eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•🕊•🍃• |• •| "آیت‌الله‌حق‌شناس(ره)" انسان یڪ رفیق بیدار میخواهد با یڪ استـــــــاد. رفیق برای اینڪه اگر فراموشے ڪردی، به تو تذڪر بدهد؛ مثلا میگوید: دیشب شما وقت نماز جماعت ڪجا بودی بابا جــــان؟! اگر در راه حق باشے، رفیق خوب به شما ڪمڪ میڪند 😍🍃 | @asheghaneh_halal | •🕊•🍃•
🌷🍃 🍃 |♡| گفتم: آخه تو از کجا دیدی که اونجـا شعار نوشته اند؟! گفت: من هرشب این مناطق راچک میکنم، الان متوجه این شعارشدم. بعد ادامه داد: کسی نبایدچیزی بنویسد، حالاکه همه ی مردم پای انقلاب ایستاده اند ما نباید به ضدانقلاب اجازه‌ی جولان دادن و عرض اندام بدهیم. هادی خیلی روی حضرت آقـــا حساس بود... |♡| •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
🌺🍃~° 🦋| #ریحانه |🦋 همینڪہ نور خــدا✨ در دلٺ🌱درخشیــده همینڪہ حضرت‌ مــادر🌸 تو را پسندیــده🌹 چه چیز بهتر از اینڪہ🙄 تو چادرے‌ هستے🌿 و چادرت به حیا🌼اعتبار بخشیــده #مراقب_هدیه_گرانبهایت_باش_بانو💕 💚•• ـوَ خُــدا ـخواست ڪه تو ریحانه‌ے خلقت باشے👇🏻 @asheghaneh_halal 🌺🍃~°
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: ••شهید حمید سیاهکالی مرادی•• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 #شهید مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۵۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
°🐝| |🐝° ➕عَلژَم بہ خدمتتون تِہـ|😁° من میخوام دندون دَلبیالـَمـ|😌° بعدش خیلی دَلد میتُنـَنـ|😢° بہ مامانم میدَم دندونام دَلد میتـُونِہ شَرَم لو میبندهـ|🙄° اخہ شَلی تِہ دَلد نمیتُنہ دَشمال نمیبندنـ|🤕° هوووفـ|🤧° ولے خوگشل شدم نَہـ|🤭° اره عزیز خالہ خیلے خوشگل شدے•😍• بلآ این حرفا رو از کجا یاد گرفتے•😉• ➕ما اینیم دیدِه خالہ ژونـ|😎° استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
🍃🌈 🧡•°• [🌙] شب جمعہ است و [❤️] دلم رفتہ بہ صحن ارباب [😊] از همینجا یا حسین‌ابن‌علۍ [🖐] عرض سلام خوشگل ــسازے😌👇 🧡•°• @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🌈
📚✨ ✨ 【• 🎁 •】 . . ❣✐ـــ ـ ــــ ـ رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون معلمان و آموزش و پرورش ڪـــتـــ📖ـاب : معلم باید در خط مقدم باشد😎 °| پدید آورنده : سعید ابوالقاضی🌱 |° ناشـ📇ـــر : شهید کاظمی . . مــطالـعہ با طـعـم لذٺـــــــ😃👇 ✨ °• 📚✨•° @asheghaneh_halal
•{☀️}• { 🕗 } . . [🙃] کربلا هرڪس نرفتہ [👌] با رضا مطــرح ڪند [💚] از میان پنجره فولاد [✍] امضــــــــــــا مێ‌رسد 🌹🍃 . . {🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا هستــ یـادتـانــ!👇 @Asheghaneh_halal •{☀️}•
﴾💞﴿ ﴿ ﴾ . . [✨] حل ‌شدن در [💗] دل معشــوق [😌] ڪہ ایرادۍ نیست [☕️] چـاۍ هم در [😍] دل خـــــــود [😙] آب ڪند قندش را 😋💕 🧐⁉️ . . [🌎]ـتو مـــــرا جـــــان و جـــــهانے👇 ﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
🍯🍃 (۴۶) | ۹۹/۳/۸ طعم شیـرین خـدا😋 اولین قسمت از 🍃🍯
🍃🍯 عرض سلام و ادب و احترام☺️🌸 خوبـید ان‌شاءلله؟! حالِ دلآتون رو به راهه؟!😉 . . دیشب استراحت گذاشتیم تا قدرے با خودتون و خداے خودتون خلوت ڪنید😇 تا قدرے فڪر ڪنید راجب حرفایے ڪه زده شد... حرفایے ڪه خیلے شرمنده‌مون ڪرد😊💔 . راستے راستے فڪر ڪردید؟! اگه آره ڪه به نتیجه هم رسیدید؟ 🍯🍃
🍃🍯 شاگرداے زرنـگ و باهوش! یادتونِ توے دو جلسه اول چیااا گفته شد؟!😉 اگه نه ڪه بپـرید درساتونو مرور ڪنـید ببینم🤨💕 حالا چون وقتمون ڪمه ایندفعه رو مـن همینجآ یه مرورِ ریزے مےڪنم بـراتون😌👌 . . آنچـه در گـذشت😍👇 🍯🍃
🍃🍯 جلسه قبل بیشتر سوال ڪردیم و ڪمتر به جواب رسیدیم☺️😬 امـا الآن بعد از مـرور مےریم سراغِ جوابامـون😉 . . مـرور جلسه قبل؛ چرا مـا خدا رو فراموش مےڪنیم؟ اصلا مگه میشه خدا رو فراموش ڪرد؟! آدم وقتے خدا رو فراموش مےڪنه،چه شڪلے میشه؟! میشه خدا رو فراموش ڪرد و زندگے ڪرد؟! اون حالے ڪه ما وقت فراموشے خدا داریم،جون ڪندنه یا زندگے؟! . . اصبرو مؤمن(: توے این جلسه آروم آروم وارد جوابا مےشیم👇☺️ 🍯🍃
🍃🍯 اگـه مـا ڪسے رو ڪه باید همیشه به یادش باشیمو فراموش ڪنیم و شیش دُنگ حواسمون جمعِ چیزے میشه ڪه نباید فڪرمون رو مشغولش ڪنیم، برا اینه ڪه نظامِ دغدغه‌هامون به هم ریخته! 🍯🍃
🍃🍯 دنیا واقعا برا مـا جدے شده، نـظر مردم برا مـا مهم شده، "خـود"مون رو خیلے جدے گرفتیم. هر چے خدا داد ڪشید ڪه دنیا بازیچه و سرگرمیه،نفهمیدیم! هر چے گفت: «این دنیا رو این قدر جدے نگیرید»، تو ڪَتِمون نرفت ڪه نرفت! گفت:(زندگےِ واقعے اون دنیاست)؛ ولے باور نڪردیم! ¹ ¹: وَما هٰذِهِ الحَياةُ الدُّنيا إِلّا لَهو ٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِي َ الحَيَوانُ ۚ لَو كانوا يَعلَمونَ این زندگے دنیا چیزے جز سرگرمے و بازے نیست و زندگے واقعے،سراے آخرت است،اگر مےدانستند! +سوره عنڪبوت‌آیه۶۴ :) 🍯🍃
🍃🍯 به همون اندازه‌اے ڪه دنیا برامون مهم شده،خدا تو زندگےمون ڪم اهمیت شده! بـه اندازه‌اے ڪه قضاوت مردم برامون پررنگ شد،قضاوت خدا ڪم رنگ شده! وقتے دنیا برامون پررنگ مےشه، به جایے مےرسیم ڪه حتے ڪارایے رو ڪه اصلشون خدائیه، به قصد و نیت دنیا انجام مےدیم. مثل اینڪه صدقه مےدیم اما برا ریـا؛بـرا اینڪه یڪے ببینه و بـَـه بـَـه و چَـه چـَه ڪنه! 🍯🍃
🍃🍯 صدقه‌ے ریایے یه مثال واضح و روشنه ڪه زشت بودنشم برا خیلے از مـاها پوشیده نیست. مشڪل اونجاست ڪه خیلے وقتا بدون اینڪه دقت ڪنیم، ڪاراے خدایےمون رو بدون اینڪه رنـگ و بوے خدایے داشته باشن، انجـام مےدیم! شاید مـا هیچ وقت صدقه رو به نـیت ریـا ندیم؛امـا خیلے از ڪاراے دیگه‌مون هستن ڪه رنـگِ خدایے ندارن! تـا حالا به سڪوتمون،فریادمون، نـاراحتیامون،خوش‌حالیامون، حِلممون،عـصبانیتمون و... دقت ڪردیم تـا ببینیم رنگِ خدایے دارن یـا نـه؟! 🍯🍃
🍃🍯 مـا خیلے به این فڪر و دقت نیاز داریم! اخه از ڪسایے ڪه فڪر مےڪنند ڪاراشون خدائیه، وقتے پیمونه‌شون پُـر مےشه و مےخوان از دنـیا برن،مےبینن دسـتشون خالےِ خالـیه! 🍯🍃
🍃🍯 مـاها سڪوت مےڪنیم؛ امـا نه برا ایـن ڪه خدا دوست داره. . سڪوت مےڪنیم بـرا اینڪه اگـه حرف بزنیم،ڪم مےآریم، فـریاد مےزنیم؛امـا نـه برا اینڪه خـدا دوست داره،بـرا اینڪه اگه فـریاد نزنیم،تـو گلومون گـیر مےڪنه و عقده مےشه تـو دلمـون! 🍯🍃
🍃🍯 خوش‌حال مےشیم؛ امـا نه برا اینڪه امـاممون راضے شد،بـرا اینڪه یه اتفاقے بـاب میلمون افتاده و ڪِیف ڪردیم! اصلا مگه مـا تو چقدر از خوش‌حالیامون حواسمون هـست ڪه اماممون الان از اتفاقے ڪه من رو خوش‌حال ڪرده، راضـیه یـا ناراضے؟! ادامـه دارد... 🍯🍃
🍃🍯 و امـاا دعاے هرشب و همیشگےمون😊👇 . . خدایـــا بچـشان به ڪاممـان طـعم شیرین بےمثـالت را (: آمـین‌یـارب‌العـالمـین🤲 . . 🍯🍃
🍃🍯 دورهمے امشب هم بـا یـه عالمـه فڪر و خیالے ڪه تو ذهنامون ڪاشت بـه اتمـام رسـید و اگـر عمرے باقے باشه فرداشب مجددا درخدمتتون خواهیم بود🙂❤️🍃 حرفے،حدیثے اگـر ڪه هست بفرستید به این نشونے😉👇 → @Khadem_eshgh ← التمـاس دعاے فـرج یـاعلے☺️✋
°🐝| |🐝° [ ݪذت‌بحس‌تلین😍‌جای‌زندجی‌من😌 وگتیه تِه از دویدن و تلاس زیاد] سلم‌یه‌جا‌میوفته‌و‌لالا‌مےتُنم😍 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_سی_و_ششم🦋🌱 شونه بالا انداختم که یعنی حالا هرچی! ولی از دلم فقط
[• 💍 •] 🦋🌱 وبجای خانوم جون، این من بودم که وا رفتم... _وای الهی بمیرم! من خنگ همون موقعم سن و سالم کم نبوده ها، بالای 11 رو داشتم پس چرا هیچی ازین اتفاقاتی رو که میگی یادم نیست؟! _یه دختر بچه ی یازده دوازده ساله عالم خودشو داره، توام که کلا دیر بزرگ شدی! البته عقلی... _قربون تعریف و تمجید کردنت برم من! حالا ول کن این حرفا رو... می گفتی؛ حس می کنم کم کم دارم شاخ درمیارم. _زندگی من دقیقا شبیه سیبی بود که وقتی افتاد بالا هزار تا چرخ زد و هر دفعه یه رخی نشون داد بهم. طاها پسر خوبی بود، قد بلند و چهارشونه، با لبخندی که همیشه چهره ش رو مهربون تر از چیزی که بود نشون می داد، البته خودت که کم ندیدیش! _ولی الان که همچین خندون نیست! _چند سالی هست که ندیدمش... _عصای دست عمو و همه کاره ی مغازه ی تو بازارش! الهی بمیرم... اصلا فکر نمی کردم همچین گذشته ای داشته باشه! _خبر داشتم که خیلی از دخترای دور و اطرافم بهش فکر می کنن و رویاهایی بافتن! اما عجیب بود که این وسط چرا من؟ من هیچ وقت بیشتر از حال و احوال باهاش همکلام نشده بودم و هیچ خاطره ی مشترکی هم جز بازی های بچگی وسط حیاط خونه ی عمو و بی بی نداشتیم. _شاعر میگه: پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو؟! هعی... خب بقیشو بگو چشم به دهان ریحانه دوخته بود که صدای زنگ باعث شد اه غلیظی بگوید: _ای بابا! کدوم وقت نشناسیه که پرید وسط خاطره ها؟ _پاشو درو باز کن ترانه، شاید شوهرت باشه _آخ آخ معلومه که نوید جانه! همانطور که عقب عقب سمت در اتاق می رفت گفت: _ببین من اگه امشب تمام ماجرا رو نشنوم دق می کنما _باشه! برو... حالا که غرق گذشته شده بود و گوش شنیدن پیدا کرده بود، نوید آمده بود. ترانه را با خودش مقایسه می کرد. از دید او هنوز هم بچه بود و همان قدر معصوم و دوست داشتنی. فقط نمی دانست این بچه آن همه زبان را از کجا آورده بود که مقابل ارشیا ناگهان قد علم کرد و طرفداریش را کرد؟! خریدهای جدیدش را با حوصله جمع کرد و گوشه ای گذاشت. یعنی ارشیا در چه حالی بود؟ از دور همیشه برایش نگران تر می شد. تازه نمازش را خوانده بود، دلش توی کربلا جا مانده بود. کتاب ارتباط با خدا را برداشت و زیارت عاشورا را باز کرد... از سجده که بلند شد اشک هایش را پاک کرد و دست روی شکمش گذاشت. یعنی باید باور می کرد که معجزه رخ داده؟ که دستی بالاتر از دست دکترها و علم آمده و همه ی کاسه و کوزه های برهم زده ی ذهنی اش را دوباره چیده بود؟ چادر نمازش را عمیق بو کشید. _بوی خانوم جون رو میده هنوز، نه؟ نگاهش چرخید به ترانه که کنارش نشسته بود. سرش را تکان داد و تایید کرد حرفش را. _آره بوی عطر همیشگیش رو _خدا رحمتش کنه، هرچند من هنوز باور ندارم که رفته. یعنی نمی خوام اصلا بهش فکر کنم _زود رفت! _بسه بیا بجای فکرای پر از غم، بقیه ی قصه رو بشنویم _نوید چی؟ شام؟ _اووه، اولا کو تا شام. دوما نوید بدبخت انقدر خسته ست که گرفته تخت خوابیده. خب بگو گوشه ی سجاده را تا زد و پرسید: _تا کجا گفتم؟ _اصل ماجرا. ابراز علاقه ی دسته جمعی خانواده ی عمو تو کربلا! • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
•[🕊]• ♡ خوشآ به حاݪ آنان ڪه با شهــادټ رفتنـد... پ.ن: قبول کنیم‌؛ ما "عاشق" نبودیم. دلــ♡ اسـت دیگــر گاهے به وسعت آسمانے؛ تنگ /شهــادتــ♡/ مےشود... 💔 . . •❣• اینجا؛ صآف برو بغلِ خُدآ 👇 |🔑| @asheghaneh_halal