شما سروران محترم
قصد داریم...
اگھ گفتے چے؟!🤔😬
بگم؟؟
.
.
خب میگم😬👇
دوره سوم ڪلاس حفظ مجازے
را آغاز ڪنیم
(مخصوص بانوان محترمه)
علاقه مندان بھ حفظ سوره هاےزیباے
قرآن بھ آے دے زیر مراجعه ڪنند😍👇
🆔 @Asemanemahtab
🐝•°| #نےنے_شو |•°🐝
آقــــوی دُشتُــــل لوحانے •🎈 •
شِــــدای #خنده_هاتون دوشِ √ 👂 √
فَلَــــڪ و ♻️ ڪَـــل ڪلده! 😁
توی ایــلان🇮🇷 از دَشت
خنــــده های سُما😌
آشـــایش نداستـــیم😂😄
اون وَلِ دنــــیا هم چِهـ لَفتـــین بازم
آشایش نــــدالیم!😂😜
📌| لفتـــا یه نِجــاه به شاعتتون
بندازین بعـــد قهقـــهـ بزنید!😞😁
تا مــالو از لـــالــا بیدال نَتُنــے!😀
مـــا لوزا ڪال و زندگجے دالیم!😎
بـــاید سَبا لاحت لـالـا تُنیم!🤓
📌|رئیس دفتـر جناب
روحانے، رسما از شما
ڪوچولوی عزیز، در رســانه ها
عذرخواهے ڪرده است!
باشد ڪه پذیرا باشید.☺️😊
استودیو نےنےشو؛
آب قنــ🍭ــد فراموش نشه👶👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_چهارم به لباست خیره میشوم مرا یاد زمانی می اندازد کہ برای اولین بار
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_پنجم
وسایل ناهار را چیده ام...در را باز میکنی و آرام آرام بہ سمتم می آیی...
سعی میکنم سنگین و بی تفاوت باشم... قبل از اینکہ سر میز برسے غذایم را شروع میکنم... روبرویم مینشینی... بے توجه بہ غذا خوردنم ادامہ می دهم
سنگینے نگاهت را حس میکنم... اما باز هم رویم را بہ سمتت برنمیگردانم...داز جایت بلند میشوے
زیر چشمے رفتارت را زیر نظر میگیرم... میز را دور میزنی و کنارم می ایستی...
بہ بی توجهی هاے ظاهری ام ادامہ میدهم... و همان طور مشغول غذا خوردن میشوم
تا اینکہ بشقاب غذایم را از روبرویم دور میکنے...وقاشق و چنگالم را روے میز میگذارم و صاف مینشینم!
بہ حرکاتم نگاه میکنے... خم میشوے و میگویی:
_قهری؟
جواب نمی دهم...
_مریمی؟
سرم را پایین می اندازم...
_خیلی خب ...قهر باش...حرف کہ میتونے بزنی؟!
باز هم هیچ نمیگویم
موهایم را کنار میزنی و آرام زمزمه میکنی:
#عاشقم_گرنیستی_لطفےکن_نفرت_بورز
#بی_تفاوت_بودنت_هرلحظه_آبم_میکند
از میز بلند میشوم و بشقاب دیگری برمیدارم...
صورتم را سمت خودت میگیری... سعی میکنم بہ چشمانت نگاه نکنم... می دانم گیرایے چشمانت کار خودش را می کند!
_تو...میدونی...چی اونجا بهم گذشت؟!
صدایت در فضا می پیچد... با همان لحن همیشگی...
جواب میدهم: تا آلان خودتو تو آینه...
سر کلامم میپری و می گویی: بہ خدا قسم با اون وجود اگہ #تو نبودی هیچ وقت برنمی گشتم...
چہ میخواهی بگویی؟!نکند رفتن دیگرے در راه است؟
نہ محمد...من دیگر توان دورے ندارم...
نمی دانستم چہ بگویم...نفس عمیقی می کشم و دوباره پشت میز می نشینم
تو هم مینشینی...بسم اللهی میگویی و شروع بہ غذا خوردن میکنے...
سریعا تغییر موضع میدهی و انگار نہ انگار کہ اتفاقے افتاده باشد با خنده میگویی: دلم برای غذاهای بدمزه ات تنگ شده بود عیال جان!!
لبخندی میزنم و در سکوت فرو می روم...
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_پنجم وسایل ناهار را چیده ام...در را باز میکنی و آرام آرام بہ سمتم می
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_ششم
با شوخی هایت حسابی حالم را جا می آوری...حالا دیگر من هم مثل تو با اشتیاق و نشاط حرف میزنم ، لا بہ لاے صحبت هایت همیشہ دلبرے هایت را هم داری...!
این خصوصیتت را دوست دارم...یعنی تمام خصوصیاتت را دوست دارم اما این یکے مرا وابستہ تر میکند... گاهے با خودم می گویم #کاش_اینقدر_خوب_نباشی...
مشغول دیدن تلوزیون بودیم... دستت را دور گردنم انداختہ اے... تو مشغول تماشاے تلوزیون! من هم از این فرصت ها براے اینکہ بیشتر بودنت را حس کنم استفاده میکنم...!!
بہ حلقه ی ازدواجمان در دستت خیره میشوم... در همان حال دستم آرام کنار دستت نزدیک میکنم و بہ حلقہ هایمان نگاه میکنم...
دقیقا عین هم...اما براے تو کمی بزرگتر...!
یکباره با صدایت بہ خودم می آیم با شیطنت بہ چشم هایم نگاه میکنے و میگویی: بہ چی فکر میکنی؟
خنده ام میگیرد...دارم بہ #دیوونہ_بازے هایت فکر میکنم! با همان حالت چهره ات بہ چشمانت زل میزنم و با لحن بچگانہ اے میگویم : بہ آقامون!
می خندی و در لا بہ لاے خنده هایت می گویی : با وجود تو دیگہ نیازے بہ بچہ نداریم...!
***********
_مریم؟...هنوز آماده نشدے؟
_الآن میام...یہ لحظہ وایستـا...
_بابا دیر شده...قطار میره...!
_اومدم...یہ لحظه وایستا این ساکو آماده کنم...
قرار است با هم بہ مشهد برویم... بہ زیارت همان ضامنی ڪہ ضمانت سلامتے ات را بارها از او طلــب ڪردم...
بہ پاس قدردانی! همہ میگفتند محال است محمد برگردد... هرکسے رفت دیگر برنگشت...
ولے من دل بستہ بودم بہ محالات #رضا(ع)
با عجلہ وسایلمان را جابجا میکنم... زیپ ساک را میبندم اما تا خواستم از اتاق خارج شوم چشمم بہ سربند زرد رنگت کہ با خود بہ سوریہ برده بودی مے خورد همان کہ رویش نوشتہ : #ڪلنا_عباسڪ_یازینـب(س)
بہ دلم می افتد که آنرا هم بین وسایلمان در ساک بگذارم... سربند را بر میدارم و از خانہ خارج میشوم...
با دیدن ساڪ در دستم بہ سمتم مے آیی اما تا متوجہ میشوے کہ دیگر دست هایت جا ندارند کلافہ آهی میکشے و رویت را برمیگردانے!!
خنده ام میگیرد...می دانستم میخواستی ساک را از دستم برداری اما نتوانستی!
پابہ پاے هم با عجلہ کوچہ را طے میکنیم... صبح زود است و هوا بین تاریکے و روشنے... کوچہ ساکت ساکت است. با اینکہ تابستان است اما سوز صبحگاهے دستانم را بی حس میکنند
می پرسم: دیرمون شده؟!
_اگہ منو نداشتے کہ حتما دیرت میشد!
_خب پس الحمد الله!
_یعنی چی؟!
_دارمت دیگہ...!!!
می خندے و جواب میدهے: خوش بہ حالت... واقعا کے فکرشو میکرد من مال تو شم ها؟!
لبخندی میزنم و سکوت میکنم بعد از چند ثانیہ میپرسم: محمد؟
_جانم؟
_سربندتو همراهمون آوردم...
نگاهی گذرا میکنے و می گویی: خوب کردی...
_میشہ ببندمش بہ صحن یا یہ جاهے تو حرم؟!
نفس عمیقی میکشے و پاسخ میدهے: باشہ ببند!
در دلم آرامشے عجیب حس میکنم انگار کہ بار دیگر هم ضمانت نامہ ے آقا را گرفتم!
بہ سر خیابان کہ میرسیم وسایل را روے زمین میگذاریم...
یڪ تاکسی روبرویمان پارڪ میکند... راننده با دیدن ساک ها از ماشین پیاده می شود و سلامی میکند و در صندوق عقب را باز میکند
باهم ساک ها را داخل ماشین میگذاریم
از راننده تشکر میکنی... در ماشین را برایم باز میکنی و میگویی : بشین خانومے!...جاده منتظر ماست...!
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
[• #مجردانه♡•]
محیط
خانه،طرفین
را با فرهنگ و حالات
و نظریات طرف مقابل و
خانوادهها آشنا میڪند ڪه میتواند
در ڪسب شناخت لازم ڪمڪ بسزایے ڪند.
#نگیدخانوادهمهمنیست...
\\👒
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
•💍•زمانے ڪه شریڪ زندگے تان
اشتباهے مرتڪب میشود، نباید آن را
تبدیل به ڪینه یا دعوا ڪنید...
•💍•گاه ڪلماتے ڪه در این شرایط
به زبان مےآورید، تاثیرے همیشگے دارند.
به عنوان مثال بگویید: «تو در هر شرایطے
براے من عزیزے»
•💍•با این جملات در واقع به او
ثابت ڪنید ڪه «با وجود تمام اشتباهاتے
ڪه ڪردهاے، من هنوز هم دوستت دارم»
#والا
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
🕊🍃
🍃
#چفیه
بار اولے که
میخواست برود سوریه
آیه قرآن گرفتم برایش.
قرآن را بوسید و باز کرد.
ترجمه آیه را برام خواندش
ولی بار آخری که میخواست برود،
وقتی قرآن را باز کرد آیه راترجمه نکرد،
گفتم: سعید چرا ترجمه نمیکنی؟!
رو به من کرد وگفت:
اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم
ناراحت نمےشین؟!
گفتم:نه.
گفت: #آیه شهادت اومده و
من به آرزوم میرسم.♥️
نقل از
#مادرشهیدسعیدبیاضےزاده
🍃 @asheghaneh_halal
🕊🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_ششم با شوخی هایت حسابی حالم را جا می آوری...حالا دیگر من هم مثل تو
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_هفتم
کوپہ امان را پیدا میکنیم... حالا دیگر هوا کاملا روشن شده...
خودت را روے صندلے قطار می اندازے... کتاب مفاتیح الجنان را از کیف بیرون مے آورم و کنارت مینشینم...
کتاب را باز میکنم بین دوصفحہ اے کہ باز میشود گلبرگ هاے قرمز رنگ خوشبوے گل سرخ است ناگهان با صدایی بلند می گویم: عہ...اینا رو نگاه!
و بعد کتاب را نشانت میدهم
با تعجب نگاه میکنے و می پرسے: اینا چیہ ان؟
_همون گلبرگ هایی کہ از روے گل اون شهیده قبلا تو خادمی برداشتم...
نگاهی بہ آنها می اندازی و بعد با حالت معناداری بہ چشم هایم خیره میشوی و لبخند عمیقی میزنی...
این گلبرگ ها از شهیدی بہ من رسیده که تورا هم بہ من داده بود!
زمانی کہ براے اولین بار باهم آشنا شده بودیم! من آنها را از روے تابوت همان #شهید_گمنام برداشتہ بودم!
کنارت مینشینم و زیارت عاشورا را می آورم... دستت را روی شانہ ام مے اندازے و با دست دیگرت مفاتیح را از دستم میگیرے و با صوت شروع بہ خواندن میکنے
سرم را بہ شانہ ات تکیہ میدهم و بہ پنجره نگاه میکنم
خداے من!چہ چیزے بهتر از این!
صدایت آرام گوش هایم را نوازش میدهند... چشمانم را میبندم و با تمرکز بیشترے بہ خواندن زیارت نامہ ات گوش میدهم...
زیارت نامہ ات کہ تمام میشود بہ حالت سجده میروے و میگویی: #اللهم_ارزقنی_شفاعت_الحسین_یوم_الورود...
به صورتت نگاه میکنم و لبخند میزنم تو هم متقابلا لبخند میزنی...
مفاتیح را گوشہ اے میگذاری و دستانت را میان شانہ هایم قفل میکنی
سرم بہ سینہ ات نزدیک میشود و صداے تپش هاے قلبت را میشنوم
آرام میگویی: مریمی؟
_جان دلم؟
_تو از من راضی ای؟
_معلومہ...این چہ حرفیہ میزنے...
_بہ هر حال...هر اشتباهے ڪہ کردم حلالم کن!
دلم میلرزد...همیشہ از حلالیت گرفتن هایت وحشت دارم! مرا ناخودآگاه یاد از دست دادنت مے اندازد...
نفسی عمیق میکشم و می گویم: تو بهترینے محمد!
لبخندی میزنے و سکوت میکنی
_براے چی اینو میگی؟
_هیچے...همینجورے
مکث میکنم با خود میگویم نکند قرار است بار دیگر برود؟
نہ...! دیگر نمیگذارم!
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_هفتم کوپہ امان را پیدا میکنیم... حالا دیگر هوا کاملا روشن شده...
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_هشتم
وارد خیابان میشویم
بہ خوراکے هایم نگاهے می اندازے و میگویی : خانومم یکم مراقب باش اگہ با این وضعیت پیش بریم پول برگشتنمونم نداریم!
در دلم خجالت میکشم اما بہ ظاهر با جسارت تمام جواب میدهم : آدم میاد مسافرت خرید کنہ...
نگاهے بہ معناے #چقد_تو_پررویی! مے اندازے و چیزے نمی گویی
بزور جلوے خنده ام را میگیرم بہ ساعت گوشے نگاهے می اندازم و میگویم : نزدیک اذانہ میشہ بریم حرم؟
نگاهے گذرا بہ آسمان می اندازی و خواستہ ام را با علامت چشمانت تایید میکنے...
* * * * * *
سرم را از سجده بر میدارم و زیر لب صلواتے میفرستم و دستے بہ صورتم میکشم...
با نگاهم بہ دنبالت میگردم...عطر ملایم و نامشخصی فضاے صـحـن بـزرگ رضوے را گرفتہ است! دیگر اینجا همہ چیز فرق میکند... همہ چیز بوے عشق میدهد... بوے آرامش بوے زندگے!
اینجا دیـگر حرف ، حـرف دل است! عقل و منطق پاسخگوے این احساس غریب نیست...
دستی روی شانہ ام مرا از حال خود بیرون مے آورد... رویم را برمیگردانم تویے!
لبخند شیرینے میزنی و چهار زانو کنارم مینشینی...
آستین پیراهنت را کہ براے وضو بالا برده بودی پایین میکشے و در همان حال میپرسی : چی می گفتے؟
_بہ کے؟
_امام رضا
_حرف هاے دلمو
با خنده میپرسے : منو یادت نرفت کہ...؟!
ابروهایم را بالا می اندازم ادامہ میدهے : پس آخرش شهید میشم!
دلم میلرزد نگاهے بہ چهره ے آرامت میکنم و با تحکم پاسخ میدهم : تو حق ندارے زودتر از من برے
سرت را تکان میدهی و ساعتت را از جیبت در مے آوری و در دستت میکنے
بعد از مکثے کوتاه میگویی : پس بگو باهم شهید شیم! کہ کسے تکخورے نکنہ!!
_چرا خودت نمیگے؟
_آقا تورو بیشتر دوست داره
سکوت میکنم و بہ گنبد طلایی خیره میشوم...شبیہ ستاره اے طلایی و روشن وسط آسمان تیره و تاریک شب است!
چقدر دلم براے اینجا تنگ شده بود... براے این بارگاه!
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_هشتم وارد خیابان میشویم بہ خوراکے هایم نگاهے می اندازے و میگویی : خ
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_نهم
کفش هایم را در می آورم و در پلاستیکے میگذارم... وارد حرم میشوم... عکس نامنظم و شکستہ ام بین آینہ هاے کوچک شبستان رد مے شوند!
موزائیڪ هاے مرمری زیر پاهایم را میشمارم
تا بہ در میرسم... سرم را بالا میگیرم و بین چارچوب در می ایستم
در چوبی طرح دار با گل هاے برجستہ...!
دستے بہ در میکشم و صورتم را بہ آن می چسبانم... با تمام وجود عطر حرم را بو میکشم...
قلبم آرام میزند... آرامتر از همیشہ... انگار اصلا احساس خودے ندارم...رحس میکنم پاهایم را لا بہ لاے ابرها می گذارم و در بی وزنے کامل قدم میزنم
رد تابلوهاے نشانہ گذارے شده بہ سمت ضریح مطہر را میگیرم...
دوست دارم ببینمت آقا... رو در رو... تا از دلتنگے هایم برایت بگویم... مے دانی آقاجان!مسافرم برگشــت... قربان دستت!
از شبستان مے گذرم و روبروے در آخر می ایستم جاذبہ ضریح مرا بہ خودش میکشد!
چشمانم را می بندم... دستم را بہ دیوار میکشم و رد مسیر را میگیرم!
بہ آخر راه کہ میرسم... چشم هایم را باز میکنم و...
چشمهایم دیگر طاقت نگہ داشتن سیل اشکهایم را ندارند! چشمم کہ بہ ضریح میخورد پاهایم توانشان را از دست میدهند و روے زانو هایم مے افتم... چنان آرامشے وجودم را میگیرد کہ دوست دارم چشم هایم را ببندم و تا آخر عمر همینجا بنشینم... کنار شما مهربانم... دیگر احساس دلتنگے و اضطراب ندارم...
#زائرے_بارانےام_آقا_پناهم_مےدهے؟
جمعیت آنقدر متراکم است کہ بیش از این نمی توانم نزدیکتر شوم
سرم را بہ دیوار تکیہ می دهم و بہ ضریح خیره میشوم...
قطره هاے اشڪ روے گونہ هایم مے ریزند
خودم هم دلیل گریہ ام را نمے دانم... بی اراده و بی اختیار!
شکوه و کرامت شما سخت ترین انسان هارا منقلب میسازد... چہ برسد بہ من؟!
راستے آقا! مے دانم خودخواهے کردم و سربازتان را فقط براے خودم می خواستم...
اما ببخـــش...حال و روزم را کہ میبینے؟! محمدم قصد دفاع از عمہ تان را دارد...
کمکش کـن...شهیدش...
یعنے...
نہ...نمی توانم...بدون محمد؟
پـس مـن چـہ؟!
اصلا مے شود شهادت را نصیب هردویمان کنے؟ براے او شهادتے مردانہ و براے من هم شهادتے از جنس زنانہ...!
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
[• #ویتامینه ღ •]
#ایده
💐هرصبح از همسرتان بپرسید:
«براے این ڪه روز خوبے داشته باشے
چه ڪارے از دست من بر مےآید؟»
💐در تقویم براے یڪ شب بیرون رفتن
برنامه ریزے ڪنید.
💐یڪ روز را بدون انتقاد از همسرتان
بگذرانید.
💐روزے ڪه با هم هستید
تمام ابزارهاے الڪترونیڪ اعم از
موبایل، تلویزیون، ڪامپیوتر و... را ڪنار بگذارید.
💐براے او یڪ یادداشت ڪوتاه بنویسید.
💐وسط روز براے او یڪ پیام
عاشقانه بفرستید.
💐یڪ وعده غذا را با همڪارے هم
درست ڪنید.
💐یڪ روز ڪامل در هفته،تمرڪزتان
را روے محبت به همسرتان بگذارید.
💐از همسرتان تعریفے بڪنید ڪه تا
ڪنون به زبان نیاورده بودید.
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
[• #خادمانه •]
⏰ این شنبه ای که میاد
ساعت ۵ و ۴۳ دقیقه و ۲۱ ثانیه
تنها وقتی هست که
تمام اعداد ڪنار هم قرار میگیرن❗️
و هر 100 سال
فقط یکبار اتفاق می افتد...👏
میشه 👈
[ 98/7/6 5:43:21 ]
👉 987654321
🍁این لحظه با هزاران
آرزوی خوب پاییزے
علےالخصوص فرج مولامون
و سلامتے و طول عمر با برڪت
حضرت آقا؛ تقدیم همهی شما خوبان!
#تاڪشفیاتبعدی_بدرود😉✋
🍁| @Asheghaneh_Halal
[• #مجردانه♡•]
در تحقیقات، به سراغ چند دسته بروید...
🍃]رفقا
🍃]همڪار
🍃]همسایه ها
🍃]استادان و معلمان
🍃]هم اتاقے خوابگــاه
🍃]مدیریت مدرسه،دانشگاه و محل ڪار
#نیمه_دیگرم
#ڪتاب_اول
#ص_۹۹_۹۷
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal