بروگریہڪن ؛
اݪتماسِخداڪن ؛ 😭
بگونمیتونمازموقعیٺِگناھفرارڪنم
اونقدرخداڪریمہ،
ڪہموقعیٺِگناهوفرارےمیدھ،
توفقطمیونِگریہهاتبگو؛
دیگہناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناھنڪنمااا، زورمنمیرسہ!
معجزھمیڪنہبرات...🌿!
- استادپناهیان👌🏼 -
~حیدࢪیون🍃
••⸾⸾🚎💎
ـیِڪخیـٰابـٰانڪَردھمجنونَـم
ـتُـومےدآنـۍڪُجاسـت ... ؟!
ـآنخیـٰابـٰانڪوےجـٰانـٰان ؛
ـقِطعـھاےاَزڪَربلاسـت ...❤️🖐🏿𐇵
️️️️️️ ️️•••━━━━━━━━━
@Banoyi_dameshgh
وقتیداریروزایسختیرومیگذرونے
ومتعجبیازاینکہخداکجاست
یادتبیارڪھ استادهمیشہ
موقعامتحانسکوتمیڪنھ(:
#خـُداےخوبـم💛..
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 .رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #هشتادوچهار اینبار نه حرم حضرت سکینه (س)،... نه چهارراه زی
🍃
📖🍃
.رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #هشتادوشش
«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق 🔥منفجر شد...
دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه...!
سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها🔥 آماده میکنه!»
از آنچه خبر داشت قلبش شکست...
عطر خنده از لبش پرید؛
خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :
«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد🔥 آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن!
این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه 🔥انتحاری🔥 باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :
«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی🔥 و 🔥#سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها🔥رو میگیریم!»
و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :
«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی 🔥#ایران...!
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 .رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #هشتادوشش «زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره!
🍃
📖🍃
.رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #هشتادوهفت
و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی🔥 #ایران...!
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است...
دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :
«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه🔥 پاسخ داد :
«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) 🔥دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم...
روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به...🔥
احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :
«پس میتونم یه بار دیگه...»
نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم 🔥به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :
«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻📕📍••||
پسـر خلـف امالبنین💚😍
ای اهل حرم میروعلمدار خوش آمد
سقای حسین سیدوسالار خوش آمد
🖍⃟📕¦⇢ #استوࢪے📽
🖍⃟📕¦⇢ #حیدࢪیون
↠ @Banoyi_dameshgh