eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
مخترع ِدوربین ِعکـاسے اگـر‌ میدانست‌ ساعت‌ ها‌ حـرف‌ زدن‌‌ با‌یڪ عکس ِبےجان چہ‌بر‌سر‌آدم‌مـے‌آورد . . . هیچ‌گاه‌ .. دست‌ بہ‌این‌ چـنین‌ اختراعےنمےزد💔
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌روایتی کوتاه از زندگی شهید علی جمشیدی شهید علی جمشیدی از خادمین معراج شهدای اهواز در ایام راهیان‌نور بود که در دفاع از حریم اهل بیت به فیض عظیم شهادت نائل آمد... 🕊💐 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••♥️
~حیدࢪیون🍃
••♥️
ما فرزندان مدرسه ای هستیم! ک در آنجا یاد گرفتیم ، آزاد زندگی کنیم ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی‌کنیم . . 🌱 شهید جهاد مغنیه🌿
دعای کمیل _ مشهد مقدس 🙂🕊️
~حیدࢪیون🍃
دعای کمیل _ مشهد مقدس 🙂🕊️
التماس دعا...💔 ای دل خسته که بودی و شدی هستی که دنیا دل نداره ولی خدایی داره که تک به تک قلبت رو حس میکنه...🥀🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 .رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #نود_ونه #تروریست‌های🔥 ارتش آزاد می‌لرزید، چند روزی می‌شد ا
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ طاقت از دست دادن برادرم راداشتم که با به🔥 مصطفی التماس می‌کردم : «تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم 🔥 را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید... که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم : «کجا میرید؟» دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش🔥 را نشانم داد : «اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش🔥 را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر🔥 را ببینم که قلبم به تپش افتاد... دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش🔥 را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد : «اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر 🔥 رگ 🔥غیرتش🔥 را بریده بود... که از من هم دل برید... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 .رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #صد طاقت از دست دادن برادرم راداشتم که با #اشک‌هایم به🔥 مصطف
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ که از من هم دل برید : «من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب🔥 بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون 🔥کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم🔥جا مانده بود که... دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا🔥 چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر 🔥 را کرد : «مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا 🔥!» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد؛ او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه🔥 افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل🔥 نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (س)🔥شدم... تلوزیون 🔥🔥فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂