eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وششم ] زهرا متعجب برگشت : جدی وسط م
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] [یک ماه بعد،تهران] رز سفید و صورتی همراه چند شاخه مریم سبد گلی بزرگی بود که همراه قوطی شیرینی روی اپن جا خوش کرده بود ! بوی مریم ها مستت می کرد ،سینی چای را که به دستم دادند. ناباورانه فقط خندیدم،شبیه معجزه بود ! روزی راهی یک روستا شوی ، آنجا با معلم مردی آشنا شوی که روحیه جهادی اش او را از فرسنگ ها دور تر کشانده به آن روستا و بعدش همان مردی که تمام کار هایش مبهوتت می کند،روزی در کنار دریا شود فرشته نجاتت و حیاتت را نجات دهد ! و بعدش تمام افکار چندین ساله ات را زیر و رو کند و همه چیز را با دیدی جدید و جذاب نشانت دهد اصلا بشود سفیر مهربانی ! بشود رایحه حضورش ! و حالا همان مرد بر حسب اتفاق برادر زاده دوست قدیمی پدرت باشد ! و همسر دوست پدرت تو را به آنها معرفی کند و مادرش بخواهد که عروسش شوی ،با خیال اینکه مخالف است بگذرانی و حالا با همان لبخند که چال گونه اش را نمایش می دهد،با عطر مریم و رز به خواستگاری ات بیاید. به جز معجزه چه می توانستم بناممش؟! سینی را با استرس عیانی به پذیرایی بردم نگاهم که به نگاهش افتاد ، چشمانم را برای لحظه ای بستم زمانی که باز کردم ،او هم نگاهش به فرش بود خبر داشت دلم را میان مشکی نگاهش جا گذاشته ام ؟! سینی را گرداندم و آخرین نفر او بود. نگاهم لحظه ای به موهای لختی که روی پیشانی اش ریخته بود رفت و همین شد فاجعه خواستگاری سینی خم شد به طرفش ،خودش سریع تر دست به کار شد و سینی را از دستم گرفت. نصف چای درون استکان روی پایش ریخته بود و این را فقط من دیدم ولی صدایش را در نیاورد و کنترل زبانم رفت به دست دلم : چرا انقدر خوبید ! و نگاه مات و پر مهرش روی من نشست دلم می خواست بدجنسانه بخندم : منتظر این گونه شیطنت ها باش روی بد کسی دست گذاشتی! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وهفت] [یک ماه بعد،تهران] رز سفید و ص
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد صحبت های متداول این مراسم ، راهی اتاق شدیم تا به گفته شان سنگ هایمان را وا بکنیم ! ابتدای ورود صبر کرد تا من داخل شوم و این کارش شدیدا دلم را لرزاند. بعد هم به پیشنهاد او روی زمین نشستیم در ذهنم یک کلمه تداعی شد ^خاکی ^ ده دقیقه ای در سکوت سپری شد ،که با جمله اش انگار تازه باورم شد او به خواستگاری ام آمده. _ خب هر سوالی دارین من در خدمتم سوال که زیاد داشتم اما حالا فقط تهی بودم ، تهی! آب دهانم را به سختی قورت دادم : خواسته خودتونه اینجا بودنتونه؟! با تعجب سرش را بلند کرد سوالی بود که مثل خوره به جانم افتاده بود ، باااید می پرسیدم _ زنعمو بعد برگشت از تهران خیلی درباره شما می گفتن و خب مامان هم خیلی دنبال ازدواج کردن من بودند،بعدش هم خوب شما رو پیشنهاد دادن قرار شد زنعمو دعوتتون کنه اهواز تا مامان بیشتر باهاتون آشنا بشه و خب تو همین دیدار اول به دل مادر نشسته بودین.. میان حرفش پریدم : پس مادرتون خواستن نه خودتون ؟! حس کردم کمی دلخور شد از اینکه میان حرفش پریده بودم ولی باز ادامه داد : من احترام زیادی به تصمیمشون داشتم و دارم و مخالف این قضیه نبودم ،فقط خواستار بیشتر آشنایی بودم همین. با جمله آخرش کمی دلم آرام شد _ و یه مسئله ای هست که برای همین تردید داشتم ،اینکه شما حاضرید اول زندگی مشترکتون رو تو بیش مله شروع کنین؟! ابرویم بالا رفت ،بیش مله قشنگ بود خوش آب و هوا بود ولی دانشگاهم و حرفه ای که می دانستم در تهران بیشتر خواهان دارد : برای همیشه یا فقط برای مدتی ؟ _ برای یه مدت ، حدودا یکی دو سال بعد اونم بر می گردم اهواز ولی بازم خود اهواز مشغول تدریس نمیشم مکثم را که دید دوباره ادامه داد : نیازی نیست الان جواب بدین یاد جمله ای افتادم که قبلا خوانده بودم "با عشق ممکن است ، تمام محال ها " دل کندن از تهرانی که در آن قد کشیده بودم سخت بود.. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼» « 👼🏻» اَااااا... شی‌گَد پَلْشَم! 🇮🇷 اَااااا... شی‌گَد آدم!😮 شی‌گَد ایجا ها سُلوگه😃 شِه لاهپیمایی آیِ بزلگی😍 دالَم لاهپیمایی آیِ اِملوز لو از تیلیبیژیون می‌بینم ، تواَم بیا بِبیییم 👀 دلم می‌تاد زودتَل بُزلگ بِسَم و لاه لَفتن آد بِدیلَم تِه بتونم ئه پَلْشَم بَلدالَم و با مامانی و بابایی بلم لاهپیمایی🤩 من عاشِدِ ایلانم💚🇮🇷 🏷● ↓ 🍬 لاهپیمایی آیِ : راهپیمایی هایِ 🍬 تیلیبیژیون : تلویزیون 🍬 پلشم : پرچم 🍬 عاشد : عاشق 🍬 آد بدیلم : یاد بگیرم 🍬 ببیییم : ببینیم ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: اَکثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِکُمْ فَاِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً ‌فِى الْجَّنَةِ. مابيْنَ كُلِّ دَرَجَةٍ خَمْسَمِأهِ عامٍ🌱 فرزندان خود را زیاد ببوسید. زیرا با هر بوسه ، برای شما مقام و مرتبتی در بهشت فراهم می‌شود که فاصله ی میان هر مقام ، پانصد سال است.😇 «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ هرگز به غیر جانان ما جان نمی‌فروشیم❗️ جان می‌دهیم اما، جانان نمی‌فروشیم😎 ‖↵ دشمن اگر ببخشد، کاخ سفید خود را🏛 یک تار موی رهبر، بر آن نمی‌فروشیم💚 |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1712» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
☀️☁️ ☁️ مـنـ و خورشـ|☀️|ـید با هـ|😊|ــمـ بہ توافـ|👋|ـق رسیدیمـ صبــ|🌸|ـح را با تپـشـ قلـ|💚|ـب تـو آغـ|💐|ـاز ڪنیمـ ... ☁️ @asheghaneh_halal ☀️☁️
•‌<💌> •< > . . 🌸/• در زمانی ڪه چروڪ بودن لباس‌ها و نامرتب بودن مـوها نشـانه بی‌اعتنـایی به ظواهـر دنیا بود، حمید خیلی خوشگــل و تمیـز بود. 🌼/• پوتین‌هایش واڪس زده و موهایش مرتب و شانه ڪرده بود. به چشـمـم خـوشگـل‌ترین پاسـدار رو؎ زمین می‌آمد. 🌷/• روح و جسمش تمیـز بود. وقتی می‌خواست برود بیــرون، می‌ایستــاد جلــو؎ آینـه و با مــوهایش ور می‌رفت. 🌹/• به شوخی می‌گفتم: ول ڪن حمـیــد! خودت را زحمت نده، پسنــدیده ام رفته. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ گویـند: آخࢪچه‌ڪسۍحوصله"چادࢪ"راداࢪد..؟! بله‌دࢪست‌است... زهـࢪایۍبودن‌لیاقت‌مۍخواهـد♥️🌿 ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . ❣رهایی از افسانه های ازدواج🙃 💞باورهایی نادرست اما رایج درباره ازدواج در بین ایرانی ها وجود دارد که باید سعی کرد از انها دوری کرد. از جمله:⬇️ ازدواج می‌کنم تا حالم خوب شود، ازدواج می‌کنم تا از مشکلات خانوادگی فرار کنم، اگر با فلانی ازدواج کنم خوشبخت می‌شوم ولاغیر!، ازدواج یعنی اسارت و...🤯 ✅اما چند توصیه کوتاه برای رهایی از افسانه‌های ازدواج👌 ✔️- ازدواج را به عنوان درمان مشکلات روانی و رفتاری خود نپندارید و حتما سعی کنید قبل از ازدواج آن‌ها را برطرف کنید.☺️ ✔️- ازدواج را راهی برای فرار از مشکلات در نظر نگیرید چون جریانی است برای تکامل و هر نوع تکاملی سختی‌ها و مشکلات خاص خود را دارد.😉 ✔️- آگاه باشید که در هر خانواده‌ای مشکلاتی وجود دارد و شما مسئول همه‌ی اشتباهات نیستید ولی بی‌شک شما مسئول انتخاب خود هستید و خواهید بود. پس با چشم باز انتخاب کنید.😇 ✔️- حرف آخر را خودتان بزنید. اگرچه دیگران ممکن است برای انتخاب به شما توصیه‌هایی کنند یا تحت فشارتان بگذارند اما انتخاب با شماست. بی‌تردید در صورت عدم موفقیت شما در ازدواجتان آن‌ها خود را مسئول ازدواج نافرجام شما نمی‌دانند.🙂 ✔️- بهتر است دوستی قبل از ازدواج، به صورت آشنایی قبل از ازدواج و تحت‌نظر خانواده‌ها و به صورت خواستگاری رسمی صورت بگیرد تا به جای تبادل احساسی و درگیری‌های عاطفی به مسائل منطقی فرآیند شناخت منجر شود.😌 ✔️- خوشبختی به خودی خود رخ نمی‌دهد، بلکه ساخته می‌شود. به اندازه انتخاب‌همسر خوب، تلاش در حفظ آن نیز مهم است.🤗 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . 💠 گاهے با همسر خود در خانه مشغول و سرگرمے شوید و بازے را با و هیجان و شوخےهاے مناسب انجام دهید. 💠 سرگرمے و بازے، باعث مےشود گاهے ها از بین برود و و علاقه بیشتر در زندگے جریان پیدا ڪند.🌺 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. کلاس چهار یا پنجم که بودیم تو میزی که می‌نشستیم سه نفر بودیم یکی از هم میزی‌هام خیلی خیلی خیلی دختر صاف و ساده ای بود. یه سوالی تو درس داشتیم که امام خمینی(ره) فرمودن "نان و پنیر خودمون را می خوریم و دستمون رو پیش بیگانگان دراز نمی کنینم" (یعنی با کم خودمون می‌سازیم و به بیگانگان وابسته نمی‌شویم همچین چیزی) یه روز سر صف صبحگاهی مدیرمون گفتن: بچه ها یکی از نابغه های مدرسمون جوابی به سوال فرموده امام خمینی داده که جا داره همگی بدونید و سر مشق بگیرید (اینقدر این دانش آموز خنگ بازی در میاورد که مدیر و معلم ها از دستش عاصی بودن) نوشته بود ما باید نان و پنیر خودمان را بخوریم و خدا رو شکر کنیم و بقیه پنیرمان را هم در یخچال بگذاریم تا خراب نشود😁😁😁 . . ''📩'' [ 554 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]• •[ 🎈]• عهد میبندم که می‌مونم پای کار این‌نظام(:✨ •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . درست مثل تکرار ماه‌ها و ساعت‌ها مثل تکرار مکرر هرثانیه هر روز دوست داشتنت در من تکرار میشود ولی تکراری نه..!🌿💚 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وهشت] بعد صحبت های متداول این مراسم
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ولی به نظرم امیر علی کسی بود که میشد عجیب به او تکیه کرد ،با او میشد تا ته دنیا هم رفت ! : فکر نکنم مشکلی با این موضوع داشته باشم ! کمی در جایش تکان خورد : خب بیشتر باید روش فکر کنین ،دوری از خانواده و شهری که .. _ آقای نواب! حرفش را قطع کرد : بله روزی میشد جانم را از زبانش بشنوم ؟! : درباره یه موضوع دیگه حرف بزنیم لطفا ! من به جز یه اسم و فامیلی و اینکه تو بیش مله جهادی کار می کنید ،و اهل اهوازید چیزی نمیدونم شما هم فکر نکنم چیز خاصی بدونید حرفم را تایید کرد : امیر علی نواب، سی سالمه،اهل اهواز در حال حاضر ساکن بیش مله ،ارشد ادبیات از دانشگاه تهران ،تو بسیج و سپاه هم یه فعالیت هایی دارم. من هم کمی درباره دانشگاه و کارم توضیح دادم : راستی شما با شاغل شدنم مشکلی ندارین؟! ملایم و نرم گفت : اگه لطمه ای به زندگیمون نزنه به هیچ وجه ! شرط خاصی ندارین؟! نمیدانم بغض از کجا آمد که صدایم لرزید : اگه قسمت هم شدیم ،همیشه کنارم باشین و اینکه دوسم داشته باشین ،نه اینکه انتخاب مادرتون باشم. لبخند محوی چهره اش را زینت داد : حتما ! بعد هم گفت که هم سفر می خواهد،کنار او بودن سختی های خودش را داشت ،آن هم همسفری برای مردی که چند منزلی جلوتر از من است سخت بود ، نبود؟! ولی می ارزید به شیرینی حضورش ! همان شب اعلام کردیم که مشکلی با این ازدواج نداریم و نیاز داریم که مدتی بیشتر در ارتباط باشیم همه چیز داشت سریع و ساده جلو می رفت ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌ونهم ] ولی به نظرم امیر علی کسی بود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ خودم باورم نمیشد داشتم عروس میشدم؟! عروس نواب؟! تا آخر عمرم نماز شکر می خواندم هم کافی نبود زمانی که به فاطمه خبر دادم ،چند ثانیه کلا صدایش نیامد ،بعد هم کلی ذوق کرد! میان من و او صیغه موقتی خوانده شد و من روی ابر ها بودم ،بعدش هم برای آزمایش رفتیم ! [دوماه بعد ] با هم به کارون رفتیم ،غروب بود که بعد قایق سواری که حسابی چسبید ،خیره کارون شدیم به نیم رخش چشم دوختم: راستی یه سوالی از روز خواستگاری مونده ؟! _ چی ؟! دوباره دل به دل کارون دادم : چرا من ؟! شمایی که این همه دختر چادری و موقر دور و ورت بود ، چرا من؟! با لبخند محوی چشم از کارون گرفت و دل داد به چشمانم : به قول شهید خراسانی من قسمت تو بودم ! تو قسمت من! اولین بار نبود که که نقل قول از شهدا می کرد حرف هایی که میزد به دل می نشست جنسشان ناب بود و دوست داشتنی! فقط با لبخند نگاهش کردم : شهرتون خیلی قشنگه ! با مهربانی گفت : چشات قشنگ میبینه با شیطنت نچی کردم : جاهای دیگه رو هم باید خودتون نشونم بدین هنوز امقدری که لازم بود یخم مقابلش آب نشده بود امیر علی نوابی که می شناختم کجا ؟! و امیر علی این چند وقت کجا ؟! _ چشم بانو جان یه روزم باید ببرمت شلمچه تا ببینی چه جور جاییه! خود بهشته اونجا! ابروهایم بهم گره خوردند : چجور جایی مگه؟! چشمانش را بست ، انگار لذت می برد از مرور خاطراتش داشت لذت می برد از گفتن آن تکه بهشتی که می گفت : خلاصش میشه عشق ! همین قدر بگم وقتی پاهات رو خاک شلمچه است داری جا روی پاهای شهدا میزاری شهید علمدار میگن : شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا (س)میده ! حاج یکتا (راوی دفاع مقدس )هم میگن : از شلمچه فقط استخوان های شهدا رو بردن گوشتشون هنوز اونجاست ، خونشون هنوز اونجاست برا همین پا برهنه باید رو خاکش قدم بزنی لمس کردن شهدا ، آرزوی این روز هایم بود لمس کردن آنهایی که الگوی مرد بی نظیر مقابلم بودند ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . در گوشه‌ای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به گنبد تو بسته است... . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» اوووووممممم😴 تِی دالِه پَلدِه ها لو می‌تِشِه؟🤨 من لالا دالم ، می‌فَمین؟🙁 دیلوز دَشنِ بزلگِ انقلاب داشتیم ، لفته بودم لاهپیمایی ، نتونستم اوب بِتابَم😩 آلا دیدِه بیژالین بِتابَم ، اون پَلده ها لو دُلُست تُن😌 🏷● ↓ 🍏 بِتابَم : بخوابم 🍏 آلا : حالا 🍏 پَلده : پرده ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ اگر کودک کاری انجام می‌دهد که باعث رنجش شماست ، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلاً به او بگویید: صدای بلند تلویزیون باعث می‌شود دچار سردرد شوم. و از او بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. این‌گونه او که خود را دشمن شما نمی‌بیند ، خود را موظّف می‌داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل‌آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیّت دهد ، رفتار بد را ترک می‌کند💕 «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ دل آراما نگارا💚 چون تو هستی🌺 ‖↵ همه چیزی که باید👌 هست ما را😌👥 /✍ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1713» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ 🧡اگر که عشق نمی‌بود... اگر که عشق نمی بود ، داستان حیات چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود ؟ و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم که راز زندگی و مرگ آدمی ، این بود ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . •اهل ڪرامت بر نگین حلقه ے خود• •ذڪر شریف یا حسن جان مے نویسند• 🍃🌸🍃 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . رنجِ فـراق هسـت و امیـدِ وصال نیسـت ... 💫🖇 این "هسـت و نیسـت" ڪاش ڪہ زیـر و زبـر شـود ... 🤲🏻💛 . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . "🍯" بعد از مــاه عسـل مستقیم رفتیم دزفــول. مجتمع مسڪونی نیروها؎ هوایی. خانه‌ا؎ بود بسیار شیڪ و مجــلل. "🌈" وسایل و جهیــزیه من هم متناسب با آن. پــرده‌ها؎ رنگارنگ، مبــل و صندلی شیڪ و ظروف چینی و ڪریستال. "🙄" بعد از چند ماه زندگی در دزفول، حرف‌هایی در گوشم می‌خواند. مگر نمی‌شود در ظرف غیر ڪریستال آب خورد. چه اشڪالی دارد ڪه رو؎ زمین بنشینیم. مگر حتما باید رو؎ مبــل باشد. "💛" با اینڪه وسایل زندگی‌ام را دوست داشتم، زنــدگی با عبــاس دوست داشتنی‌تر بود. "💞" گفتم: مهم این است ڪه ما هر دو یڪدیگر را دوست داریم. حالا این عشــق می‌خواهد در روستـا باشد یا شهــر. برایم فرقی نمی‌ڪند. "🎁" این طرف و آن طرف ڪه می‌رفتیم، وسایل‌مان را ڪادو می‌بردیم. عبـاس از مادرم اجــازه گرفته بود. "🙂" مادرم گفته بود: من وظیفه‌ام تهیه این‌ها بوده، هر ڪار؎ ڪه خواستید انجام دهید. اگر دل‌تان خواست آتشش بزنید. "🌱" از آن جهیــزیه اعیانی دیگر چیز؎ نمانده بود. هر مدرسه‌ا؎ ڪه می‌رفتم، پرده‌ا؎ هم همراه خودم می‌بردم و به ڪلاس‌ها می‌زدم. "🛋" فقط مبل و صندلی‌اش مانده بود ڪه آن را هم دادیم به جهــاد سازندگی. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.| |• 😇.| . . منظور از تناسب در ازدواج چیست؟ اولین نکته✅ منظور از تناسب در ازدواج، بیشتر تناسب اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، فکری، فرهنگی و خانوادگی میان دختر و پسر است، امّا گاهی برای امور ظاهری؛ یعنی اندام و قیافه نیز از این اصطلاح استفاده می‌شود که دختر و پسر علاوه بر تناسبات مذکور، از جهت ظاهری نیز باهم تناسب داشته باشند.👌🌸 روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که دراین‌باره فرموده است: «اُطلُبوا الخَيرَ عِندَ حُسانِ الوُجُوه؛ خير و خوبی‌ها را نزد زيبا چهره‌ها جستجو كنيد.»😇 لذا داشتن همسری زيبا، از سعادت و خوشبختی است.🤩🦋 مسلماً زيبايی، یک امتياز برای فرد به‌حساب می‌آید و در شيرينی و سعادت زندگی زناشويی همسران نیز تأثير به ‏سزايی دارد.👌 حُسن ظاهر و جمال از اهميت قابل توجه‌ای برخوردار است و گفته نشود دختر موردنظر که دارای معيارهای اساسی مثل ايمان، اخلاق، صداقت و... است، پس هر نوع ظاهری که داشت، بايد انتخاب و اقدام به ازدواج کرد، بلكه بايد از جمال و زيبايی (مورد پسند) نیز برخوردار باشد.🤗✨ . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ✍ گاهے بی‌توجهے به زن از ناسزا گفتن و تنبیه بدتر است.😱 در تصمیمات و اتفاقات مهم زندگے از همسر مشورت نگرفتن و او را در ڪارها شریڪ نڪردن، نوعے بےتوجهے است. بازتاب توجه به همسر، شیرین و دلچسب است!✨ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫