.🌙 ⃟💛''
『 #فانوس 』
•
•
با عشق حسن'؏'
من بہ جهـان ناز کنم😌•°
افطارمو با نام حسن؏ باز کنم😍•°
صد شکر کہ درک شب قدر رمضان
با جشن ولادتش آغاز کنم💚•°
#دعاےافطار..
#بابامهدےروزهتونقبول
•
•
+دَم افطار همین ذڪرِ
حسیـن؏ ما را بَـس :)♡
.🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هشتاد_وهشتم همگی متأثر به حوریا نگاه می کردند که او ادام
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_هشتاد_ونهم
نامه ی اجرای حکمش را از خانم هاشمی گرفت. چشمش برقی زد و برای قاضی که چنین حکمی صادر کرده بود دعای خیر کرد و از بچه ها و پرسنل مرکز خداحافظی کرد و با ذوق خودش را به حسام رساند. سر حال بودن و ذوق حوریا، حسام را هم سر ذوق آورد. نزدیک حسام که شد نامه را توی هوا تکان داد و گفت:
_ بالاخره تموم شد. خلاص شدم.
_ مبارکت باشه عزیزدلم. چقدر خوشحالی تو دختر...
_ نمی دونی چقدر انتظار این نامه رو کشیدم. این حکم مثل یه اسارت بود برام. بازم خدا رحمت کنه رفتگان اون قاضی رو که اگه حکمم زندون میشد حتما دق می کردم.
_ دیگه بهش فکر نکن. فردا نامه رو باهم می بریم دادگاه و پرونده رو برا همیشه میبندیم.
حوریا نفس راحتی کشید و با لبخند عمیقی بیرون را نگاه کرد که حسام گفت:
_ نمی خوای شیرینی بهمون بدی؟
_ ای به چشم... شما جون بخواه. بریم جایی که شیرینی هم مهمون من...
حسام گفت:
_ هر جا من بگم؟
حوریا پلک زد و سری تکان داد و گفت:
_ هر جا حسامم بگه.
و حسام در کمال شیطنت و ذوق ماشین را به پرواز درآورد. نزدیک محله، حوریا گفت:
_ اینجا که کافه و رستوران خیلی معتبری نداره.
حسام در سکوت می خندید که سر ماشین به سمت آپارتمان کج شد و حوریا تازه فهمید چه رودستی خورده. خنده اش گرفت و خیره به حسام، از دیدن چهره ی شیطنت آمیز و چشمان براق حسام سیر نمی شد.
_ اونجوری نگاهم نکن... خودت گفتی هر جایی که دلم خواست.
قهقهه ی مردانه و دلفریبش فضای ماشین را گرفت که ادامه داد:
_ دلم آپارتمانمونو خواست، حرفیه؟
حوریا شانه بالا انداخت و بی صدا در ماشین را باز کرد و قبل از حسام به سمت آسانسور رفت.
نزدیک شام بود که حاج خانم با حوریا تماس گرفت. حوریا نا نداشت از روی تخت بلند شود. صدای گوشی اش از کیفش که روی مبل وسط هال جا مانده بود، می آمد. دلش می خواست بخوابد اما می دانست کسی جز پدر یا مادرش در این ساعت با او تماس نمی گیرند. نمی خواست نگرانشان کند. رو به حسام سرش را چرخاند و گفت:
_ میری کیفمو بیاری؟
حسام با رخوت از تخت جدا شد و کیف را به حوریا رساند. تماس قطع شده بود و حوریا خودش با مادرش تماس گرفت. صدایش را صاف کرد و با مادرش احوالپرسی کرد.
_ منتظرتونیم. کی میاید شام بخوریم؟
حسام با اشاره به حوریا فهماند که فعلا همینجا بمانند. حوریا دستپاچه جواب داد:
_ شما شام بخورید. ما یه چیزی از بیرون میخوریم.
_ باشه عزیزم. فقط وقتی میرید بیرون برق اتاقا رو خاموش کنید اصراف میشه.
حوریا لبش را به دندان گزید و با خداحافظی کوتاهی تماس را قطع کرد.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هشتاد_ونهم نامه ی اجرای حکمش را از خانم هاشمی گرفت. چشمش
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_نود
#قسمت_پایانی
همه چیز عالی بود. حوریا مثل فرشته ها شده بود و حسام جذابترین داماد شهر. همه ی مهمانها جمع بودند و افشین و النا در همراهی و تدارکات عروسی حسام، سنگ تمام گذاشته بودند. حوریا بین شنل و کلاه بیش از حد جلو کشیده ی آن، داشت از گرما آب می شد که به حسام گفت:
_ زودتر مجلسو جدا کن آب پز شدم.
حسام خندید و گفت:
_ دلم نمیاد تنها بشم ولی چون نمی خوام تموم بشی، چشم... تازه پیدات کردم.
مجلس جدا شد و حوریا با برداشتن شنل نفسی کشید و تازه مدل آرایش و مو و لباسش معلوم می شد. طبق دستورات فیلمبردار عمل می کردند و شب عروسی شان به بهترین نحو برگزار و ثبت خاطره شد. حاج رسول و حاج خانم سراسر ذوق بودند و ته دل حسام دلتنگی عمیقی رخنه کرده بود که حضور پدر و مادرش را در این شب بیشتر از هر وقت دیگری تمنا داشت و این خلأ مدام دلش را می شکست. حوریا متوجه بغض حسام شده بود اما نمی خواست با پاپیچ شدن اشک مردش را در بیاورد. حوریا برای بار دوم به حسام بله گفت و مراسمات حلقه و عسل خوری و کادو ها انجام شد. حاج رسول بعنوان کادو برای آنها سفر کربلا ترتیب داده بود که حواله های ثبت نام شان را به آپها داد.
_ ان شاءالله هفته ی آینده عازم کربلایید. رییس کاروان دوستمه. نظم سفرشون عالیه و مطمئنم بهتون خوش میگذره.
بعد از کارناوال عروسی که عروس و داماد را تا جلوی در آپارتمان همراهی کردند، حوریا دلتنگی اش را در آغوش پدر و مادرش سبک کرد. النا گفت:
_ یه قرقره از بالکن وصل کن به حیاط خونه پدرت. این لوس بازیا چیه عروس خانوم؟ کشور غریب که نمیری... از این کوچه به اون کوچه...
همه خندیدند و حاج رسول و همسرش سفارش حوریا را به حسام کردند و با بقیه ی مهمانها آنها را تنها گذاشتند و فقط مانده بود افشین و النا که قصد اذیت کردنشان، گل کرده بود. به هر ترتیبی بود آنها را هم رد کردند و باهم به آپارتمانشان رفتند. حسام دست حوریا را گرفت و شنل را در آورد و از او فاصله گرفت و سیر نگاهش کرد. این فرشته ی زیبا با این موهای اغوا کننده و نگاه کهربایی و مشتاق، میان این لباس سفید، تمام و کمال به خودش تعلق داشت. حوریا به حسام می بالید. هر رنگ کت و شلواری که می پوشید به او می آمد. چه کت و شلوار سورمه ای نامزدی و چه کت و شلوار نباتی عقدِ مرکز، و حالا با این تیپ زغالی و پیراهن سفید خواستنی ترین مرد دنیا شده بود. هر دو تشنه ی هم بودند. هردو دوست داشتند زندگی ابدی و عاشقانه ای داشته باشند. چه توی ذهنشان گذشت که صدای خنده ی مستانه شان کل آپارتمان را پر کرد. انگار فصل جدید زندگی شان با همین خنده، آغاز شده بود.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_نود #قسمت_پایانی همه چیز عالی بود. حوریا مثل فرشته ها شد
°🦋°
#خادمانه
سلام و نور✨
از اینکه با فصل دوم #توبه_نصوح همراهمون بودید سپاسگزارم🙏🏼💐
عاشقانه های حسام و حوریا هم تموم شد🥺
امیدوارم که اصل داستان📚
و مباحث اخلاقی #حجاب 🌸🍃
مورد پسندتون واقع شده باشه🥰
برای حقیر و چرخش قلمم به خیر✍🏼
و تیم خادمین کانال در این شب مبارک میلاد کریم آل طاها حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام💚
دعا بفرمایید🤲🏻
#پیام_نویسنده
#طاهره_ترابی
°🦋°
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
امروز دلا راهی مشهد شده تا
تبریک بگیم عیدُ رضاجان به شما 💕
راهی بشیم ای کاش از اینجا یک روز
آقا، به سوی حرم امام مجتبی 🌱
دلگرمتریم به این دعا، این رویا 👆
امسال آقاجان، توی این ماه خدا 💚
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
.
.
شلاام
بَشهها مامانیم آوُلدَنَم اینژا ژیالَت😍
بهـــبهـــــــ🤗
🏷● #نےنے_لغت↓
آوُلدَنَم: آوردنم
ژیالَت: زیارت
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــــــــــ
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#عیدتون_مبـارک🌸🌸••
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
هر آدمی باید یکی رو داشته باشه
که به جای دوست دارم مثل داریوش بهش بگه:
ببین ! تمام من شدی😇🫀
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪
|' #آقامونه .|
.
﮼𓏲 ࣪ هست⚡️
در هر نظری👀
حسن ترا جلوه خاص🌱
﮼𓏲 ࣪ از تماشای تو🥰
چون سیر😉
توان گردیدن⁉️
#صائب_تبریزی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1766»
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪
[• #خادمانه •]
خب خب
سلام و نور و رحمت😍✨
طاعات و عباداتتون قبولِ
درگاهِ حق، ان شاءالله🌙💚
جونم براتون بگه که چالش داریم،
چه چالشی❤️🔥😍
همونطور که میدونید هرشب هشتگ
#پر_بازدید_ترین_هشتک_دیروز توسط
مسؤلین هرکانال صورت میگیره،
بگید خب؟😁
حالا ما میخوایم شما مخاطبین گرامی
و عزیزمون در کانال هامون
#هشتگ_برتر_کانال رو انتخاب کنید😍
حالا میگین چطوری؟🤔😱
خیلی آسووونه!😃👌
شما به ازای هرکانالی که ما در
"تشکیلات فانوس" داریم،
هشتگ دلخواه و موردپسندتون رو
از طریق لینک های زیر انتخاب میکنید☺️😍
این رای دهی حداقل کار ممکن
برای تقدیر و تشکر از زحماتِ
خادمان خودتون هست😌
و اما لینکها:
🔰 کانال عاشقانه های حلال
🆔 https://EitaaBot.ir/poll/r1g2y?eitaafly
🔰 کانال هیئت مجازی
🆔 https://EitaaBot.ir/poll/3tpve?eitaafly
🔰 کانال رصدنما
🆔 https://EitaaBot.ir/poll/pog6?eitaafly
راستی، تا یادم نرفته بگم😲
چالشمون اینجوریه که هرنفر،
بهازای هر کانال، میتونه 3 تا هشتگ رو
انتخاب کنه و نظر بده😎
و نهایتا برحسب تعداد آرای ماخوذه
هر هشتک، #هشتک_برتر_تشکیلات
هم مشخص میشه(در هر سه کانال)
چی بهتر از این آخه؟!🤭
⏰ آخرین مهلت انتخاب و رای: #دوشنبه_ساعت_20 (۲۱ فروردین)
🌱
4_5791669660994765503.mp3
3.43M
..♢ ⃟🧡.•
〖#فانوس〗
•
•
💎 دعای سحر در
سحرهای ماه رمضان💚
💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیُّ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ...
🔹دعای سحر بسیار عجیب، اسرارآمیز و عظیم است...
🔸خواستههای بسیار عظیمی در این دعا هست که فقط به اعتبار اذن ائمه علیهم السّلام جرأت میکنیم آنها را بر زبان بیاوریم...
🔹این دعا راه سلوک به سمت قرب الهی، راه عبور از نقص به کمال، از کثرت به وحدت، از تعیّن به لاتعیّنی را برای انسان باز میکند...
#دعاےسحر..🌿
#ماه_رمضان
•
•
+میخونَم هَـر سحـر آروم
سلام الله عَلے سیدنا المظلـوم :)
..♢ ⃟🧡.• Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°💓|💌°
#انسیه⚡️
📿پس هرکس از یاد
من روی گرداند حتما زندگی
سخت و تنگی برای اوست...😞
🍀قرآن بخوان
کہ باݪ پرواز است...
#بخوان_برای_او🌾
•☺️•دلبرےکن،خدآمنتظرتہ👇🏻
•✨| @asheghaneh_halal
°💓|💌°