#صبحونه
«در سَـمتِ چپ سینه من
یڪـ خـانہ کوچک است
ڪسـے
"جز تو"
در آن زندگی نخواهد ڪرد.🫀✨»
صــبح بخیـر 😍💚🏠
🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
🌱 امامـ صادق عليهالسلامـ :
🔅) القَلبُ يَتَّكِلُ علَى الكِتابَةِ.
📝 (دل، بـه نـوشـتـن آرام مـىگـيـرد.
⇦الكافي، ج١، ص۵٢
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
💞 مهارتهای لازم برای" ازدواج سالم" :
🔸 توانایی شناسایی و بیان احساساتی که تجربه میکنیم ؛
🔹 توانایی برقراری ارتباط به صورت واضح و مستقیم ؛
🔸 توانایی کنترل احساسات ؛
🔹 شناسایی فعالیتهایی که به کنترل و بروز احساسات به شکل سالم کمک میکنند ؛
🔸 توانایی تحمل بحث یا دعواها و جبهه نگرفتن در این شرایط ؛
🔹 توانایی مدیریت زمان برای توجه بیشتر نسبت به شریک عاطفیتون ؛
🔸 شناسایی نیازهای فیزیکی و جنسی و توانایی برطرف کردن اونها ...
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
چونکه پاپیون اینروزا خیلی ترنده منم امروز براتون ترفند پاپیونی اوردم😌
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
👜
⏝
֢ ֢ #منو_مامانم ֢ ֢
.
📩 با مامانم چت میکردم،
برام استیکر 🙌 فرستاده
گفتم یعنی چی🧐😌
گفت یعنی خاک تو سرت🤨
من تا الان به جای تشکر
ازش استفاده میکردم😢😫
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1080 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃دونفرههاےویژهبامامانبفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
👜
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
( اول☝️
دعام بودی📿
بعد شدی دنیام🌍🌹 )
#دنیام_بمون😘
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
آخرش اونایی برندهان
که با امام رضان،
به هر حالی که باشن،
به هر جایی که باشن،
باور کن...🤍
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوبیستوهشت :_سلام دستم را دراز میکنم و با هر دو دست
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوبیستونه
استاد شریفی!
استاد؟ یعنی او استاد نیکی است؟؟
با تعجب میگویم
+:چند ساله است؟؟؟
پسر ها نگاهم میکنند
:_حول و حوش سی... از هیئت علمی نیستا...
با صدای بلند فکر میکنم
+:یعنی خودشهه؟
سرم را بلند میکنم
+:بچه ها کمکم میکنین برم پیشش؟
پسر قدبلند میگوید
:_باشه،ولی از استاد سخت گیراست...
+: باید ببینمش
:_باشه.. بیا از ورودی ردت کنیم...
همراهشان راه میافتم و وارد دانشکده میشوم.
از بین شمشادها رد میشویم و جلوی ساختمان میرسیم.
:_ببین داداش،الآن باید تو اتاق اساتید باشه...
دستم را دراز میکنم
+:ممنون رفقا
پسر کوتاه تر میگوید
:_گفتم به دانشجوی حقوق دختر نده؟حالا میگم به این شریفی دختر بده... داماد بهتر از این
آدم پیدا نمیکنی..
سر تکان میدهم و به طرف ساختمان حرکت میکنم.جلوی اتاق اساتید،دستی به کت و موهایم
میکشم.
میخواهم خوش پوش تر از همیشه به نظر بیایم.
دلیل این یکی را هم نمیدانم...
چند تقه به در میزنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوسی
صدای مردانه ای میگوید
:_بفرمایید
در را باز میکنم و وارد میشوم.
مرد جوانی روی مبل نشسته و فنجانی چای در دست دارد.
کس دیگری در اتاق نیست.
جوان تر از سی سال به نظر میرسد.
موهای بور،چشم های روشن و ریش مرتب و کوتاه.
پیراهن چهارخونه ی کرم به تن کرده و شلوار قهوه ای.
:_جانم ؟ کاری داشتین؟
اخم ابروهایم را باز میکنم.
+:شما آقای شریفی هستین؟
:_بله،امرتون رو بفرمایید...
فنجانش را روی میز میگذارد و بلند میشود.
:_بگو جانم.. در خدمتم.. از بچه های حقوق هستی؟
+:من آریا هستم آقای شریفی.. مسیح آریا
همسر شاگردتون... خانم نیایش
به وضوح جاخوردنش را میبینم.
رنگش میپرد و باتعجب نگاهم میکند.
:_واقعا؟؟ خیلی از دیدنتون خوش بختم..
دستش را دراز میکند..با سرانگشتانم دستش را میگیرم.
دستم را رها میکند و میگوید
:_بفرمایید بشینید..
دستانم را روی سینه ام قالب میکنم
+:ممنون ..
نگاه بیتفاوت و سردم را به صورتش میدوزم.حالا شبیه خودم شده ام.
مغرور و سرد...
این نیمه ی جذاب ترم را چند وقتی است از یاد برده ام ...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوسیویک
+:مزاحمتون نمیشم آقای شریفی... فقط اومدم خانمم رو برسونم،گفتم سلامی هم به شما عرض
کنم..خدانگه دار
برمیگردم تا از اتاق بیرون بروم.
:_آقای آریا؟
+:بله؟
:_تبریک میگم،بابت ازدواجتون... امیدوارم خوشبخت بشید
+:ممنون
از اتاق بیرون میروم.
حس بهتری دارم،همین عرض اندام کوچک در دانشگاه تا حدودی اتفاقات مشابه شریفی را از
دور نیکی میپراند.
شاید نیکی با دانستنش حتی از دستم عصبانی بشود اما چاره ی دیگری ندارم!
دوست داشتم یقه ی شریفی را بگیرم و رخوت مشت هایم را روی صورتش پیاده کنم...
اما این رفتار متشخص و متین،برای نیکی بهتر است..
از دانشگاه خارج میشوم.
★
:_الو مانی پشت فرمونم..کارواجب داری بگو..
+:مسیح من به مامانینا گفتم شما چهار پنج ساعت دیگه میرسین ایران...
:_چی؟؟ نه نیکی قراره بره تولد امروز.. نمیشه،کنسلش کن
+:مسیح،من خانم نیازی نیستم قرارای کاریت رو کنسل کنما.... مگه شوخیه میگی کنسل کن؟
:_بگو پروازشون تأخیر داشته.. بگو شب میرسن...
ترجیحا بگو نصفه شب،حوصله ندارم تا فرودگاه برم
+:به خاطر مهمونی نیکی من برم یه دروغ دیگه بگم؟مسیح تو چته؟؟
:_مانی نمیتونم حرف بزنم.. باید برم غذا بخرم..نیکی الآن خسته و گشنه میرسه خونه
+:الو؟ببخشید میتونم با آقای مسیح آریا صحبت کنم؟
:_چرا چرت میگی مانی؟؟
+: تو مسیح،برادر من نیستی...تو یه پسر عاشق پیشه ی شونزده ساله ای..
نمیفهمم مانی چه میگوید...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوسیودو
:_مزخرف نگو
+:حواست باشه داری با چشم باز،پا تو چه چاهی میذاری...
:_مثل آدم حرف بزن ببینم دردت چیه مانی؟
+: دردم اینه که برادر لجباز کله شقم،عاشق زن صوریش شده ...
من؟ عاشق نیکی شده ام؟؟از صراحت کلامش دهانم خشک میشود.
سعی میکنم تلخی کلام مانی را با لبخندِ تصنعی ام بگیرم.
:_چرا؟ چون گفتم نیکی تولد دعوته؟ چون میخوام براش غذا بگیرم؟ فکر کردی عاشقش
شدم؟من،مانی؟ من عاشق میشم؟
+:یه کم به کارات فکر کن،یه روز به مسیح میگفتن قراره سیل بیاد،قراره هممون بمیریم اصلا اگه
خبر میدادن نصف دنیا با هم خراب شده،پوزخند میزد...
راست میگوید،من واقعی را نشانم میدهد ..
+:الآن همون مسیح نگران گرسنگی یه دختربچه است...اونم یه دختر مثل نیکی...
:_مانی...
+:مسیح.. یادت نره،به نیکی قول دادی یه ماه بعد این ماجرا تموم میشه.. ده روزش گذشته
:_بسه مانی
تلفن را روی صندلی پرت میکنم و فرمان را بین مشتم فشار میدهم...
(من شام نخوردم... از قیمه ی ظهرت داری به یه آدم گرسنه ی دیگه بدی؟)
ترمز میکنم.
ماشین ها،با بوق ممتد از کنارم رد میشوند.
(دیگه تو خونه چادر سر نکن)
سرم را روی فرمان میگذارم..
(اصلا من پشیمونم... اشتباه کردم.. میخوام برگردم)
نه..من همان مسیحم...
نمیگذارم روحم را دختری به بازی بگیرد...
قلبم را اسیر کسی نمیکنم که قلبش برای من نیست...
استارت میزنم و تمام ناراحتی هایم را روی پدال فشار میدهم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
اینجوری سیو کن🥹🤭
- 🤍«𝗡𝗲𝗽𝗲𝗻𝘁𝗵𝗲»
•یعنی کسی یا چیزی که باعث بشه
غم و حال بدتو زود فراموش کنی
•مثل مورفین میمونه
√ اگه یه آدم به این قشنگی
تو زندگیت هست، به جای اسمش
این کلمه رو سیو کن🪽😍
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایتاست☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𓂃بفرماییدتودمدربده𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
🛵
⏝