eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوسی‌وشش :_عکساشون مگه آماده است؟دیروز به آتلیه زنگ زد
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سریع موبایلم را به طرفش میگیرم:از این استفاده کنین موبایل را میگیرد و دست هایش را روی صفحه حرکت میدهد،شماره ی مانی را میگیرد و به انتظار میماند. بیشتر از چند ثانیه نگذشته که میگوید :الو مانی... پس کجا رفتی؟؟ چند لحظه میگذرد، آرام میپرسم :چی میگه؟ موبایل را،در حالت اسپیکر میگذارد. صدای مانی را میشنوم:سلامت باشین آقای احسانی،قربان شما ؟خانم بچه ها خوبن؟ جاتون راحته؟ مسیح عصبانیست:چی داری میگی؟؟ زود برگرد ببینم... مانی دوباره میگوید :بله آقای احسانی متوجه موقعیتتون هستم.. باشه،من الآن مادرعزیزم رو برسونم منزل،خدمت میرسم.. صدای زنعمو،از ان طرف میآید:مانی بیخودی قول امروز رو به هیچ کس نده.. من باهات کار دارم.. انگار موبایل را از گوشش دور میکند،چون صدایش ضعیف میشود:مامان این بنده ی خدا،کارش گیر کرده،من باید برم... زنعمو محکم میگوید:نه مانی.. بگو امروز نمیتونی بری مانی اصرار میکند:مامان،باور کن کارواجبه باید برم... زنعمو با حالت قهر میگوید:اگه مسیح بود،حتما باهام میاومد... و این چنین پیروز میشود.. مانی آه میکشد:آقای احسانی متوجه شدین؟امروز نمیتونم بیام... مسیح فریاد میکشد:مـــــــــــانی؟ از صدایش میترسم،نگاهش میکنم. مانی میگوید:سلامت باشین آقای احسانی.. خدمت میرسم،خدانگه دار و تلفن را قطع میکند. مسیح با ناراحتی،موبایل را روی تخت میاندازد. خوب شد حواسش هست که موبایل من است،وگرنه حتما با این همه ناراحتی،آن را به دیوار میکوبید!... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝