‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
من شڪایت دارم…
از آن ها ڪه نمی فهمند
چادر مشڪی من یادگار مادرم زهراست
از آن ها ڪه به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛
چـــــرا نمی فهمی⁉️
این تڪه پارچه ی مشڪی،
از هر جنسی ڪه باشد
حـــُرمــت دارد !
فاطمیه
حجاب
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
#ادامه
منظور از تناسب در ازدواج چیست؟🧐
بهعبارتدیگر باید دختر یا پسر موردپسند هم باشند. غفلت از اين نكته و يا بیاهمیت جلوه دادن آن و بیتوجهی به اين تناسب (ظاهری)، چهبسا موجب مشكلاتی در زندگی مشترك شود؛😒
زيرا اگر دختر و پسر از نظر ظاهری موردپسند هم نباشند، شيطان و نفس انسان، او را به گناه میكشاند.😈
نكتۀ ديگر👌
زيبايی ظاهری، ارتباط مستقيم با لذت بردن و ارضاء غرايز جنسی دارد؛🙂
بنابراين میل به همسری زيبا در جوانان، امری طبيعی است و حتی كسانی كه ساير شرايط از قبيل ايمان، اصالت و شرافت خانوادگی و... را در انتخاب همسر مدنظر قرار میدهند، دوست دارند كه همسرشان از زيبایی برخوردار باشد.🤩😍
البته بايد توجه داشت كه زيبايی دارای معيار، اندازۀ معين و قانون استاندارد نیست، بلكه تا حدودی به سليقۀ افراد، بستگی دارد.🌸
حتی ممكن است فردی در نظر كسی، زيبا باشد و در نظر ديگری زشت.🤗
اگر کسی، قيافۀ ظاهری و اندام همسرش را نپسندد و او را دوست نداشته باشد، ممكن است بهطور ناخواسته به او ستم و جفا كند و با بهانهگیری و ایراد، زندگی را بر او تلخ بگیرد.😥
در واقع، زيبايی به اندازهای لازم است كه دختر و پسر، همديگر را بپسندند و جذابيت كافی برای همديگر داشته باشند.😍🦋
بنابراین زیبایی در انتخاب همسر ، به اندازۀ پسند قلبی کافی است؛😇
یعنی شما پس از بررسی تناسب، شایستگی و پاکی در طرف مقابل، او را برای ازدواج مناسب خود ببینید و قلباً تمایل به ازدواج با او را داشته باشید.👌
این مقدار علاقه، حداقل مقدار لازم برای
ازدواج است و بیش از این نیازی نیست.😌🌱
پایان
#ازدواج_موفق
#انتخاب_همسر
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👻 احضار روح مهسا امینی و پیامش برای برعندازا 🤣🤣
ویدیوی کامل در کانال زیر ببینید. عالیه 🤣🤣🤣🤣👇
http://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
نبینی از دستت رفته ها 🤣
عاشقانه های حلال C᭄
👻 احضار روح مهسا امینی و پیامش برای برعندازا 🤣🤣 ویدیوی کامل در کانال زیر ببینید. عالیه 🤣🤣🤣🤣👇 http:
ـــــــــــــــ
کانال حاوی محتوای آموزشِ حاضرجوابی
بصیرتی در مقابله با برعندازان😂💔 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
در خانه شما
در فامیل شما
در محل کار شما
بدترین فرد از نگاه خدا، کیست؟
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
عاشقانه های حلال C᭄
👻 احضار روح مهسا امینی و پیامش برای برعندازا 🤣🤣 ویدیوی کامل در کانال زیر ببینید. عالیه 🤣🤣🤣🤣👇 http:
کانال خودمونه ، حمایت کنید مثل همیشه 😍👆
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام ، وقت بهخیر 🌱
من میخوام یه سوتی تعریف کنم
که خوشبختانه به موقع جمع و جور شد😁
پارسال، اواخر سال تحصیلی، باید برای روز
سمپاد یه متن مینوشتم و تحویل میدادم
(موضوع سختی بود😬)
از یکی از دوستان دست به قلمم کمک گرفتم،
اومدیم دوتایی استعاره به کار ببریم، بعد از
کلی فسفر سوزوندن رسیدیم به ساربانان
تندروی مملکت!🙈 تو خیالمون این بود که
خب حالا این یعنی افراد سوارکاری که خیلی
سریع روی اسب میتازند و...😌
اما متأسفانه کاشف به عمل اومد که
ساربان یعنی شتربان!🤦♂😂
فقط شانس آوردیم که متن رو تحویل ندادیم
وگرنه دانش ادبیمون زیر سؤال میرفت!😂😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 556 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
4_5906738616607968817.mp3
3.74M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
الهی که مقبول بشه نوکریم :)
یکاری کن کھ آروم بشه زندگیم :)
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
آقـا!
حتی به اندازهی یک دَم محتاج سرزمینِ شماییم❤️🕊
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوچهلودوم ] زیاد از جلو چشم من دور نشو
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[#قسمتصدوچهلوسه]
_اینم لشکر آباد معروف اهواز
بیا بریم یه فلافلی مهمونت کنم من عزیزُم
عزیزم با لهجه جنوبی اش باعث شد ،خجالت یکدفعه ظاهر شده را کنار بگذارم و جلو تر بروم و دستش را بگیرم ،با لبخند و بهت خیره شد
و دوباره به راه افتاد.
بهت هایش مقابل شیطنت هایم به خنده ام می انداخت.
خیابان لشکر آباد شبیه بازاری بود که انتهایش مشخص نبود بعد خرید فلافل های مخصوص اهواز در ماشین نشستیم
[اگه بگیری دستامو ، که به دوریت عادت کرده
آرامش بر میگرده، آرامش یعنی تووو! ]
درون ماشین در فضای بسیار رمانتیکی مشغول خوردن شدیم ،طعمشان کمی تند تر و متفاوت تر از فلافل هایی بود ،که با بچه ها در تهران خورده بودیم :
الان یعنی من آرامشم؟!
با خنده محوی سرش را تکان داد
آهنگ ها داخل فلشی بود که زهرا داده بود
و این آهنگ صد در صد کار خودش بود.
_ اتفاقا تو بلایی دختر ، بلای جان!
ساختگی دلخور شدم :
دستتون طلا و جواهر جناب نواب
با خنده ادامه داد :
در قنوتـم ز خدا عقل طلب می کردم
عشق اما خبر از گوشه محراب گرفت
چشم غره ای حواله اش کرد
شعرهایش انرژی خالص بود :
عاشقم گر نیستی ، لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند !
باز هم نگاهش نکردم ،حالا که خریدار داشتم برای ناز کردن هایم ،دلم بیشتر و بیشتر طلب می کرد!
_ ریحانم !
با اینکه دلم ضعف رفت برای لحنش ولی دنده لوس بودنم نگذاشت جوابش را دهم و بگویم ریحانه فدای این لحن صدات!
و او با چند جمله آخر تیر را با هدف زد :
نمیدانم آمدنش برای چه بود !
همه چیز خوب بود که
آمد و خوب ترش کرد
چشمانم پر شد به گمانم از شوق :
ترسیدم که نکند دل به او عادت کند
که از هر چیز ترسیدم به سرم آمد
با مهربانی شب چشمانش را گره زد به چشمان تَرم :
لوس خودمی دیگه !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [#قسمتصدوچهلوسه] _اینم لشکر آباد معروف اهواز بیا
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوچهلوچهار]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
[ یک سال بعد]
در را با کلید باز کردم و برگشتم تا او داخل شود
با مهربانی دستش را روی کمرم نهاد و آرام به جلو هدایتم کرد:
first Lady
(خانم ها مقدمن )
یک تای ابرویم را بالا دادم :
اوکی مِستر فرنگی
کفش هایم را در آوردم و روی پله ها به انتظارش ایستادم.
مثل همیشه و مثل تمام کار هایش با حوصله و دقت و آرامش ،کفش های مشکی اش را کنار اسپرت های صورتی رنگم جفت کرد ،به تفاوت زیاد سایز شان خندیدم و امیر علی کفش هایش را جوری چید که قلبم ریخت.
یک جفتش را یک طرف کفش هایم
و جفت دیگرش را آن ور کفش هایم
کفش هایش ، کفش هایم را احاطه کرده بود
من تا ابد در محاصره دلبری های این مرد بودم !
لرزیدن دل برای این کار هایش عجیب نبود ، بود ؟!
به پذیرایی که رسیدیم ، برای تعویض لباس به اتاق رفتم و با دیدن عکس عروسی مان روی دیوار
رفتم به یک سال پیش..
بعد شش ماهی که نامزد ماندیم
که به خاطر تمام کردن آخرین ترم من ،
یک ماهی اضافه تر شد
و عروسی که هیچ وقت فراموشش نمیکنم
لباس سفید بلندم
و امیر علی که حکم شاهزاده شهر رویا ها را داشت.
نصف جهیزیه را از خانه مادرم نیاوردم
در بیش مله جایمان کوچک بود
ادامه اش ماند تا زمانی که به اهواز برویم
این چند ماه زندگی مشترک ،
روز های به شدت قشنگی بود
پر از انرژی و تازگی و زیبایی و سادگی
امیر علی فراتر از خواسته ها و باورم بود
و من سعی هر روزه ام این بود تا برای مرد منحصر به فردم کم نگذارم !
بعد مرتب کردن موهایم راهی آشپز خانه زدم
پیشانی ام را به رسم همیشه بوسید
و من یاد اولین بوسه اش کنار کارون افتادم
""شب بود و کارون آرام بود
بعد گفتن اولین دوستت دارمش
خم شد و پیشانی ام را بوسید
و من یاد قصه های کودکی افتادم
زیبای خفته ای که سحر و جادو باعث شده بود که
به خوابی ابدی برود
و شاهزاده ای که با یک بوسه بیدارش کرده بود
ولی نه من زیبای خفته بودم
نه اینجا افسانه بود
نه امیر علی شاهزاده
اینجا ریحانه ای بود با راهی که تازه شروع کرده بود
و امیر علی که با تمام مردانگی و مهرش دوسش داشت
همانطور که قول داده بود
اینجا اهواز بود
شهری که جنگ دیده بود و هنوز سر پا بود
کارونی که کم آب شده بود اما هنوز سر پا بود
اینجا اهواز بود! ""
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
رضا شدی که رئوفی همیشه ناب بماند 😌
برای عرض دعا راه مستجاب بماند✨
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
بولو بیلون (😒)°
بیژا من لیباس عَبض تُنم.(☺️)°
ای بابااا! عه ذَلِّه خدالت بِتِش(😒)°
همیسه بی اژاژه میان آتاخ من(😳)°
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
☝️برای اینکه رابطهی بهتری با فرزند
خود بسازید لازم است که با او وقت
بگذرانید.🚵♂
👈این رابطهی قوی در سالهای آینده
بسیار کارآمد خواهد بود.
👏 شما در این ارتباطات به هم نزدیک
و نزدیکتر میشوید و جزئیاتی را
متوجه میشوید که پیوند میان شما
را عمیقتر خواهد کرد.
👌داشتن ارتباط خوب با فرزند او را
سربه راه تر خواهد کرد.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
‖↵ به جمالِ تو😘
که دیدار ز من باز مگیر☺️
‖↵ که مرا طاقتِ⚡️
نادیدنِ دیدارِ تو نیست😉
#سعدی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|📖 #ماه_رجب #رجبیه
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1715»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
در ظلمتـ شبـ
طلوع ناهیــد تویے🌙
بر مشرق جانـ❤️
جـلوه خــورشــ☀️ـید تویے
لبخند #تو
مےزداید از دل غم را
در مقدمـ صبـ🌤ـح نور #امید تویی...💕
#صبح_زمستونیتون_بخیر
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
🌸🍃امام رضـا علیهالسلام:
هرڪس یڪ روز از آخر مـاه رجب را روزه بگیـرد، خداوند او را از پادشـاهان بهشت قرار مےدهد.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
「💚」 عبداللّـہ هیچ وقت بہ من
نمیگفت برا؎ شہــادتم دعـا ڪن.
「💜」 میگفت لــزومی ندارد آدم
از این حــرفها بہ همســرش بگوید.
「♥️」 گفتمش: میدانم ڪہ زیاد
برا؎ شہـادتت دعــا میڪنی،
「🧡」 اگــر مــرا دوست دار؎،
دعــا ڪن با هم شہیــد شویم.
「💛」 گفت: دنیا فعلا با شما ڪار دارد.
گفتم: بعــد از تو سخت میگــذرد.
「🖤」 گفت: دنیا زنــدان مـؤمن است.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #عبدالله_میثمی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
🔰 رهبر عزیز انقلاب و تعریف یک جریان خواستگاری😄😁
امیدوارم زودتر جواب کلمه اول رو بگیرید 😀
#ازدواج_موفق
#انتخاب_همسر
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 دخترم سه سال و نیمش بود
فصل زمستان و بود و حال و هوای 22 بهمن.
یهو دخترم اومد تو آشپزخونه به من گفت
مامان!
آمریکا هییییچ غلطی نمیتونه بکنه👊
فقط ما میتونیم غلط بکنیم😬
مگه نه مامان🙈😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 557 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
4_5855214135930784343.mp3
3.43M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#مهدی_رسولی🎙
لا يَسَعَنِي أرضِيَ ولا سَمائِي ولَكِن
يَسَعَنِي قَلْب عَبْدِيَ المَؤمِنْ ..
من در زمین و آسمانم نمیگنجم،
ولی قلب بنده مؤمنم
مرا در خود جای میدهد..
-حدیثقدسی-
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
هدایت شده از عاشقانه های حلال C᭄
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇
https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوچهلوچهار] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوچهلوپنج ]
یاد اولین بحثمان افتادم ،سر اینکه برویم دریا یا دشت ،بحثمان شد آن هم میان کوچه های خاکی بیش مله یک بحث شدیدا بچگانه !
جلو تر از او راه افتادم بروم که صدایم کرد :
خانم نواب ؟
شنیدن نامم با پسوند فامیلی او جان دوباره بود
برگشتم و خندیدم ،آخرش هم حرف خودم را به کرسی نشاندم و به دریا رفتیم.
امروز را قرار بود با همراهی خودش پیتزا درست کنم بعد خریدی که از آمل کردیم ،در آشپزخانه بودیم
با شیطنت پیش بند آشپزی را برایش بستم:
حالا میریم که داشته باشیم آقای معلم سر آشپز رو!
بعد هم کفگیر را جلوی دهانش به جای میکروفون گرفتم :
جناب نواب چه شد که از شغل شریف معلمی
به سر آشپزی روی آوردید ؟!
نگاهی به چشمانم و وسایل روی اپن کرد :
راستش گیر یک عدد بلای جان افتادم !
حرصی کفگیر را روی اپن گذاشتم :
امیر علیییییییی!
قارچ ها را به طرفم گرفت :
جان امیر علی !
چپ چپی نگاهش کردم:
یه دادگاه باید تشکیل بدم برات
خندید :
به چه جرمی؟!
_ به جرم بد حرف زدن با خانومت !
فلفل دلمه ای ها را شست
و روی صندلی نشست :
حکمش چیه خانم قاضی ؟
چاقو را در ظرف گذاشتم
و به طرفش برگشتم :
مهریه خانومت
او هم دست از کار کشید :
من بیشتر از چهارده شاخه گل بهت دادما
بدجنسانه نگاهش کردم :
یه چیز دیگه هم بود میونش
ایستاد و فلفل دلمه ای های خورد شده را کنار بقیه مواد آماده قرار داد:
کربلا؟! الان ؟!
اخم کردم :
الان مگه چشه؟!
انگار حواست نیست آقا
که هفته بعد اول محرمه
فر را روشن کرد تا گرم شود:
اصلا یادم نبود ،باشه بزار بیینم چی میشه
کودکانه بالا پریدم:
جدی امیر علی؟!
آردی که برای خمیر در آورده بودم روی میز بود
دستش را به آن زد و دست آردی اش را روی بینی من :
اره قشنگم !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوچهلوپنج ] یاد اولین بحثمان افتادم ،سر
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[#قسمتصدوچهلوشش]
یک ساعتی طول کشید که با کلی شلوغ بازی پیتزا را آماده کردیم ،آشپزی با او می چسبید ،اصلا او که باشد، همه چیز می چسبد.
پیتزا را برداشتیم و بعد آماده شدن راهی ساحل شدیم ،اکثرا شام را کنار دریایی که در یک قدمی امان بود می خوردیم.
حصیر کوچکی پهن کردیم و بعد سفره دو نفره ی رنگی ،چند تا از خاطره های خنده دار کودکی را گفتم و او می خندید ،چال گونه اش را که دیدم دوباره از خود بیخود شدم.
نگاهم خیره اش شد و انگشتم برای لمسش جلو تر رفت ،دلم می خواست دفن شوم ،میان چال گونه به شدت دوست داشتنی و بامزه اش!
او هم بلاتکلیف ماند :
تو هنوز هم بعد یه سال نگات گیر این چال بی صاحب منه ؟!
چپ چپ نگاهش کردم :
درباره عشق من درست حرف بزن جناب !
بی صاحب یعنی چی؟!
خم شد و گونه ام را بوسید
این یعنی شدید دلبری کردم از او!
_ امیر علی تازگی ها اسمم رو چی سیو کردی ؟!
گوشی اش را نشانم داد ،زیاد حساسیت نشان می دادم بابت این اسم ذخیره شده ،بلای جان را که دیدم حرصم گرفت :
خیلی ..خیلی ..
خندید :
خیلی چی ؟!
_ حیف که آقامون گفته فحش دادن زشته
گوشی اش را کنار لیوان قرار داد :
آقاتون درست گفته
حالا شما چی سیو کردی این آقاتون رو ؟!
ناز و شیطنتم یک جا طغیان کرد :
آقامون دو تا شماره داره
یکیش رو گاهی میدم رایحه حضور
گاهی هم تغییر میدم میکنمش سفیر مهربانی
ولی شماره اصلیت از همون اول سیو شده
آرامِ جان !
قاچی از پیتزا برداشت :
چه قدر عالی و دلبر !
شناسنامه و پاسپورت رو بزار رو اپن
صبح با خودم ببرم ببینم چیکار میتونم بکنم
ملتسمانه نجوا کردم :
جورش کن فقط
با مهر نگاهم کرد :
پاس و ویزا و گذر بازی بین المللی ست
کربلایی شدنم دست شماست آقاجان !
_ چرا هر چی میگم شعر تحویلم میدی؟!
بامزه خندید :
شوهر با مدرک فوق لیسانس ادبیات داشتن
همچین مزایایی هم داره
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal