🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
هرکه به خـــدا ایمان دارد،
ممکن نیست حس کند محاصــره است
حتی اگر تمام جغرافیایی
که در آن قرار دارد،
بر او تنــگ آید ...☺️🌱
🫀شهید سیدحسـن نصرالله
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
😥اگر ترس و یا اضطراب پیش از ازدواج دارید به نکات زیر توجه کنید:
باکمک مشاور در مسیر صحیح اشنایی قرار بگیریید ☺️👌
پیدا کردن اولویت ها و جنبه های مهم زندگی مهم هستند.🖇
هرچه بیشتر با یکدیگر حرف زده و روح و روان هم را بشناسید، بهتر می توانید به انتخاب های خود اعتماد کنید و بیشتر درباره ادامه رابطه فکر کنید.
به سخنان طرف مقابل خود توجه کنید و نظرات شخصی خود را در نظر بگیرید.🗣
بهتر است در مورد انتظارات، باورها، منافع درخواست توضیحات بیشتر کنید.
تحقیق وتفحص از فامیل ووابستگان ودوستانش غفلت نکنید
با کمک مشاور تست نئو ویا کتل رو جدی بگیریید📝
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
اعتراف میکنم دوست دارمَت !
یک جور خاص کمی عاشق تر از حَوا
کمی مجنونتر از لیلی کمی شیرینتر از فرهاد
وابسته ات شدم !! انچنان که ماه به آسمان
ماهی به دریا و آدمی به نفس
وابستگی دارد جانانه بگویمت عشق جانِ من
‹میخواهَمت›🫂
#میخواهمت
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
دمنوش عناب خوشمزه تو عصرای پاییزی خیلی میچسبه😌
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 چندین سال پیش، تو آسانسور
یه آقاهه به دکمهها نزدیکتر بود، ازم
پرسید کدوم طبقه میری؟ من هول شدم
گفتم فرقی نداره😵💫 تا دو سه سالی که
اونجا بودیم و میدیدمش، هر وقت منو
میدید میخندید😄😄😄
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1064 𓈒
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
بهش گفتم این چند وقته خودتو تو آینه دیدی؟🤔
گفت نه
گفتم واسا
اینو براش فرستادم.☺️👌
#ماهمن😍
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
نزار یه غم☹️
هزار تا نعمتت رو از یاد ببره🥰🌸
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
الهی که بارونِ مهربونی هات☂️
همیشه رو سرمون بریزه🌨
آقای رئوف🌜
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوشصتوشش نمیگوید که من جمع میکردم ! غرور بیش از حدش
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوشصتوهفت
از حرفش جا میخورم.
صدای مردانه و پخته ی مسیح در گوشم میپیچد و نگرانم میکند؛من چرا باید انتقام بگیرم؟
میپرسم
:_چی؟
بیتفاوت،انگار نه انگار که روی صحبت من،با اوست؛میگوید :
+خوبه.. من عذاب وجدان داشتم
فکر میکردم فقط من دارم سوءاستفاده میکنم ولی انگار تو هم اینجوری انتقام خودت رو میگیری
:_من چرا باید انتقام بگیرم؟ اصلا مگه باید انتقام بگیرم؟
+:آره دیگه... چند وقت بعد که این قضیه،فیصله پیدا کنه،تو به مامان و بابات میگی به خاطر اونا
این انتخاب رو کردی و اشتباه بوده...
اونام تا آخر عمر عذاب وجدان میگیرن که زندگی دخترشون رو خراب کردن...خوبه،انتقام
بیرحمانه ایه...
از حرف هایش سر در نمیآورم،من اصلا چنین قصد و نیتی ندارم.. _:درسته که پدر و مادرم منو
مجبور کردن،ولی من دوست ندارم به هیچ عنوان اذیتشون کنم..
مثل بازجویی،که میخواهد از متهمش اعتراف بگیرد،با تردید در چشمانم زل میزند.
+:مطمئنی؟
با صداقت سرم را تکان میدهم
صدای موبایلم بلند میشود،مامان است..
با اضطراب گوشی را به طرف مسیح میگیرم.
:_مامانمه
شانه بالا میاندازد
+:چی کار کنم؟
:_میشه شما جوابش رو بدین؟
+:من؟چرا من؟
:_من واقعا بلد نیستم دروغ بگم... لو میریم
سرش را تکان میدهد و موبایل را جلوی گوشش میگیرد.
+:الو..سللم زنعمو..
+:خوبین؟ عمو خوبه؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوشصتوهشت
+:ممنون سلامت باشین.. مام خوبیم.. آره تازه رسیدیم...
+:سلامت باشین،..بله حتما..خیالتون راحت...
+:نیکی؟
نگاهم میکند،از جا میپرم.
+:نیکی اینجا نیست زنعمو...
در دستشویی را باز میکنم و داخلش میروم.
صدایش را میشنوم.
+:آره،رفته حموم...
+:میگم به شما زنگ میزنه... سلامت باشین... ممنون
+:سلام برسونین،لطف دارین،خدانگه دار
از دستشویی بیرون میآیم،با تعجب نگاهم میکند
+:خوبی؟
:_رفتم تا شما هم مجبور نشین دروغ بگین..
با تأسف سرش را تکان میدهد و پوزخند میزند
+:کل زندگیمون دروغه...
راست میگوید...چرا من این همه دروغ را پذیرفتم؟
موبایل را به طرفم میگیرد.
موبایل خودش را درمیآورد،شماره ای میگیرد و روی گوشش میگذارد.
دوست ندارم به مکالماتش گوش دهم،اما باید اینجا باشم تا درخواستم را مطرح کنم...
چند لحظه میگذرد :
+الو. سلام مانی
+:خوبم.. ببین مانی برو شرکت، اتاق من،سه تا نقشه ی نیمه تموم هست،اونارو بیار اینجا.. من
دستم خالیه...
+:سرت واسه چی شلوغه؟
کلافه دست در موهایش میکند.
+:هوووف،آهان یادم نبود جشن عروسیمه. ...
+:باشه،ولی تا شب نقشه ها رو به من برسون..
+: .قربونت..عروسی تو،خودم کردی میرقصم...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوشصتونه
میخندد
+:برو پسر،خجالت بکش.. خیلی خب،خداحافظ
تلفن را که قطع میکند،بلافاصله دوباره صدای زنگ تماسش میآید .
+:مامانمه..
نگاهش میکنم،انگار تاریخ تکرار میشود!
چشم هایش را به صورتم میدوزد،چرا چشم هایش، شیشه ای به نظر میرسند؟
+:اگه مامان من،بخواد باهات حرف بزنه،باید جواب بدی وگرنه همین امروز میره پاریس...جدی
میگم
:_آخه ...
+:آخه نداره،چاره ای نیست.. من سعی میکنم منحرفش کنم ولی اگه اصرار کرد...
زنگ موبایل همچنان به گوش میآید،موبایل را جواب میدهد.
+:الو...سلام،مامان جان خودم،خوبی عزیزم؟
صدای بَم مردانه اش با لحن دوستانه و صمیمیت کلام،شنیدنی است...
ذهنم را از این حرف ها آزاد میکنم،دوباره میگوید
+:مامان من همیشه خوش اخلاق بودم..
صورتم را برمیگردانم،دهنم را کج میکنم و ادایش را درمیآورم
(من همیشه خوش اخلاق بودم)
+:جای شما خالی... آره خیلـــــــی خوش میگذره...
+:مامان،نیکی نمیتونه صحبت کنه...
+:نه حالش خوبه...
+:نه مامـــــــــان...
+:خیلی خب،گوشی،گوشی
کلافه،موبایل را به طرفم میگیرد.
مجبورم...
لب هایش بهم میخورد:جواب بده
با اضطراب گوشی را میگیرم.
:_الو..سلام زنعمو..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوهفتاد
صدای گرم زنعمو،شادابم میکند.
چقدر این خانم،دوست داشتنیست.
+:سلــــام عروس خوشگلم،خوبی؟پرواز خوب بود؟
:_ممنون،خداروشکر..بله خوب بود...
اولین دروغ!
+:چه خبر؟همه چی رو به راهه ؟
یک لحظه موبایل از گوشم جدا میشود،مسیح موبایل را از دستم درمیآورد و اسپیکر را روشن
میکند.
صدای زنعمو در کل سالن میآید
+:الـــو...نیکی جان...
مسیح اشاره میکند که حرف بزنم،موبایل را جلوی دهانم میگیرد و به دستم میدهد.
:_ببخشید زنعمو،یه لحظه صداتون قطع شد...
راست میگویم!یک لحظه صدا قطع شد..
+:دیگه مزاحمت نمیشم عزیزم... ببین مسیح اگه اذیتت کرد،گوششو بپیچون...
خنده ام میگیرد. چقدر این زن،مادرشوهر خوبی است!
:_نه،همه چی خوبه...
+:باشه دخترم،مراقب هم باشید،حسابی بهتون خوش بگذره.. مام اینجا یه جشن مفصل براتون
گرفتیم...مزاحمت نمیشم،مسیح رو عوض من ببوس..کاری نداری؟
مسیح به شدت سعی دارد،خنده اش را کنترل کند
بااخم و شرم،نگاهش میکنم و بغضم را قورت میدهم
:_خداحافظ
موبایل را قطع میکنم و روی مبل میاندازم،از جا بلند میشوم،مسیح بلند میخندد.
من یک دخترم.. با تمام احساسات و رویاهای دخترانه...دوست داشتم سر سفره ی عقد مردی
بنشینم که دوستم دارد؛نه این آدم که حتی نمیتوانم،با او هم کلام شوم.
خنده اش،عصبیم میکند.
:_به چی میخندین؟؟
+:به کارای مامانم...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ در حوالیِ پدر ایران💚
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #وعده_صادق | #ارتش_قهرمان
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1531 𓈒
.
𓂃شبنشینےبامقاممعظمدلبرے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌙
⏝
🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
پـس گـفتارشان تو را اندوهگین نڪـند💚
بی تردید ما آنچه را پنهان می دارنــد
و آنچہ را آشڪـار میـڪنند، مـےدانیم ....🪴
•آیه ۷۶ ســوره یــس❤️🩹
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
در تحقیق و شناخت از همسر آینده هرگز نباید به گفتگوهای مستقیم با طرف مقابل یا شخصیت و تیپ ظاهری او اکتفا کرد❌
زیرا معمولا کشش و جاذبه جنس مخالف، مانع از این می شود که افراد بتوانند درک صحیحی از یکدیگر داشته باشند. غیر از این که در این گونه برخوردها هر یک از طرفین سعی می کند بهترین تصویر را از خود نشان دهد و نقطه ضعف هایش را پنهان کند🎭
#آنچهپیشازازدواجبایدبدانیم
#بفرستبرایرفیقمجردت😉
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه
من تو را عمیق
تو را از درون از زیر پوست
با تمام وجود با بندبند دلم دوست دارم...
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
38.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
ڪـبـاب تــرش تابہ اے👌
رو دست این غذا نیـست
از بــس که خوشمزهســــت😌🍲
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 آقا این چه وضعشه😒
روال ازدواج تو ایران اینجوریه که...
تو 20 سالگی نمیذارن، با اونی
که دوسش داری ازدواج کنی☹️
تو 30 سالگی بهت میگن، هر کی رو
دوسش داری بگو برات بگیریم😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1065 𓈒
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
خواستگاری» به روایت همسر محترم شهید
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_مهدی_نوروزی
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
خواسته هاتونو مستقیم بیان نکنید😬
مثلا 👈اگه میخاین همسرتون سالگرد ازدواج رو فراموش نکنه🤭
میتونید از چند روز قبل تاریخ رو با ماژیک رو آینه بنویسید✍😜👻
👈اینکار مانع بدخلقی شما و یادآوری ب همسرتون میشه😉
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
پر میکشم °🕊
به سمت ضریحت✨️°
که سالهاست°🌌
گم کردهام کنار حرم🌜°
قلب خویش را°❤️
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوهفتاد صدای گرم زنعمو،شادابم میکند. چقدر این خانم،
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوهفتادویک
:_نخندین.. وضعیتمون خنده داره؟؟ افتادیم تو باتلاق دروغ و هرچقدر دست و پا میزنیم،بیشتر
تو این جهنم فرو میریم..
خنده اش را میخورد و به دست های مشت شده ام خیره میشود.
:+آروم باش... نیکی ببین ما
مجبور بودیم،طولانی نیست..میگذره...
اگه خیلی طول بکشه یه ماهه.. بعدش همه چی تموم میشه.. قول میدم، قول میدم آرامشت رو
بهم نزنم...
لحنش،مثل فرمانده جنگی است که به سربازانش وعده ی مرخصی بعد از جنگ را میدهد،البته
اگر زنده بمانند!
در چشمانش خیره میشوم،برای اولین بار
چشم هایش رنگ میگیرند،دیگر آن شیشه های بی احساس نیستند...
صداقت در مردمک هایش پرواز میکند.
تپش های تند و بیحساب قلبم میگوید که این مرد،قابل اعتماد است...
اما حسی عجیب،از عقلم برخاسته و ساز مخالف کوک میکند.
قلبم دوباره خودش را به در و دیوار سینه ام میکوبد.
من،باز هم از احساساتم شکست میخورم..
:_چرا یه ماه؟
+:دکترا گفتن پدربزرگ نهایتا تا یه ماه...
چشمانم را می بندم.عمر دست خداست...
:_رو قولتون حساب میکنم..
سرش را تکان میدهد.
به طرف اتاقم میروم،یک لحظه یاد چیزی میافتم و برمیگردم.
قبل از اینکه حرفی بزنم،مسیح میگوید
+:از خونه نشستن بدم میاد،میرم بیرون،کاری با من نداری ؟
:_نه فقط من میتونم آدرس اینجا رو بدم به دوستم، بیاد اینجا؟
+:آره.. آدرس رو برات مینویسم
:_ممنون
سرش را تکان میدهد،به طرف اتاق میروم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوهفتادودو
در را پشت سرم میبندم و روی صندلی مینشینم.
اشتباه کردم،خیلی ناگهانی احساساتم غلیان کرد.نباید اجازه میدادم اینطور ابراز خشم
کنم...البته،هرچه که بود،خوب شد.
قول داد آرامشم را بهم نمیزند.. امیدوارم،هرچه زودتر بابا آشتی کند.
صدای باز و بسته شدن در میآید.
بلند میشوم و از اتاق بیرون میروم.
رفته..
کاغذی روی میز و دو تا کلید روی آن...
کلیدها را برمیدارم.
این یعنی من هم صاحبِ خانه ی همسایه ام شده ام!
عجب ماهی بشود،این یک ماه همسایگی..
روز اولش که اینطور پر ماجرا باشد؛وای به روزهای بعدی!
موبایل را برمیدارم و به فاطمه زنگ میزنم.
چند دقیقه نمیگذرد که جواب میدهد
:_به به،عروس جان.. ییدار شدین خانم؟ خورشید رو مزین فرمودین!
+:علیک السلام فاطمه خانم...
:_السلام علیک و الرحمة الله و برکاته...کجایی پس؟ ده بار بهت زنگ زدم...اونجا آب و هوا
چطوره؟
+:کجا؟
:_پاریس دیگه...ببین برج ایفل رو بغل کن عکسشو برام بفرست...
+: امون بده منم وای فاطمه یه کم حرف بزنم
:_خیلی خب من دیگه حرف نمیزنم..
به طرف آشپزخانه میروم.
+:ببین من آدرس اینجا رو برات میفرستم،خونه ی مسیح رو.. پاشو بیا اینجا..من تنها حوصلم
سر رفته..
چند لحظه میگذرد
+:الو.. فاطمه صدامو داری؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوهفتادوسه
صفحه ی موبایل را نگاه میکنم،هنوز ارتباط برقرار است.
+:فاطمه؟؟
:_خودت گفتی حرف نزن..
+:نه الآن بزن...میای؟
:_بیام دیگه یه عروس بیشتر نداریم که..
+:منتظرتم،آدرس رو میفرستم برات...
:_باشه خداحافظ
یخچال را باز میکنم،جریان هوا به صورتم میخورد.
خالی است!خالی خالی..
فقط ظرف کر ه و پنیر در یخچال است که به نظر میرسد همین امروز صبح خریداری شده.
باید کاری کنم،هیچ چیز این خانه،آماده ی میهمان داری نیست.
موبایلم زنگ میخورد،مامان است.
مجبورم جواب بدهم،وگرنه نگران میشود..
صدایم را صاف میکنم و موبایل را جلوی گوشم میگیرم
:_الو مامان جان،سلام
+:سلام..کجایی پس تو نیکی..مُردم از نگرانی..
مامان و نگرانی؟ فکر نمیکردم این خصلت عمومی مادرها،در مورد مامان افسانه صدق کند!
+:الو نیکی...
:_الو الو.. ببخشید مامان.. آره خوبم؛نگرانی واسه چی؟
+:همه چی خوبه؟
نگاهی به اطراف میاندازم..
(واژه ی خوب)،کمی زیاد است برای این وضعیت...
من از لغت نامه،(افتضاح) را ترجیح میدهم!
نفسم را بیرون میدهم
:_آره خوبه.. خوب...
دروغ پشت دروغ!
لعنت به...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوهفتادوچهار
+:باشه عزیزم،مراقب خودت باش؛به مسیح هم سلام برسون...
کاش مامان،درخواست غیرمعقولی نداشته باشد!
:_بزرگیتونو میرسونم
+:کاری با من نداری؟
:_راستی مامان.. واسه اون خونه شما چیا خریدین؟خورد و خوراک منظورمه.
:_کدوم خونه؟
کدام خانه؟ خانه ی من یا مسیح ؟ شاید هم هردو!!
+:خونه ی چیز دیگه.. خونه ی مسیح
:_آها خونه ی خودتون رو میگی..تا جایی که من میدونم برنج و روغن و حبوبات و ادویه و این
چیزا خریدن.. ولی گوشت و مرغ و سبزی و اینا نخریدن،گفتیم خراب میشه،یخچال بو میگیره تا
شما بیاین ...
+:باشه ممنون...کاری ندارین شما؟
:_نه مواظب خودت باش..خداحافظ
+:خداحافظ
تلفن را قطع میکنم.
باید فکری به حال این قطب جنوب خالی کنم!
لباس هایم را عوض میکنم و مانتو و شلوار میپوشم.
به مسیح که نمیتوانم لیست خرید بدهم،پس باید جور این را خودم بکشم.
کلید را برمیدارم،چادرم را سر میکنم و از خانه بیرون میروم.
فروشگاه های اینجا را نمیشناسم،به علاوه نگرانم فاطمه برسد و پشت در بماند.
پیرمردی منتظر آسانسور ایستاده.
جلو میروم و زیر لب سلام میدهم.
برمیگردد و با مهربانی میگوید:سلام دخترم.. خوبی؟
+:ممنون،سلامت باشین..
یاد حرف های دیشب همسایه ی طبقه ی بالا میافتم،آقا و خانم مظفری ..
+:شما باید آقای آشوری باشین،درسته؟
:_بله دخترم،خودم هستم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝