⭕️ وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱۳:۴۵ دقیقه بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم تو صف تا بتونم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی رو دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون رو بهش دادم و گفتم: برای من هم بگیر!
چند لحظه بعد نوبتش شد و ژتون منو داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و تو صف ایستاد!
گفتم: چرا این کار رو کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و ازش استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم. حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که بهش سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد...
پ_ن: یه زمانی همچین
نمایندههایی داشتیم تو مجلس که حتی حاضر نبودن یک حق کوچک از کسی ضایع کنن...
#شهید_دکترعبدالحمید_دیالمه
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی(ب) چشمانش حرف میزد،اما زبانش نه. گونه هایش پر شد از مرواری
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_یک
✍ نشستن در یک تاکسی زرد،آن هم در کشوری که کابوسِ حاکمیتش تیشه شد بر ریشه ی زندگیمان٬ناباورانه ترین ممکنِ دنیا بود.
بیچاره پدر که عمرش به مستی و سلامِ بی جوابِ هیلتری در دنیایِ سازمانی اش گذشت و نفهمید که خلق ایران در گیرودارِ روز مرگی فراموششان کرده اند.
خیابان ها هر چند پر از دست اندازهای ماشین افکن اما زیبا بود.
پر از هجوم زندگی،ریتمی از #هالیوود زدگی و سنت گرایی که در ظاهر عجیب مردم و صفِ غری
به نانوایی هایشان کاملا مشهود بود.
حکایتی از کلاغ و تلاش بی فرجام برای طاووس شدن...
چقدر تاسف داشت؛حال این مردم
در ترافیکی بی انتها.
زندانی شدیم،دلهره ای ملس به وجودم چنگ میزد.
پیرمرد راننده سری تکان داد:
- هی یادش بخیر این آدرستون خیلی از خاطرات گذشته رو برام زنده کرد.
چه روزایی بود،الانمو نبین،تو جوونی یه یَلی بودم واسه خودم.
اعلامیه میذاشتیم زیر لباسامو دِ برو که رفتیم.
مامورای ساواک خودشونو میکشتن هم به گرد پامم نمیرسیدن.
آه کشید٬بلند و پر حزن.
- داداشم واسه این انقلاب #شهید شد.
خیلی از رفیقام جون دادن زیر دست و پای اون ساواکی های از خدا بی خبر
به قول نوری گفتنی:
"ما برای آنکه ایران... خانه ی خوبان شود.. رنج دوران برده ایم"
اما آخرش از کل انقلاب سهممون شد همین یه ماشین و کرایه اش که نون زن و بچمونو باهاش میدیم.
اما بازم خدارو شکر راضیم امنیت باشه٬ما به نون خشکم راضی هستیم
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_یک ✍ نشستن در یک تاکسی زرد،آن هم در کشوری که کابوسِ حاکم
خدا.. خدا.. خدا.. که برا تمام زندگیم نقشه داشت و حالا از زبان این پیرمرد آتش میشد و سینه ام را میسوزاند.
باید عادت میکردم خدا وِرد زبان این جماعت ایرانی بود.
بالاخره بعد از ساعتها ترافیک سرسام آور اما پر از مردم شناسی به خانه رسیدیم.
چشمان مادر دو دو میزد،پیرمرد چمدانها را جلوی پایم گذاشت و آدرس خانه را با اسامی جدیدش روی تکه کاغذی نوشت و به دستم داد.
- اینو داشته باش که یه وقت به مشکل نخوری
راستی به ایرون هم خوشی اومدی باباجان😊
ان شاءلله کنگر بخوری و لنگر بندازی
اینجا یه تیکه نون بربریش می ارزه به کل فرنگستون و آدماش
چشمها و لبخنده کنج لبش زیادی مهربان بود٬درست مثل تمام مسلمانان ترسو
در کنار مادر رو به روی خانه ایستادم!
درش بزرگ بود و تیره رنگ.
کلید را به طرف در بردم اما نه،
این گشایش حق مادر بود.
کلید را به دستش دادم
در را باز کرد با صورتی خیس از اشک
و زبانی که قصد شکستنِ طلسمش نبود.
با باز شدن در٬عطری از گذشته بر مشامم خزید.
کهنگی در برگهای مرده ی زیر پایمان هویتشان را فریاد میزدند.
خانه ای عجیب درست شبیه همان فیلمهای ایرانی که گاه مادر در نبود پدر میدید
با حیاتی بزرگ و مدفون در برگهای چندین ساله که محصول درختان بلند و تنومند باغچه ی حاشیه نشینِ دیوارش بود.
و حوضی بزرگ که از علائم حیاتی اش آبی لجن بسته به چشم میخورد و خانه ای بزرگ که بی شباهت به محل تجمع ارواح نبود و میلی برای بازدید داخلش سراغت را نمیگرفت.
نمیدانستم حسم چیست؟نفرت یا علاقه؟
اما هر چه بود٬عقل،ماندن را تأیید نمیکرد...
پیرمرد کنار ماشینش ایستاده بود و با دستمالی قرمز رنگ شیشه هایش را تمیز میکرد
پیرمرد ایستاد
- میخواین برین هتل باباجان؟
با سر تایید کردم
مادر قصد دل کندن نداشت اما من هم قصدی برای ماندن نداشتم.
با گامهایی تند به سراغش رفتم دستش را کشیدم،تکان نمیخورد درست مانند کودکی لج باز کنار گوشش زمزمه کردم
- بیا بریم هتل
این خونه الان قابل سکونت نیست
مُسرانه سرجایش ایستاد.
کلافه شدم
- اگه بیای بریم هتل؛قول میدم خیلی زود کسی رو بیارم تا اینجا رو تمیز کنه،بعد میتونیم اینجا بمونیم.
انگار راضی شد و با قدمهایی سست به سمت ماشین رفت!
⏪ #ادامہ_دارد...
@khamenei_shohada
🌷امروز ۲۴ تیر سالروز تولد آیت الله سیدعلی خامنه ای است
🔹رهبر عزیزمون ۸۱ ساله شدند
ان شاء الله تا ظهور مولا زنده و سربلند باشند
#امام_خامنه_ای
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خورشید زمین تولدت کی رخ داد؟
ما بین دوماهِ مختلف درگیریم
بهتر که نگویی و ندانیم اقا
هر ماه برایتان تولد گیریم.🌹❤
۱۳۱۸/۰۴/۲۴
#امام_خامنه_ای
ــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ
@khamenei_shohada
📸 کشف پیکر مطهر چهار شهید دوران دفاع مقدس
🔹️ امروز در جریان تفحص پیکرهای مطهر شهدا ، پیکر مطهر سه شهید دوران دفاع مقدس در منطقه چنگوله و پیکر مطهر یک شهید در منطقه عملیاتی فکه کشف شد.
#شبتون_شهدایی
.ــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
•••
از ڪُنجِ این دلِ تاریک خود حسین...
گفتم سلام و این دل من رو براه شد
#صلے_الله_علیک_یااباعبدالله ❤️
ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🕊️بسم رب الشهدا والصدیقین🕊️
الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار🌹
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار🌹
#صبحتون_شهدایی
ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#معرفی_شهدا
💠شهیدان حجت و حمید(امیر) ابراهیمی از شهدای دانشآموزِ شهر ری که در عملیات والفجر ۱ و در یک روز به شهادت رسیدند.🕊🌹
💠پدرشان حاج شریف ابراهیمی میفرمود:
"من به حجت خیلی علاقه داشتم؛ اینقدر زیاد که گاهی اوقات پشت سرش راه میافتادم تا قد و بالایش را نظاره کنم."
از قضا پیکر مطهر حمید بعد از شهادت برمیگردد ولی پیکر حجت در منطقه میماند و خانواده ۱۴ سال چشم انتظارش میمانند ...
💠کتاب زندگینامه این دو برادرِ شهید، توسط اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان استان تهران آماده شده و بزودی روانه بازار نشر خواهد شد
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ
@khamenei_shohada
🕊️بسم رب الشهدا والصدیقین🕊️
شهید ابوالفضل راه چمنی
🌹💢🌹روزی که قرار بود صیغه محرمیت بخوانیم، بعد از محرم شدن به اتفاق خانوادههایمان رفتیم یک امامزاده زیارت و بعد هم بیرون امامزاده نشستیم با هم صحبت کنیم. من که کنارش نشسته بودم، انگار کر بودم. اصلاً هیچی نمیشنیدم، اما یادم هست خیلی از رهبر صحبت کردند. بعد از عقد از اعتقاداتش گفت و از صحبت کردنش مشخص بود که خیلی طرفدار سرسخت آقاست. شدیداً نسبت به حضرت آقا غیرتی بود. همه میگفتند: «آقا ابوالفضل اصلاً ناراحت نمیشود.» واقعاً کسی ناراحتی آقا ابوالفضل را ندیده بود، اما روی مسائل رهبری خیلی حساس بود و ناراحت میشد. در باره با مسائل دیگر خیلی آرام بود و اصلاً ناراحت و عصبانی نمی شد.
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از <<[Story abovesal]>>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــــــــــــ
هوا هـوای زیـارت، زیـارت مخصـوص
و من خمار حـرم، بی پیاله ام افسوس ...
۲۳ ذی القعده🖤🌷
روز زیارتی مخصوص امام رضا (ع)
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
#امام_رضا
#ابو_وصال
#استوری
به ما بپیوندید...😍👇
@abovesale
ـــــــــــــــــــــــــ🌹🕊ـــــــــــــــــــــــــــ