eitaa logo
از سلطان‌آباد تا آذرباد
88 دنبال‌کننده
114 عکس
3 ویدیو
1 فایل
یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستان شهریوری! اینجا درباره نوشتن و ادبیات حرف می‌زنم، متن‌خوانی شبانه و پادکست‌های روایت هم داریم. ارتباط با ادمین @azarbadirr
مشاهده در ایتا
دانلود
در افسانه‌ها آورده‌اند که مسعود آذرباد انقدر حواسش جمع است، هیچ‌وقت، هیچ‌کجا، هیچ‌چیز را فراموش نکرد. ولی خب افسانه است! من همیشه یک چیزی را فراموش می‌کنم! این دفعه هم شارژر لپتاب را فراموش کردم و متن‌خوانی امشب در هاله‌ای از ابهام است. آپلود بخش قبلی هم همینطور.😐 از سلطان‌آباد تا آذرباد @Azarbadir
۳ دی ۱۴۰۳
هرشب خوانش متون کهن فارسی را ساعت ۲۱ شروع می‌کنیم. تا ۳۰ دقیقه دیگر متن‌خوانی قسمت شصت و هفتم قابوس‌نامه آغاز می‌شود. لینک حضور در جلسه قرار: https://gharar.ir/r/edb06cad از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
۳ دی ۱۴۰۳
از سلطان‌آباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۱۴ هنگام مطالعه به مسئله نور و گرما توجه کنید. مطالعه در محیط خیلی پرنور یا کم‌نور، بسیا
سرکار خانم حیدر از اعضای خوب کانال یک یادداشت درباره یکی از نکات خواندن مطلبی را برای من فرستاده بودند‌. به جهت اهمیت و جذابیت در کانال هم می‌فرستمش تا شما هم بخوانید‌.
۳ دی ۱۴۰۳
از سلطان‌آباد تا آذرباد
سرکار خانم حیدر از اعضای خوب کانال یک یادداشت درباره یکی از نکات خواندن مطلبی را برای من فرستاده بود
توصیه‌های مردانه برای دنیای زنانه دیروز مطلبی خواندم از آقای آذرباد که در کانال خود توصیه‌هایی را برای نویسندگان جوان می‌نویسند. شخصا از نظرات ایشان استفاده‌های زیادی میکنم (اصولا برای همین عضو کانالشان هستم!) اما مطلب دیروز من را قلقلک داد که به مناسبت امروز این چند خط را بنویسم. ایشان در نکته‌ای نوشتند که برای مطالعه مراقب باشید که نور کم یا زیاد نباشد، چون کیفیت نور تاثیر مستقیمی بر کیفیت و کمیت مطالعه شما دارد و ایضا حواستان هم به دمای اتاق باشد که خواب آلوده یا سرماخورده نشوید. در درستی این حرف که هیچ شکی نیست. منتها نکته اینجاست که این توصیه به منی که با افتخار و شکر به درگاه الهی مادر یک کودک ده ماهه هستم فقط یک لبخند ژکوند بر لبم می آورد. کیفیت مطالعه من چگونه است؟ اولا تا می شود موبایل. چرا؟ چون تنها وقت مطالعه بنده موقع خواب کودک است فلذا نگه داشتن کتاب موقع خواباندن کودک خیلی دست‌و‌پا گیر است. دوم اینکه صدای ورق زدن کتاب می‌تواند در همان موقع نامناسبی بلند شود که بچه خوابش سبک شده و تمام برنامه ریزی شما به لقاءالله بپیوندد. سوم اینکه خدایی نکرده اگر کتاب چاپی در زمان نامناسب و مکان مناسب قرار بگیرد... خب با کتابی که با احتیاط ورق زدید تا خش نیفتد خداحافظی کنید. آخرین کتاب چاپی من که برای ارائه مجبور شدم موقع بیداری در دستم بگیرم جلدش کنده شد و صفحاتش مچاله شدند. چهارم اینکه همان موقع که همه جا ظلمات محض است به سمت نور شتافتن می‌تواند تمام برنامه ریزی را به مرز انفجار برساند. حالا اگر از شانس بد ما کتاب خواندنش لازم بود و الکترونیکی موجود نبود چاره چیست؟ چراغ قوه گوشی در حالیکه با یک لایه نازک از کاغذ یا پارچه، نور را به حداقل رسانده‌ام و زاویه‌ام را طوری گذاشته‌ام که بچه اگر بیدار شد فکر کند مامان پشت به او خوابیده‌است، نه اینکه خدایی نکرده وقتی برای خودش پیدا کرد و نی‌نی در انجام رسالت نی‌نیانه‌اش کوتاهی کرده. شاید برایتان خنده‌دار باشد اما من نه تنها موبایل بلکه حتی لپتاپ را به محض بیدار شدن بچه به زیر تخت پرت کردم، چون فقط کافیست که بچه احساس کند الان یک نفر بیدار است تا او هم به جمع بیداران بپیوندد. این همه سیاهه کردم، وقت شما را در روز عیدی گرفتم که بگویم یک نکته خاص به درد من نمی خورد؟ خیر! مسئله اینجاست که از این نکته ها به کرات در زیست مردانه نویسندگی مشاهده میشود که تکرار آنها باعث میشود زنان نتوانند به زیست خاص خود برای نوشتن برسند. آقای امیرخانی در وبلاگشان نوشته بودند که با پیژامه ننویسید و برای نوشتن میز کار مخصوص داشته باشید و .... خب راستش این توصیه هر بار جلوی چشمم می آید وقتی از شدت خستگی روز کمرم دیگر نمی‌تواند وزنم را تحمل کند و در راحت‌ترین لباس ممکن روی تخت لم می‌دهم که تا وقتی‌که چشمانم به زور باز است سعی کنم به مقرری نوشتن هر روز برسم. من فقط در پیژامه می‌توانم بنویسم. اما ماجرا آن طرف جالب‌تر است. یعنی تجربیات زنان نویسنده. آگاتا کریستی، ملکه جنایی نویس جهان میگوید که موقع ظرف شستن بهترین زمان برای ریختن یک طرح جدید است. من فکر میکنم این حرف را همه زنان نویسنده با پوست و گوشتشان درک کرده‌اند. برای من چند بار پیش آمده که اطرافیان از من خواستند بگذارم انها ظرف بشورند و من مودبانه گفتم: خیلی ممنون، میخواهم به داستانم فکر کنم! در ادامه این زیست زنانه/مادرانه نویسندگی می‌خواهم به تجربه ای از خانم دبورا هالورسون اشاره کنم که در کتاب نوشتن داستان نوجوان برای دامیز گفتند. مطالب این کتاب را من در دوره‌ها و خدمت اساتید مختلف یاد گرفته بودم و عملا کتاب از جهت آموزشی چیز جدیدی برای من نداشت، ولی نکته‌های ریز زندگی شخصی ایشان به من اندازهٔ یک دوره فشرده انرژی تزریق کرد. ایشان وقتی سه‌قلوهایشان را برای گردش عصرانه روی کالسکه می‌گذاشتند و برای گردش بیرون می‌رفتند آن موقع فرصت داشتند تا رمان/داستان/ ایده‌هایشان را بگویند و بعدا بنویسند. به این ترتیب که زنگ می‌زدند به خانه‌شان و برای خودشان پیام صوتی می‌فرستادند و داستانشان را تعریف می‌کردند. شب وقتی بچه‌ها خواب بودند موقع پیاده کردن صوت‌ها و نوشتن داستان بود. حالا این توصیه به درد من نخورد چون اساسا با صوت میانهٔ خوبی ندارم ولی ابتکار ایشان برای حل مسئله جالب توجه بود و خب برای خودم اسباب شرمندگی داشت. وقتی یک مادر با سه‌قلوی پسر می‌تواند بنویسد قاعدتا من با یک دختر نوپا هم می‌توانم. واضح است که این متن مرثیه‌ای برای نبود ارتباط بین نیمکره چپ و راست آقایان نیست، بلکه همه این حرف‌ها را به شما گفتم تا به خودم این را بگویم: آن نویسندۀ معروفی که با کتاب‌هایش حال کردی و سر کلاست آمد و گفت، یک نویسندهٔ خوب نمی‌تواند یک خاله خوب، عمه خوب، محقق خوب یا حتی پدر خوب باشد از دنیای خودش حرف زده. نه اینکه زنان سوپرمن هستد
۳ دی ۱۴۰۳
از سلطان‌آباد تا آذرباد
#یادداشت_مهمان توصیه‌های مردانه برای دنیای زنانه دیروز مطلبی خواندم از آقای آذرباد که در کانال خود
(اوف! نوشتن درباره دنیای زنان چقدر تبصره لازم دارد) بلکه صرفا این درخواست کوچک از اساتید مرد است که یاد دادن مطالب حرفه ای و تکنیکی با شما ولی اجازه بدهید ما زنان خود، سبک زندگی زنانه، حداقل‌ها و حداکثرهایش را تعیین کنیم. میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها بر همه انسان ها مبارک
۳ دی ۱۴۰۳
از سلطان‌آباد تا آذرباد
(اوف! نوشتن درباره دنیای زنان چقدر تبصره لازم دارد) بلکه صرفا این درخواست کوچک از اساتید مرد است که
در تکمیل مطب بالا این را هم اضافه کنم: اصولا در زمینه سبک مطالعه و نوشتن، ما با اصول کلی و حقایقی روبرو هستیم که در مرحله عمل، فرد به فرد و جنسیت و جنسیت متفاوت است. درستی این اصول انکارناپذیر است اما هر کس به فراخور وضعیت و حال خودش باید از آن استفاده کند و نمی‌شود برای همه یک نسخه واحد پیچید. ربطی به زنانگی، مردانگی، شهری یا روستایی، بیکاری یا پرکاری. مشهوری یا گمنامی هم ندارد.
۳ دی ۱۴۰۳
هرشب خوانش متون کهن فارسی را ساعت ۲۱ شروع می‌کنیم. تا ۳۰ دقیقه دیگر متن‌خوانی قسمت شصت و هفتم (قسمت آخر) قابوس‌نامه آغاز می‌شود. لینک حضور در جلسه قرار: https://gharar.ir/r/edb06cad از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
۴ دی ۱۴۰۳
نکته شماره ۱۱۶ داستان تخیل است و قرار است تأثیر واقعیت را داشته باشد نه رونوشت واقعیت. آنها که دنبال خواندن واقعیت صرف هستند، باید گزارش روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها را بخوانند. با این حال داستان اثر خودش را می‌گذارد. این اثر از افسانه گیلگمش و ایلیاد و اودیسه می‌آید و تا رستم و سهراب و اسفندیار ادامه پیدا کند و اثرش را تا همین امروز می‌گذارد. تا ارباب حلقه‌ها و یوسف سووشون و دیگر شخصیت‌ها داستانی. اما ادبیات داستانی بر اخلاق و آرمان‌‌های ما تأثیر گذاشته است. هنوز که هنوز است انسان از تراژدی رستم و سهراب به فکر فرو می‌رود و با مرگ یوسف سووشون اندوه تمام وجودش را می‌گیرد. این یعنی مخاطب داستان را جدی می‌گیرد. حتی با اینکه می‌داند آن داستان کاملا خیالی است. اگر می‌‌خواهید داستانتان را جدی بگیرند، ماهرانه بنویسید. خلاقیت در نویسندگی و این خلاقیت را ماهرانه نوشتن، کلید موفقیت شماست. مهارت خوب نوشتن را کسب کنید. از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
۵ دی ۱۴۰۳
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است! سه قسمت آخر پادکست متن‌خوانی قابوس‌نامه را هم در شنوتو بارگزاری کردم. می‌توانید وارد کانال سیکا در شنوتو شوید و گوش کنید. ضمنا می‌توانید با کپی لینک آراس‌اسی که برایتان گذاشته‌ام، سیکاپادکست را در پادگیرهای دیگر به رایگان استفاده کنید. خوشحال میشم از هر پادگیری که استفاده می‌کنید، در کانال سیکا عضو شوید. منتظر پیشنهادها و دیدگاه‌هایتان درباره این مجموعه پادکست هستم. لینک فید آراس‌اس https://shenoto.net/feed/Seika لینک کانال سیکا در شنوتو https://shenoto.com/channel/podcast/Seika از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @azarbadir
۵ دی ۱۴۰۳
نکته شماره ۱۱۷ اگر رمانتان شخصیت های زیادی دارد، در فصل افتتاحیه‌اش، فقط شخصیتهای اصلی را بیاورید. اگر بخواهید شخصیت‌ها را در فصل اول رمانتان بیاورید، بی‌نظمی ایجاد می‌کنید. به‌خاطر سپردن همه اسامی و تفکیک نقش‌های آنها برای خواننده مشکل است. کثرت اسامی، خواننده را دچار سردرگمی می‌کند و حوادث ساکن و سرعت پیشروی داستان یکنواخت می‌شود. با زور و ناگهانی ذهن مخاطب را با تعداد زیاد شخصیت‌ها حوادث و خطوط فرعی پر نکنید. تمرکزتان در فصل اول روی معرفی شخصیت اول داستان، موقعیتش، زمانه و زمینه داستان و همینطور لحن داستانتان باشد و با یک خط داستانی اشتیاق مخاطب را برای خواندن ادامه داستان حفظ کنید. پس از آن وقتی مخاطب شخصیت یا شخصیت‌های اصلی را از هم تشخیص داد سراغ باقی شخصیت‌های داستان اعم از حریف و باقی شخصیت‌های فرعی بروید. از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @azarbadir
۶ دی ۱۴۰۳
اگر قرار باشد ظاهرگرایانه بخواهیم نگاه کنیم، ربط چندانی بین مسیحیت و فرهنگ ایرانی-اسلامی نیست. اما کمی که عمیق‌تر بشویم، حرف زیاد است. البته الان نمی‌خواهم نسبت این دو را باهم بسنجم، بلکه می‌خواهم به فراخور میلاد حضرت مسیح (علیه‌السلام) یک کتاب معرفی کنم. «مسیح در شب قدر» یک ناداستان عمیق که بخواهد دنیای نویسندگی ما را زیر و رو کند نیست. مسیح خاطرات دیدار رهبری است با خانواده شهدای مسیحی دفاع مقدس در سالیان گوناگون. از زمان ریاست جمهوری تاکنون. مسیح در شب قدر، ساده، صمیمی، به دور از شعارزدگی و مسئله‌مند است. دنبال تقدس‌سازی و مقدس‌مآبی نیست. با همان جذابیت‌های فرمی روایت‌نویسی که همه آن را بلدند شکل گرفته است و دنبال این نبوده است که با زلم‌زیمبوهای زبانی و کلامی، خودش را عزیز جلوه بدهد. البته آن چیزی که در این کتاب ورای علاقه قلبی من به رهبر جمهوری اسلامی ایران، آقا، در کتاب وجود دارد، مسئله‌مندی است. کتاب روایت نگرش رهبر یک کشور هشتاد نود میلیونی است به اقلیت‌های دینی کشورش. این می‌تواند برای ما هم به عنوان نویسنده و هم به عنوان یک انسان، یک الگو باشد که تا موضعمان را نسبت بهش مشخص کنیم. حرف‌های زیادی می‌شود درباره رواداری و تساهل و تسامح زد که اینجا با نمونه عینی‌اش مواجهیم. بیشتر از این توضیحی ندارم بگم جز اینکه ای دوست عزیزی که کتاب من را بردی، اگر کتاب را پس داده بودی، نیاز نبود من از اینترنت دنبال عکس کتاب بگردم! به امید ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و حضور حضرت عیسی (علیه‌السلام) در کنار ایشان. از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
۶ دی ۱۴۰۳